کانون دمکراسی آزربايجان

Azərbaycan Demokrasi Ocağı / Azarbaijanian Democracy Institute

كنشگر بيگانه و كنش هاي دوگانه

در نسبت ميرحسين و آزربایجان وسکوت دوجانبه تبریز و تهران
تبريز، به نمايندگي از آزربايجان و بي توجه به جنبش سبز
تهران به نمايندگي از مركزگرايان و متصف به جنبش سبز

ابوذر آذران : ميرحسين موسوي شايد یگانه كنشگر حلقه قدرت مركزي ايران در صد سال گذشته باشد كه آشكارا از تباهي حقوقِ نخستين اقوام ايراني و محق بودن آنها براي به دست آوردن چنين حقوقي از جمله آموزش زبان مادري سخن مي گويد اما به نظر مي رسد اين كنش، در نهاد خود از دوگانه هاي متضاد در سه بعد شخصیتی، فرهنگی و سیاسی رنج مي برد. اين دوگانگي ها در مرحله اول به بيگانگي عميق شخص كنشگر با مساله اقوام بويژه آزربايجان برمي گردد. علاوه، تنزيل هويت ملي آزربايجان به هويت قومي از يكسو و تصريح احقاق حقوق ملي نخستين از سوي ديگر، نشانگر ديدگاه تضادگونه این كنشگر در حوزه فرهنگي است كه تبار تاريخي دارد. رفتار ميرحسين درباره مساله آزربايجان، آنجا به اوج دوگانگي مي رسد كه كارنامه فكري و اجرايي پيشين او در خصوص آزربايجان، در دو عرصه قدرت و دانش نوعي شبهه در نفاق مي اندازد. گذشته از گذشته ها، گفتارهای اندک میرحسین درباره آذربایجان در دروه شکست سکوت سیاسی او نیز گزینشی و دوگانه است. با بررسي اين دوگانه هاي سه بعدي شايد بتوان در بازخواني نسبت آزربايجان و ايران،‌ به چرايي سكوت دوجانبه تبريز ( به نمايندگي از آزربايجان و بي توجه به جنبش سبز ) و تهران ( به نمايندگي از مركزگرايان و متصف به جنبش سبز ) دربرابر اين كنش مبارک و البته حساس رسيد.

ميرحسين اگرچه فرزند خامنه است، اما با « مساله آزربايجان » بيگانه است. اين بيگانگي به زادبوم فرهنگي ميرحسين برمي گردد. تاريخ او را يك سوسياليست آرمانگراي مسلمان ايراني دهه چهل زاده است كه در اين هويت ايده ئولوژيك ديني، عنصر ملي غني شده اي بنام « ايران » برابر با ابَر روايتِ تاريخيِ برتريِ يك ن‍ژاد بنام نژاد پارس رسوب کرده است. بي شك در اندرون چنين شخصيت آرمانگراي اسلامی، هيچ رگه اي از هويت آزربايجاني وجود ندارد،‌ چه حتی اگر در اتوپياي ديني او، مليت جايگاهي داشته باشد (كه ندارد)،‌ از آنِ نژاد فارس است. اسلامگراي دهه چهل؛ جهان نگر، مرزشكن، بي توجه به سنت ملي و در يك كلام انترناسيوناليستِ مسلمان است و جنگ هفتاد ودو ملت را وامي نهد چون، حقيقت براي او در قله قافِ حكومت جهاني الله است. براي چنين انساني، حتی پذيرفتن نمادها و حقوق ملیِ مليت مشهور و تبليغ شدهِ نژاد فارس غيرقابل تحمل است، تصور و پذيرش هويت ملي براي آزربايجان جاي خود دارد.

