کانون دمکراسی آزربايجان

Azərbaycan Demokrasi Ocağı / Azarbaijanian Democracy Institute

ملت گرایی دمکراتیک، بیژن حکمت


کانون دموکراسی آزربایجان:

مقاله ای که می‌خوانید نشان دهنده‌ی تلاش گروهی از روشنفکران سیاسی ایرانی (سازمان جمهوری‌خواهان) در ارائه‌ی مدل یا راه حلی برای معضلات به اصطلاح قومی در ایران است. ما ضمن ذکر فرازهایی از نوشته‌ی آقای بیژن حکمت دبیر این سازمان، امیدواریم که خوانندگان کانون دموکراسی آزربایجان نیز با ارسال نظرات و مقالات خویش در جهت اصلاح یا تعمیق مباحث مطروحه در این مقاله بکوشند.

  • بالاخره ما باید خود را از شر این تاریخ رها کنیم، بیش از گذشته به آینده بیاندیشیم و به فکر همزیستی دمکراتیک همه مردم ایران با هر زبانی و از هر تباری باشیم.
  • این ترس که اختیارات گسترده‌ی محلی و آموزش زبان‌های مادری زمینه‌ی جداسری و جدایی از ایران را فراهم میآورد، اگر در گذشته هم توجیهی داشت، امروز دیگر موجه نیست. 
  • نه تنها شهرنشینی یعنی تولید و توزیع کالا برای بازار ملی، بلکه کشاورزی هم در وجه غالب خود خصلت کالایی دارد و محصولاتش اکثرا برای بازار سراسری تولید می‌شود. اگر این حرف درست باشد یعنی طبقه‌ی متوسط مناطق به اصطلاح قومی، صرفا به‌خاطر همزبانی تمایلی به گسست از این بازار ملی نخواهند داشت و بطریق اولی کارگرانی که در یک بازار کار سراسری ادغام شده اند نیز تمایل به گسست نخواهند داشت.
  • امروز گرایش‌های جدایی‌خواهانه در ایران ناچیزند و حداکثر می‌توانند در پیوند با بخشی از بیکاران، تهی‌دستان و عناصر بی‌طبقه، اختلال یا اخلالی در روند گذر به دمکراسی بوجود آورند. به همین جهت نیز تفاهم و توافق بین احزاب و سازمانهای سراسری و “قومی” یا “ملی” روی دیدگاه‌ها و برنامه‌هایی که پاسخگوی نیازهای امروزی همه‌ی ما باشد، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

بیژن حکمت

ملت گرایی دمکراتیک

ملت گرایی از دیدگاه من گفتمان برسازنده دولت-ملت در مرزهای سیاسی جغرافیایی معینی است که آنرا در نخستین تعریف کشور مینامیم. ازینرو ملت گرایی را کشورمندی نیز می توان خواند.

گفتمان و سیاست ملت سازی در دوران رضا شاه تمرکز گرا و یکسان ساز بود. آشفتگی وضعیت سیاسی ایران که حکومت مرکزی مقتدر و انحصار قهر در دست دولت را می طلبید دست آخر به استبدادی انجامید که قانون اساسی مشروطیت و قانون تشکیل انجمن های ایالتی را زیر پا گذاشت. اصلاحات رضاشاهی یعنی ایجاد ارتش ملی، تعلیم وتربیت اجباری، ساختن دانشگاه، بانک ملی، دستگاه اداری و قضایی مدرن و تدوین قانون مدنی … همه اقداماتی بود که شرایط نخستین تشکیل یک بازار ملی نظام یافته، رشد صنعت و تجارت و گسترش شهرنشینی را در ایران فراهم آورد و زمینه ساز تجربه دیگری از دمکراسی پس از شهریور بیست شد. درونه این اصلاحات را باید جدا از رویه استبدادی آن بدیده گرفت.

ولی گفتمان و سیاست یکسان سازی که در ممنوع کردن انتشار کتاب و نشریه و آموزش زبانهای دیگر رایج در ایران و تغییر نام بسیاری از شهرها تبلور یافت، ارتباط مستقیمی با نظام استبدادی نداشت و ناشی از گفتمان یکسان سازی بود که بر ملت سازی ایرانی حاکم شده بود. بطوری که یکی از منادیان آن ایرج افشار زبانهای دیگری را که در کشور ما رایج است، زبانهای بیگانه میخواند و میگوید.

از سوی دیگر تکیه یکجانبه بر ایران پیش از اسلام بعنوان مهمترین پیشینه تاریخی ما و یافتن تبار آریایی برای ایرانیان امروز، بدون تردید در میان بسیاری از ما باعث پیدایش نوعی عرب و ترک ستیزی شده است که باید برای زدودن آن مبارزه کرد. مسلما ایندو در تاریخ ، در واکنش به مهاجمان عرب و ترک و در نهضت هایی چون شعوبیه ریشه دارد، ولی بالاخره ما باید خود را از شر این تاریخ رها کنیم، بیش از گذشته به آینده بیاندیشیم و به فکر همزیستی دمکراتیک همه مردم ایران با هر زبانی و از هر تباری باشیم – اگر بتوان با ادغام تبارها، اصولا برای گروهی از ایرانیان تبار ویژه ای فرض کرد.

ملت گرایی مشروطه گرچه رگه هایی از هویت تاریخی ایرانیان و سویه هایی از باستانگرایی داشت ولی در دستاوردهای واقعی خود بویژه در متمم قانون اساسی و قانون انجمن های ایالتی و ولایتی اساسا بر برابری حقوق تمام ساکنان کشور با هویت های گوناگون و بازشناسی ” منافع مخصوصه هر ایالت و ولایت“، بنا شده بود. انجمن ها با اختیاراتی که داشتند، می توانستند در مورد “ترویج معارف” خود با توجه به همین منافع مخصوصه اقدام کنند. کاربرد زبان فارسی بعنوان زبان سراسری برای پدران مشروطه چنان بدیهی بود که در قانون اساسی سخنی از زبان رسمی نمیرود و در هیچیک اصول این قانون ممنوعیتی برای بکاربرد و آموزش زبانهای دیگر دیده نمیشود. ازین دیدگاه منع آموزش و نشر زبان های غیر فارسی در دوران رضا شاه خلاف روح و نص قانون اساسی بود همانطور عدم اجرای قانون شوراها غیر قانونی بود.

متاسفانه بعد از شهریور بیست هم، شرایط و موقعیت سیاسی، با حوادث کردستان و آزربایجان باعث شد تا در نهضت ملی ایران نیز گفتمان عدم تمرکز و آموزش زبان مادری در سایه قرار گیرد. طرح هایی که قوام، حکیمی و بویژه رزم آرا برای احیای انجمن های ایالتی و ولایتی با مخالفت ملیون و سران جبهه ملی مواجه شد و در دوران حکومت مصدق هم گامی در اینجهت برداشته نشد. کار تاریخ نگاران است تا بررسند که ملیون ایران تا چه اندازه از نظر مصلحت سیاسی بر حق بوده اند و یا به ناحق فرصت هایی را برای احیای میراث مشروطه از دست داده اند.

این ترس که اختیارات گسترده محلی و آموزش زبانهای مادری زمینه جداسری و جدایی از ایران را فراهم آورد، اگر در گذشته هم توجیهی داشت، امروز دیگر موجه نیست. آزربایجان، کردستان و دیگر مناطقی که در آن بزبانهای بلوچی، عربی، لری یا ترکمن سخن گفته میشود، امروز همه به درجات مختلف در اقتصاد سراسری ایران ادغام شده اند. گرچه هنوز در خطه هایی از ایران بافت عشیره ای و فرهنگ های قبیله ای بکلی از بین نرقته اند ولی جمعیت شهرنشین در اکثر استانهای ایران دست بالا را دارد. نه تنها شهرنشینی یعنی تولید و توزیع کالا برای بازار ملی بلکه کشاورزی هم در وجه غالب خود خصلت کالایی دارد و محصولاتش اکثرا برای بازار سراسری تولید میشود. اگر این حرف درست باشد یعنی طبقه متوسط مناطق به اصطلاح قومی، صرفا بخاطر همزبانی تمایلی به گسست از این بازار ملی نخواهند داشت و بطریق اولی کارگرانی که در یک بازار کار سراسری ادغام شده اند.

هستی ملت را تنها بر پایه تاریخ و فرهنگ نمیتوان استوار ساخت، خواست همزیستی پیوسته که در همبستگی ها و جانفشانی های بزرگ رخ مینماید، مهمترین معیار احساس تعلق به یک کشورست. در سده اخیر، ایرانیان همبستگی ملی خود را – فراسر تعلقشان به “قوم” یا گروه زبانی ویژه ای – در چهار آزمون و واقعه بزرگ تاریخی نشان داده اند. انقلاب مشروطه، نهضت ملی کردن صنعت نقت، انقلاب اسلامی و جنگ با عراق، همه خصلتی سراسری داشتند.

امروز گرایش های جدایی خواهانه در ایران ناچیزند و حداکثر میتوانند در پیوند با بخشی از بیکاران، تهی دستان و عناصر بی طبقه، اختلال یا اخلالی در روند گذر به دمکراسی بوجود آورند. به همین جهت نیز تفاهم و توافق بین احزاب و سازمانهای سراسری و “قومی” یا “ملی” روی دیدگاه ها وبرنامه هایی که پاسخگوی نیاز های امروزی همه ما باشد، از اهمیت ویژه ای برخوردارست. سیاست متکی بر توزیع مسئولیت‌ها و عدم تمرکز قدرت، در چهارچوب تمامیت ارضی و اولویت مصالح ملی هـمراه با احقاق حقوق اقلیت‌های قومی، هـمبستگی ملی ایرانیان را ریشه دارتر میسازد و عامل تثبیت و تضمین حاکمیت ملی خواهد بود“. عین همین بند در منشور سازمان جمهوریخواهان نیز آمده است. ولی امروز ما در سازمان برای فراتررفتن از این کلیات و آوردن طرح های مشخص تری در حال برنامه ریزی هستیم و من اینجا بنام خودم تزهایی را برای گفتگو پیش می کشم.

  • ما میتوانیم با الهام از قانون انجمن ها مصوب ۲۲ اردیبهشت۱۲۸۶ و تجربه اخیر در جمهوری اسلامی ومنطبق ساختنشان با شرایط امروزی، با ایجاد شوراهای شهر واستان، اختیارات گسترده ای برای واحد های محلی در زمینه اداری، اقتصادی و فرهنگی در نظر بگیریم.
  • در مورد زبان، با تایید فارسی بعنوان زبان ارتباط سراسری، آموزش اجباری آن را در مسئولیت دولت مرکزی قرار دهیم و اختیار آموزش زبان مادری و آموزش بزبان مادری را به واحد های محلی واگذار کنیم. واحد های محلی میتوانند با استفاده از در آمدهای شهری یا استانی و با کمک بودجه دولت مرکزی اگر خواستند آموزش دوزبانه را در سطوحی از تحصیلات یا در تمام سطوح به پیش برند.
  • برای جبران عقب ماندگی اقتصادی مناطق پیرامونی، بودجه دولت برای واحد های محلی باید به نسبت معکوس درآمد سرانه ساکنان محل توزیع گردد و دولت مرکزی موظف گردد تا تسهیلات مالیاتی و خدماتی برای سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال در این مناطق بوجود آورد.
  • طبیعی است که انتشار و ایجاد رسانه بزبان های محلی در سراسر کشور آزادست.

اینها خطوط عمده سیاستی است که میتواند هم به خواست های مشخص مردم پیرامون پاسخ گوید و هم همبستگی ملی ما را با پذیرش گوناگونی ها و زبان ها استوار تر سازد.

  • در مقام اجرا بنظر من باید دو نکته را در نظر گرفت یکی اینکه تداوم نهاد های سیاسی تا جایی که ظرفیت دمکراتیزه شدن دارند یکی از شرایط قوام کشورداری است، بهم ریختن این نهادها و دوباره از اسر آغازیدن، پیوستگی در زندگی اجتماعی را ناگهان بهم میریزد. اگر ما به مردم سالاری در سطح محلی هم اعتقاد داریم باید بکوشیم هر تغییری در تقسیمات کشوری تجمیع یا تقطیع، با رضایت مردم استانها پدید آید.
  • نکته دیگری که باید مورد تعمق قرار گیرد اینست که در ایران، امروز شهرهای بزرگ با اختلاط گروهای زبانی و مذهبی مختلف مراکز اصلی تمرکز جمعیت و تولید و تجارت هستند. استان ها هم در حقیقت به گرد این شهرهای بزرگ شکل گرفته اند. ازینرو باید توجه داشت که تمرکز زدایی و اختیارات محلی تا حدود زیادی به خودمدیری شهرها از یکسو و تقسیم اختیارات در خود شهر و دمکراسی درون شهری از سوی دیگر باز میگردد. بعنوان مثال آموزش زبان مادری یا اموزش بزبان مادری همانقدر در تهران مطرح است که در آزربایجان و کردستان.

 بدین ترتیب ملت گرایی دمکراتیک بر تمرکزگرایی و یکسان سازی مبتنی نیست، گوناگونی زبان ها و اختیارات محلی برای اداره امور مردم هر سامان و آموزش و شکوفایی زبان مردم هر خطه را در ایران به رسمیت میشناسد. در عین حال با توجه به اختلاط گروهای زبانی و مذهبی مختلف در شهرهای بزرگ که مراکز اصلی تمرکز جمعیت و تولید و تجارت هستند، خود مدیری شهرها و سامانیابی دمکراسی درون-شهری را یکی از شرایط مهم رعایت گوناگونی ها میشمرد.

زمانی که ما اختلاط فرهنگی را به مراوده آزاد مردم وامیگذاریم و در ضرورت حفظ و اموزش زبانهای گوناگون متفق القولیم – یعنی در پی یکسان سازی زبانی نیستیم و زبان فارسی را تنها برای ارتباط سراسری افراد میپذیریم – آنگاه از راه گفتگو و آموختن از تجربه دیگران، میتوان بر سر اشکال حقوقی و نهادیِ تحقق این مهم، و حدود اختیارات واحد های محلی، به یک همگرایی نسبی دست یافت.

* مقاله “یگانگی ایرانیان و زبان فارسی” نوشته “محمود افشار”، ماهنامه آینده، شماره ۲ ، سال چهارم، آبان ۱۳۳۸ هجری شمسی

23 مارس 2012 - Posted by | فارسی

هنوز دیدگاهی داده نشده است.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s