دین و تاریخ و جایگاه آنها در حرکت ملی- دمکراتیک ترک ( آذربایجان ) – گفتگو با مهران بهاری / بخش سوم
س- دين و اعتقادات مذهبي عنصر مهمي در بين ترکهاست و امروز هم بخش عمده اي از تركها و مردم آذربايجان باورهاي ديني عميقي دارند و به آن بها مي دهند، نگاه شما به مقوله دين چيست ؟
مساله دين، باورهاي ديني و نقش آنها در هويت ملي ترك و سياستهاي استعماري دولت ايران از موضوعات بسيار كم تحقيق شده است. در اينجا مفيد است به دو مفهوم پايه اي «اسلام تركي» و » مذهب امامي» اشاره اي بكنم. «اسلام تركي» يكي از مصاديق » اسلام مرزي » و يا اسلام ملي كه در حاشيه جهان اسلام و در تماس با اديان و ملل معتقد بدانها قرار دارند است. اسلام تركي مانند هر » اسلام مرزي » ديگري بيش از آنكه هويتي ديني باشد ، بخشي از هويت ملي-ائتنيكي تركان در مقابله با ملل همسايه است و صرفا معني سمبليك و فرمال دارد. خصلت ديگر اين اسلام، تساهل و مسامحه بنيادين شده در آن است. بالطبع بنيادگرائي ديني بيگانه با ذات اين اسلام است. اسلام تركي، جوهر درك جوامع گوناگون مسلمان ترك ساكن در ايران و آذربايجان (چه معتقد به انواع اسلام اورتودوكس، چه معتقد به انواع اسلام هترودوكس، چه سني، چه شيعي، چه علوي، …) از دين و عامل تعيين كننده در شكل گيري رفتارهاي ديني آنها است. «مذهب امامي»، قرائت فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است، در مقابل مذهب جعفري كه تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس مي باشد. فرق عمده مذهب فارسي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. بر اثر اندركنش اين دو نوع اسلام (اسلام تركي، مذهب جعفري) است كه ملت ترك ساكن در ايران و آذربايجان جنوبي از يك سو يكي از سكولارترين ملل خاورميانه است. يعني آنكه علي رغم علاقه به آئينها و سنن مذهبي، رفتارهاي شخصي و اجتماعي خود را بر اساس موازين شريعت تنظيم نمي كند. از سوي ديگر نخبگان و روشنفكران با هويت ملي آن عموما گرايشات لائيك و غير ديني سياسي دارند.
در سالهاي اخير، ما شاهد شكل گيري مناسبت متفاوت خلق ترك با دين، موج جديدي از دين گريزي در ميان خلق ترك هستيم. در ظهور پديده دين گريزي جوانان ترك، دو دسته از عوامل داخلي و خارجي موثراند. مهمترين عامل داخلي همان «اسلام تركي» است كه در مقابل تفسيرهاي بنيادگرايانه و متحجر از دين مقاومت نشان مي دهد. منظور از عوامل خارجي نخست دافعه وجود دولت ديني در ايران و گسترش دين گريزي عكس العملي در بين توده ها و نخبه گان است، مانند آنچه در ميان خلق فارس نيز در حال رخ دادن است. پي بردن تركان به سياستهاي دولت براي آسيميلاسيون ديني تركان و نابودسازي اسلام تركي و همچنين آگاه گشتن آنها از حقيقت كاربرد ابزاري دولت از دين و بويژه مذهب شيعه براي جلوگيري از بيداري و شكل گيري شعور ملي ترك و روند ملت شوندگي تركان از ديگر عوامل خارجي است. مجموعه اين عوامل، باعث كمرنگتر شدن بيشتر نقش دين و مذهب در حيات شخصي و اجتماعي تركان و دين گريزي آنها بويژه در ميان جوانان در دو دهه اخير شده است.
س-آيا دين نقشي در آسيميلاسيون ملت ترك دارد؟
برخي از فعالان ترك و تشكيلات سياسي آذربايجان، درك و نگرشي همه جانبه و عميق از سياستهاي استعماري و آسيميلاسيون دولت جمهوري اسلامي ندارند. آنها اين سياستها را در عرصه زباني (تبديل زبان تركي به فارسي) خلاصه مي كنند و از وجوه و ابعاد ديگر آن غافل اند. حال آنكه دائره سياست هاي آسيميلاسيونيست دولت جمهوري اسلامي و مستعمره سازي آذربايجان جنوبي بسيار وسيعتر از تضييقات زباني صرف بوده و همه ابعاد اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، سرزميني (تجزيه مملكت آذربايجان بين ١٢ استان و تخريب هويت وطني آذربايجان و يا جلوگيري از فرم گرفتن آن)، ديني-اعتقادي و جز آن را شامل مي شود.
سياست استعمار ديني يعني استفاده ابزاري دولت از دين براي ممانعت از رشد هويت ملي تركي در ميان تركان ساكن در ايران. اين سياست دو مولفه مشخص دارد، نخست آسيميلاسيون ديني تركان و دوم بسط اسلام سياسي، بنيادگرائي اسلامي و افراطي گري شيعي در ميان آنها. منظور از آسيميلاسيون ديني تركان، در درجه اول تغيير باور اسلام تركي (در مورد شيعه، اين اسلام تركي در شكل مذهب جعفري تبلور پيدا مي كند) به فرم فارسي آن يعني شيعه امامي است. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و …. به اين مذهب فارسي از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن «ملت ايران» فارسي زبان و امامي مذهب بوده است. تاثير ترويج شيعه امامي فارسي در آذربايجان و ميان ملت ترك، بويژه عشاير و روستائيان بر نابودي فرهنگ و هويت ملي ترك و آذربايجان، بسيار مخربتر و مهلكتر از ترويج زبان تحميلي و استعماري فارسي در ميان خلق ترك و آذربايجان است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي در آذربايجان را به عنوان ميسيونرها، عمال و پايگاههاي استعمار فارسي توصيف نمود. آسيميلاسيون ديني تركان در مقايسه با آسيميلاسيون زباني آنها بسيار موفقيت آميزتر بوده است، به نحوي كه مي توان گفت اكنون ملت ترك به لحاظ اعتقادي فارس شده است. در نتيجه موفقيت آسيميلاسيون ديني بويژه در شهرهاي بزرگ است كه در نيمه دوم قرن بيستم خلق ترك نيز دهها شخصيت بنيادگراي شيعي به جامعه ايران تحويل داده است (بآذرگان، حنيف نژاد، خلخالي، ده نمكي، چمران، زنجاني، موسوي اردبيلي، مير حسين موسوي، باكري، جعفري، مشگيني). هرچند خصوصيات دمكراتيك و انساني تر اسلام برخي از اين شخصيتها را مي توان از تاثيرات اسلام تركي دانست، با اينهمه اين شخصيتها در دراز مدت به جاده صاف كن استعمار فارسستان در آذربايجان و فارسسازي ديني و اعتقادي ملت ترك تبديل شده و خواهند شد. تاثير اين شخصيتها را مي توان به تاثير تركان فارسي نويس تشبيه كرد كه با فارسي نويسي داوطلبانه خود، از يك طرف باعث غني تر شدن زبان و فرهنگ فارسي، اما از طرف ديگر باعث تضعيف زبان و فرهنگ تركي مي شوند. بي سبب نيست كه در ميان آيت الله هاي شيعي امامي ترك، حتي يك تن كه مدافع حركت ملي ترك باشد وجود ندارد. اين وضعيت در تضاد كامل با وضعيت بلوچها و تركمنها و … است كه صنف روحانيشان كاملا خصلت ملي دارد.
گروهي از فعالان سياسي و فرهنگي ترك و آذربايجاني نيز هر چند از جهت زباني داراي خود آگاهي و شعور ملي اند و به درستي سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي زباني جمهوري اسلامي را نقد كرده به چالش مي كشند، اما در عين حال مشكلي با شيعه امامي و سياستهاي استعماري دولت فارس در عرصه ديني ندارند. اين افراد و جريانات مي بايست درك كنند كه نمي توان از يك سو سياستهاي آسيميلاسيونيست زباني قوميتگرايان فارس و دولت جمهوري اسلامي يعني تحميل زبان فارسي و دشمني با زبان تركي را تنقيد كرد و از سوي ديگر سياستهاي آسيميلاسيونيست ديني آنها يعني تبليغ شيعه امامي فارسي در ميان ملت ترك و ترويج انديشه اختلاط دين و دولت و راديكاليزم اسلامي و ريشه كن كردن اسلام مردمي تركي و سكولاريسم را مدافعه نمود. از جنبه ضد ترك بودن و هويت زدائي، بين فارسسازي زبان ملت ترك با شيعه امامي سازي دين اين ملت هيچ تفاوتي وجود ندارد. از اينرو با جريانات سياسي ترك و آذربايجاني معتقد به شيعه امامي و بويژه مدافعين اسلام سياسي و ولايت فقيه مي بايست با احتياط برخورد نموده و آنها را مبلغ مذهب ملي فارسها يعني شيعه امامي و فارسيگري – اقلا از جنبه مذهبي- در ميان تركان ايران و آذربايجان دانست.
افزون بر ترويج خود مذهب شيعي، دولت پهلوي و بويژه دولت جمهوري اسلامي طرحهاي جانبي گسترده اي براي تبليغ تمايلات افراطي ديني در ميان تركان را به اجرا گذارده و از دين به عنوان ابزاري براي ممانعت از رشد هويت ملي تركي استفاده كرده اند. به عنوان مثال امروزه اكثريت مطلق كنگره ها، گردهم آئيها، سمينارها و جشنواره هاي دولتي در آذربايجان منحصرا در رابطه با امور ديني و آئينهاي مذهبي اند. حال آنكه اكثريت مطلق كنگره ها، گردهم آئيها، سمينارها و جشنواره هاي دولتي در فارسستان در رابطه با امور غيرديني و دنيوي، علمي، هنري، اجتماعي، تكنولوژي و …. اند. و يا رهبر جمهوري اسلامي زبان تركي را آگاهانه و صرفا در مراسم نوحه و …. بكار مي برد. اكنون نيز دولت جمهوري اسلامي ايران مساله انتخاب تبريز و يا اردبيل به عنوان پايتخت جهان تشيع را علم كرده است. اينها همه تلاشهائي آگاهانه براي بسط بنيادگرائي ديني و عقب نگاهداشتن فرهنگي و اجتماعي مناطق ترك نشين از سوي دولت ايران و در راستاي استعمار داخلي است.
س-حکومت حرکت ملي آذربايجان را به بي ديني يا ضديت با دين متهم ميکند و براي منزوي کردن حرکت تبليغات وسيعي هم در اين جهت انجام ميدهد، پاسخ شما به اين اتهامات چيست و اصولا مناسبت حركت ملي با دين چگونه است؟
دولت ايران به خوبي مي داند كه فاناتيسم ديني به همراه خود شيعه امامي، مهمترين و موثرترين عامل در جلوگيري از روند خودآگاهي ملي در ميان تركان ساكن در ايران است. نخبگان و روشنفكران ترك نيز بدين حقيقت واقف اند كه مبارزه با فاناتيسم ديني و پايان دادن به دولت ديني –دين دولتي، تسريع كننده روند ملت شوندگي تركان ساكن در ايران است و اهميتي حياتي در حركت ملي ترك دارد. در جهان اسلام، اولين گام براي تعيين سرنوشت «خود»، رها نمودن اين «خود» از ذهنيت «امت» و بازكردن مسير تحول آن به «ملت» است. دين در خاورميانه همواره با سياست در هم تنيده بوده است. اما همچنين در خاورميانه و جهان اسلام، لائيسيسم و آزادي دين-مذهب پيش شرط دمكراسي و توسعه است. حتي مي توان گفت با توجه به شرايط خاص جهان اسلام، خاورميانه و ايران، مبارزه براي برقراري نظامي لائيك در ايران بر مبارزه براي دمكراسي نيز عاجليت، اولويت و ارجحيت دارد. بنابراين، در ايران و منطقه هر حركتي در راستاي لائيسيسم، همسو با حركت ملي ترك مي باشد.
به دلائل فوق عمده شخصيتها و جريانات منسوب به حركت ملي ترك خواستار جدائي مطلق دين از دولت و آزادي دين و مذهب و به عبارت ديگر مدافع لائيسيسم اند. البته در اينجا موضوع جدائي نهاد دين از نهاد دولت و نه از سياست است. اين موضع و رويكرد، ضديت با دين نيست، احترام به دين و پاسداري از جايگاه واقعي آن است. آنچه حركت ملي ترك مخالف آن است نه نهاد دين، بلكه استفاده ابزاري از دين براي مقاصد سياسي، ملعبه نمودن آن توسط ناسيوناليسم افراطي فارسي و خوار نمودن آن از سوي دولت ايران است. اين موضع، در همخواني با سنت جدائي دين از دولت در تاريخ توركي نيز مي باشد. انديشه و نهاد دولت ديني، بر ضد سنت دولتمداري توركي و تاريخ آذربايجان است، در ميان بيش از دويست دولت و امپراتوري توركي در تاريخ هيچكدام از آنها تحت سيطره مقامات «روحاني» و صنف خادمان دين نبوده اند. صرف وجود و حاكميت دولتي ديني در آذربايجان، آنهم دولت ملت حاكم فارس و مدافع مذهب فارسي شيعه امامي، وضعيتي برضد سنن ملي ترك و آذربايجاني است.
از سوي ديگر، جنبش ما جنبشي ملي است و گرايشات سياسي و ايدئولوژيك بسيار متفاوتي را دربر مي گيرد. في الواقع ما در سالهاي اخير شاهد پيوستن افزاينده افراد با گرايشات ديني به حركت ملي هستيم. حضور اين افراد و گرايشات باعث مردمي، بومي و دمكراتيك تر شدن حركت ملي ترك و گسترش وسيع پايگاه اجتماعي آن گرديده است. وضعيتي كاملا متفاوت با جريان «آذربايجانچيليق» كه نوعا منحصر به ائليت چپ آذربايجانيان ملهم از سياستهاي دولت شوروي و بدون پايگاه اجتماعي گسترده بود. حضور اين افراد و گرايشات در طيف حاميان حركت ملي، پاسخي درخور به تبليغات دولت ايران مبني بر ضد دين بودن حركت ملي است. در سالهاي اخير رويگرداني و گسست روحانيون و مبلغان مذهبي ترك از دولت جمهوري اسلامي بسيار شتاب گرفته است. حركت ملي ترك مي بايست فعالانه به جذب اين صنف نيز در بنيه خود اقدام نمايد. در غير اينصورت اين افراد به جريانات گوناگون اجتماعي خلق فارس مانند جنبش سبز جذب خواهند شد.
نكته ديگر آنكه برخي از گروههاي داراي تمايلات ديني حاضر در حركت ملي، ممكن است معتقد به ايجاد دولت ديني در آذربايجان جنوبي و ايجاد پيوندهاي مستحكم با جهان اسلام باشد (گرچه در حال حاضر همچو گروهي وجود ندارد) و جريانات ديگري معتقد به برپائي دولتي (بسته به شرايط در تركيب ايران و يا مستقل از آن) حقوقي و لائيك در آذربايجان جنوبي و ايجاد پيوندهاي مستحكم و استراتژيك با اروپا-ترانس آتلانتيك باشند. به نظر من ظهور اين وضعيتي، طبيعي است. هر شخصيت و جريان سياسي ترك و آذربايجاني، به شرط باور به مجادله دمكراتيك، استقلال ملي ملت ترك و حق تعيين سرنوشت او و مديريت مستقل جريان سياسي خويش از جريانات مشابه ملت حاكم فارس، مجاز و محق است كه اصول اعتقادي خود را در مجادله سياسي خويش در داخل حركت ملي ترك ملحوظ كند.
س-آيا حركت ملي در عرصه ديني نيز مطالباتي دارد؟ اگر دارد اين مطالبات كدامند؟
در ميان مطالبات سياسي حركت ملي ترك، مطالبات مربوط به عرصه دين و آسيميلاسيون ديني نيز مي بايست گنجانده شوند. اين كمبودي بسيار مهم است. مديريت مستقل شبكه در حال گسترش حوزه هاي علميه شيعه امامي فارسي در مناطق ترك نشين و بويژه آذربايجان از حوزه هاي علميه فارسستان و پايان دادن به وابستگي تحقيرآميز آنها به مراكز شيعي فارسستان، عمده ترين اين خواستها است. همچنين تبليغ، ترويج و تحميل مذهب امامي كه تفسير فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه است و همه تفرعات بدعت آميز آن مانند ولايت فقيه و اجراي احكام فقهي آن در آذربايجان، در ضديت با فرهنگ و هويت ملي ترك، اسلام تركي و تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه يعني مذهب جعفري قرار دارد و از اساسي ترين مولفه هاي فارسسازي ملت ترك و مستعمره ساختن آذربايجان توسط دولت ايران است.
علاوه بر موارد فوق، گماردن نمايندگان ولايت فقيه از مركز-فارسستان، وجود دادگاههاي ويژه روحانيت وابسته به مركز، آموزش اين مذهب فارسي در مدارس شهرهاي آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين نيز مي بايست به عنوان سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي و مستعمره نمودن آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران تلقي شود و از سوي فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري ترك و آذربايجاني محكوم گردد.
نكته ديگر، لزوم حمايت صريح حركت ملي ترك از هويت و آزادي همه زيرگروههاي اعتقادي و ديني تركان ساكن در ايران و آذربايجان است. مراد از زيرگروههاي اعتقادي و ديني ترك، تركهاي علوي-قزلباش (اهل حق)، سني (كوره سونني، ..)، جعفري، بهائي، طريقتهاي متعدد تصوفي-وحدت وجودي (ذهبيه، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، …) و ناباوران (افراد غيرديني، بي دين، ضد دين، ..) است.
اعمال فشار سيستماتيك بر گروههاي ديني، مذهبي و اعتقادي مختلف ترك و تحديد گسترده و خشن آزاديهاي انساني، وجداني و مذهبي شان توسط نهادها و دولت جمهوري اسلامي، يكي از عرصه هاي جدي اخلال حقوق ملي و بشري خلق ترك در آذربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران است. حمايت حركت ملي از اين دستجات اعتقادي در مقابل اقدامات امنيتي و تضييق حقوق آنها توسط دولت ايران، به گسترش فرهنگ تساهل و مداراي ديني-مذهبي در ميان خلق ترك كمك مي كند، خصلت دمكراتيك حركت ملي را افزايش مي دهد و با انعكاس خواسته هاي اين گروههاي اعتقادي و ديني ترك و جلب آنها، پايگاه مردمي حركت ملي را گسترده تر مي كند. اين حمايت همچنين مي تواند روند آسيميلاسيون ملي گروههاي مذكور را كند سازد. همانگونه كه معلوم است گروههاي جعفري و بهائي ترك با ريسك استحاله ملي در ميان ملت فارس و گروههاي سني و علوي (قزلباش) ترك با ريسك استحاله ملي در ميان ملت كرد مواجه اند.
عرصه ديگر قابل ذكر، اجراي احكام شريعت در آذربايجان است كه حركت ملي مي بايد به چند دليل به مخالفت صريح با آن برخيزد. مجازاتهاي سنگسار، اعدام، اعدامهاي خياباني، قطع عضو، قصاص، ديه و …. اهانت به نوع بشرند. اجراي احكام شريعت در آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين، اقدام آگاهانه دولت جمهوري اسلامي ايران براي زدودن سنت ديرينه سكولاريسم خلق ترك و آذربايجان و تخريب ويژگيهاي رفتاري و تحديد آزاديهاي ديني-مذهبي آنها است.
تبليغ فرهنگ خشونت، انتقام، تعصب، كينه توزي و بدويت بنام اجراي احكام شريعت در آذربايجان و در قالب مجازاتهاي دهشت انگيز غيرانساني، مانند خود دولت ديني و شيعه امامي سازي خلق ترك در تناقض با روند مدني شدن، تجدد و توسعه آذربايجان جنوبي قرار دارد. اجراي احكام شرعي در ملاء عام، حتي انعكاس آنها در رسانه ها مي بايد به عنوان سياست ترور دولتي براي در هم شكستن حس غرور ملي و انگيزه مقاومت ملت ترك بر عليه دولت جمهوري اسلامي فارسي نيز تلقي شود. اسلام دگماتيك، سطحي، انعطاف ناپذير و خشن كه به اسم شريعت و با انجام مجازاتهاي غيرانساني تصوير مي شود، در ضديت مطلق با درك اسلام نخبگان ترك و درك سنتي و مردمي خلق ترك از اسلام و سنن و فرهنگ مردمي خلق ترك قرار دارد. اسلام نخبگان ترك و اسلام مردمي تركي كه بهترين نمونه آنها را به ترتيب در اسلام شمس تبريزي-مولاناي رومي و عشاير ايلات ترك شاهسئوه ن و قاشقاي، افشار و …. مي توان ديد، همواره بر محور تساهل، تسامح و دوستي و محبت و سنن ملي تركي قرار داشته است. اجراي احكام شريعت و هرگونه مجازات شرعي و غيرانساني در داخل مرزهاي آذربايجان جنوبي و همچنين ديگر نقاط ترك نشين ايران و در مورد تك تك شهروندان ترك ايراني مي بايد از سوي فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري آذربايجاني و تركي محكوم شود.
س-» تاريخ » ابزار ناسيوناليسم دولتي فارسي براي محو فرهنگ و زبان ترکي بوده است ، فعالان ترک هم براي مقابله با آن و جهت اثبات هويت و هستي خود به نحوي به تاريخ و گذشته روي آوردند. در باره اين كاربرد تاريخ چه مي گوئيد؟
روي آوردن فعالان و متفكران ترك به تاريخ، در هماهنگي كامل با ماهيت يك جنبش رهائي ملي مي باشد. جايگاه مهم تاريخ در يك حركت آزاديبخش ملي ناشي از سه چيز است: نقش آن در روند ملت سازي-ملت شوندگي، نقش آن در مقابله با آسيميلاسيون تاريخي و نقش آن به عنوان ضرورتي براي استحقاق يك ملت محكوم از حق تعيين سرنوشت خود و وصول به ديگر حقوق ملي اش.
بيداري هويت ملي، يكي از نتايج مدرنيته است اما به طور پارادوكسال در ايجاد آن آگاهي بر گذشته نقش محوري دارد. هويت ملي، برآيند ادراك از «خود» و واقعيتهاي جهان خارج و مجموعه خصوصياتي است كه بين اعضاي يك جامعه انساني همبستگي و بين او و ديگران واگرائي ايجاد مي كند.
براي آنكه يك گروه انساني «ائتنوس » شود، لازم است كه بين آنها نوعي از همبستگي و يگانگي و آگاهي بر منشاء، تجارب و تاريخ گذشته و منافع و سرنوشت مشترك آينده بوجود آيد. بنابراين تاريخ گذشته نيز مانند سرنوشت آينده در تولد يك ائتنوس دخيل است. هر ائتنوس براي خود، يك ميت ريشه (تبار)، تاريخ گروهي، دشمنان منتخب و داستانهاي رنج و تراوما دارد كه به همراه آگاهي بر آنها در ايجاد يگانگي و همبستگي بين اعضاي آن ائتنوس نقش تعيين كننده اي دارند. در ميان عوامل شكل دهنده به هويت ملي، موارد متعددي وجود دارند كه بسياري مستقيم و يا غير مستقيم با تاريخ مرتبط اند. به عنوان نمونه زبان مشترك و الفباي مشترك (زبان تركي و الفباي لاتين و عربي اصلاح شده براي زبان تركي)، سرزمين و وطن مشترك (براي خلق ترك در ايران سه منطقه ملي ترك نشين آذربايجان، قاشقاي يورد و آفشار يورد)، دين و اعتقادات ديني مشترك (مذاهب «جعفري»، و «قزلباشي» كه به ترتيب قرائتهاي تركي مذهب «امامي» و «اهل حق» ايراني اند، «اسلام تركي» كه سكولار است)، نهادهاي مدني مشترك (تشكيلات سياسي، حقوق بشري، …)، واحدها و معيارهاي مشترك (روزها، ماهها، فصلهاي تركي، تقويم تركي دوازده حيواني)، پرچم ملي و سرود ملي مشترك، آداب، سنن و فرهنگ مشترك (عيد خيدير نبي، موسيقي آشيقي، حقوق برابر زنان در جامعه ترك)، ادبيات مشترك (ادبيات ترك، داستانها و افسانه هاي ملي اوغوز خاقان، دده قورقوت، كوراوغلو، اصلي كرم، …)، لباسهاي ملي (قفقازي، عشاير شاهسون، قشقائي)، تاريخ سياسي مشترك (قيام باي بك، دولتهاي ترك بويژه آنها كه مركزشان در آذربايجان بوده است از قبيل آغ قويونلو، قاراقويونلو، اتابكان آذربايجان؛ انقلاب مشروطه آذربايجان، حركت آزادستان، كشتار جيلوولوق-قاچاقلاري، حكومت ملي آذربايجان، حركت خلق مسلمان، قيام هاراي هاراي من توركم در سال ۱۳۸۵).
عامل ديگري كه منجر به رويكرد حركت ملي به فاكتور تاريخ شده است، وجود آسيميلاسيون تاريخي خلق ترك از سوي دولت ايران است. مليتگرايان فارس و دولت ايران از فاكتور تاريخ به عنوان عاملي براي جلوگيري از ملت شوندگي خلق ترك استفاده مي كنند، انكار رئاليته و واقعيت جامعه ايران و زدودن حافظه تاريخي ملت ترك، بخشي از ايدئولوژي رسمي دولت ايران است.
در ايران تاريخ تركي نيز قدغن شده است. سياستهاي رسمي مذكور دولت ايران بر پاكسازي حافظه تاريخي ملت ترك، بازنويسي نادرست تاريخ تركي ايران و تركان و آذربايجان بر اساس پارسيگري و آريائيت، قطع علائق تاريخي در عرصه هويت ملي و فرهنگي خلق ترك و ممالك سه گانه ترك نشين در ايران با جهان توركي بويژه دو كشور آذربايجان و تركيه متمركز گرديده است.
در اين راستا ، نام اسامي جغرافيائي تاريخي تركي شهرها و روستاها و كوهها و رودها از تركي به فارسي تغيير مي يابد. دولت ايران با عوض كردن اين نامها كه به مردم در باره سرزمينشان، در باره فرهنگشان معلومات مي دهند، به آنها در باره اينكه كه هستند و چه هويتي دارند حس اعتماد به نفس و غرور مي بخشند با اسامي جديد فارسي، تاريخ هزاران ساله ملتي را نابود مي كند.
س-به نقش تاريخ در عرصه سياسي و به طور مشخص در تعيين سرنوشت و بدست آوردن حقوق ملي اشاره كرديد. اين نقش چيست؟
در عرصه مسائل سياسي بسياري از حقوق ملي و در راس آنها تعيين سرنوشت زائيده ضرورتهائي سياسي و امنيتي اند كه خود اغلب ماهيتي تاريخي دارند. عمده ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي كه امروزه براي تعيين سرنوشت خود معيار قرار مي گيرند عبارتند از داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي،استقلال-جدائي سرزميني در گذشته، داشتن نهادهاي خاص، رقابت تاريخي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي، استعمار داخلي، رژيم سركوبگر، اشغال، فجايع انساني (جنايات عليه بشريت، جنايات جنگي، قتل عام، نسل كشي، سيل پناهندگان، ….)، شواهد و رفتارهاي نشانگر اراده و خواست این گروه برای احراز هويت ملي جداگانه و …. همانگونه كه مي توان ديد بسياري از اينها ماهيتي تاريخي دارند. حتي در اكثر حركتهاي ملي، سعي مي شود كه بحران كنوني ائتنيك به عنوان ادامه بحراني در گذشته و كشمكشي تاريخي نشان داده شود. زيرا وجود پيوستگي زماني و عدم انقطاع –يعني ريشه هاي تاريخي داشتن- براي تبديل موفقيت آميز يك كشمكش ائتنيك به حق تعيين سرنوشت و مقبوليت آن مفيدتر است.
بخشي از حقوق ملي ملت ترك ساكن در ايران، مانند حق برخورداري از يادگيري زبان مادري در مقوله حقوق بشر مي گنجد، اما بخش مهمي نه در مقوله حقوق بشر مي گنجد و نه با مبارزه دمكراسي صرف حاصل مي شود، مانند رسمي و دولتي شدن سراسري زبان تركي، اداره امور خود در آذربايجان جنوبي و ديگر مناطق ملي ترك نشين و فدراليسم ملي-ائتنيكي .
این خواستها همه خواستهائي سياسي اند و مبناي آنها نه حقوق بشر يا دمكراسي، بلكه برخي ضروريات سياسي، تاريخي و امنيتي است كه قبلا بدانها اشاره كردم ،مثلا اين واقعيت كه زبان تركي در تاريخ ايران زباني رسمي و دولتي بوده است ضروريتي تاريخي براي رسمي و دولتي شدن سراسري دوباره آن است. اينكه ملت ترك در تمثال دولتهاي ترك همواره بر خود حاكم بوده و امور خود را اداره كرده است، ضروريتي تاريخي براي برخورداري دوباره خلق ترك از حق اداره امور خود در قالب دولت ملي خويش است، اين واقعيت كه واحد جغرافيائي آذربايجان تاريخي قريب به هزار سال در قالب يك مملكت محروسه در تقسيمات اداري و سياسي ايران موجود بوده است، ضروريتي تاريخي براي گردهم آوري همه مناطق ترك نشين شمال غرب ايران و به عبارت ديگر ترسيم دولت فدرال منطقه اي بر اساس مرزهاي ائتنيكي-ملي است.
بنابراين، اين تاريخ است كه براي رسميت سراسري زبان تركي، تاسيس دولت ملي آذربايجان و پاسداري از تماميت ارضي آذربايجان ائتنيك در ايران ضرورت ايجاد مي كند و نه حقوق بشر و يا دمكراسي.
س- فعالان ترک به جاي اتکاء بر نورمهاي حقوق و ارزشهاي دنياي مدرن به نوعي در دام اصالت بخشيدن به تاريخ گرفتار شده اند. اين حاكميت تاريخ، در بعضي مواقع حركت ملي را به نقاطي نامناسب كشانده و حتي از مشغول شدن با مسائل روز بازداشته است. به نظر شما اين حاکميت تاريخ در گفتمان حرکت ملي آيا امروز هم مفيد است يا زمان گذر از تاريخ در حرکت ملي – دمکراتيک آذربايجان فرا رسيده است ؟
اصالت دادن به تاريخ، مانند اصالت دادن به هر مولفه ديگر در يك حركت ملي نادرست است. تاكيد بر تاريخ مي بايست به عنوان عاملي كمكي در تشكل هويت ملي، تقويت مجادله، ايجاد ضرورت براي تعيين سرنوشت و برخي از حقوق ملي مانند رسميت سراسري زبان تركي و فدراليسم ملي-ائتنيكي و همچنين درس آموزي از اشتباهات و تجارب گذشته بكار رود. از اينرو تاريخ هميشه جايگاهي برجسته در حركت ملي خواهد داشت و گذر از آن ممكن و به مصلحت نيست.
من با اين بخش از سوال شما كه فعالان و متفكران ترك به دام اصالت بخشيدن به تاريخ گرفتار شده اند و اين رويكرد، مانع اتكاء بر نورمهاي حقوقی و ارزشهاي دنياي مدرن شده است موافق نيستم ، شايد كم رنگ بودن فعاليتهاي تئوريك در عرصه هاي ديگر، باعث پررنگ به نظر رسيدن فعاليتها در عرصه تاريخ شده باشد ،در باره علل كم رنگي عرصه هاي ديگر در سوالهاي بعدي توضيح داده ام.
حتي من معتقد نيستم كه به قدر كافي و به درستي در باره مسائل تاريخي كار شده باشد. بسياري از كارهائي كه شده به لحاظ متودولژيك داراي اشكالات اساسي و ماهيت جدلي است، اغلب تئوريها به جاي حقيقت گرفته شده و چشم به انبوه واقعيتهاي تاريخي بسته مي شود، هنوز حافظه تاريخي مشتركي در ميان مردم ترك ايجاد نشده است و …. در باره حوادث بسيار اساسي تاريخي نيز نگرش درست و واقعگرايانه و مشتركي حاصل نشده است.
به عنوان نمونه تاكنون در اين موارد هيچ كار اساسي مستند و آكادميك انجام نگرفته است: رسمي و دولتي بودن زبان تركي در تاريخ (ضرورتي براي رسمي شدن زبان تركي)، حدود و ثغور اراضي آذربايجان تاريخي (ضرورتي براي فدراليسم ملي-ائتنيكي و حل اختلافات ارضي با ملل همسايه فارس و كرد)، تاريخ پراكنده شدن تركان در ايران (براي حفظ و تضمين حقوق اقليت ترك در فارسستان)، تاريخ دولتهاي تركي ايران –دولتمداري تركي (ضرورتي براي برخورداري از حق اداره امور خود)، جزئيات دست به گشت گشتن اقتدار سياسي از خلق ترك به فارس توسط يك دولت خارجي و كودتاي نظامي (ضرورتي براي حق تعيين سرنوشت و حق اداره امور خود)، ماهيت واقعي حركت مشروطه، خياباني، پيشه وي، خلق مسلمان (براي درس آموزي از تجارب گذشته و نقشهاي محتمل مثبت و منفي آنها در روند ملت شوندگي-ملت سازي)، قتل عام ١٣٢٥ (ضرورتي براي حق تعيين سرنوشت)، كشتار جيلوولوق (نقش در تشكل هويت ملي)، تاريخ رقابت سياسي دو عنصر قومي فارس و ترك در ايران (ضرورتي براي تعيين سرنوشت)، اسلام تركي (نقش در فرم گرفتن هويت ملي)، سنن ملي ترك نظير خيدير بايرامي (نقش در فرم گرفتن هويت ملي).
سایر بخشهای این گفتگو را در لینکهای زیر مطالعه کنید:
[…] دین و تاریخ و جایگاه آنها در حرکت ملی- دمکراتیک ترک ( آذر… […]
بازتاب توسط حرکت ملی-دمکراتیک ترک در ایران و نسبت آن با سایر جنبشها و جریانها-گفتگو با مهران بهاري / بخش پایانی « کانون دمکراسی آزربايجان | 17 مارس 2011 |
[…] دین و تاریخ و جایگاه آنها در حرکت ملی- دمکراتیک ترک ( آذر… […]
بازتاب توسط گفتگوی کانون دمکراسی آذربایجان با پژوهشگر خستگی ناپذیر و مدير و مولف سري وبلاگهاي سؤزوموز جناب مهران بهاری « کانون دمکراسی آزربايجان | 17 مارس 2011 |
[…] « پیشین | بعدی » […]
بازتاب توسط حرکت ملی و دمکراتیزاسیون ایران، لزوم اصلاح فهم ما از حقوق بشر – گفتگو با مهران بهاري / بخش چهارم « کانون دمکراسی آزربايجان | 17 مارس 2011 |
[…] « پیشین | بعدی » […]
بازتاب توسط ملت آذربایجان و روند ملت شوندگی،ماهیت حرکت ملی و آرایش نیروهای آن ،نقطه ضعفها و خطاهای حرکت گفتگو با مهران بهاری / بخش دوم « کانون دمکراسی | 17 مارس 2011 |