سخن ميرحسين درباره آزربايجان ديدگاهي تضادگونه است چه، او از يكسو صريح تر از فعالان آزربايجاني سخن از حقِ نخستينِ آموزش زبان مادري مي گويد و از سوي ديگر هويت كلان آزربايجان را با خرده گفتمان « قوميت » تعريف مي كند. ميرحسين هيچوقت بر آزربايجان كلان گفتمان « ملت » را اطلاق نمي كند چون آزربايجاني ها را ملت نمي داند. انگار ايران تنها زيستگاه ملت بزرگ پارس است و ديگران به مثابه یک قوميت، ظل چنين ملتي تعريف مي شوند. چنين ديدگاه نازلي با شعار حقوق نخستين بشری نمي خواند. ميرحسين بايد مرز خود را با روشنفكران مركزگرا مشخص كند او نمي تواند منكر هژموني نژادپرسانه ناسيوناليست هاي فارس زبان نباشد و همزمان از حق بشري ملت آزربايجان سخن بگوید. او بلاخره بايد مشخص كند که آيا ايران سرزمين دو ملت ترك با زیرمجموعه اقوام آذربایجانی، ترکمن، قشقایی و فارس با زیرمجموعه اقوام بلوچ و کرد و لر است يا سرزمين ملت بزرگ فارس با زيرمجموعه اقوام ترك و كرد و بلوچ و لر؟ او پس از رفع اين تضاد محافظه كارانه، مي تواند به عنوان يك روشنفكر فعال،‌ از تحريف تاريخ و تحقير تاريخي برائت جويد و اعتماد بخشي از آزربايجان را تنها در حوزه فرهنگي قضيه به دست آورد.

دوگانگي ديگر، به جايگاه خالي آزربايجان در كارنامه فكري ميرحسين برمي گردد. آخرين نخست وزير، در دوران سكوت سياسي خود، حيات علمي و هنري پركاري داشته كه وقف اعتلاي هنر اسلامي و ملي كرده است. غالب محصولات فکری اين دوره نسبتا طولاني، بصورت متساوي داراي هويتي نژادي(نژاد فارس) و اسلامي(مذهبي شيعه) هستند. در اين ميان، حتي يك اثر هنري در لابلاي آثار هنري اين معمار برجسته تاريخ معاصر درباره آزربايجان ديده نمي شود. او تا پيش از انتخابات به عنوان صاحب كرسي علم سياست، حتي يك مقاله و يادداشت در مورد آزربايجان ننوشته و حتي يك پايان نامه در اين مورد راهنمايي نكرده است. اين بي توجهي مطلق، نشانگر بيگانگي فرزند خامنه با فرهنگ، هويت و زبان آزربايجان و از همه مهمتر بي توجهي به چالش ها و خطراتي است كه در طول صد سال گذشته و در تمام دوران حيات فكري اين مرد صريح اللهجه امروزي، آزربايجان را تهديد مي كرده و مي كند. در وجدان هويت انديش و ذهن آرمانگراي ميرحسين، آزربايجان جايگاهي ندارد، چه، ايندو اگر فرمان دهند، سكوت را به فرياد تبديل مي كنند.

رفتار سياسي نخست وزير و سياستمدار طراز اول نظام در مورد مساله آزربايجان تا پيش از فروردين 88، چه در دوران حضورش در راس كابينه های جنگ و چه در دوران فترت سياسي،‌ اگر عليهِ آزربايجان نبوده، ‌لهِ آزربايجان نيز نبوده است. او اگر سياست هاي آمرانه رضاخاني در مساله زبان مطرود مي خواند، چرا هرگز در طول هشت سال نخست وزيري دولت انقلابي، يك آيين نامه اخلاقی در اين مورد صادر نكرد؟ چرا بر سياست هاي اقتصادي ناعادلانه همه دولت ها در خصوص توزيع نابرابر بودجه ملي در استان ها اعتراض نكرد؟ چرا با سياست هاي فرهنگي غلط كارگزاران فرهنگي كشور مبارزه نكرد؟ چرا حتي يكبار نگفت، آزربايجاني ها را بخاطر زبان و لهجه مسخره نكنيد؟ چرا در ماجرای سرکوب حزب آذربایجانیِ خلقِ مسلمان رفتار همدلانه با آذربایجان اتخاذ نکرد؟ توجه داشته باشيم كه مطالبات آذربایجان، این حقوق نخستين، برساخته هاي دهه 80 نيستند مسائلی چون درخواست مجوز برای آموزش زبان مادري‌، ‌اعتراض به تحقير زباني و نژادي، ‌اعتراض به سياست هاي نابرابر اقتصادي و … از دوره رضاخان تا کنون در آزربايجان مطرح بوده و همواره از سوی دولت های مدرن هشتاد سال اخیر، پاسخ منفی گرفته است رییس یکی از این دولتها، شخصِ میرحسین موسوی بوده است. در دوره فترت سیاسی اگرچه او به مدت بیست سال بسیار کم حرف بود اما گاهی اشاراتی به مسائل کلان داشت اما در مورد آذربایجان هیچگاه هیچ اراده و اشاره ای از میرحسین دیده نشد. او تا پیش از انتخابات 88 در تمام دوران حیات سیاسی و فکری خود، کاملا به آذربایجان بی اعتنا بود.

