میثم بادامچی − این نوشتار بر این پیشفرض استوار است که اقلیتهای قومی/ملی ایرانی برای احقاق حقوق قومی/ملیشان بهتراست با مردم فارسزبان وارد گفتوگو شوند و حساسیتها و نیازها و مطالبات خود را به گوش ایشان به عنوان یک ترکیب جمعیتی مهم که از قضا سهم مهمی هم در مراکز قدرت در دوران ظهور دولت مدرن در ایران دارد، برسانند. بدون ایجاد یک گفتوگوی گسترده و همهجانبه بسط گفتمان احقاق حقوق اقوام/ملل غیر فارسزبان بر بستری لیبرال-دموکراتیک میسر نخواهد شد و محتملا بسیار سخت به نتیجه مطلوب میرسد.
این نوشتار بر آن تاکید دارد که در هر گفتوگویی برای حصول نتیجه اقناعی لازم است طرفین از اصطلاح و ادبیاتی استفاده کنند که هم محترمانه باشد، و هم حتی الامکان حساسیت و عکس العمل طرف مقابل را برنینگیزد. هر ادبیاتی لزوما به گسترش و بسط دیالوگ نمیانجامد و چه بسا در جهت افزایش بی اعتمادی عمل میکند. به نظر مطلوبتر آن است که اقلیتهای قومی و ملی، که نگارنده به عنوان یک ترک آذربایجانی یکی از ایشان است، از واژگانی حتی الامکان بیطرف و علمی استفاده کنند که طرف مقابل را به شنیدن نیازهای ایشان، فهم درد و رنجشان و همکاری اجتماعی بیشترسوق دهد.
استناد ذاتگرایانه به لغت «فارس» در اینترنت
یکی از مسائلی که میتواند گفتمان حقوق اقلیتها را با مانع یا اصطکاک یا عکس العمل از سوی بقیه روبرو کند، استفاده از ادبیات ذاتگرایانه در خطاب قرار دادن فارسزبانان در فضای مجازی است. به اعتقاد نگارنده گاه نوعی ذاتگرایی در مخاطب قرار دادن فارسزبانان در ادبیات گروههایی از مدافعان حقوق اقلیتها (اقلیت در معنای کیملیکایی کلمه و نه در معنای روزمره) در اینترنت قابل مشاهده است. به اعتقاد نگارنده این نوع ذاتگرایی، که البته بیشتر واکنشی ناخودآگاه یا آگاهانه است به ظلمهای رفته بر اقلیتهای قومی/ملی در ایران در دوران جدید، از جهاتی با ذاتگرایی مشابه در برخی نوشتههای فارسیزبانان در فضای مجازی در نقد دین و مشخصا اسلام قابل مقایسه است.
استدلال خواهم کرد اینکه به عنوان مثال گفته شود «فارسها ضد احقاق حقوق اقوام/ملل غیر فارسزبان یا شوونیست هستند» مانند این جمله است که بگوییم «اسلام با لیبرال-دموکراسی سازگار نیست». هر دو سخن فوق از مشکل تعمیم نابجا یا نوعی ذاتگرایی آشکار یا نهان رنج میبرند. گرچه هر دو جمله فوق اگر درست تفسیر شوند درصدی از حقیقت را در دل خود دارند، هیچکدام فارغ از خطا نیستند و مثالهای نقضکننده مهمی در برابرنگاه تعمیمگرایانه هردو وجود دارد. مشخصا در برابر هردوی مدعیات فوق میتوان پرسید: کدام فارس منظور نظر است؟ کدام تفسیر از اسلام را میگوییم؟
فارس بودن به مثابه فرهنگ، نه به عنوان نژاد و خون
قبل از ورود به بحث اسلام باید بگوییم که در دایره ایران، فارس، ترک، کرد یا عرب و بلوچی معنایی نمیتواند داشته باشد جز فارسزبان و ترکزبان و کردزبان و عربزبان و بلوچیزبان، و کسی که به هرکدام از فرهنگهای فارسی، ترکی، کردی، عربی و بلوچی تعلق خاطر دارد. یعنی اگر بخواهیم دچار استفاده نادرست از کلمات نشویم، اصطلاحات فارس، ترک، کرد، و عرب و بلوچی را تنها بر اساس اولا زبان و ثانیا فرهنگ این اقوام میتوان تعریف کرد.
