کانون دمکراسی آزربايجان

Azərbaycan Demokrasi Ocağı / Azarbaijanian Democracy Institute

سکوت آگاهانه آزربایجان و تحلیل وارونه سبزها


ابوذر آذران

آزربایحان اویاخدی، آزربایحانا دایاخدی

We want education in mother tongue ما حق آموزش به زبان مادری می خواهیم Biz ana dilimizdə öyrətim istəyirik

آزربایحان در برابر جریان سبز سکوت کرد این سکوت معنی‌دار بود. بیش از هر جریانی، باید سبزها به بازخوانی و فهم این سکوت بپردازند. اعترضات دو سال اخیر و هر رویداد دیگر را نمی توان بدون درنظرگرفتن بستر تاریخی آن تحلیل کرد. سکوت آزربایحان ریشه در تاریخ صد ساله اخیر دارد و گلایه ای عمیق از گذشته را حکایت می کند. در تحلیل چرایی سکوت، پیش از هر چیز باید به‌اجمال،  تاریخ صدساله آزادیخواهی در ایران و نقش آزربایحان را بازخوانی کرد. در یک کلام، در تمام جنبش های سیاسی و اجتماعی صد سال اخیر، آزربایحان سر صف  بود از مشروطه تا دوم خرداد؛ اما، همواره بعد از رهایی، به زور و کین و خیانت، به ته صف فرستاده شد.

آزربایحان علف خورد مشروطه را به نهایت رساند؛ اما، در نخستین بامداد مشروطه، ستارخانِ آزربایحان، توسط یپرم خان ارمنی کشته شد و البته مشروطه نیز به قعر ناکامی رفت. آزربایحان با مشروطه می خواست حکومت قاجاریه ترک‌زبان را اصلاح کند که با خیانت نخبگان ارمنی و فارس، از مسیر خود منحرف شد و از دل این خیانت‌ها، دیکتاتوری پهلوی زایید و بیش از هر چیز کمر همت به نابودی آزربایحان بست. بخش‌نامه‌های‌های رسمی و ضد حقوق‌بشری دولت رضاخان برای فارس‌زبان‌کردن آزربایحانی‌ها خواندنی است.

آزربایحان در سال 24 برای احقاق حقوق مدنی خود، تحت قیومیت کامل حکومت مرکزی، اعلام خودمختاری کرد تا جلوی ژنوساید عظیم فرهنگی را بگیرد. در مذاکرات فیماین قبول کرد به شرط احقاق حقوق مدنی، اسلحه را زمین گذارد اما همین‌‌که خود را خلع کرد، یگان های ارتش برخلاف عهد پیشین حمله کردند و دست به قتل عام مردم و نسل کشی و کتاب سوزی زدند. مورخین فارس زبان و راویان حکومتی تاریخ، بجای نگاشتن حقیقت، حوادث آزربایحان را غائله خوانده و دموکرات ها را به غلط تجزیه طلب خواندند. و هنوز هم، به هرگونه خواهش مدنی در آزربایحان انگ تجزیه طلبی می زنند در حالی که در آزربایحان برخلاف کردستان، هیچوقت جریان تجزیه طلبی فعال نبوده و نیست. کشتار 21 آذر 25، آغاز افول آزربایحان بود. با این نسل کشی، آزربایحان وارد عصر فترت خود شد.

آزربایحان یک سال پیش از 22 بهمن 57 در 29 بهمن 56 انقلاب کرد و دیکتاتور را در تبریز به زانو کشید. بسیاری از نخبگان انقلابی در همه طیف های سیاسی، از مارکسیست ها و فدائیان تا مجاهدین خلق و از روحانیون تا ملیون، آزربایحانی بودند. در تمام دهه های سده 14، آزربایحان نخبه تولید می کرد و تهران مصرف می کرد.

بعدها که انقلاب شد، آیت الله شریعمتداری مرجع تقلید آزربایحانی‌ها، در دل‌آزارترین شکل ممکن، خلع سلاح و حصر خانگی شد و سپس ناباوارانه درگذشت. حزب سه میلیون نفری آزربایحان نیز، با کشتن و پنهان کردن و حبس، متلاشی شد. سقوط شریعمتداری، سقوط آزربایحان بود.