بی اعتنایی میرحسین به سرزمین مادری خود، حتی پس از پایان سکوت سیاسی او و در دوران فعلی نیز ادامه دارد. او آنچنانچه باید، به آذربایجان نمی پردازد. میرحسین اگرچه در بیانیه های مختلف اشارات آشکاری به حق آموزش زبان مادری داشته است که جای مباهات دارد، اما رهبر معترض خرداد 88، که خونِ سبزپوشان و رنجِ زندانیان این طیف وسیع را برنمي تابد و در بيانيه هاي هفتگي خود همواره نام و یاد آنان را پاس مي دارد، هرگز از خونِ به ناحق ريخته شده فرزندان آزربايجان در خردادِ 85 سخن نمي گويد. او که همواره در تمام سخنرانی ها و بیانیه های ارزشمند، فلاش بك هاي مكرر و نوستالوژیک به دهه 60 دارد حتي يك جمله از خرداد هشتاد و پنجِ آزربايجان نمي گويد؟ بیانیه های تحلیلی کنشگرِ نکته بین جنبش سبز، از جامعیت عمیقی برخوردارند. او تقریبا به هر آنچه که مهم و محق می داند، می پردازد، اگر تاکنون تنها و تنها به بعد زبانی مساله آذربایجان پرداخته است، نشان از این دارد که او ابعاد دیگر این مساله، همچون هویت تاریخی و فرهنگی، بایسته های اقتصادی و مظلومیت همیشگی این سرزمین را اهم و شاید حق نمی داند.

بيگانگي ذاتي ميرحسين با آزربايجان،‌ ارائه ديدگاه هاي متضاد،‌ نداشتن کارنامه علمی و هنری درباره آزربايجان، سكوت سياسي و عملكرد غیرهمدلانه در دهه 60 با تركان ايران و بی اعتنایی به اکثر مسائل حیاتی آذربایجان در شرایط فعلی، اين نكته را تبيين مي كند که ديدگاه هاي ميرحسين در مورد آزربايجان، از آن جهت یگانه کنش حلقه قدرت هستند، قابل تامل و شايسته ستايش اند، اما از آن جهت که دوگانه اند، شبهه  ای دوگانه در ميان آزربايجاني ها و طرفداران جنبش سبز  ايجاد كرده اند. نخست اينكه آزربايجاني ها اين كنش هاي دوگانه را تنها یک تاكتيك سود انگارانهِ سياسي تلقي مي كنند كه سودايِ شكستنِ سكوتِ معني دارِ آزربايجان و همراهيِ بدونِ پيش شرطِ تبريز با تهران در سر دارد،‌ تاكتيكي كه مي خواهد بدون به رسميت شناختن حقوق نخستین آزربايجان، ترکان را وارد معركه كند. شبهه دوم به جنبش سبز تعلق دارد كه فكر مي كنند ميرحسين با اعلام مواضع ضريح درباره حق آموزش زبان مادري، به هژموني تاريخي ارزشهايِ مليِ ن‍ژاد فارس ضربه می زند و ایران را به پرتگاه تجزیه می برد. دوگانگي هاي كنش ميرحسين، شبهه هاي حاصله و سكوت معني دار روشنفكران تهران و تبريز،‌ باعث مي شود، مساله آزربايجان به مثابه يك فراگفتمان، در بايكوت بماند و ميرحسين، تنها كنشگر اين مرز حساس و شکننده شود كنشگري بيگانه با كنش هاي دوگانه. او برای خروج از این یگانگی، باید با صراحت و جامعیت، بیگانگی خود و دوگانگی سخنش را رفع کند و راه را برای مفاهمه و گفتگو درباره یکی از حیاتی ترین مسائل ایران بازگشاید.