اتفاقا از نظر فرهنگی، اقوام/ملل ساکن ایران مشابهتهای بسیاری به هم دارند، همان طور که در سطح وسیعتر، میان قومیتها/ملیتهای کشورهای خاورمیانه هم وجوه مشترک فرهنگی بسیاری وجود دارد. در یکی از نوشتههای پیشین گفتیم که مفهوم ملیت یا قومیت نمیتواند هویتی نژادی داشته باشد و قومیت/ملیت را نمیتوان بر اساس تبارو خون و عقبه نژادی تعریف کرد. اگر چنان تعریفی از هویتهای قومی/ملی ارائه کنیم، در دام نژادگرایی افتادهایم. از ویل کیملیکا نقل کردیم که
[1]:
«مهم است که توجه کنیم گروههای ملی، آن طور که منظور من از این اصطلاح است، به واسطه نژاد یا تبار تعریف نمیشوند. این نکته به وضوح با در نظر گرفتن اکثریت انگلیسی زبان ایالات متحده و کانادا قابل تشخیص است. در هر دوی این کشورها، حجم زیادی از مهاجرت در طی زمانی بیش از یک قرن، در ابتدا از اروپای شمالی، در مرحله بعدی از اروپای جنوبی و غربی، و امروزه بیشتر از آسیا و آفریقا، رخ داده است. به همین سبب انگلیسی زبانهای آمریکایی یا کانادایی که که تبارشان منحصرا از تبار[نژاد، خون] آنگلوساکسون است یک اقلیت پیوسته رو به کاهش است. این نکته در مورد اقلیتهای ملی [فرانسوی زبانهای کانادا، اسپانیاییزبانهای آمریکا، یا ساکنان بومی هردو] هم صادق است.» (شهروندی چند فرهنگی، ۲۳-۲۲)
بر اساس نظریه چندفرهنگی لیبرال کیملیکا، که نظریهای است که در این مجموعه مقالات در صدد دفاع و در مواردی نقد آن بودهایم، هرگونه تعریفی از قومیت/ملیت که بر اساس خون و نژاد صورت بگیرد، ناخواسته در ورطه گفتمان نژادپرستانه افتاده است. بر این اساس به اعتقاد نگارنده اگر از»فارس» منظوری متفاوت از کسی که به زبان فارسی سخن میگوید
[2] یا تعلق فرهنگی به فرهنگ فارس/پارس زبانان دارد داشته باشیم، نادانسته در ورطه گفتاری از نظر سیاسی ناصواب
[3] افتادهایم.
سه اسلام و نسبت متفاوت هریک با لیبرال-دموکراسی
در نقد ذاتگرایی، هویت فارسی را از جهاتی با هویت اسلامی میتوان قابل قیاس دانست. مصطفی ملکیان، روشنفکر ایرانی، در یکی از مقالاتش اسلام را به سه گونه تقسیم میکند: اسلام بنیادگرا، اسلام سنتگرا، اسلام تجددگرا.
[4] در اینجا منظور ملکیان از اسلام نه قرآن و سنت، و نه عملکرد مسلمانان در طول تاریخ، بلکه قرائتها و روایتهایی است که عالمان مسلمان از قرآن و سنت داشتهاند. (
راهی به رهایی، ۹۸
[5])
چکیده تبیین ملکیان از هر یک از این سه نوع اسلام از این قرار است:
− اسلام بنیادگرا «شدیدا نصگرا و نقلگراست» و «دیانت را بیش از هرچیز و پیش از هرچیز در رعایت احکام شریعت و فقه میداند»، و نسبت به همه حکومتهای سکولار سر ناسازگاری و قصد براندازی دارد تا بجای آنها «نظامهای حکومتی شریعتمدار و فقهگرا ایجاد کند». (راهی به رهایی، ۹۹)
− اسلام تجددگرا در مقابل «احکام شریعت یا فقه را تغییر ناپذیر نمیداند، بلکه بیشتر آنها را تختهبند زمان، مکان، و اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی جامعه عرب چهارده قرن پیش میداند و جمود بر آنها را موجب دور شدن از روح پیام جهانی و جاودانی اسلام میداند»، «بیشتر سعی در عقلانی سازی احکام شریعت و فقه و نزدیک ساختن این احکام به حقوق بشر و نوعی اخلاق جهانی مورد فهم و قبول انسان امروز دارد» و معتقد است که وجود جامعهای دینی در سایه حکومتی سکولار (به معنای غیر دینی نه ضد دینی) ممکن است و با تشکیل حکومت دینی لزوما رفاه مادی نیز حاصل نمیشود. (راهی به رهایی، ۱۰۱)
اسلام سنتگرا تدین را بیشتر نوعی سیر و سلوک باطنی میداند که رعایت دقیق احکام شریعت و فقه شرط لازم توفیق آن است. با این حال اسلام سنتگرا «حکومتهای غیردینی را چندان مانع و مزاحم [دیدگاه مطلوبش در مورد] استکمال فرد و جامعه نمیبیند.» (راهی به رهایی، ۱۰۳)
محمدتقی مصباح یزدی یکی از شاخصترین نمایندگان اسلام بنیادگرا در ایران است، سیدحسین نصر یکی از نمایندگان معروف اسلام سنتگرا است و عبدالکریم سروش، عبدالله النعیم، و محمد مجتهد شبستری از نمایندگان شاخص اسلام تجددگرا هستند.
نقدی که بر اساس این تقسیم سه گانه اسلام میتوان برجمله «اسلام با لیبرال-دموکراسی سازگار نیست» وارد کرد، این است که معلوم نیست در این عبارت منظور گوینده از اسلام، اسلام بنیادگرا است، یا اسلام تجددگرا یا اسلام سنتگرا. همانطور که تاحدی اشاره شد هرکدام از سه نوع اسلام فوق حکمی متفاوت در مواجهه با لیبرال-دموکراسی دارند. بسیار واضح است که اسلام بنیادگرا با دموکراسی سازگار نیست و هویت خود را بر ضدیت با لیبرال-دموکراسی بنا کرده است. با این حال میتوان به خوبی نشان داد اکثر انواع اسلام تجددگرا
[6] (به جز نظریههایی از قبیل امت و امامت شریعتی، اگر بتوان آنرا نظریهای از اسلام تجددگرا دانست) با لیبرال-دموکراسی سازگارند. موضع اسلام سنتگرا در مورد لیبرال-دموکراسی موضعی بینابین است (
راهی به رهایی، ۱۰۴). به نظر میرسد کاملا بتوان اسلام سنتگرا را نوعی تفسیر کرد که با لیبرالیسم سیاسی از نوعی که جان رالز متاخر آنرا نمایندگی میکند، سازگار باشد.
مصطفی ملکیان در پایان مقاله «راهی به رهایی» مینویسد:
«نتیجه آنکه نمیتوان مدعی شد که اسلام، به نحو اطلاق، با لیبرالیسم ناسازگار است…..ولی البته میتوان گفت که یکی از قرائتهای اسلام، یعنی قرائت بنیادگرایانه، با لیبرالیسم نمیسازد….ناگفته نگذارم که به گمان نگارنده این سطور، غیر قابل دفاعترین قرائت از اسلام همان قرائت بنیادگرایانه آن است.» (راهی به رهایی، ۱۰۵-۱۰۴)
نتیجهگیری تحلیل ملکیان، که به نظر نگارنده معقول است، این است که جمله «اسلام با لیبرال-دموکراسی سازگار نیست» با توجه به اینکه کدامیک از سه نوع اسلام بنیادگرا، تجددگرا، یا سنتگرا منظور نظر گوینده باشد، میتواند درست یا نادرست باشد. جمله «اسلام با لیبرال-دموکراسی سازگار نیست» را میتوان نوعی مواجهه ذاتگرایانه با دیانت نامید که امکان ارائه قرائتهای مختلف از اسلام را نفی میکند و بر اساس تعمیمی که بر اساس تحلیل فوق ناروا است حکم در مورد عدم امکان یکجا جمع کردن اسلام و دموکراسی صادر میکند.
به همین منوال میتوان گفت جمله «فارسها ضد حقوق اقوام/ملل غیر فارسزبان یا شوونیست هستند» بر قرائتی ذاتگرایانه از مفهوم فارس بودن بنا شده است و دارای اشکالات مشابهی است.
چهار نوع هویت فارسی و مواجهه متفاوت هریک با حقوق اقوام/ملل غیر فارس
هویت فارسی/پارسی هم مانند هویت اسلامی هویتی کاملا متکثر است. همانطور که ملکیان اسلام را به سه نوع تقسیم کرده است، شاید بتوان هویت فارسزبانان را از جهت مواجههشان با بحث حقوق اقوام/ملل غیر فارسزبان در ایران به چهار دسته تقسیم کرد:
الف- فارس مذهبی مدافع تکثر
ب- فارس مذهبی ضد تکثر
ج- فارس غیر مذهبی مدافع تکثر
د- فارس غیرمذهبی ضد تکثر
در تقسیم بندی فوق، چنانکه قبلا در تعریف غیر نژادی از فارس بودن اشاره شد، منظور از فارس کسی است که ۱) زبان مادریاش فارسی است و ۲) تعلق خاطر به فرهنگ فارسی/پارسی دارد. ما فعلا این موضوع را که این تعلق خاطر مربوط به فرهنگ فارسی قبل از اسلام است یا متعلق به فرهنگ فارسی بعد از اسلام، به کناری مینهیم. دیگر اینکه منظور از تکثر در تقسیمبندی بالا در درجه اول تکثر قومی در یک چهارچوب لیبرال-دموکراتیک است نه انواع دیگر تکثر از قبیل تکثر جنسیتی. همچنین، منظور از مذهبی و غیر مذهبی در تقسیم بندی بالا باور یا عدم باور شخصی فرد صاحب هویت به اسلام یا یکی دیگر از ادیان رسمی رایج است. تقسیمبندی فوق را البته میتوان به زیرشاخههای جدید گسترش داد که فعلا مورد نیاز ما نیست.
به علاوه میتوان با تغییر عبارت فارس/فارسزبان در چهارگانه فوق با هویت قومی اکثریت در یک کشور همسایه خاورمیانهای این تقسیمبندی را در آنجا هم قابل اطلاق دانست. به عنوان مثال اگر بحث ما بجای ایران در مورد ترکیه بود، میتوانستیم در تقسیم فوق بجای کلمه فارس هویت ترک/ترکزبان را قرار دهیم و بر اساس آن ترکهای ترکیه را به ترک مذهبی مدافع تکثر، ترک مذهبی ضد تکثر، ترک غیر مذهبی مدافع تکثر و ترک غیرمذهبی ضد تکثر تقسیم کنیم و ابزاری برای بررسی مواجهه ترکان ترکیه با مسئله حقوق اقوام/ملل غیر ترک آن کشور، مشخصا کردها، به دست دهیم.