در جنگ هشت ساله نیز، بسیاری از سرداران نامدار جنگ، آزربایحانی بودند، به گواه همه مورخین تاریخ جنگ، آزربایحانی‌ها نقش بسیار مهم و بزرگی در دفاع از میهن داشتند. اکنون سر هر دهکده کوچکی در آزربایحان، مزار شهدای جنگ را به چشم می خورد. تراکم شهدا، در دیگر مناطق، بجز شهرستان نجف آباد، به مراتب کمتر از آزربایحان است.

جنگ تمام شد، عصر سازندگی شروع شد و دلارهای نفت به استان های مرکزی مانند تهران و اصفهان و کرمان سرازیر شد و آزربایحان در فقری مطلق فرو رفت. فرزندان آزربایحان راهی پایتخت شدند و به زاغه‌نشینی و کارگری مشغول شدند. برای اولین بار بعد از انقلاب، دولت سازندگی به روی مردم در اسلام شهر آتش گشود. این مردم، همان آزربایحانی‌های مهاجر بودند که به اوج فقر و بدبختی رسیده بودند.

دولت زور و زرِ هاشمی به پایان رسید. مردم برای نه بزرگ به عالیجنابان، خاتمی را برگزیدند، آزربایحان نیز همچون دیگر مناطق به امید هوایی آزاد، خاتمی را برگزید؛ اما، در پروژه توسعه سیاسی خاتمی همگان جز آزربایحان تا حدی بهرمند شدند: ملی گریان، زنان، اقلیت ها، چپ‌ها، کانون نویسندگان، نهضتی ها و … . تنها گروهی که مورد بی مهری و بی توجهی کامل قرار گرفت، آزربایحانی‌ها بودند. در دولت فارس‌گرای خاتمی، حتی یکبار حقوق قومی از جمله زبان مادری آزربایحانی‌ها مطرح نشد. آنها که برای گفتگوی تمدن‌ها اشک تماسح می‌ریختند، نژاد، تمدن، فرهنگ و زبان آزربایحان را انکار می‌کردند.

در 18 تیر 78 تنها تبریز با تهران همراه شد. به گواه بسیاری از فعالان سیاسی از جمله احمد قابل، آنچه در تبریز روی داد، بسیار دهشتناک‌تر از تهران بود، اما تحلیل‌گران و نویسندگان فارس، تراژدی تبریز را فراموش کردند.

در تمام این سالها علاوه بر بی‌مهری و بی‌توجهی و تبعیض فراوان به آزربایحان، فعالان و دانشجویان آزربایحان نیز، زیر شمشیر داموکلس، دستگیر و شکنجه می شدند. آزربایحان در قتل های زنجیره‌ای نیز، سهیم بود بزرگانی چون پروفسور زهتابی به تیغ قاتلان فروهرها کشته شدند اما رسانه های فارس زبان، این جنایات مشابه را بایکوت کردند.

در تمام این سالها، آزربایحان تحقیر شد. پرسشنامه نژادپرستانه صدا و سیما در اردیبهشت 74 از یادمان نرفته است. بد نیست فعالان حقوق بشر این پرسشنامه را یکبار بخوانند. علاوه بر رواج روزافزون ارادی توهین‌ها و جک‌های تحقیرآمیز بر علیه آزربایحانی‌ها، حتی صدا و سیما و رسانه های رسمی نیز، دمی دست از توهین ها برنداشتند. ملتی که صد سال جانبازی کرده بود، اکنون باید از نخبگان ملی، مرجع تقلید، زبان مادری، فرهنگ قومی و شکوه اقتصادی خود مرحوم شود، از سر فقر، برای لقمه نانی روانه پایتخت شده و در کوچه و بازار و دانشگاه و رسانه و تلویزیون و حوزه و … « خر» خطاب شود.

در تمام این سالها ایران بر شانه‌های آزربایحان استوار بود. آزربایحان دو بار انقلاب کرد و هر دو بار تهران به مکانت رسید. ترک‌ها علف خوردند تا فارس‌ها میلیاردها دلار پول نفت را صرف اعتلای فرهنگ و زبان خود و تضعیف و تمسخر زبان و فرهنگ ترک ها کنند. نخبگان آزربایحان قتل عام شدند و آزربایحان از مهد تفکر به سرزمین فقر بدل شد.

در این میان، تنها و تنها کنکور به داد آزربایحان رسید. فرزندان محروم و سخت کوش کوهستان در رقابت با رقبای برخوردار خویش، پای بر دانشگاه ها نهادند، تبعیض ها را دیدند، تحقیر را تحمل کردند تاریخ را فهمیدند و عمق ظلم را دانستند و حقیقت را شناختند و اینچنین بود که جنبش دانشجویی آزربایحان و در پی آن حرکت ملی آزربایحان آغاز شد.

نخبگان آزربایحان عموما جوان هستند اگرچه به دلیل کشتار وسیع نخبگان در دهه بیست، از اسلاف خود فاصله تاریخی دارند اما از نظر فکری و بینش سیاسی، صاحب شناختی بسیار عمیق هستند. بخش بزرگی از این نخبگان به حقوق مدنی و بشری آزربایحان می اندیشند و جنبش خود را مدنی می دانند. آزربایحان بیدار شده است. رستاخیز بزرگ آزربایحان، فرهنگی است. تلاش برای احقاق حقوق حقه خویش و مبارزه بر علیه ژنوساید فرهنگی و مقابله با هرگونه تبعیض و تحقیر، اساس فعالیت نخبگان آزربایحان است.

مهمترین رویداد عصر بیداری نوین آزربایحان، اهانت کثیف روزنامه دولتی ایران در خرداد 85 بود که اعتراض یکپارچه آزربایحان را برانگیخت. اعتراض آزربایحان با برخورد بسیار خشن حکومت و بایکوت بسیار تلخ رسانه های فارس زبان مواجه شد. در خرداد 85 به مدت یک هفته در شهرهای آزربایحان، خون جاری شد. بیش از 50 نفر مردند صدها نفر مجروح شدند افراد زیادی دستگیر و شکنجه شدند؛ اما، رسانه های فارس زبان در داخل و خارج، این واقعه هولناک را آنچنان که مرسم است، مخابره نکردند. نخبگان و روشنفکران و حتی فعالان حقوق بشر، سکوت کردند. آزربایحان انتظار همراهی و همدلی داشت همانطور که جنبش سبز انتظار همراهی آزربایحان را دارد.

سکوت آزربایحان آگاهانه و ارادی است. سکوت کرده است تا بگوید زنهار!

–   آزربایحان با جنبش سبز همراه نشد چون از همراهی ها و جانفشانی های صد سال اخیر نتیجه ای جز تبعیض، بی مهری، کشتار نخبگان، تحقیر، فقر و عقب ماندگی ندیده است. آزربایحان نمی خواهد برای بار چندم، جانفشانی کند، راه به آینده باز کند و دست‌آخر، مقهور نو رسیده ها شود.

–   آزربایحان ساکت شد چون جنبش آزربایحان، فرهنگی و مدنی است. برخلاف آزربایحان که سودای سیاست ندارد. جنبش سبز سودای ریاست و حکومت دارد. سبزها برای قدرت می جنگند آزربایحان برای حقوق نخسیتن خود. راه این دو، جداست.

–   آزربایحان ساکت شد چون همه اینان که سبز هستند، دقیقا سه سال پیش از حوادث خرداد 88، در خرداد 85 بر فجایع آزربایحان سکوت کردند.

–   آزربایحان با سبزها همراه نشد، چون سبزها حتی هم اکنون نیز، حقوق مدنی آزربایحان را به رسمیت نمی شناسند. جنبش سبز دموکراسی خواه است؛ اما، دموکراسی را برای اعتلای قوم فارس می خواهد. سبزها هنوز هم، فرهنگ، زبان، فولکلور، تاریخ و ادب آزربایحان را انکار می کنند.

–   آزربایحان سکوت کرد، زیرا با توجه به تجربه تاریخی صد ساله و رفتارشناسی طیف های مختلف جریان سبز (از سروش تا گوگوش)، یقین دارد که با سبزها به حقوق انسانی خود نمی رسد. سبزها اگر می خواهند آزربایحان را با خود همراه کنند، باید رسما حقوق نخستین آزربایحان را به رسمیت بشناسند و تضمین بدهند که در صورت پیروزی، گذشته را تکرار نکنند و ستارخان آزربایحان را نکشند و زبان مادری شان را منع نکنند تحقیرشان نکنند و تبعیض روا ندارند.

–   آزربایحان با جنبش سبز همراه نشد چون فضای خفقانی که در آزربایحان حاکم است حتی در تابستان طوفانی 88 نیز در تهران حاکم نبود. کوچکترین حرکت در آزربایحان با قاهرانه ترین شکل ممکن از سوی سرکوب و به تلخی ‌تمام، توسط رسانه های فارس زبان بایکوت می شود. همزمان با رویدادهای تهران، بسیاری از فرزندان آزربایحان گرفتار شدند.طولانی ترین بازداشت را در تمام این سال ها، یوروش مهرعلی بیگی (بیش از سیصد روز) تحمل کرد. بهترین فرزندان آزربایحان هم اکنون در زندان هستند، اما دریغ از فعالان و رسانه های سبز. اگر شما از سکوت آزربایحان گله دارید چرا خود سکوت کرده اید؟ در کدام رسانه سبز سخنی از زندانیان سیاسی آزربایحان و یا یادداشتی از نخبگان آزربایحان منتشر می شود؟

–   نژادپرست ها نمی توانند دموکراسی خواه باشند. اگر گروهی هویت و زبان مادری یک قوم را انکار کنند و چگونه می توانند به دموکراسی معتقد باشند؟ دموکراسی خواهی دلالی با دموکراسی نیست. بخش بزرگی از سبزها، درباره آزربایحان به دموکراسی اعتقاد ندارند. دموکراسی را در میان خود و برای قوم فارس خوب فهمیده اند، اما برای آزربایحان، دشمن‌اند همچون اسرائیلی ها که در درون خود مدرن ترین دموکراسی را حاکم کرده اند اما همگی در کشتار اعراب متفق القول‌اند.

–   سراسری بودن جنبش سبز، تحلیل غلطی است. حتی در اوج دوران حضور سبزها، استان های ایران با تهران همراه نشد. رسانه های سبز، با اخبار غلط تلاش زیادی داشتند که کردستان و خراسان و اصفهان و فارس را همراه نشان دهند اما هیچوقت در این استان ها رویداد قابل توجهی مشاهده نشد. زمانی که شیراز و اصفهان و کرمان و خراسان و گیلان و … هنوز بطور جدی با تهران همراه نشده اند، چه انتظاری از آزربایحان با یک تاریخ خیانت و بی مهری نسبت به او هست؟

–   جنبش سبز حتی در درون خود با مصائب فراوانی همراه است. سبزها هنوز بعد از دو سال راهبرد مشخصی ندارند. ویراست دوم منشور سبز نشان داد که اهداف سبزها با شعارشان تفاوت زیادی دارد. جنبشی که اینقدر آشفته است، نمی تواند جنبشی فربه تر و مدنی تر از خود را با خود همراه سازد.

–   جنبش سبز جنبشی آزادیخواهانه و ملی است اما تنها برای قوم فارس و چون آزربایحان را انکار و بایکوت می کند، ضد بشری است. این انکار و بایکوت، متاسفانه کاملا ارادی و آگاهانه است. برای پایان سکوت آزربایحان تنها یک راه وجود دارد، تبرئه فارس ها از گذشته، به رسمیت شناختن حقوق نخستین آزربایحان و  تضمین آینده.

–   برخی از سبزهای درمانده از سکوت آزربایحان، اینک اعلام می کنند که نیازی به حضور آزربایحان نیست. کاش چنین بود. طراحان چنین سخنانی می دانند که چقدر بیراه می گویند. در این کشور، هرگز حرکتی سراسری بدون همراهی آزربایحان به نتیجه نرسیده است و جنبش سبز نیز اولی نخواهد بود.

–   برخی نیز می گویند آزربایحان دیگر آزربایحان قدیم نیست و به انحطاط رسیده است. دیگر نمی تواند همچون گذشته، حرکت بزرگی بکند. ظهور جریان تراکتور، گردهمایی همه ساله در 13 فروردین، دستگیری گسترده فعالان آزربایحان و … خلاف این مدعا را ثابت می کند. آزربایحان زنده تر از همیشه است منتها می داند که اینبار نه برای دیگران که تنها برای خود باید جانفشانی کند که

آزربایحان اویاخدی، آزربایحانا دایاخدی

13 آوریل 2011 - Posted by | فارسی, مقاله - تحلیل, ملیتهای ایران, آنا دیلی, آذربایجان, آزربایجان, حقوق اقوام, حرکت ملی, دموکراسی, دمکراسی | , , , , ,

15 دیدگاه »

  1. gozal yazmisan gardash

    دیدگاه توسط bi nafar | 14 آوریل 2011 | پاسخ

    • کافی تسن کمی اطلاعات تاریخی داشته باشید تا بفهمید این مطلب سر تا پا دروغ است:)))
      خدا نویسنده اش را شفا بدهد

      دیدگاه توسط مهرآفرین | 18 آوریل 2011 | پاسخ

  2. تحلیلی به غایت متین و استوار و با قلمی سیال و شیوا
    دست مریزاد

    دیدگاه توسط علیرضا صرافی | 14 آوریل 2011 | پاسخ

  3. بسیار مقاله زیبا و روشن گزانه ای بود

    دیدگاه توسط adsiz | 14 آوریل 2011 | پاسخ

  4. fagat chrtoprt gofti
    va tkhauol
    prdazi baba rahat
    bht bgam tork hami slam va hokomt
    trorest hast
    chra sr dard

    دیدگاه توسط bozorgmhr | 14 آوریل 2011 | پاسخ

  5. اگر روزی خدای ناکرده سایه رهبر از ایران کنار رود ، والله قسم ایران طالبان زیاد دارد که به ناموس احدی رحم نکنند

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=93&catid=45

    دیدگاه توسط 123 | 14 آوریل 2011 | پاسخ

  6. avval boro yad begir ke azarbayejan ro ba kodum ze minevisan
    dovvom boro zabane biganeye torkio ke ajdade mogholet be zure shamshir be mardome azarbayejan tahmil kardano dar mogholestan sohbat kon
    sevvom inke khodaro shokr ke torkaye mesle to panturk(na azarihaye iranduste aziz mese to ghatye jonbeshe azime sabz nashodan chon be biraheye mashruteo enghelabe eslami mikeshid
    )

    دیدگاه توسط ali | 14 آوریل 2011 | پاسخ

    • حرفهای نژادپرستانه شما را پاسخ سکوت است و اما در مورد املای آزربایجان:

      خوانندگان زیادی با ارسال ایمیل و کامنت در وبلاگ و فیس بوک در مورد نگارش ” آزربایجان ” سوال نموده اند که در سطور زیر پاسخ این عزیزان به اختصار تقدیم میگردد :
      1- چنانچه می دانید حرف “ذ” مخصوص زبان عربی است و در زبان ترکی و فارسی چنین صدایی وجود ندارد، لذا همانطور که قبلا ” طهران ” نوشته می شد و اکنون ” تهران ” نوشته می شود یا ” اطاق ” غلط بوده و باید ” اتاق ” نوشته شود بر همین اساس نگارش ” آزربایجان ” صحیح است.

      2- جدا از بحث علمی بالا، آگاه هستید که زبان و فرهنگ و هویت ترکی در ایران ، مورد بی مهری است و سیاست حذف و انکار آن که در زمان پهلوی اعمال می شد ، اینک در جمهوری اسلامی نیز متاسفانه پی گرفته میشود و علیرغم زندگی بیش از بیست و پنج ملیون شهروند متکلم به زبان ترکی در ایران ، حتی در یک دانشگاه ایران کرسی زبان و ادبیات ترکی دایر نیست ، از صدور شناسنامه برای بسیاری از اسامی ترکی ممانعت به عمل می آید ، اسم ترکی مناطق جغرافیایی و کوه ، دشت و رودخانه تحریف و فارسیزه میشود و …….

      از دو دهه پیش جنبشی ملی و دمکراتیک در آزربایجان و سایر مناطق ترک نشین شکل گرفته است که خواهان رسمیت زبان ترکی در ایران بوده و به یک عبارت برابری فرهنگی و زبانی و اقتصادی ترکها را در ایران دنبال میکند….

      در راستای تاکید بر این مطالبات قانونی و مشروع و مبارزه منفی با ترک ستیزی حاکم در فرهنگ و سیاست ایران ، این گونه نوشتن آزربایجان نوعی مقاومت مدنی در تحریف تاریخ زبان و فرهنگ ترکی این منطقه می باشد و از این رو ارزش سمبلیک هم دارد.

      امید است خوانندگان محترم با این توضیح کوتاه ، پاسخ خود را دریافته باشند.

      کانون دمکراسی آزربایجان

      دیدگاه توسط azdemokrasi | 15 آوریل 2011 | پاسخ

  7. هيچ كجاي حرفهاي من نژادپرستانه نبود.نژادپرست كساني هستند كه نان و نمك كشوري را ميخورند و پرچم كشور بيگانه را بالا ميبرند
    نژادپرست كساني هستند كه شاهنامه آتش ميزنند به ميرزاكوچك خان و رييسعلي دلواري 2سردار بزرگ ملي كه شمال و جنوب سرزمينمان را از چنگال 2ابرقدرت در امان نگه داشتند فحاشي ميكنند
    ارامنه كردها و لرها را به جرم ارمني بودن!كردبودن!و لر بودن!دشنام ميدهند و قتل عام ميكنند

    اين تفكيك حروف به فارسي و عربي اشتباه است چراكه اگر چنين بود در زبان عربي هم نبايد اثري از حروفي كه شما به اشتباه آنها را فارسي قلمداد كرديد استفاده ميشد. آذر در زبان پارسي به معناي آتش است و آزر در هيچ لغتنامه اي وجود ندارد

    البته از جنبش 5ساله اي كه در بدو تولد نام بابك خرمدين را به باي بك!تغيير دهد و اين سردار شجاع ملي را مصادره كند انتظاري بيش ازين نيست

    ضمنا نميدانم شما عدد25ميليون را از كجا آوردي!آذربايجانشرقي3600000+آذربايجانغربي(بدون كردها و ارامنه)1700000+اردبيل1500000+زنجان900000نفري جمعا ميشود 7مليون و 700هزارنفر!احتمالا كرداي تركيه و قفقازيها و روسهاي باكو و تالشيا و لابد من فارس تهراني رو هم جمع بستي!

    راستي اگر زبان تركي بايكوته پس مردم تبريزو اردبيل به كدام زبان حرف ميزنند؟
    شما بايد بپذيريد كه حتي در آذربايجان هم طرفداري نداريد.اينجا هم عده اي لجن پراكني ميكردند كه وقتي به تبريز و اردبيل بروي و فارسي صحبت كني جوابت رو هم نميدهند!در صورتيكه من مرداد امسال براي اولينبار سفري به اردبيل تبريز اروميه و زنجان داشتم و جز محبت و غريبنوازي و مهرباني چيزي از مردم آذربايجان نديدم.و فراموش نميكنم مرد تبريزي به زحمت فارسي ميفهميد بدون كوچكترين چشمداشتي در نيمه هاي شب اتومبيل خراب من را بكسول كرد…

    كساني امثال شما نه در ايران زندگي ميكنند و نه خبر از فرهنگ حاكم بر ايرانيان دارند

    ما هم فارسيم هم كرد هم آذري هم لر هم گيلاني هم بلوچ…ما ملت ايرانيم
    پس بگير پول باكو و آنكارارو و خوش باش

    اگر اصفهان و شيراز و رشت و ساري با تهران همراه نبودند پس لابد اون فيلمهايي هم كه از اين شهرها و جمعيت انبوه معترض و حتي كشته شده پخش شد تو آمريكا بوده!
    تو زياد براي جنبش سبز جوش نزن!اگه ميتوني تو همون تبريز 10000نفر رو براي پانتركا جمع كن همراهي با جنبش سبز پيشكشت

    دیدگاه توسط ali | 15 آوریل 2011 | پاسخ

  8. هيچ كجاي حرفهاي من نژادپرستانه نبود.نژادپرست كساني هستند كه نان و نمك كشوري را ميخورند و پرچم كشور بيگانه را بالا ميبرند
    نژادپرست كساني هستند كه شاهنامه آتش ميزنند به ميرزاكوچك خان و رييسعلي دلواري 2سردار بزرگ ملي كه شمال و جنوب سرزمينمان را از چنگال 2ابرقدرت در امان نگه داشتند فحاشي ميكنند
    ارامنه كردها و لرها را به جرم ارمني بودن!كردبودن!و لر بودن!دشنام ميدهند و قتل عام ميكنند

    اين تفكيك حروف به فارسي و عربي اشتباه است چراكه اگر چنين بود در زبان عربي هم نبايد اثري از حروفي كه شما به اشتباه آنها را فارسي قلمداد كرديد استفاده ميشد. آذر در زبان پارسي به معناي آتش است و آزر در هيچ لغتنامه اي وجود ندارد

    البته از جنبش 5ساله اي كه در بدو تولد نام بابك خرمدين را به باي بك!تغيير دهد و اين سردار شجاع ملي را مصادره كند انتظاري بيش ازين نيست

    ضمنا نميدانم شما عدد25ميليون را از كجا آوردي!آذربايجانشرقي3600000+آذربايجانغربي(بدون كردها و ارامنه)1700000+اردبيل1500000+زنجان900000نفري جمعا ميشود 7مليون و 700هزارنفر!احتمالا كرداي تركيه و قفقازيها و روسهاي باكو و تالشيا و لابد من فارس تهراني رو هم جمع بستي!

    راستي اگر زبان تركي بايكوته پس مردم تبريزو اردبيل به كدام زبان حرف ميزنند؟
    شما بايد بپذيريد كه حتي در آذربايجان هم طرفداري نداريد.اينجا هم عده اي لجن پراكني ميكردند كه وقتي به تبريز و اردبيل بروي و فارسي صحبت كني جوابت رو هم نميدهند!در صورتيكه من مرداد امسال براي اولينبار سفري به اردبيل تبريز اروميه و زنجان داشتم و جز محبت و غريبنوازي و مهرباني چيزي از مردم آذربايجان نديدم.و فراموش نميكنم مرد تبريزي به زحمت فارسي ميفهميد بدون كوچكترين چشمداشتي در نيمه هاي شب اتومبيل خراب من را بكسول كرد…

    كساني امثال شما نه در ايران زندگي ميكنند و نه خبر از فرهنگ حاكم بر ايرانيان دارند

    ما هم فارسيم هم كرد هم آذري هم لر هم گيلاني هم بلوچ…ما ملت ايرانيم
    پس بگير پول باكو و آنكارارو و خوش باش

    اگر اصفهان و شيراز و رشت و ساري با تهران همراه نبودند پس لابد اون فيلمهايي هم كه از اين شهرها و جمعيت انبوه معترض و حتي كشته شده پخش شد تو آمريكا بوده!
    تو زياد براي جنبش سبز جوش نزن!اگه ميتوني تو همون تبريز 10000نفر رو براي پانتركا جمع كن همراهي با جنبش سبز پيشكشت

    دیدگاه توسط ali | 15 آوریل 2011 | پاسخ

  9. دوستان گرامی، آذربایجان و آزربایجان هر دو نادرست هستند و واژه درست ( آزربایگان ) است و وند درستی ( آزربایگان ) نیز این چنین است که پس از تک عرب ها به ایران چون در زبان عربی گ – چ – پ – ژ نبود ( آزربایگان ) شد ( آذربایجان ) و واژه های دیگری نیز بودند که دگرگون شدند و چهره عربی به خود گرفتند. برای نمونه ( آرتاویل ) شد ( اردبیل ) و ( زنگان ) شد ( زنجان ) و ( دژپل ) شد ( دزفول ) و ( کاسپین kaspin ) شد ( قزوین ) و ( کوهستان ) شد ( قهستان ) و ( ابرکوه ) شد ( ابرقو ) و ( سپاهان ) شد ( اصفهان ) و ( دستگرد ) شد ( دستجرد ) و ( پولاد ) شد ( فولاد ) و ( اسپند ) شد ( اسفند ) و ( پیل ) شد ( فیل ) و ( پیروز ) شد ( فیروز ) و ( پارس ) شد ( فارس ) و ( پالوده ) شد ( فالوده ) و ( اسپندیار ) شد ( اسفندیار ) و ( باتینگان ) شد ( بادنجان ) و ( پنگان ) شد ( فنجان ) و ………. از این روی واژه درست برای سرزمینی که بخشی از ایران است ( آزربایگان ) است.

    دیدگاه توسط شاپور | 15 آوریل 2011 | پاسخ

  10. حالا بازم میسوزید
    اولا اذربایجان شرقی غربی اردبیل زنجان قزوین همهشون ترک بوده و هستن
    دوما اگه تو پا تخته محترمتون هم بگردی متوجه میشی کیا پا تخته محترمتونو میچرخونن که اگه بری اصلشون میبینی ترک بوده وهستن نزدیک 13 میلیون با تهران و استانهای دور وبرش کرج و…
    حالا از همدان واراک ترکای قشقایی شیراز ومشهد محله های ترک نشین رشت و انزلی گنبد کاووس و …. تا بری برسی به عسلویهو جنوب که همه گردانندههاش ترک زبانهای غیور هستند آدم یا باید کور وکر ولال باشه که اینارو نبینه یا فاشیست به تمام معنی که فکر کنم شما حتما دومی هستین

    دیدگاه توسط داوود ناصری | 19 آوریل 2011 | پاسخ

  11. جناب آذران متاسفانه اطلاعاتت هم در مورد تاریخ آذربایجان وهم درمورد تاریخ کل ایراب بسیار اندک است برای نتیجه گیری از رویدادهای تاریخی انسان باید اول خودرا از چهارچوب فکری کلیشه ای و خودساخته برهاند و تاریخ را بدو ن قضاوت قبلی مرور کرده و نتیجه گیری کند.بخصوص در مورد تاریخ سیاسی کار بسیار سختتر است و مینیاتوری.در رویداد های تاریخی نوک دماغ خود را دیدن خطائی است وحشتزا که گاها ضررهای جبران ناپذیری را بر قوم و ملتی بدون اینکه خودبخواهد تحمیل میکند.صمیمانه وبسیار دوستانه پیشنهاد دوباره خوانی تاریخ سرزمین رنجدیده و زخمی مان رااز تو نازنین هموطنم دارم.
    موفق باشی

    دیدگاه توسط حس آزادفرد | 25 آوریل 2011 | پاسخ

  12. عزیزان فارس همه ما باید بدانیم که قرن 21 قرن بیداری و شفافیت است . منبعد هیچ عرب و تورک و کورد و بلوچ و ترکمن اجازه نمی دهد که فرهنگ و ادبیات و زبان فارس را بر او تحمیل کنیم . مضافا باید از همه پنج ملت فوق عذر خواهی کنیم که ما را و پدران ظالم ما را ببخشند زیرا بیش از 85 سال فرهنگ و آنهم ناقص و پرعیب فارس را به آنها تحمیل کردیم . خدا رضا پهلوی و فرزندش را لعنت کند .

    دیدگاه توسط سید احمد خفاجی | 19 آگوست 2011 | پاسخ

  13. تا آنجا که عقل بنده قد میدهد تمام مردم ایران سهمی در بدبختیها و خشبختیهای ایران دارند. در بین ترکان بسیار آزادیخواهان و دلسوزان مردم بوده اند اما متأسفانه بسیاری از مستبدان ایران هم ترک نژاد بوده اند. همین امر برای فارسها و دیگر اقوام ایران هم صادق است. پس درست نیست که بگویم ترکان همواره برای ایران زحمت کشیده اند و فارس‌ها همواره از آنها سؤ‌ استفاده کرده اند. با این نظر شما در مورد آبادی منطق فارس نشین به قیمت نابودی آذربایجان هم موافق نیستم. اگر سری به شهری مانند شیراز بزنید خواهید دید که به مراتب از تبریز یا حتی دیگر شهرهای ترک نشین سطح پاینتری دارد و تازه خیلی‌ از زیر بنا‌ها هم در این شهر مربوط به حکومت قبلی‌ است. حکومت فعلی‌ اصلا اعتقادی به ملیت ندارد و اینطور نیست که از فارس و فارسی در مقابل ترک و ترکی‌ حمایت کند اما بسیار دوست دارد که این دو را در مقابل هم قرار دهد. هم بی‌اعتنایی ترکان از جنبش سبز غلط بوده و هم بی‌توجهی به آذربایجان گار چه این بی‌توجهی فقط مخصوص آذربایجان نبوده. درست نسیت که بگویم مردم اسلام شهر کشته شدند چون ترک بودند. هر کس چه بومی چه مهاجر از هرجا در آن زمان در اسلام شهر به حکومت اعتراض میکرد در خطر مرگ بود.

    دیدگاه توسط امیر کمالی | 28 اکتبر 2011 | پاسخ


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s