5 مِی 2010 Posted by | فارسی, مقاله - تحلیل, بیانیه - آچیقلاما, باخیش - دیدگاه | , , | 6 دیدگاه

همت مضاعف در فحاشی و اهانت به ترکها

دیروز و در جریان مسابقه فوتبال بین تراختور و مس کرمان بیشتر از ده هزار تماشاچی در روز روشن و با وقاحتی بی سابقه شعار میدادند : ترک خر – نرک خر – ترک خر. صدای نعره های نفرت افکن چنان بود که از تلویزبون هم شنیده می شد، یا تماشاگران با همت مضاعف فحاشی میکردند یا عوامل تلویزیونی هم از این اتحاد و همدلی موجود در تحقیر ترکها بوجد آمده و صدای تماشاچیان را فیلتر نمی کردند
با اینحال در اصل اتفاق خاصی نیافتاده است این فحشها همه روزه در مدرسه و کوچه و دانشگاه و بازار گفته میشود و چیز جدیدی نیست و کودکان ترک با این تحقیر و سرخوردگیها بزرگ میشوند.

موضوع فوق ، فقط از این جهت که سیزده هزار نفر یکصدا و باهم وهماهنگی ناشی از سال مضاعف ، ترکها را مورد لطف و مهمان نوازی قرار دادند تازگی داشت و نوعی نوآوری در فرهنگی والای ایرانی نیز در تاریخ ثبت نمود.

یکی دوماه پیش مسئولین فدراسیون با دشنام خواندن عبارت » زنده باد آزربایجان » قصد تنبیه تیم تراختور و هوادارانش را داشتند ولی تاکنون هیچ واکنشی در مقابل اهانتهای جمعی دیدار دیروز اتفاق نیافتاده است.

فعالین جامعه مدنی هم که برخی از آنها خود به ویروس ترک ستیزی و تحقیر و اهانت آلوده اند تاکنون سکوت کرده اند. گویی در منطق اینان اصولا این موضوع زیاد هم مهم نیست و حتی به نوعی دامن زدن به قوم گرایی است لذا جهت حفظ وحدت کشور ، ترکها باید جنبه داشته باشند و دم برنیاورند.

روشنفکران :

بخشی از نویسندگان و روشنفکران ایران خود در جبهه ترک ستیزی فعالانه اشتراک دارند و اگرچه در سخن به همه اقوام ایران علاقه مندند ولی با تحقیقات و جعلیات و تقویت ادبیات ناسیونالیسم پرخاشگر فارسی زمینه این فحاشیهای متحدانه را فراهم میاورند.

بخش دیگری از روشنفکران هم که به اضلاح دین مشغولند و دنبال حجتهای دینی برای دمکراسی اسلامی می گردند و گروهی از اینان نیز که به عنوان فعال بشر شبانه روز در بهبود آن و یا گزارش نقض حقوق بشر در ایران مشغول هستند ، لیکن حیوان و غیر بشر خوانده شدن روزانه بخش بزرگی از هموطنانشان ، وجدان هیچ کدامشان را نمی آزارد و ما به ندرت از روشنفکران ایران حتی نصیحتی اخلاقی مبنی بر عدم تحقیر دیگران شنیده ایم ، گویی با آمدن دمکراسی آرمانی ایشان همه مسائل و مصائب حل خواهد شد و نیازی به یادگیری تکثر و احترام به دیگران و …. نیست.