در برابر جمله «فارسها ضد احقاق حقوق اقوام/ملل غیر فارسزبان یا شوونیست هستند » میتوان پرسید کدام فارس منظور نظر گوینده است: فارسزبان مذهبی مدافع تکثر، فارسزبان مذهبی ضد تکثر، فارسزبان غیر مذهبی مدافع تکثر و یا فارسزبان غیرمذهبی ضد تکثر؟ هویت الف منظور نظر گوینده است، یا هویت ب، یا ج و یا د؟
واضح است که فارسهای ب و د ضد حقوق اقوام/ملل غیر فارسزبان هستند، چون هویت خود را دانسته یا ندانسته در تقابل با احقاق حقوق اقلیتهای قومی/ملی در ایران در یک چهارچوب لیبرال-دموکراتیک تعریف کردهاند. بر این اساس میتوان گفت «فارسهای ب و د ضد احقاق حقوق اقوام/ملل غیر فارسزبان یا شوونیست
[7] هستند». با این حال و در نقطه برابر فارسهای الف و ج طرفداراحقاق حقوق اقوام/ملل ایران هستند و در نتیجه شوونیست نیستند.
نتیجه: ذاتگرایی و بی تفاوتی به مثابه موانعی جدی برای گفتوگو
برای گذار ایران به دموکراسی کوشش برای فهم دیگری در فرآیند گفتوگوی سازنده، اجتناب از نگاههای تعمیمگرا و آمیخته با پیشداوری، و همکاری اجتماعی میان گروههای قومی/ملی ساکن این سرزمین، شرطی ضروری است.
به نظر چه مسلمان باشیم و چه آتئیست، و چه فارس باشیم یا ترک، کرد، عرب و یا بلوچی، اخلاقیتر مینماید که از نگاه ذاتگرا و تعمیمگرا به هویتهای دینی و قومی گروهایی که عضوشان نیستیم اجتناب کنیم. به تعبیر دیگر به نظر میرسد دوری از ذاتگرایی بیشتر با رواداری، به عنوان اساس و گوهر اخلاقی لیبرال-دموکراسی به عنوان شکل ایدهآل حکومت، سازگار است.
به تعبیر دیگر قبل از اینکه فردی که خود را مسلمان میداند، خود بیان کند که فهمش از اسلام به بنیادگرایی نزدیکتر است، یا تجددگرایی یا سنتگرایی، ما نمیتوانیم در مورد جمعپذیری یا جمعناپذیری هویت اسلامی او با لیبرال-دموکراسی نظر دهیم. به همین منوال، قبل از اینکه یک فارس زبان − به عنوان عضوی از گروهی جمعیتی که از فضیلت دو زبانه بودن محروم است و در عوض بنا بر توافق گذشتگان زبان مادریاش در هشتاد سال پس از تاسیس حکومت مدرن در ایران این امتیاز را داشته است که زبان رسمی و اداری کشور باشد − خودش را در قالب یکی از هویتهای چهارگانه فوق بگنجاند، ما به عنوان اعضای اقلیتهای قومی/ملی، بدون اطمینان از اینکه او واقعا و به صورت اصولی نفی کننده حقوق اقوام غیر فارسزبان است، از نظر اخلاقی مجاز نیستیم او را در دستههای ب یا د، یا رده بندی شوونیستی، قرار دهیم.
بطور متقابل از فارسزبانان ایرانی انتظار میرود بیش از پیش و بدون پیشفرض در یافتن راهحلی لیبرال-دموکراتیک برای احقاق حقوق قومیتها/ملیتهای غیر فارسزبان در ایران همکاری کنند. طبیعی است که این همکاریها به نفع اتحاد میان اقوام ایران، از جمله فارسزبانها و دوزبانهها، و موجب قویتر شدن حس لزوم حفظ تمامیت ارضی در میان ساکنان آن خواهد بود. به اعتقاد نگارنده بهترین طریق برای بطلان ادعای «فارسها ضد احقاق حقوق اقوام/ملل غیر فارسزبان ایران یا شوونیست هستند»، و یکی از بهترین طرق برای قویتر شدن علاقه به حفظ تمامیت ارضی آن است که فارسبانهای کشورمان، مثلا آن عده که فعال جنبش سبزند، خودشان دست بالا بزنند و در جهت احقاق حقوق از دست رفته اقلیتهای قومی/ملی ایرانی بکوشند و نشان دهند اکثریت فارسها در تقسیم بالا فارسهای جزو دسته الف و ج هستند، نه ب و د.
بی تفاوتی فارسزبانها در مورد حقوق اقلیتهای قومی/ملی غیر همزبانشان نه تنها وضعیت را بهتر نمیکند، در سناریوهای بدبینانه میتواند راه را بر بالکانیزه شده ایران یا شقه شقه شدن آن در دوران ضعف حکومت مرکزی و روزگار پسا جمهوری اسلامی بگشاید.
از قدیم گفتهاند که پاک کردن صورت مسئله مسئله را حل نمیکند. به همین منوال سکوت در مورد مسئله حقوق قومیتها به ترکها، کردها، بلوچیها و عربهایی که حس میکنند مورد تبعیض واقع شده اند، نه تنها قانع یا آرام نمیکند، بلکه برعکس با ایجاد روحیه یاس و بدبینی فضای رادیکالیسم را به نفع جداییطلبی تقویت میکند.
منبع : رادیو زمانه
در همین زمینه
پانویسها
[2] ما در این بحث برای اجتناب از پیچیدگی تمایز میان گویشهای زبان فارسی را، که خود به نوبه خود بحث بسیار مفصلی است، به کناری مینهیم و به صورت سادهسازی شده تنها از یک هویت فارسی سخن می گوییم. در عالم واقع بیش از یک هویت فارسی داریم و بهتر است بگوییم هویتهای فارسی داریم.
[3] Politically incorrect
[4]البته واضح است که تقسیم بندی ملکیان اسلام را به این سه نوع تنها نوع تقسیمبندی ممکن در مورد اسلام نیست و می توان تقسیمبندیهای دیگری هم از این دین ارائه کرد.
[5]مصطفی ملکیان، «سخنی در چندوچون ارتباط اسلام و لیبرالیسم»،
راهی به رهایی، نشر نگاه معاصر، صص.106-93.
[6] این سخن خصوصا در مورد انواع متاخر قرائت تجددگرایانه از اسلام درست می نماید.
[7] البته نگارنده ترجیح می دهد از اصطلاح شوونیست در نوشته هایش استفاده نکند، چون این اصطلاح به خاطر کاربردهای عامیانهای که از آن لااقل در فضای اینترنت شده است، بار علمی خود را تا حدودی از دست داده است. به عبارت دیگر در شرایط کنونی اصطلاح شوونیست بیشتر باری پولمیک و جدلی یافته و به سختی ممکن است به کار بحثهای فلسفی و علمی و دقیق در زمینه حقوق اقوام بیاید.
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
18 ژوئیه 2012
Posted by azdemokrasi |
فارسی, مقاله - تحلیل, ملیتهای ایران, حقوق اقوام, دمکراسی | لیبرالیسم, میثم بادامچی |
بیان دیدگاه
توضيح از تريبون: در مقاله حاضر از زبان ديپلمات و سفير سابق جمهوري اسلامي ايران در جمهوري آزربايجان، اعترافات متعددي در مورد نقش واقعي ايران در سياستهاي تجاوزكارانه و توسعه طلبانه ارمنستان نسبت به آزربايجان وجود دارد كه هيچكدام خبر تازه نيستند اما از اين جهت كه حكم اعترافات مقامات جمهوري اسلامي را در خود دارند، حائز اهميت هستند. البته اين حقايق در مطبوعات روسيه كه ملاحظات رژيم تهران را ندارند، با صراحت شگفت آوري منتشر ميشوند. نويسنده اين مقاله در پايان به اين نتيجه مي رسد كه ارمنستان به هيچوجه در صدد حمايت از ايران در پيشگاه غرب نيست. اين جنبه از سياستهاي رژيم جمهوري اسلامي ايران به حق نقش بزرگي در رشد خودآگاهي ملي در آزربايجان جنوبي داشته است. تأكيدات در متن مقاله زير از تريبون است. (پايان توضيح)
دلایل نگرانی ارمنستان از مناقشه ایران و غرب، لابی ارمنی ها به کمک ایران می آید؟
دکتر افشار سلیمانی:
دیپلماسی ایرانی: ارمنستان دو دهه است که با اشغال قره باغ و چند شهر آزربایجان به کمک روسیه خود را در محاصره ژئوپولیتیکی قرارداده است. ترکیه به دلیل ادعاهای تاریخی ارمنستان درمورد قتل عام ارامنه در آوریل 1915 به دست ترکان عثمانی و ادعای ارضی این کشور نوپا نسبت به بخشی از اراضی ترکیه و همچنین اشغال بیست درصد از اراضی آزربایجان مناسبات دیپلماتیک و مرزهای خود را با ارمنستان مسدود نموده است.
روسیه هم به رغم اینکه سرنوشت نظامی، امنیتی، سیاسی و تا حد زیادی نیز اقتصادی ارمنستان را در ید اختیار خود دارد اما به دلیل عدم وجود مرز خاکی و آبی میان دو کشور و مجبور بودن به استفاده از مسیر گرجستان که دارای مرز با ارمنستان است با مشکلاتی در همکاری های تجاری، انرژی و حمل ونقلی مواجه است. اساسا روسیه به دلیلی وابستگی به مسیر گرجستان به منظور انتقال گاز به این کشور و داشتن چالش وتنش و در برخی مواقع جنگ گرم با گرجستان، به ارمنستان و ایران دررابطه با احداث خط لوله انتقال گاز از ایران به ارمنستان چراغ سبز نشان داد تا متفق خود ارمنستان را از این مشکل رهائی بخشد و میدان مانور گرجستان را دراین زمینه محدود کند. هرچند که روسیه به ارمنستان اجازه نداد قطر خط لوله در خاک ارمنستان به حدی باشد که در آینده امکان انتقال گاز ایران به مقاصد ثالث از طریق ارمنستان مهیا باشد! چه بسیار نیکوست که اقداماتی در منطقه صورت گرفت و در حال انجام است که روسیه را از حیث انتقال انرژی و مسیر انتقال آن دور زده و می زنند و مثال بارز آن احداث وعملیاتی شدن خط لوله نفت باکو – تفلیس – جیهان و خط لوله انتقال گاز باکو- تفلیس – ارزروم و امضای سند احداث خط لوله گاز ترانس آناتولی موسوم به تاناپ که اخیر میان رجب طیب اردوغان و الهام علی اف در استانبول در حاشیه نشست سازمان عمکاری های اقتصادی دریای سیاه به امضاء رسید. گفته می شود این پروژه 2000 کیلومتری دوسال دیگر شروع و پس از 5 سال از زمان شروع به بهره برداری خواهد رسید.
به هرحال ارمنستان 20 سال است که صرفا با ایران وگرجستان دارای مرزهای باز است که دراین میان مرز با ایران به دلیل غیر قابل مقایسه بودن توان اقتصادی، سیاسی و… ایران با گرجستان برای ارمنستان بسیار حیاتی و مهم است و از همین رهگذر تحولات داخلی و خارجی ایران برای این کشور حائز اهمیت است؛ چرا که کشوری که ایران را راه تنفس خود خود می داند و لئون تر پتروسیان رئیس جمهور وقت ارمنستان چند سال پیش که هنوز گازی از ایران به این کشور منتقل نمی شد و حجم مناسبات دو کشور درحد امروزی نبود در مصاحبه ای گفته بود که ایران محل تنفس ارمنستان است. اینگونه اعترافات با الفاظی مشابه بعد از پتروسیان در دوره ریاست جمهوری روبرت کوچاریان نیز تکرارشد و در دوره سرژ سرکیسیان رئیس جمهورفعلی نیز درحال تکرارشدن است. (البته ذکر این نکته لازم است که بدانیم ارمنستان از طریق گرجستان با ترکیه 350 میلیون دلار درسال تجارت دوجانبه دارد که حجم غالب آن صادرات ترکیه به ارمنستان است.)
در حال حاضر ارمنستان با مشکلات فراوانی در زمینه های اقتصادی، سیاسی و نظامی مواجه است. ارمنستان وابستگی نظامی، امنیتی و اقتصادی گسترده ای به روسیه دارد و با حمایت های ارامنه ثروتمند مقیم خارج ازکشور که عمدتا درآمریکا، فرانسه، لبنان و دیگر کشورهای اروپائی سکنی دارند در جهت حل مشکلات خود تلاش می کند؛ هرچند که فساد اداری و مالی موجود در این کشور و انحصارات اقتصادی و تجاری وابسته به جناحهای قدرت در ارمنستان مانع از حرکت درمسیر عادلانه و تامین نیازهای متوسط مردم این کشور می شود و از همین رهگذر موج مهاجرت از این کشور به خارج ازکشور سیر صعودی دارد.
همانگونه ذکر شد ارمنستان در بخش انرژی صنعتی و خانگی و نیازهای عمومی مردمش وابستگی نسبتا زیادی هم به ایران دارد. مزید برآن حضور چندین هزار دانشجوی ایرانی در ارمنستان و سفر توریست های ایرانی به ارمنستان منابع مالی دیگری برای دانشگاهها و مردم ارمنستان محسوب می شود. گفته می شود در ایام نوروز 1391 بیش از 30 هزار ایرانی به ارمنستان سفرکرده بود. ارمنستان به دلیل نیاز به دلارهای ایران با دریافت 15 دلار به ازای هر گذرنامه در مرز ورودی خود روادید صادر می کند و برخورد مناسب و دوستانه ای با ایرانیان دارد و همین امر سبب افزایش سفرهای توریستی ایرانیان به ارمنستان شده است. اخیرا سفیر ارمنستان درتهران پیشنهاد نمود که کشورش آمادگی دارد به صورت متقابل روادید با ایران را لغو نماید. در صورت تحقق چنین امری موج مسافرت از ایران به ارمنستان فزاینده تر خواهد شد. طرف ارمنی با صدور روادید با تعرفه اندک، صدور روادید در مرز ورودی و حذف بوروکراسی زائد و برخورد دوستانه و مهربانانه با ایرانیان زمینه افزایش سفر ایرانیان را به کشور خود فراهم و ازاین طریق به درآمد قابل توجهی دست می یابد و ایرانیان در بازگشت به ایران مبلغ ارمنستان گشته و تاثیر مضاعفی بر افزایش سفرایرانی ها به ارمنستان برجای می گذارند.
همینطور حضور شرکتهای ایرانی درارمنستان موجبات اشتغال زائی و تامین درآمد ارامنه و دولت ارمنستان را از مسیر پرداخت حقوق و مالیات و عوارض گمرکی توسط ایرانیان به ارمنی ها و دستگاههای دولتی این کشور فراهم می کند.
ارمنستان در شرایطی که از یک سو 20 درصد اراضی آزربایجان را اشغال نموده و تاکنون مذاکرات صلح قره باغ نیز به گفته برخی از شخصیتهای ارمنی تعمدا در راستای بهره برداری از آن در جهت نیل به قدرت به بن بست کشانده است و از سوی دیگر با بحران وشکنندگی در عرصه اقتصادی، سیاسی و امنیتی مواجه است و درهمین حال به حساب وابستگی به روسیه و ایران با دست وپنجه نرم کردن با مشکلات مختلف داخلی و خارجی خود را اداره می کند؛ اینک به دلیل آگاهی از تاثیر منفی تحولات درایران از احتمال حمله نظامی به ایران به شدت نگران است. ایروان از یک سو بروز چنین اوضاعی را ایران فرصتی برای آذربایجان در راستای آزادسازی اراضی اش از طریق توسل به نیروی نظامی می داند و از سوی دیگر نگران بروز مشکلات در جهت عدم امکان تامین نیازهای خود از ایران هنگام بروز جنگ احتمالی است.
دراینجا مناسب می دانم به برخی مستندات ارمنی در خصوص موارد فوق اشاراتی داشته باشم. برای مثال لئون زورابیان عضو کنگره ملی ارمنستان به رهبری لئون ترپتروسیان رئیس جمهور اسبق این کشور معتقد است: «عدم حل مناقشه قره باغ به درد حاکمیت کنونی ارمنستان می خورد. حاکمیت از موضوع قره باغ برای تقلب و مهندسی کردن انتخابات و سپس قانونی کردن آن بهره برداری می کند. ارزیابی اتحادیه اروپا از انتخابات پارلمانی در ماه مه 2012 به عنوان گامی رو به جلو با موضوع قره باغ مرتبط است. حاکمیت به اتحادیه اروپا وعده می دهد که اگر انتخابات مهندسی شده را بپذیرد در رابطه با مناقشه قره باغ سازش خواهدکرد. روزنامه های ارمنستان می نویسند که محتمل است روبرت کوچاریان و لئون تر پتروسیان برای کنار گذاشتن سرژ سرکیسیان و شکست وی در انتخابات سال آینده ریاست جمهوری با یکدیگر همکاری کنند. در واقع درانتخابات پارلمانی می 2012 میان حزب فراوانی به رهبری کوچاریان و کنگره ملی ارمنستان به رهبری تر پترو سیان همکاری وجودداشت. پیش بینی نمی شود درانتخابات سال آتی ریاست جمهوری پتروسیان نامزدی خودرا اعلام کند. کوچاریان هم تلاش می کند با پتروسیان تا درمورد نامزدی مشترک برای ریاست جمهوری 2013 به توافق برسند. براساس همین احتمالات وتحلیل ها است که نوشته های منتقدانه اسکانیان درمورد کم وکیف مذاکرات صلح قره باغ بعنوان پیامی به پتروسیان ازسوی کوچاریان ارزیابی می شود.» (به نقل از ینی مساوات 3 ژوئیه 2012–باکو)
تحلیل لئون زورابیان از استفاده ابزاری از موضوع مذاکرات صلح قره باغ واقع بینانه به نظر می رسد اما این محدود به دولت کنونی نیست و همواره در دولتهای پیشین نیز از این موضوع درراستای رسیدن به قدرت بهره برداری ابزاری شده است. پیشتر نیز روبرت کوچاریان که خود اهل قره باغ است و تیم او، در راستای تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهوری و حفظ قدرت درارمنستان از عامل قره باغ بعنوان اهرم موثر استفاده نموده است.
درخصوص نگرانی ارمنستان از بروز جنگ علیه ایران وتاثیر آن برارمنستان الکساندر اسکندریان مدیر موسسه قفقاز درایروان می گوید : «ارمنستان از اوضاع ایران نگران است. ارمنستان درزمینه های سیاسی و اقتصادی روابط خوبی با ایران دارد. ایران درمنطقه تنها کشوری است که مرزهایش به روی ارمنستان باز است و این کشور نفش مهمی دراقتصاد ارمنستان دارد. در واقع ایران حیات ارمنستان را تامین می کند. ارمنستان تنها کشوری است که آمریکا اجازه داده با ایران در سطح عالی روابط داشته باشد. تحریم ایران از سوی اتحادیه اروپا ضربه بزرگی به اقتصاد ارمنستان وارد می کند. معتقد نیستم که غرب مایل باشد از اراضی آذربایجان علیه ایران استفاده کند. معتقدم آذربایجان هم اجازه استفاده از خاک خود علیه ایران را به غرب نخواهدداد.» (خبرگزاری آپا –جمهوری آذربایجان –به نقل از ریانوستی 3 ژوئیه2012)
این دیدگاه الکساندر اسکندریان معطوف به واقعیت است. چرا که ایران نقشی استراتژیک در ایستادگی ارمنستان در برابر مشکلات اقتصادی و امنیتی این کشور از یک سو و ادامه اشغال اراضی آذربایجان توسط ارمنستان دارد و آزربایجان نیز به دلیل نگرانی هایش از تاثیر تهاجم نظامی به ایران از سوی غرب اجازه استفاده از خاک خود علیه ایران را نخواهد داد و در اسنادی که درگذشته فیمابین روسای جمهور و وزرای دفاع دو کشور به ا مضاء رسیده بر این نکته تاکید شده است. این اسناد در دوره ریاست جمهوری حیدرعلی اف و سید محمد خاتمی به امضاء رسیده است. البته عدم تمایل آمریکا به استفاده از خاک آذربایجان در حمله احتمالی به ایران دلایل دیگری نیز دارد که جای پرداختن به آنها دراین مقال نیست.
همینطور روبن سافراستیان مدیر انستیتوی شرق شناسی آکادمی علوم ارمنستان پیرامون استفاده آزربایجان برای آزاد سازی اراضی خود در صورت حمله نطامی غرب به ایران می گوید: «درصورتیکه تهاجم نظامی علیه ایران آغاز شود آزربایجان با استفاده از این فرصت تلاش خواهد کرد تا ازطریق نظامی مناقشه قره باغ را به نفع خود حل کند. دول غربی به ویژه آمریکا دراین خصوص به آذربایجان چراغ سبز نشان خواهند داد. به همین دلیل ارمنستان نسبت به تهاجم نظامی غرب علیه ایران با جدیت و حساسیت می نگرد و این را از سوی آزربایجان نسبت به خود تهدید محسوب می کند.» (خبرگزاری آپا –جمهوری آزربایجان –به نقل از ریانوستی 3 ژوئیه2012)
هرچند که براساس واقعیات موجود در منطقه قفقاز جنوبی از منظر اوضاع داخلی و خارجی کشورها و نقش بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای پیش بینی روبن سافراستیان را نمی توان واقع بینانه ارزیابی نمود و اساسا ایفا کنندگان نقش در گروه مینسک به ویژه کشورهای آمریکا وروسیه مخالف با حل نظامی مناقشه قره باغ هستند اما دیدگاه این کارشناس ارمنی نشانگر نگرانی بخشی از جامعه ارمنستان از حمله نظامی آزربایجان بمنظور آزاد سازی اراضی اشغالی خود است.
بنابر برآنچه اشاره شد می توان دریافت که در ارمنستان از عامل قره باغ بعنوان ابزاری برای نیل به قدرت، حفظ قدرت و حذف رقبا توسط رهبران احزاب و سیاسیون این کشور بهره برداری می شود. این درحالی صورت می گیرد که موقعیت ارمنستان روز بروز ضعیف تر می شود و میزان نارضایتی مردم افزایش می یابد و میزان وابستگی ارمنستان به بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای افزایش می یابد و ادامه چنین وضعی ارمنستان را با بحرانهای مشروعیت ومشارکت از یک سو و بحران استقلال مواجه خواهد ساخت. نکته ای در خاتمه باید کوتاه اشاره ای به آن نمایم این این است که روسیه چنین برابرمابه ازای امتیازاتی به ارمنستان می دهد از این کشور دریافت می کند و کلید ارمنستان دردستان روسیه است. آیا ایران نیز مابه ازای لازم را درقابل تنفس ارمنستان با ششهای ایران (به ظن مقامهای ارمنی ) دریافت می دارد؟ اگر پاسخ مثبت است میزان آن چقدراست؟ آیا لابی ارمنی در آمریکا و فرانسه به نفع ایران یا بهتر بگویم به نفع قوانین بین المللی و حق وعدالت کاری کرده است؟ حداقل در شرایط کنونی که ارمنیها به خاطر خودشان نگران تهاجم نظامی به ایران هستند و با اذن آمریکا و بواسطه نیازهایشان با ایران رابطه برقرار نموده اند و به همین دلیل ایران افکار عمومی آزربایجان را ازدست داده است همتی برای اقناع سازی آمریکاییها حداقل در کنگره آمریکا یا سایر مجالس در دیگر کشورها که ارمنیها نفوذ و لابی دارند صورت داده اند؟ یا اینکه تمام هم غمشان را معطوف شناسائی مورد ادعایشان را زمینه قتل عام ارامنه در آوریل 1915 توسط ترکان عثمانی نموده اند؟
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
18 ژوئیه 2012
Posted by azdemokrasi |
فارسی, مقاله - تحلیل |
بیان دیدگاه