روشنفکران و فعالان و گروههای چپ تنها جریانی هستند که تا حدودی به برابری ملی و حقوق برابر ملیتها پرداخته و آن را در ادبیات سیاسی فارسی وارد کرده اند اما جالب توجه این است که در جریانهای چپ نیز اعضایی که منسوبیت قومی غیر فارس دارند در اینگونه موارد وارد شده و اعلام نظر می کنند یعنی در این احزاب هم دوستان فارس رغبتی به این مبحث برابری ملی ندارند.

برای نمونه در سازمان اکثریت اغلب موضوعات مربوط به مساله ملی توسط بهزاد کریمی ( ترک ) صورت می پذیرد و جناب فرخ نگهدار ( فارس) که همه روزه در حال مصاحبه در زمینه های سیاست داخلی و خارجی ، گرانی و اقتصاد ، حقوق بشر و …… هستند تاکنون جمله ای در دفاع از حقوق ملی و محکومیت فرایند تحقیر سیستماتیک بر زبان نباورده است .

با همه اوصاف گقته شده و علیرغم اختلافات گوناگون ، همه این گروهها وطن پرست هستند و اگر در فیلمی ( 300 ) پادشاه ظالمی مطایق دگمای آنها تصویر نشده باشد زمین را به زمان دوخته کمپین راه انداخته و درپناه افسانه های تمدنی و شاهنشاهی عادلانه و منشور حقوق بشر کوروش ، عقده خودساخته را تسکین میبخشند.

در حالیکه بطور مداوم و سیستماتیک نامهای جغرافی ترکی ، فارسیزه میشود و کودکان ترک و عرب و … از گرفتن شناسنامه با نامهای دلخواه محروم می باشند و این جماعت روشنفکر و روزنامه نگار و …حتی برای یکبار به ظلم علیه هموطنانشان زبان نگشوده اند ، استفاده از نامی دیگر یرای یک دریا ، رگ گردن همه شان را متورم نموده و شروع به فحاشی به اعراب میکنند.و در همین حال با جعل عناوین دیگر و سبقت در کاربرد آن می خواهند نام ترکی خزر را از میان بردارند تا خزر هم همیشه آریایی باشد.

در سوی دیگر اما جوانانی با دست خالی و محروم از حمایت رسانه ای ، اما مومن به حقوق خویش و مغرور به فرهنگ و زبان و ثروت معنویش ، عزم مبارزه برای برابری و عدالت و آزادی و حقوق ملی کرده است و استوار به راه خویش ادامه میدهد روشن است که اگر زندانهای طولانی مدت و سایر فشارها نتوانسته آنها را از پا بیاندازد، این جنگ روانی نژادپرستانه نیز نخواهد توانست و این جوانان آزاد و ترکانه زندگی خواهند کرد.

لازم است تک تک جوانان ترک و فعالان حرکت ملی آزربایجان به هوش باشند که در مقابل این حرمت شکنی ها ، با منطق و عقلانیت همیشگی عمل نمایند و از مقابله به مثل جدا بپرهیزند و این ضربالمثل پدری را آوازه گوش کنند که » ایت هورر کروان کئچر «

همچنین نباید همه فارسها را یکی پنداشت بلکه افراد زیادی از آنها در مبارزه با نژادپرستی و ترک ستیزی همراه ما خواهند بود و ما از یاری آنها باید استفاده کنیم.

خطاب آخر به رسانه ها ، روزنامه نگاران ، فعالان اجتماعی و سیاسی و اندیشمندان است که سکوت و سانسور را شکسته و به این فحاشیهای روزافزون و گسترش شارلاتانیسم نژاد پرستانه اعتراض نموده و با دلجویی از قربانیان ( ترکها ) از افزایش کینه و نفرت جلوگیری کنند.

یادمان باشد جنگ در یوگسلاوی نه در سال 1992 بلکه سالها قبل که جدایی ذهنی صربها و بوشناکها محقق شد آغاز گردید.

کانون دمکراسی آزربایجان


5 مِی 2010 Posted by | فارسی, مقاله - تحلیل, بیانیه - آچیقلاما, باخیش - دیدگاه | , , | بیان دیدگاه

   

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: