کانون دمکراسی آزربايجان

Azərbaycan Demokrasi Ocağı / Azarbaijanian Democracy Institute

جنبش زنان و چالش های پیش رو

کانون دمکراسی آزربايجان : جنبش زنان و جنبش ملی-دمکراتیک آزربایجان شباهتهای بنیادبنی از جمله در حوزه اهداف و رفع تبعیض های جنسیتی و ائتنیک و لزوم برقراری برابری و تساوی همه شهروندان فارق از جنسیت و ملیت و … دارند ، از این رو مطالعه تطبیقی و بررسی نقدهای وارده و واکاوی دکترین ، استراتژی و تاکتیک های هر یک از دو جنبش ملی-دمکراتیک آزربایجان و جنبش زنان به شناخت جامع تر و همه جانبه هر یک از حرکتهای فوق کمک می کند ، نوشته زیر که نقدی بر برخی دیدگاههای جنبش زنان است با برخی تغییرات در واژه و اصطلاحات عینا می تواند در مورد حرکت ملی آزربایجان نیز صادق باشد ، از این رو به نظر می رسد مطالعه آن برای فعالان حرکت ملی آزربایجان مفید باشد.

علی افشاری

مراسم روز زن امسال که با دومین روز از طرح «سه شنبه های اعتراض» تقارن یافته بود، فضای مناسبی برای ارزیابی موقعیت کنونی جنبش زنان را پدید آورد. عدم استقبال چشمگیر از فراخوان ها و کم شمار بودن تعداد شرکت کنندگان که در خوشبینانه ترین حالت از چند صد نفر فرا تر نمی رفت، بیانگر واقعیت های متعددی است ودرس هایی آموزنده دارد که اگر بدانها توجه نشود هم جنبش سبز و هم جنبش زنان در تنظیم گام های آینده حرکت دچار دشواری می گردند و احتمال ارتکاب خطا های فاحش عملیاتی افزایش می یابد.

در این یادداشت بر تاثیرات این روز بر جنبش زنان تمرکز می شود وسعی می گردد با نگاهی انتقادی به برخی از مواضع فعالان زنان و عملکرد جنبش زنان در سالیان اخیر، سهمی اندک در هموار سازی تعالی و رشد جنبش زنان ادا شود.

نخست باید متذکر شوم که منظور من از جنبش زنان بیشتر یک انتساب کلامی برای نام گذاری حرکتی پیوسته در تاریخ معاصر زنان ایران است که با طی فراز ونشیب بسیار پس از انقلاب مشروطه تا کنون برای تحقق عدالت جنسیتی و برخورداری از کرامت انسانی فعالیت کرده است. همچنین از آنجاییکه ساختار نظام سیاسی و قوانین کشور پذیرای برابری حقوقی زنان نیست لذا فعالیت های آنان خارج از نهاد های موجود جریان می یابد و جنبه جنبشی پیدا می کند. در آغاز این پویش درهم تنیدگی بیشتری با ابر جنبش های سیاسی و فرا گیر اجتماعی چون انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت ایران داشت اما به مرور خصلت متمایز یافت.

تجدید حیات این جنبش در اواسط دهه هشتاد بیشتر از ادوار گذشته منادی هویت متمایز و مستقل جنبش زنان شد. سال ها ی 1386-1384 اوج فعالیت و تحرک جنبش زنان بود که الغای تبعیض جنسیتی و پایان بخشی به انگاره تبعیض آمیز «جنس دوم» و برداشت خرافی و غیر انسانی «ضعیفه» را وجهه همت قرار داده بودند. اما به دلایل مختلف از سال 86 به بعد این جنبش در روندی تدریجی وفزاینده دچار رکود شد که تا به امروز ادامه یافته است وتلاش چهره های برجسته این جنبش در 8 مارس امسال در احیای این جنبش نیز با ناکامی مواجه شد.

بررسی فرجام کمپین یک میلیون امضا به میزان بالایی روشنگر ماجرا است.. کمپین ذاتا یک فعالیت موقت برای رسیدن به یک هدف روشن و مشخص است. یا نتیجه بخش است یا ناکام.. کمپین یک میلیون امضا از ابتدا اعلام کرد که مدت زمانی را که برای فعالیت در نظر گرفته، 2 سال است. ولی این کمپین بعد از گذشت 5 سال همچنان ادامه دارد و ظاهرا تبدیل به یک تشکل و سازمان شده است. وقتی هم چیزی تبدیل به یک سازمان شد، مستعد بروز مشکلات مشابه سازمان های سیاسی چون انشعاب و غیره می شود.

از سویی دیگر مهم ترین اصل در کمپین، جمع آوری امضا و استفاده از قدرت و فشار امضاکنندگان هست. ولی از یک جایی به بعد گرفتن امضا در کمپین یک میلیون امضا به حاشیه رانده شد و تبدیل به یک مسئله فرعی گشت و مسئله اصلی مصاحبه با این عنوان، تبلیغات ، ایده پردازی، اداره سایت کمپین و در نهایت حضور در مجامع بین المللی شد. تا کنون اصلا مشخص نیست چه تعداد امضاء گرد آوری شده است. ترکیب امضا کنندگان چگونه است. طبیعی است امضاهایی بیشتر ارزش دارد که از اقشاری گرفته باشد که در زندگی شان با تبعیض های جنسیتی دست و پنجه نرم می کنند.

گرفتن امضا از کسانی که در زندگی های شان چنین مشکلی وجود ندارد و یا ایرانیان برو.ن مرزی به قول علماء تحصیل حاصل است. در حال حاضر، کمپین یک میلیون امضا تبدیل شده است به به هویت عده ای از فعالان زن. وقتی هم چیزی تبدیل به هویت بشود به هسته سختی بدل می گردد که نه می شود نقدش کرد، و نه به راحتی می توان چیزی به آن افزود یا کاست.

به هر حال تا زمانی که تعداد امضا ها مشخص نشود نمی توان در خصوص میزان موفقیت این کمپین که جدید ترین و بروز ترین جلوه تلاش های چهره به چهره در مبارزات سیاسی و اجتماعی ایران است، داوری کرد.

اگر بخواهیم بر اساس تعریف دقیق فنی چه بر اساس الگو های کلاسیک و چه تئوری های جدید جامعه شناختی نظر بدهیم، در شرایط کنونی جنبش زنان خصلت و ویژگی یک جنبش اجتماعی پویا را ندارد. البته این بدین معنی نیست که این جنبش چنین قابلیتی را به طور مطلق ندارد و در آینده نمی تواند فعال شود. بلکه تاکید بر وضعیت کنونی آن است. وجود دغدعه مشترک در بین زنان ایرانی، رنج بردن همه آنان فارغ از تفاوت های عقیدتی، نسلی ، سیاسی و فرهنگی، درصد بالا و رو به رشد زنان تحصیل کرده، مبارزات و تلاش های پنهان بانوان در لایه های اجتماعی چه در روستا و چه در شهر های بزرگ که به دنبال بهبود موقعیت زنان هستند و ممانعت ساختاری حاکمیت در عدم پذیرش حقوق زنان منبع عظیمی را فراهم می سازد که هر آن می تواند شعله های جنبش اجتماعی در بین جامعه بانوان شجاع و آگاه ایرانی را فروزان سازد.

اما زمانی می توان حرکتی را جنبش نامید که فعالیت های عینی ، جمعی و خارج از چارچوب های نهادی و ساختاری رسمی کشور در قالبی سازمان یافته و مشخص بروز یابد. جنبش اجتماعی بدون اعتراض علنی و تحرکات بروز یافته بر بستر جامعه معنا ندارد.جنبش زنان در تاریخ خود در مقاطعی مختلف به صورت جنبش اجتماعی توانمندی ظاهر شده است اما این جنبش های استمرار نداشته اند.

از این رو بر اساس تعاریف دقیق قنی و علمی شایسته است که به جای استفاده از تعبیر «جنبش زن» از عنوان «جنبش های اجتماعی زنان» سخن بمیان آوریم. این حالت عینا برای جنبش دانشجویی نیز صادق است. جنبش های اجتماعی پدیده هایی زمانمند هستند که میزان دستیابی آنها به اهداف مورد نظر، سرنوشت مشخصی اعم از موفقیت و یا ناکامی را برای آنان رقم می زند.

اما به دلیل برداشت غالب، ناگزیر و از سر تسامح از عنوان جنبش زنان استفاده می شود.

ظرفیت سازی ، برگزاری کارگاه آموزشی، راه اندازی و انتشار مستمر رسانه های مجازی و نوشتاری و آگاهی بخشی اعمال ارزشمندی هستند اما ارتباط مستقیم با جنبش اجتماعی ندارند و نمی توان وجود آنها را به منزله وجود جنبش اجتماعی در نظر گرفت. وجود مطالبه و شکاف بین جامعه و دولت بر سر اهداف و خواست های جنبش شروط لازم و زمینه پیدایش جنبش را تشکیل می دهند و به قول نیل اسملسر زمینه ساختاری، فشار ساختاری، گسترش باور های تعمیم یافته و عوامل شتاب دهنده پیش نیاز ها و مراحل پیشینی بروز جنبش اجتماعی هستند که چونان ارزش های فزاینده زمینه تبلور موجودیت جنبش را مساعد می سازند. ولی پیدایش جنبش مستلزم وجود یک گروه هماهنگ در مقام رهبری است تا با بهره گیری از وسایل ارتباط منظم با بدنه به بسیج عمل اعتراضی بپردازد.

آنچه که در روز سه شنبه 17 اسفند در خیابان های تهران مشاهده شد ، سیمای جنبش اجتماعی برای زنان را به نمایش نگذاشت. البته حضور سازمان یافته و گسترده نیروهای سرکوب گر، مدت زمان کم برنامه ریزی و تبلیغ و هزینه بالای رویارویی با خشونت لباس شخصی ها ونیروهای انتطامی و امنیتی و فرسایشی شدن اعتراضات در جامعه نقش مهمی

داشتند اما باز دلیل نمی شود که تمامی علل عدم شکل گیری تجمع بزرگ و قابل قبول را به فضای سنگین پلیسی تقلیل داد. د رواقع اراده و میل کافی در زنان برای حضور در تظاهرات و پا فشاری بر مطالبات شان نیز

وجود نداشت. شناخت این مساله نیازمند تحقیق و بررسی جامع و همه جانبه ای است.

هجوم نیروهای حکومتی و تبدیل خیابان های تهران به پادگان نشان می دهد که حکومت چه میزان از اعتراض و بالفعل شدن قوه تحول خواهانه زنان و کل جنبش دموکراسی خواهی در هراس است. اما جنبش هنگامی می تواند به موفقیت برسد که از سد سرکوب عبور کند و یا حداقل اقتدار حکومت در خیابان ها را به چالش طلبد.

اساسا بروز جنبش ها معلول سرکوب است. اگر جمهوری اسلامی ظرفیت مثبتی برای بر آورده ساختن خواست زنان ولو در یک فرایند زمانی دراز مدت نشان می داد اساسا چه بسا جنبش زنان شکل نمی گرفت تا در پی خلق فشار اجتماعی برای تحمیل تقاضایش بر حاکمیت باشد.

البته همین تجمعات پراکنده محدود هم دستاورد مثبتی دارد و در خور تقدیر است بحث بر سر نوع تصویر پردازی و توصیف تاثیر این رویداد بر آینده جنبش زنان است. 17 اسفند هشداری جدی برای بخش مسئول و صادق جنبش زنان است تا به آسیب شناسی و برخورد انتقادی برای کشف کاستی ها، اصلاح روند ها وپیدا کردن مسیر های جدید بپردازد.

چشم بستن به روی واقعیات و متهم کردن همه نیرو های سیاسی و رسانه های داخلی و خارجی به تبانی کردن برای عدم پوشش حضور گسترده زنان دردی از مشکلات را حل نمی کند.

بگذریم که عده ای هم در بین فعالان زنان هستند و هم در صفوف جنبش سبز حضو ردارند که کاری با واقعیت و آنچه در جهان خارج رخ می دهد کاری ندارند و تنها به بیان آرزو های خود شان می پردازند. برخی از آنها حسن نیت دارند و فکر می کنند با بزرگ نمایی می توان به معترضین روحیه داد و امید ایجاد کرد اما برخی دیگر نیز هستند که با دادن اخبار جعلی و یا کوچک و بزرگ کردن اخبار درست و فضا سازی غوغاسالارانه در پی گل آلود کردن آب وگرفتن ماهی های خود شان هستند!

اما نتیجه اغراق و عدم واقع بینی هر دو طیف به ایجاد سرخوردگی و دشواری تشخیص گزینه ها و حرکت های مناسب می شود. هر آکسیون کوچک و بزرگ مبارزاتی نیاز به برآورد و ارزیابی درست و دقیق از شرایط موجود دارد.

از سوی دیگر نباید فراموش کرد که 8 مارس امسال فقط شامل موضوع روز زن نبود بلکه در بردارنده اعتراض به بازداشت و حصر خانگی رهبران سمبلیک جنبش سبز نیز بود واتفاقا موضوع دوم نقش پر رنگ تری داشت.

اقدام شورای هماهنگی سبز امید در حذف اولیه روز زن از طرح سه شنبه های اعتراض که توسط آقای مجتبی واحدی مشاور آقای کروبی اعلام شده بود و اظهار دیر هنگام همراهی با آن بشدت مورد ایراد است و حق با فعالان جنبش زنان است که از این ماجرا ناراضی باشند. اما تا پیش از اعلام آقای واحدی هیچکدام از فعالان جنبش زنان در داخل و خارج نه تنها فراخوان و ودعوتی برای مراسم روز جهانی زن ارائه نکرده بودند بلکه حتی قرائن و گمانه ای هم وجود نداشت که نشانگر قصد و اراده برای انجام برنامه ای خاص در این روز از سوی آنان باشد.

در واقع طرح سه شنبه های اعتراض محرک زنان برای حضور در صحنه شد. جنبش زنان در 8 مارس سال های 1387 و 1388 نیز برنامه ای نداشت. بنابراین به نظر می رسد که رکود جنبش زنان در سالیان فوق باعث شده بود که میل زیادی برای تحرک در امسال نیز وجود نداشته باشد ولی فراخوان جنبش سبز آنان را از انفعال بیرون آورد.

حال در ادامه سعی می گردد مواضع برخی از فعالان حقوق زنان به بوته نقد گذاشته شود.

برخی از فعالان زنان اصرار عجیبی دارند که نشان دهند که زنان مبتکر تمامی ابتکارات در تاریخ سیاسی معاصر بوده اند و همواره آنان را در نقش پیشتاز، آغاز گر و طلایه دار تمامی مفاهیم جدید در سپهر سیاسی ایران از جمله رویکرد غیر ایدئولوژیک، مبارزات مدنی و بی خشونت، نا فرمانی مدنی وحتی در ادعایی عجیب طلایه داران سه تحول بزرگ نهضت ملی شدن نفت، انقلاب اسلامی و جنبش سبز (1) معرفی کنند. از دید آنها جنبش سبز جنبش زنانه هست و زنان نقش پیشرو در این جنبش بر عهده دارند. بیش از آنکه نادرستی مفاد این ادعا ها و بطلان شیوه استنتاج آنها مطرح باشد که در ادامه بدان ها خواهم پرداخت، نفس این موضوع مهم است که چرا برخی ازکنشگران زنان تمایل دارند که زنان را در جایگاه برتر بنشانند و در این مسیر بدون آنکه پروای حقیقت را داشته باشند ، خواسته یا ناخواسته به تحریف تاریخ نیز بپردازند. پیشتازی وطلایه داری معنای مشخصی دارند و تنها بر چسب های کلامی نیستند. هر مدعایی در این خصوص نیاز به ارائه مستندات دارد.

بزرگی زنان و اهمیت نقش آنها در جامعه ایران نیاز به بزرگنمایی و بیان ادعاهای بلا دلیل ندارد. قطعا بیان واقعیت ها بیشتر به درخشش سیمای زن در ایران و بهبود موقعیتش کمک می کند.

می توان حدس زد که این موضع آن روی سکه برخورد مرد سالارانه هست که در واکنش به تاریخ مذکر و تنزل زنان به جنس فرو تر منطق مشابهی را منتها در مسیر معکوس بکار می گیرد. بی توجهی به این موضوع و عدم مهار این رویکرد مغایر با واقعیت این ریسک را دارد که مسیر رفع تبعیض های جنسیتی به بیراهه برتری طلبی زنان و تبعیض جنسیتی وارونه منحرف گردد.

موج اول فمینیسم در دنیا این مسیر غلط را رفت که در واکنش به ستم مردان وانتقام گیری سودای «سرکردگی زنان بر دنیا» و «زنان بدون مردان» را در سر می پروراند.. اما نا درستی و هزینه های گزاف این سمت گیری باعث توقف آن و ظهور موج دوم فمینیستی شد که به همزیستی و برابری مرد و زن به عنوان دو گونه متفاوت انسان اما با حقوق یکسان می نگریست.

به نظر می رسد در ذهن و یا نا خود آگاه برخی از فعالان زن، تاریخ مسیر تک خطی است که حتما باید مشابه مسیری که دیگران رفته اند را پیمود بدون آنکه از تجارب و خطاهای آنان درس گرفت و مسیر های شکست خورده را مجددا نیازمود.

اما این ادعا ها کاملا مخدوش هست. زنان پیشگامان سه خیزش تاریخی نهضت ملی شدن نفت ، انقلاب اسلامی و جنبش سبز نیستند. اساسا چهره زن شاخصی در این رویداد ها مشاهده نمی شود که نقش مهمی در رهبری ایفا کرده باشد. البته کیفیت و دامنه حضور زنان در هر کدام از این رویداد های تاریخی متفاوت هست ولی ادعای پیشتازی و طلایه داری درست نیست. اما زنان پشت سر هم نبودند بخصوص در جنبش سبز دوشادوش مردان بودند. حضور زنان و همراهی شان در بزنگاه های تاریخی محدود به این سه رویداد نمی شود. هم در مشروطه و هم در قبل آن در جریان نهضت تنباکو، زنان ایرانی شجاعانه در انجام رسالت ملی و اجتماعی خود شان کوتاهی نکردند. حتی وقتی که هنوز علم برابری جنسیتی را بپا نکرده بودند باز درمیدان مبارزات سیاسی و اجتماعی فعالانه حضور داشتند. بخشی از زنان در همراهی با فتوای میرزای شیرازی مجتهد عصر، قلیان ها در حرم سرای ملوکانه را شکستند. در جریان نهضت مشروطه فعالانه مشارکت کردند وبرخی از آنها انجمن های مخفی را تشکیل دادند و حتی برای حراست از دستاورد های نهضت مشروطه گروه های مسلح نیز تاسیس کردند

تاریخ به یاد می آورد که در هنگام اولتیماتوم روس پس از استبداد صغیر و فشار بانک استقراضی روس برای باز پس گیری وام ها گروهی از زنان دربرابر مجلس تحصن کردند و خواستنار مقاومت دولت شدند. ناگهان زنی از اقشار محروم جامعه النگویش را در آورد و گفت من این را هدیه می کنم تا دولت از روس ها استقراض نکند. یدینترتیب در برخی برهه ها زنان در موقعیت پیشتازی قرار گرفته اند اما این مسئله عمومیت نداشته است. در کل زنان همسو با مردان و در کنار آنها در مبارزات مشارکت داشته اند. در خصوص نا فرمانی مدنی باید گفت که چه در حوزه تئوریک و چه در کار بست آن زنان مصرف کننده این ایده بودند. این مفهوم ا زسوی جلمعه روسنفکری ایران و فعالان سیاسی مرد مطرح شد. البته جنبش زنان نیز با فعالیت های شان بر غنای این مفاهیم افزودند.

بد حجابی و مقاومت در برابر پوشش اجباری، نافرمانی مدنی نیست بلکه نوعی بد فرمانی مدنی است چون پیام مشخصی را برای نا فرمانی به جامعه نمی دهد.. کشف حجاب در خیابان های داخل کشور می تواند نافرمانی مدنی محسوب گردد.

اتخاذ روش های مبارزاتی بدون خشونت چه در عرصه جهانی و چه درعرصه داخلی نیز توسط مردان بیان شد و به هیچوجه پدید های زنانه نیستند البته این روش ها فرا جنسیتی هستند. اتخاذ رویکرد غیر ایدئولوژیک در سپهر سیاسی و پذیرش تکثر سیاسی نتیجه بازاندیشی و بازخوانی انتقادی روشنفکری ایران در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد بود.

جنبش دانشجویی در تجدید حیات خودش در دهه هفتاد این مفهوم را در عمل بکار گرفت. این مفهوم به تدریج گسترش یافت و جنبش زنان نیز از این تجربه در دهه هشتاد استفاده کرد و با فعالیت هایش آن را فربه تر نمود. اگرچه ماهیت خواسته های جنبش زنان بگونه ای است که سازگاری زیادی با ویژگی غیر ایدئولوژیک دارد. چون برخورداری از حق طلاق ، حضانت فرزند ، الغاء چند همسری و… برای گرایش های عقیدتی مختلف و حتی متضاد در زنان ارزشمند هست.

اما جنبش سبز را باید یک جنبش فرا جنسیتی نامید.این جنبش نه زنانه هست نه مردانه. در این جنبش و کلا جنبش دموکراسی خواهی انسان محوریت دارد. جنسیت مهم نیست. فرقی بین مرد و زن برای تعقیب خواسته ها و رویارویی با نیرو های سرکوب گر وجود ندارد. هر تلاشی که بخواهد خصلتی جنسیتی به این حرکت بخشد عملا به تثبیت تبعیض و تقویت گفتمان جداسازی جنسیتی دامن می زند. غایت مبارزه بر علیه تبعیض های جنسیتی باید بلا موضوع شدن تمایز های جنسیتی در امور عمومی و جایی که فقط محوریت انسان مطرح است، باشد.

برجسته شدن «ندا آقا سلطان» ناشی از هویت زنانه وی نبود بلکه بیشتر به دلیل شدت مظلومیت وی و پخش فیلم صحنه دلخراش وتکان دهنده جان دادنش بود. و گرنه تعداد شهدای مرد برتری چشمگیری بر زنان جان باخته دارد. اگر قرار است این موضوع دستمایه بخشیدن جنبه زنانه به جنبش سبز شود انگاه ناگزیر آن را باید ناشی از تبعیضات جنسیتی مثبت دانست. چون در فرهنگ سنتی ایران حساسیت نسبت به ضرب و شتم ، قتل و برخورد فیزیکی با زنان د رحوزه عمومی بیشتر از مردان است. معمولا گرایش عمومی به این سمت است که کار های سخت بر دوش زنان قرار نگیرد. بی نیاز از توضیح است که د ر سرمشق مدرن و فمینیستی دیگر چنین برخورد حمایتی وجود ندارد.

از سوی دیگر در جنبش سبز، زنان حضور داشتند. این حضور را نمی توان بپای حضور «جنبش زنان «گذاشت. حضور جنبش زنان مستلزم تعریف هویت متمایز، خواسته های مشخص ، وجود سازمان و رهبری بود. در صورتی که تمامی این مولفه ها در جنبش سبز وجود نداشت، جمعی از فعالان زنان تا پیش از انتخابات فعال بودند و سعی کردند در کارزار انتخاباتی به میدان بیایند و از فرصت برای گسترش و تعمیق بخشیدن به مطالبات واستراتژی های جنبش زنان استفاده کنند. اما این گروه بلافاصله پس ا ز بیان نتایج مخدوش انتخابات وشروع فاز اعتراضات خیابانی اعلام تعطیلی کردند.

بنابراین پایان راه تبعیضات جنسیتی از مسیر واقع بینی، پرهیز از برتری طلبی جنسیتی و تحقق بخشیدن به طلایه داری زنان در میدان عمل نه بر بستر تخیل و ذهنیت های بیگانه با واقعیت می گذرد.

به نظر می رسد ضرروت دارد تا همت فعالان زنان بر الغاء نابرابری های جنسیتی و دستیابی به کرامت زن متمرکز گردد. برخی از تقاضا هایی که متعلق به برخی از خرده فرهنگ ها است و استعداد بد فهمی دارد جا ندارد که با موضوعات عام مورد نظر جنبش زنان تداخل یابد. برقراری عدالت جنسیتی و حذف حجاب اجباری ظرفیت همراهی بخش عطیمی از زنان جامعه و حمایت مردان را دارد.

اما اگر گرایش هایی که اساسا با اصل مذهب و حجاب مشکل دارند، هیچ نوع هنجار و ارزش در حوزه روابط دو جنس مختلف را نمی پذیرند و منکر اصل مفهومی به نام عفت، پاکدامنی و اصول اخلاقی در مناسبات انسان ها هستند و یا گرایش هایی که درقطب مخالف به مذهب و گرایش اعتقادی خاص برتری در ارزش زن می دهند، بتوانند خواست های خود رادر جنبش زنان جا بدهند آنگاه موفقیت این جنبش برای تحقق خواست خود در جامعه در هم تنیده کنونی ایران که سبک های زندگی گوناگون در آن وجود دارند ، بسیار دشوار می شود.

در این زمینه کنشگران جنبش زنان وظیفه مهمی دارند که اولویت ها را در مطالبات جنبش زنان مشخص سازند وتمایز .استقلال این جنبش را با گرایش هایی که جنبه عام ندارند مشخص سازند. جای این گرایش ها در خرده فرهنگ ها است. یکی از ابزار های اصلی حاکمیت برای تخریب فعالان زنان متهم کردن آنها به اتهام واهی بی مبالاتی و نهیلیسم اخلاقی است. در اصل با توسل به کثیف ترین شیوه های ضد اخلاقی می کوشد تا آنها را ترور شخصیت نماید.

در این شرایط انتظار می رود جنبش زنان اهمیت بیشتری در روشنگری در این خصوص و مرزبندی با برخی گرایش هایی که توجهی به این مسائل ندارند ، نشان دهد. بعنوان مثال شایسته است حد اقل بخشی از حساسیت بحقی که نسبت به صیغه و جند همسری در قالب مذهبی صورت می گیر، نسبت به داشتن شرکای جنسی متعدد توسط افراد غیر مذهبی نیز نشان داده شود. امروز در کنار معضل صیغه و چند همسری که باعث سوء استفاده برخی از افراد متاهل می گردد و عملا به فحشا مشروعیت می بخشد ، اما نمونه هایی نیز هستند که افراد متاهل غیر مذهبی روابط جنسی مخفیانه خارج از ازدواج دارند و متاسفانه برخی از آنها جنبه ترقی خواهانه نیز به این اعمال ناشایست می دهند. حال کنشگران زنی که از دریچه عدم امکان پذیری تقسیم عاطفه و احساس با قوانین چند همسری مردان مخالفت می کنند ، شایسته است موضع مشابهی را نیز بر علیه رفتار مشابه در عرفی گرایان نیز اتخاذ کنند. یکسویه نگری در این خصوص، موضع آنان در حذف قانون صیغه و چند همسری مردان را ضعیف می سازد.

مساله دیگر برخورد مطلق انگارانه در خصوص مردان و زنان است. تلقی که با کشیدن دیواری مردان را سیاه و زنان را سپید می بیند یا به مانند خانم شادی صدر در مطلب جنجالی اش یکسره مردان ایرانی را چون علم الهدی امام جمعه سبک مغز مشهد توصیف می کند که از بچگی به اذیت و آزار جنسی و روانی زنان مشغول هستند ، عملا فضای خصومت و تضاد بین مرد و زن پدید می آورد. این رویکرد علاوه بر اینکه کاملا غیر واقعی است و به راحتی می توان نشان داد که مردان زیادی وجود دارند که درهمه عمر شان متلکی به زنی نگفته اند و یا اساسا در موضع اذیت و آزار زنان بر نیامده اند، اما مشکل بیشتر آن در تحریک کردن مردان به برخورد های تدافعی و ستیزه جویانه است. جنبش زنان زمانی به سر منزل مقصود می رسد که مردان ایرانی همراهی نشان دهند. اگر مردان ایران آنگونه که خانم صدر معرفی کنند باشند آنگاه چگونه می شود در چنین فضایی به حقوق برابر زنان دست یافت؟ این نگرش استعداد زیاد دارد که فعالیت زنان را به سمت مرد ستیزی و ضدیت با مردان سوق دهد. بی نیاز از توضیح است قربانی چنین فضایی قطعا زنان خواهند بود. برابری زنان نیازمند ایجاد فضای تعامل و رابطه سازنده بین مرد و زن هست. چنین فضایی می طلبد که از هر گونه سیاه و سفید کردن پرهیز نمود. هم در مردان و هم در زنان خوب و بد وجود دارد. اگر چه به لحاط تاریخی تعداد مردانی که به زنان ظلم کرده اند به نحو چشمگیری بیشتر است اما این موضوع ارتباطی با ذات مردانه آنان ندارد بلکه محصول قبضه قدرت توسط آنان در مناسبات خانواده هست. اگر این نقش عوض شود و زنان قدرت مستقر بشوند آنگاه این وضعیت معکوس می شود و زنان در موقعیت سلطه گری قرار می گیرند.

قدرت انحصاری و مطلق و مناسبات مبتنی بر سلطه واطاعت تشویق کننده زور و اجحاف است. توزیع برابر

قدرت در خانواده و اتخاذ روش اقناعی مناسب ترین راه برای پایان خشونت خانوادگی است.

در همین راستا برخی از کوشندگان زن به نوعی صحبت می کنند که انگار زنان ایرانی فقط با اتکاء به خود شان توانستند وضعیت را بهبود بدهند و همه مردان در این نه تنها با آنان همراهی نکردند بلکه سنگ اندازی کردند. در این میان لبه تیز حملات را بیتشر متوجه مردان سیاسی اصلاح طلب و گروه های سیاسی منتسب به آنان می کنند. این استدلال به دلایل مختلف مخدوش است. رصد کردن تحولات دو دهه اخیر روشن می سازد که برخی از جامعه مردان ایران همراهی و همکاری موثری در گسترش جنبش زنان داشتند. بسیاری از فعالان زنان با استفاده از رسانه های اصلاح طلب و یا محیط های دانشجویی که در کنترل مردان بود ، رشد کردند. نشریه زنان که با حمایت روشنفکران دینی منتشر شد نقش انکارناپذیری در بسط و ایجاد گفتمان زنانه و آگاهی جنسیتی داشت. البته نقش اصلی را زنان بر عهده داشتند اما مردان هم بی تاثیر نبودند. جنبش زنان در فضای جزیره وار و ایزوله از مردان رشد نکرد. البته بودند مردانی که د رمقابل جنبش زنان ایستادند اما بخشی از مقاومت آنها با اقدامات حمایتی مردان همراه خنثی شد.

وجود برخی از مردان در کمپین یک ملیون امضاء خود مدرک مستندی است. جنبش دانشجویی در دهه هفتاد در تقویت گفتمان برابری طلبی جنسیتی فعالیت گسترده ای داشت. مردان سیاسی ایران معادل مردان گروه های سیاسی اصلاح طلب نیستند تازه در بین اصلاح طلب ها نیز افراد معتقد به حقوق زنان کم نیستند و کافی است زندگی خصوصی آنها و مناسبات شان با همسران شان بررسی شود.

غفلت از زنان طبقه محروم و یا زنانی که درمحیط های کاری خود چه کوچ های عشایری و چه پست های مدیریتی می درخشند وصلاحیت و شایستگی خود را اثبات می کنند دیگر نقطه آسیب جنبش زنان است. این جنبش بیشتر حالت نخبه گرایانه پیدا کرده و بر دوش طبقه متوسط و بالا تکیه کرده است. همچنین تمرکز بیشتر در حوزه سیاست دارد. اگر این جنبش مرز های فعالیتش را به اقشار دیگر و حوزه های جغرافیایی دیگر گسترش دهد و حوزه های اقتصادی و فرهنگی را در بر بگیرد آنگاه قدرت و اثر گذاری آنان چند برابر می شود. برای بخشی از زنان مشکلات معیشتی ، ا مرار معاش خود و خانواده، سرپرستی خانوار و آموزش فرزندان اولویت دارد. حتی ر این حوزه ها می توان با دولت هم کار کرد تا وضعیت زنان بی پناه و کم درآمد جامعه ارتقاء یابد.

ارزش کار زنی که مدیر یک شرکت بزرگ است و به نحو خوب و کارامدی زیر مجموعه اش را مدیریت می کند کمتر از ارزش فعالیت در کمپین نیست. یا زنانی که به صورت خاموش در زمینه بهبود معیشتی زنان محروم کا رمی کنند و یا بانوانی که در حوزه فرهنگ وهنر، سقف های شیشه ای و نا برابری های جنسیتی را به صورت تدریجی با ابتکار های شجاعانه فرو می ریزند. جنبش زنان نیاز به تدوین راهبرد ها و تاکتیک های جدید دارد تا این نوع کنشگران زنان را نیز جذب و تنوع حوزه کاریش را توسعه دهد.

اما فراز پایانی انتقاد، نسبت زن و قدرت و اساسا مشارکت در مناصب سیاسی و مدیریتی است. برخی فکر می کنند برابری جنسیتی بدین معنا است که باید در هر حوزه ای فضا را تقسیم کرد. چنین نگرشی غلط است. باید فرصتهای برابر و حقوق یکسان به دو جنس اعطاء شود. اما در دموکراسی و سرمشق مردم سالار اصل بر انتخاب مردم است و سهمیه بندی جنسیتی معنا ندارد. در حوزه های مدیریتی ملاک باید شایستگی باشد. ممکن است مردم تشخیص بدهند که در بین کاندیداها برای مجلس اکثریت کرسی ها را به داوطلبان زن واگذار کنند و ممکن است در مقطعی دیگر مثلا به10 درصد آنها رای بدهند. وجود عوامل بازدارنده و مزاحم به معنای تبعیض جنستی است نه لزوما ترکیب نا برابر مردان و زنان در مناصب سیاسی و یا قدرت.

ممکن است وزیری بییند که تعداد خانم های شایسته و کاردان برای تصدی مسئولیت بیشتر است اگر او خود را مجبور به تقسیم جنسیتی بکند این کار از مصادیق تضییع حق و بی عدالتی است. ممکن است شایسته سالاری در محیطی دیگر حکم به برتری مردان در اشغال اکثریت مناصب بدهد. تقسیم قدرت سیاسی تناسبی با عدالت جنسیتی ندارد. بلکه برابری فرصت ها در این حوزه می گنجد.

تعبیر درست عدالت جنسیتی بلا موضوع کردن جنسیت در تعیین مصادیق کارگزاران سیاسی و افتصادی است. به عنوان مثال زنان باید امکان داشته باشند تا در در صدر و ذیل رقابت های انتخاباتی حضور پیدا کنند. قانون اساسی فعلی که زنان نمی توانند کاندید ریاست جمهوری و ولایت فقیه شوند و یا در رژیم گذشته نمی توانستند تاج سلطنت بر سر بگذارند باید تغییر یابد.

اما سهمیه بندی جنسیتی برای توزیع قدرت سیاسی امری مردود است همانطور که سهیمه بندی جنسیتی برای پذیرش تحصیلی در دانشگاه ها امری غیر منصفانه است. تصدی مدیریت ها و مناصب سیاسی و اجتماعی می بایست بر اساس ملاک های تخصص و شایستگی و انتخاب عمومی صورت بگیرد. دخالت ندادن مسائل جنسیتی در این حوزه ها خود مصداق بارز عدالت جنسیتی است.

بعد چنین نگرشی این خطر را دارد که برخی از افراد جاه طلب هویت زنانه خود را به مثابه یک رانت تنزل بدهند تا حقی ویژه را طلب کنند که خارج از شایستگی و توانایی های آنها است.

در کل جنبش زنان ایران بالقوه از پتانسیل خیلی بالایی برخوردار است که در صورت برنامه ریزی درست می تواند هم خواست تاریخی عدالت جنسیتی را تحقق بخشد وهم تقویت کننده گفتمان برابری خواهی و تحول خواهی در جامعه شود. زنان یکی از ارکان اصلی جنبش دموکراسی خواهی ایران هستند. مشترک بودن دغدغه و رنج حاصل از تبعیض جنسیتی و مرد سالاری در بین گرایش های مختلف زنان مزیتی ویژه برای جنبش زنان است که دیگر جنبش های اجتماعی از آن بی بهره اند. بسیج این نیروها نیاز به سازماندهی بالایی ندارد و به شکل خود کار همه زنان طعم تلخ و رنج ناگوار ستم ها و قیم مآبی های زن ستیزانه را چشیده اند. راه انداختن آنان نیاز به انگیزش و تحریک زیاد ندارد. در این میان باید در کنار تلاش برای تغییر قوانین نا عادلانه جنسیتی توجه ویژه ای هم به اصلاحات فرهنگی داشت. جنبش زنان برای اوج گیری دوباره نیاز به خود انتقادی و بازنگری استراتژی ها و اعمال خودش دارد. نقد های جدی که با تعهد به بالندگی جنبش زنان انجام می شود می تواند کمک بزرگی باشد. قطعا زنانی که د رمیدان عمل و بدور از هیاهو و فضای های رمانتیزم برای اعتلای جایگاه زن ایرانی تلاش می کنند این ظرفیت را دارند تا متناسب با فضای جدید، راهبرد های موثری برای پویایی جنبش زنان و کلا ارتقاء وضعیت جمعیت زنان در ایران کشف کنند.

منابع

1- زنان طلایه داران جنبش های تغییر گرا در سه خیزش تاریخی ایران، نگار متحده ، سایت بی بی سی فارسی

www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/03/110310_l25_mottahedeh_women_day_iwd2011.shtml


منبع : سایت روزآنلاین

19 مارس 2011 Posted by | فارسی, مقاله - تحلیل, ملیتهای ایران, آذربایجان, آزربایجان, حقوق اقوام, حقوق زنان, حرکت ملی, دموکراسی | , , , , , | ۱ دیدگاه

گفتگو- 11 / جنبش زنان ، تبعیض جنسیتی و تبعیض ملی-قومی در گفتگو با مهسا مهدیلی

حقوق زنان ، حقوق بشر خوانده میشود و رعایت حقوق زنان از شاخص های توسعه کشورها به شمار می آید ، در سالهای اخیر موضوع زنان و جنبش برابری خواهی زنان ، توجه بسیاری از پژوهشگران و نهادهای توسعه اجتماعی بین المللی را به خود جلب کرده است ، بالا رفتن میزان سواد زنان و حضور بیشتر آنها در صحنه اجتماع و نیز مبارزات سیاسی لزوم توجه و شناخت زوایای کامل مسئله زن و جنبش زنان را برای همه گرایشهای سیاسی و از جمله حرکت ملی – دمکراتیک آزربایجان ضروری ساخته است.

در ادامه مصاحبه های کانون دمکراسی آزربایجان و در یازدهمین گفتگو موضوع جنبش زنان ، تبعیض جنسیتی و تبعیض ملی-قومی را با سرکار خانم مهسا مهدیلی از فعالان دانشجویی سابق آزربایجان مورد بحث قرار داده ایم که اینک تقدیم می گردد.

مهسا مهدیلی-فعال سابق دانشجویی و سردبیر نشریه دانشجویی » اویانیش «

آیا در آزربایجان ، حرکت مشخصی تحت عنوان » جنبش زنان » وجود دارد؟ موقعیت امروزی آن و تفاوت آن با حرکت زنان در کل ایران چیست؟

مسالهٔ حقوق زنان یک مسئله‌ جهانی‌ است و با توجه به اینکه در خاور میانه و کشورهای اسلامی وضعیت زنان به جهت شرایط خاص حکومتها و قوانین دینی حاکم بر منطقه ، پیچیده و بغرنج است ، حرکتهای منسوب به زنان در این منطقه نیز از نظر سقف خواستها و فعالیتها، ویژگیهای خاص خود را دارد.

از نمونه هاي  تاریخي مبارزات زنان ملل تحت حاکمیت آپارتاید ملی‌ در خاور میانه ، ظهور فمینیزم ملی را در الجزایر سراغ داریم که زنان الجزایری در راستای‌ حقوق ملی‌ و جنسی‌ مبارزات بسیار بزرگ و ثمر بخشی انجام دادند .

در مورد زنان آزربایجان و زنان ترک ایران با توجه به نابرابریهای اجتماعی و فرهنگی در مقایسه با فارسها و تضمین حقوقی اما ناعادلانه ، حاکمیت زبانی و فرهنگی ملت فارس بر ایران علاوه بر تبعيض جنسيتی ، تبعيض ملي نیز مطرح میشود.

یعنی زنان ترك از يك جهت به خاطر  هويت ترك خود تحت تبعيض هاي هويتي و از طرف ديگر به واسطه زن بودن تحت تبعيض جنسیتي قرار دارند. چون در جامعه ایران یک شهروند ترک ، در روند اجتماعي شدن مجبور به حضور رسمي در قالب يك شهروند فارس است از این رو شاهد هستیم که براي زنان ترك یک تبعيض مضاعفي در مقايسه با زنان فارس وجود دارد .

از طرفی در کشور كثيرالمله ای چون ایران ، هر جریانی که به نوعی این تکثر ملی و قومی را بازتاب ندهد نميتواند سراسري و حتی کاملا دموكراتيك محسوب شود بر این اساس جنبش فعلی زنان در ایران ، جبشی سراسری نیست و کم و بیش جنبش زنان فارس را نمایندگی می کند ، زنان ترک و آزربایجانی هم كه در تشکیلات زنان ایران فعاليت دارند به صورت فردي اشتراک دارند و نمی توانند در یک چارچوب فارسیزه شده به عنوان زن ترك ، تبعيضهاي ملي و نتایج آن که ايجاد مشكلات اقتصادي و اجتماعي افزون تر بر دوش زنان غیر فارس را به صورت موثر طرح كنند .

لذا حق زن تركي كه در دادگاههاي ايران ، قادر نیست به زبان ملی و مادری خود از خويش دفاع کند ، یا حق زنانی كه براي اداي حق مادري و تربيت فرزند مجبور به فارسيزه شدن هستند ، حق زناني كه براي وارد شدن در اجتماع بايد لباس هويت فارسي را بپوشند تا جايگاهي داشته باشند و در نتیجه آن فشارها و استرسهاي ناشي از اجبار به حضور  در هویت فارسي براي يك زن ترك ، در دادگاهها ، ادارات ، دانشگاهها ، مدارس …. كاهش اعتماد به نفس در حضور اجتماعي ، مجبوريت تغيير سيستم تفكر و خلاقيت زباني براي حضور در اجتماع …و صد ها مشكل ديگر  ناشي از تبعيض هويتي سربسته مانده و آشکار نمیشود و لذا کسی هم در پی حل مشکلی که آشکار و برجسته نشده برنمی آید.

بی‌ توجهی به مسالهٔ حقوق دموکراتیک – ملی ترکها و حرکت در جهت دموکراتیزاسیون منهای حقوق ملی-زبانی موجب فاصله بین زنان فعال مرکز و فعالان زنی‌ شده است که هم در راه احقاق حقوق ملی خود و هم در جهت رفع تبعیض جنسی‌ مبارزه میکنند. طبیعی‌ است قبول کردن خواستهای دموکراتیک یک ملت و قبول حضور موازی زنان فعال ترک در کنار سایر فعالان زن موجب نزدیکی‌ این گروهها به همدیگر خواهد شد.

فعالان زنان در مرکز شاید درک مناسبی از وضعیت زنان ترک و ظلم مضاعف بر آنها را ندارند ،رسانه های فارسی و سایت های فمنیستی ایران عموما توجهی به اخبار مربوط به فعالان و دستگیر شدن زنان حرکت ملی ترکها ندارند ، در حالیکه اخبار مربوط به زنان را در هر شرایطی منعکس می‌کنند ، اخبار مربوط به زنان و دختران تركي كه براي حقوق دموكراتيك خويش و با هويت خويش مبارزه ميكنند بایکوت میشود و هرگز از خواستها و دغدغه ها و آسيبهاي فعالان زن هويت طلب سخني طرح نميشود ، آشکار است که چنین رفتارهایی موجب بی اعتمادی میشود.

البته شاید بخشی از مشکل هم کم کاری ما باشد که نتوانسته ایم مسیر مناسبی برای طرح گفتمان ضد تبعیض زنان ترک ( مبارزه با تبعیض ملی-قومی و تبعیض جنسی ) ایجاد کنیم .

امروز زنان به طور بسیار گسترده با هدف احقاق حقوق ملی‌ و جنسی‌ و ادغام این دو برای کسب دموکراسی مبارزه میکنند و اين همان ديواري است كه مبارزه زن ترك را از مبارزات موسوم به سراسري زنان ايران جدا ميكند ،حضور فردي زنان ترك با هويت خود در مبارزه با تبعيض جنسي و ملي روز به روز بيشتر و گسترده تر ميشود اما به شکل منسجم و تشکیلاتی بروز کاملی نداشته است.

لذا به طور خلاصه میتوانیم اینگونه بیان کنیم که تفاوت مبارزات زنان موسوم به جنبش زنان ایران‌ با زنان ترک آزربایجانی در این است که زنان فارس با استبداد و استعمار جنسی‌ مبارزه میکنند در حالیکه زنان آزربایجان و زنان ترک ایران علاوه بر آپارتاید جنسی‌ حاکم بر اجتماع و استبداد بایستی با استعمار حاکمیت اندیشه فارسیزاسیون و ترک ستیزی نیز مبارزه نمایند و با حفظ ویژگیهای هویتی و تاکید بر حقوق برابر ملت‌ها و باور به آن ، مبارزات و تلاشهاي خود را پيش ببرند.

با در نظر گرفتن این نکته که زنان دارای گرایشات شوونیستی و ترک ستیز در ایران بسیار کم و انگشت شمار بوده اند ، جنبش زنان پتانسیل بزرگی برای همراهی با خواسته های ملی و زبانی آزربایجانی ها و سایر ملل دارد و بایستی تلاش کنیم این ظرفیت به نفع حرکت ملی مان فعال گردد.

بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر ، حضور گسترده زنان در اعتراض ها بسیار قابل توجه بود ، به نظر شما دلیل این حضور قابل توجه در چیست؟

دلیل شرکت گستردهٔ زنان در تظاهرات بعد از انتخابات وجود قوانین و شرایط تبعیض آمیز موجود در  ایران است . حقوق مدنی و قضایی ناعادلانه و کمتر زنان نسبت به مردان از قبیل حجاب اجباری، قوانین طلاق، قوانین ارث و میراث، قوانین دیه…، زنان را سالهاي سال در موقعيت نابرابر پايين تر با مردان قرار داده است. قوانین قضايي و مدني همه و همه به نفع مردان است و موج اعترضات گستردهٔ زنان و همراهی آنان با جنبشهایی که شعارهای برابری حقوق زن و مرد و احقاق حقوق زنان را مطرح میکنند در واقع عکس‌العمل و پروتست زنان به تمامی‌ قوانین اجتماعی و مدنی است که در قوانین ایران وجود دارد. آپارتاید جنسی‌ و تفاوت عمیق مرد و زن در حقوق اجتماعی مورد اعتراض نسل زنان فرهیخته و تحصیلکرده در ایران واقع میشود. حرکت زنان و همراهی آنان با اعتراضات ، اعتراض به قوانینی است که او را در اجتماع در طبقهٔ پایین تری نسبت به مردها قرار میدهد لذا هر جنبشی که در جهت مطرح كردن حقوق زنان حرکت کند قادر به همراه کردن زنان با خود خواهد بود .

طبیعی‌ است که جریانهای سیاسی مختلف برای تقویت پایگاه اجتماعی خود و جذب زنان و همراه کردن نیمی از جامعه با آماج سیاسی خویش ، راه حضور آنان را در درون خود هموار میکنند و این از بهترین روشهای تبلیغ یک حرکت و محکم کردن پایگاه اجتماعی آن است.

گرچه برخی گرایشهای سیاسی از زن و شعار حقوق زن به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف کلی خود استفاده میکنند و قادر به حل معضلات زنان نیستند و بررسی میزان صداقت و توانایی این جریانها نسبت به تضمین برابری زنان و مردان نیازمند گذشت زمان بیشتر و بحثی‌ مفصل و همه جانبه است.

عامل بعدی در حضور گسترده زنان به نهادسازی و فعالیتهای گسترده جنبش زنان در سالهای گذشته است که » کمپین یک ملیون امضا برای تغییر قوانین » از نمونه های آن است.

هرچند حضور زنان و دختران در سلسله اعتراضات ضد تبعیض ملی ترکان در سال 1385 نیز بسیار جدی و گسترده بود و یا در همایش بزرگ دفاع از محیط زیست دریاچه اورمیه نیز دختران و زنان نقش آفرینی خوبی داشتند با این وجود بنظر می رسد که حرکت ملی آزربایجان بایستی از تجربه های دیگران در شبکه سازی و تشویق زنان به فعالیت استفاده کند.

دلیل کمرنگ بودن جایگاه زنان در آزربایجان و حرکت ملی‌ چیست و چرا اکثریت حرکت ما را مردها تشکیل میدهند؟

حرکت ملی آزربایجان یک حرکت جوان است كه دو دهه از عمر آن می‌گذرد گرچه پایه‌های آن سالها پيش توسط افراد و محافل ادبی‌-فرهنگی و سياسي گذاشته شده اما شکل‌گیری و انسجام آن بر مبناي اندیشه ناسيوناليسم تركي ، جوان و  کم سابقه است ، تاريخ معاصر ايران نشان ميدهد که آزربايجان نقش كليدي در چالشهاي مدرنيزم و ايجاد بنيانهاي دموكراتيك انجمن ها ، نهادهای مدنی و مطبوعات داشته است ، مبارزات ملت آزربايجان در انقلاب مشروطه ،حركت آزاديستان ، مبارزه براي تصويب متمم قانون اساسي در دوران مشروطه – كه اصل نود آن تاكيد بر عدم تمركز گرايي و توجه به ويزگيهاي ملي ممالك محروسه بود – و تاثير جنبش تبريز بر جنبش سراسري عليه رژيم فاشيست پهلوي ، همگي تجربه هاي تاريخي آزربايجان در مبارزه براي كسب حقوق برابر و دموكراسي است. اما مبارزه ترکها برای دموکراسی ، به دليل اعتماد به نفس تاريخي ناشي از حكومت طولاني تركها بر منطقه اي كه امروز آن را ايران ميناميم بر اساس ناسيوناليسم تركي نبوده است لذا نتيجه عملي تلاش تركها براي كسب دموكراسي و نگاه برابر آنها به حقوق مللیتها ، سقوط پادشاهی قاجار و ظهور ناسيوناليسم فارسي و مصادره حاکمیت ملی و دموكراسي به نفع فارسها بوده است. تفاوت حركت ملي با سایر مبارزات تاریخ معاصر آزربایجان ، شکل گیری آن بر اساس هویت مستقل و ناسيونايسم ترکی‌ و مبارزه با حاکمییت راسيستي انديشه فارسيزاسيون و ترک ستیزی است . لذا جنبش ملی – دموکراتیک کنونی آزربایجان حرکت جوانی است که بدون حمایت قدرتهای خارجی‌ و سرمایه داران فقط و فقط از بطن ملت پا گرفته است و به نظر میرسد ویژگی ارزشمند آن حفظ استقلال فکری و عملی‌ بر اساس حفظ هویت ترکی‌ و مبارزه با برتری جویی فارسی است. طبیعی‌ است چنین حرکت جوانی که براي استقلال فكري و رهايي ملتي محكوم و استعمار شده مبارزه ميكند به دليل نداشتن تريبونهاي تبليغي گسترده و پرهیز از بازيچه نشدن در بازيهاي سياسي نياز به گذر زمان و قدرتمند شدن هر چه بيشتر از درون خود دارد ، اين حركت هدف اصلی‌ خود را مبارزه دموکراتیک و حفظ روند ملت شوندگی قرار داده است. در این میان شاید حضور زنان کم رنگ به نظر بیاید اما دلیل آن نبود تشکیلات زنان به شکل منسجم است و گرنه زنان فرهیخته و مبارز در این حرکت کم نیستند و حضور فردي آنها به طور گسترده در حركت ديده ميشود . این حرکت جوان مشکلات احیای هویت خود را با قدرت حل کرده و مشكلات مربوط به حضور بيشتر و قويتر زنان نيز با پيشرفت حركت حل ميشود.

امروز زنان نویسنده و جوان با موضوعات هویت تركي و احساس مسئوليت براي حفظ هويت ترك خويش قلم به دست گرفته اند و به خلق اثر ميپردازند كه در مقايسه با نويسندگان زن نسل قبل ، ظهور انديشه ناسيونايسم تركي در آثار نسل جديد نويسندگان زن ترك پديده اي منحصر به فرد است . دانشجویان دختر در دانشگاهها حضوری فعال در مبارزات دارند و همسران زندانیان سیاسی و آسیب دیدگان حرکت ملی نیز همواره دلاورانه و با حفظ موجودیت ترک خویش در کنار همسران خود متحمل مشکلات مشترک ناشی‌ از حضور خانوادگی در حرکت هستند ، ملاحظه می کنید که این یک مبارزهٔ خانوادگی مقدس است که نشان از درونی شدن و نفوذ حرکت به درون خانه ها دارد ….

روز به روز شاهد حضور بیشتر زنان در حرکت ملی آزربایجان هستیم که نه به عنوان وسیله ای برای تبلیغ بلکه با قدرت و سواد آموزی ترکی‌ و بدون استحاله در جریانهای دیگر در حرکت رشد میکنند. طبیعی‌ است مشکلات و موانع بسیاری وجود دارد که به نظرم برای جذب زنان و مساعد کردن حضور امن آنان در حرکت نیاز به همفکری و همکاری کل نیروها وجود دارد. چرا که زنان نیمی از یک جامعه را تشکیل میدهند و این نیمه تربیت کننندهٔ نسل جدید جامعه خواهد بود. انسجام زنان و تشكيل گروهها و انجمن های منسجم زنان كه هم در بطن حركت ملي و هم به طور مستقل در مبارزه با تبعيضهاي جنسيتی فعاليت نمايند ، نياز به همكاري مشترك زنان و مردان ترك دارد .

ما نياز به يك تغيير در نگاه به حضور زن در حركت داريم باید توجه کنیم که در سايه نگه داشتن زنان و نا امن كردن محيط فعاليت براي آنها موجب نصف شدن نيروي حركت خواهد شد. اعتقاد به وجود نقش مساوي ، تقسيم مساوي قدرت و تلاش زنان براي به عهده گرفتن نقشهاي مساوي با مردان موجب استفاده مفيد حركت ملي از پتانسيلهاي موجود در زنان خواهد بود . بايد باورها و کلیشه های جنسيتي در حركت از بين برود تا افراد به نقش برابر خويش باور داشته باشند و در اين صورت اعتماد به نفس و احساس مسئوليت زنان در حركت بيشتر خواهد شد و احساس امنيت حضور زنان را راحت تر خواهد كرد.

آسیمیلاسیون زبانی مهمترین استراتژی برای آسیمیلاسیون ملی‌ است ، در مناطقی که تحت نفوذ برنامه های‌ آسیمیلاسیون است ، زنان به نسبت مردان بیشتر قربانی آسیمیلاسیون زبانی میشوند ، چرا؟

از قرن نوزدهم همگام با تغییرات اجتماعی در اورپا زبان به عنوان عنصر اساسی در تشکیل ملتها به حساب میاید. برای تضمین منافع دولتهای استعماری اندیشه » یک دولت-یک ملت –یک زبان » برای استعمار ملل تحت حاکمیت به نفع ملت حاکم مورد استفاده قرار گرفت که نمونه عینی آن آسيميلاسيون ملت ترک و نابود کردن زبان آنان به نام یکسانسازی از دوران رضا پهلوی است. در مقابله با این روند آسیمیلاسیون زبان ترکی‌ به عنوان مهمترین عامل مللتسازی به شمار میرود. چون زبان یک ملت گنجینهٔ زیستی‌ آن ملت است. زبان هویّت و شناسنامهٔ یک ملت است که به واسطه آن هم با گذشتهٔ خود ارتباط دارد هم در دنیا هویت خود را ابراز می‌کند. اینکه دختران و زنان در روند آسیمیلاسیون بیشتر مورد تاثیر قرار گرفتند نکتهٔ بسیار قابل توجهی‌ است. و دلیل ریشه ای در سیستم اجتماع دارد. در یک نگاه کلی‌ اگر به طبقه بندی اجتماعی زنان ترک از نظر حقوق مدنی و اجتماعی دقت کنیم، به خاطر تبعيضهاي ملي و جنسي عميق در ايران زن ترک به خاطر ترک بودن در طبقهٔ پایینتری نسبت به فارسها و به واسطه زن بودن هم نسبت به کل فارسها و هم نسبت به مرد ترک باز در كاست پايينتري قرار دارد. زن ترک هم به خاطر هویت ترک خود شهروند درجه دو به حساب میاید و از طرفی‌ به واسطهٔ زن بودن نیز در مقایسه با مردها باز هم در درجه دو به حساب می آید یعنی زن ترک شهروند درجه چهار محسوب میشود ، ( مرد فارس / زن فارس / مرد ترک / زن ترک .)

یعنی‌ در تقسیم بندی اجتماعی بر اساس حقوق شهروندی و ملی‌ در پايین ترين سطح قرار می‌گیرد بنابراین با انفعال بیشتری در روند آسیمیلاسیون استحاله میشود تا حضور بالاتری در اجتماع داشته باشد. از طرف دیگر شیوهٔ تربیتی حاکم بر خانواده ها – که مبتنی بر مردسالاری است – انفعال زنان در آسيميلاسيون را بيشتر میكند.

شیوهٔ تربیتی که زن را منفعل، مهربان و نرم بار میاورد ، قدرت هدایت و سرسختی در برابر نیروهای هدایت کننده را از زن می‌گیرد ، سیستم حاکم بر تربیت زن او را موجودی مسئول بار میاورد که حتی مسئولیت خطاهای دیگران را نیز با فداکاری تحمل کند و خاموش و بی‌ صدا پذیرای قوانین حیات باشد. سخن معروفی است که میگوید پدرسالاری و نژاد پرستی‌ دو مانع‌ بزرگ هستند در به قدرت رسیدن زنان به عبارتي تربيتي كه اساسا زن را هدايت شونده بار مي آورد و قدرت هدايت كندگي را در زن سركوب ميكند عامل عمده ای برای آماده كردن زن براي هدايت شدن توسط سيستم آسيميلاسيون است.

شیوهٔ تربیتی که یاد میدهد دختر بدون اعتراض و پرسش به حقوق کمتر خود قانع باشد در واقع روحیه و مغز زن را برای آسیمیلاسیون آماده تر می‌کند. در ایران ، زنان تمام الگوهای مدرن زندگی‌ و فعالیتهای اجتماعی را مستقیما از سیستم حاکمیت فارس محور دریافت میکنند لذا برای حضور بیشتر در اجتماع در سیستم اجتماعی که فارسیزاسیون بر آن حکومت می‌کند استحاله میشوند.

ذهنیتی مبنی بر اینکه ترکها نسبت به زنان و حقوق آنان کم توجهند وجود دارد ، این ذهنیت تا چه حد درست است؟ا

این موضوع بر میگردد به القای فرهنگ عقب ماندگی و ایجاد احساس حقارت در ترکها. سالهای سال است که تمام رسانه‌ها و سیستم تبلیغاتی به طور انحصاری در خدمت اندیشه‌های شوونیستی و ترک ستیز است که از هر وسیله و روشی‌ برای آسمیله کردن ترکها استفاده میکنند. با ایجاد حس حقارت و القای این ذهنیت که دارای فرهنگ پایین تری هستند سعی‌ در جدا کردن آنها از هویت ترکی شان دارند در این میان ترکها نه دارای رسانهٔ آزاد هستند و نه دارای تریبونی برای ابراز هویت خود در جامعه اند.

از قضا اگر به پیشینهٔ ترکها در تاریخ بنگریم جايگاه زن و مرد در سيستم اجتماعي تحت حاكميت تركها يكسان بوده است ، سفرنامه ابن بطوطه تصویر کاملی از برابری جایگاه زنان و مردان در جوامع ترک ارائه میدهد ، از نمونه های آن در تاريخ معاصر، قره العین زن ترکی که برای اولین بار بدون حجاب در برابر مردان ظاهر شد و بر علیه فاناتیسم مذهبی‌ قیامی دموکراتیک را رهبری کرد را میتوان نام برد . در ايران اولین بار حق رای برای زنان در حکومت یکساله سید جعفر پیشه وری قانوني شد. یا اعطای حق انتخاب شدن و انتخاب کردن برابر با مردان بدون شرط و شروط توسط دولت برای اولین بار در دنیای اسلام توسط دولت آزربایجان شمالی صورت‌ گرفت… و نمونه هاي ديگر كه بارها نوشته و گفته شده است.

اين موضوع از ساخته ها و تبليغات ترك ستيز تفكرات پان فارسیسم است كه سالهاي سال است تمام امكانات تبليغاتي و مديا در انحصار و تحت سلطه آنهاست حتی نمودهای غیر انسانی نابرابری و ظلم علیه زنان که در ایران بصورت قتلهای ناموسی و یا خودسوزی زنان دیده میشود تقریبا در مناطق ترک نشین وجود ندارد و این قبیل رفتارهای ضد زن به ندرت در آزربایجان و سایر مناطق ترک نشین گزارش شده است و عمدتا در ایلام و کردستان و خوزستان رواج دارد. فرهنگ غیر انسانی ختنه زنان نیز مختص مناطق غیر ترک نشین و غیر آزربایجانی است و نه تنها در بین ترکان ایران بلکه در هیچ کجای دنیای ترک دیده نشده است. لذا با وجود اینکه نابرابری بین زنان و مردان در آزربایجان نیز وجود دارد می توان ادعا نمود که وضعیت زنان ترک به مراتب بهتر از سایر مناطق است . با اینحال ما باید تلاش بکنیم که همین مقدار از نابرابریها را هم از بین ببریم.

از مسائل مربوط به زنان وضعیت تحصیل، بهداشت و …میباشد ، سطح این استانداردها در ایران و در مورد زنان ترک چگونه است؟

وضعیت تحصیلی‌ آمار میزان بیسوادی و بهداشت و استانداردهای زندگی‌ زنان تحت تاثیر استانداردهای زندگی‌ و شرایط موجود در منطقه ای است که در آن زندگی میکنند. مناطق آزربایجان و ترک نشین در ایران به خاطر نابرابریهای اقتصادی استانداردهای زندگی‌ عموم مردم پایین است. نگاهی به آمار مهاجرت‌ها ترک ها به مرکز و شهرهای فارس زبان موید سطح پایین اقتصادی مناطق ترک نشین در مقایسه با مناطق فارس است. از نظر میزان سواد یا بهتر بگویم سواد فارسی ، زنان ترک رتبه ۲۰ را دارند. از زاویهٔ دقیقتر بنا به اعلام یونسکو کسانی‌ که خواندن و نوشتن به زبان مادری را ندانند بی‌ سواد حساب میشوند به عبارتي ميتوان گفت که از این نظر اکثریت مطلق زنان ما و مردان ما جزو بیسوادان به حساب می‌‌آیند.نبود حتی یک مدرسهٔ ترکی‌ ، نبود ارگانهای فعالیت تبلیغی ترکی‌ ، عدم وجود مئدیا برای ترکها ، نابرابری اقتصادی و عدم توجه دولت به بیکاری فزاینده در مناطق ترک نشین و انحصار تاسیسات صنعتی در شهرهای خاص مرکزی ، نبود فرصتهای شغلی برای زنان و مهاجرت ناشی‌ از بیکاری و مشکلات اقتصادی مستقیما بر وضعیت زنان ترک تاثیر گذشته و موجب ناامنی‌ اقتصادی و اجتماعي و آسیب پذیری بیشتر آنها شده است.

نقش دختران دانشجوی آزربایجانی و اهمیت جایگاه آنها در حرکت ملی آزربایجان چیست؟

حضور دختران دانشجو در حرکت دانشجویی به نظر من زیباترین صفحه تاریخ حرکت را بی‌ آنکه کسی در جایی‌ ثبتشان کند را می‌‌آفریند. با وجود ناامنی هایي که دختران را بیشتر از پسرها تهدید می‌کند دختران ما بی‌ صدا و با جسارت تمام تحمل میکنند و با قدرت تمام پيش ميروند. اگر بخواهیم مقیاسی داشته باشیم نسبت به چند سال پیش ، حضور دختران در فعالیتهای دانشجویی حرکت روند صعودی داشته است و بسیار قابل توجه است. باید بپذیریم که فشار خانواده ها و حساسیت جامعه نسبت به آسیب دیدن دختران بیشتر از پسران است.

دانشگاه مهمترين و قدرتمندترين كانال ورود زنان ما به اجتماع است در روند اجتماعي شدن دختران ترك در دانشگاهها پي به عمق تبعيض هاي صورت گرفته بين فارسها و تركها ميبرند در برخورد ها و ايجاد روابط ، اعتماد به نفسي را كه دختران فارس به خاطر حاكمیت زبانی و سلطه منافعشان در اجتماع پيدا كرده اند را از نزديك حس ميكنند.

دانشگاه محل برخورد نزدیک تفاوتها و تبعیضهای هویتی است و همین برخوردها و تماسها در شکل گیری حس مبارزه برای کسب حقوق ملی‌ اهمیت بسیاری دارد. در سالهای اخیر دختران ترک در ادارهٔ نشریات دانشجویی ترکی‌ یا برگزاری مراسم‌ها و تظاهرات و اعتراضها نقش فعال و برجسته ای داشته اند.

مشکلاتی که دختران فعال به خاطر آسیبهای که می بینند با خانواده ها دارند، مشکلاتی که در حرکت دارند، مشکلاتی که نیروهای امنیتی برای دانشجویان فعال ترک ایجاد میکنند هر کدام نیاز به بررسیهای مفصل و جداگانه دارد ، اما چیزی که واضح میباشد این است در کل دختران مبارز حرکت مبارزان بی‌ ادعا و جسوری هستند که پایه‌های حرکت را در خانواده ها و در بطن جامعه تحکیم می بخشند ،بدون اینکه در ویترین تریبونها جایی‌ برایشان باز شود ، اصالت حرکت و مبارزه توسط این قشر در جامعه حفظ میشود، اما امیدوارم روزی حرکت ملی‌ به آن سطح از توسعه و آگاهی اجتماعی برسد که زنان و مردان بدون لحاظ جنسیت در آن دوشا دوش هم حرکت کنند. نگاه جنسیتی در یک مبارزهٔ ملی‌ نیروها را دو شقه نموده و نصف جامعه را منزوی و از حرکت جدا می‌کند. حرکت ما به مادرانی احتیاج دارد که در برابر ملت خویش احساس مسئولیت نمایند ، جای خالی زنان تاریخ نویس ، زنان تحلیلگر سیاسی …را خود زنان باید پر کنند.حرکت ملی‌ نیاز به مبارزه با دید سننتی جامعه نسبت به زن و به چالش کشاندن موانع حضور بیشتر زنان در بطن خود را دارد البته نشانه های مثبتی هم دیده میشود به عنوان نمونه در پایان اجلاس آمستردام قطعنامه ویژه ای و با اکثریت قاطع در مورد حقوق زنان و التزام فعالان ملی به برابری زن و مرد صادر شد که اقدام بجایی بود.

در پایان ، صمیمانه از کانون دموکراسی آزربایجان به خاطره باز کردن باب  گفتگو مورد زنان تشکر می‌کنم.

7 آوریل 2010 Posted by | فارسی, مصاحبه - دانیشیق, باخیش - دیدگاه | , , , , , , | 12 دیدگاه

اهل کدام کشور هستی / فرانک فرید

اهل کدام کشور هستی / فرانک فرید

متن سخنرانی فرانک فرید در نشست فعالان حقوق زن در نیویورک

تغییر برای برابری –

«اهل کدام کشور هستی ؟

؟ Where are you from»

«آیا قومیت می تواند عامل مهمی در مبارزه زنان برای دستیابی به حقوقشان باشد؟»

وقتی که در مدرسه راهنمایی درس انگلیسی می خواندیم، (Where are you from )سوال جالبی به نظرم می رسید. من خودم را خارج از کشورم تجسم می کردم که به آن با غرور پاسخ می دهم، اما این تصویر معصومانه، در مواجهه با تبعیض های متفاوت خدشه دار شد. وقتی _به عنوان یک زن_ در محیطی بزرگ می شوی من به عنوان یک زن در محیطی بزرگ شدم که تبعیض های مختلفی وجود داشت که واقعیت های این تبعیض تغییرم دادند، تبعیض هایی که بر هم تأثیر می گذارند؛ تو را شکل می دهند، در هم می ریزنند و شکلی دوباره می دهند؛ در قالب می ریزندت، دوباره قالبت را می شکنند، قالبی نو برایت می سازند، تا به حدی که دیگر نمی دانی واقعن که هستی! حضور یک زن از خاورمیانه در این کنفرانس گویای برخی تبعیض های جنسیتی هست. از طرفی شنیدن نام ایران می تواند در ذهن شما تداعی گر نقش شجاعانه ی زنان در توسعه جامعه و نیز ارتقاء موقعیت شان در جامعه و زندگی خصوصی آنها باشد. احتمالن شما با جنبش رو به رشد زنان، در جامعه ای با نگرش ها و سنتهای مرد سالار، حقوق نوشته و نانوشته زن ستیز و قوانین ضد زن آن آشنا هستید. اما این همه ی ماجرا نیست! نام یک کشور می تواند گویای برخی مسائل آن باشد، در حالی که برخی دیگر همچنان پوشیده و ناشناخته باقی می مانند.

برای رسیدن به درکی درست از تبعیض قومیتی، به عنوان عاملی بازدارنده در تلاش زنان برای رسیدن به حقوق شان، لازم است نگاهی کلی به موضوع داشته باشیم.

ایران کشوری با بیش از 70 میلیون جمعیت با فرهنگها، زبانها، قومیت ها و مذاهب گوناگون است. گفته می شود قومیت ها 65% این جمعیت را تشکیل می دهند که همه آنها تحت سلطه ی زبان و فرهنگ یک اقلیت قرار گرفته اند. اِعمال این سیاست از 85 سال پیش و هم زمان با روی کار آمدن رژیم پهلوی شروع شده و ادامه دارد. آذربایجانی ها با نزدیک به یک سوم جمعیت کشور به همراه دیگر قومیت ها یعنی لرها، کردها، عرب ها، بلوچ ها، گیلیکی، مازندرانی ها، ترکمن ها و عشایری نظیر قشقایی ها و بختیاری ها جزو اکثریت نامبرده هستند که از حقوق اقتصادی، اجتماعی، مدنی، فرهنگی و سیاسی خود محروم و به حاشیه رانده شده اند.

قومیت هایی که زبان آنها فارسی نیست حتی حق تحصیل به زبان مادری خود را ندارند و برای همه آنها تنها یک زبان رسمی وجود دارد. به واسطه نداشتن همین حق اولیه، زنان متعلق به قومیت ها در کمترین حد ممکن قادر به بیان و ابراز وجودِ خود در جامعه هستند و یا اینکه این زنان برای خلاصی از تبعیض بیشتر، از زبان مادری خود صرف نظر می کنند.

با این زمینه حال معلوم می شود که این زنان، هم در مقام یک زن در جامعه پدرسالار و هم به عنوان قومیِت های به حاشیه رانده شده، با چالشهای پیچیده تری در دستیابی به حقوق بشر مواجه اند. تبعیض جنسیتی در چنین محیطی، محدودیت بیشتری برای آنها در دسترسی شان به منابع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، حقوقی و رسانه ها ایجاد می کند.

برای مثال نابرابریهای جنسیتی نظیر نداشتن حق طلاق، در زندان شهر من تبریز،به افزایش تعداد زنانی که دست به همسر کشی زده اند، افزوده است. «خدیجه» یکی از همین زنان است که بعد از کشتن شوهر خود دچار روان پریشی شده و گمان می کند شوهرش هنوز زنده است و مدام تکرار می کند :» این بار دیگر طلاق می گیرم!»

در کنار این تبعیض جنسیتی، با افزودن دیگر عوامل تبعیض آمیز مثل فقر، زندگی در مناطق روستایی و متعلق بودن به قومیتی تحت فشار و … می توان به موانع متعددی که این زنان با آن مواجهند پی برد.

مثل «راحله» از یکی از روستاهای آذربایجان که در سن 14 سالگی تن به ازدواج اجباری داد. او هم مثل بسیاری از زنان در معرض انواع خشونت علیه زنان مثل کتک خوردن، تجاوز همسر و سایر رفتارهای غیر انسانی قرار گرفت. همین رفتارهای خشونت آمیز و بی حرمتی، از اول یک قاتل ساخت، راحله بعدن اعدام شد. وکیل تسخیری راحله به او می گفت که او باید از خودش «دفاع» کند. در حالیکه او واقعن نمی دانست معنی کلمه «دفاع» در زبان فارسی چیست!

علاوه بر معضلات مشترکی که همه جامعه با آن دست و پنجه نرم می کند، قومیت ها با شرایطی مواجهند که موجب عقب راندن و اعمال ستم بیشتر بر آنها می شود. البته، بسته به میزان این عقب راندگی بر برخی از قومیت ها، موقعیت آنها بدتر هم می شود. برای مثال، عامل مذهب در میان سایر گروههای مذهبی مبنای نابرابری و محرومیت بیشتر آنها می شود. تنشهایی که در منازعه با همه ی این نابرابریها، بی عدالتی ها و تبعیضهای ریشه دار پیش می آید، موجب می شود زنان خشونت بیشتری را در مناطق پرتنش تحمل کنند.

خودکشی زنان نسبت به مردان چهار برابر و نیم بیشتر است و رده چهارم را در جهان دارد. اما خودسوزی که فجیع ترین شکل خودکشی است در میان قومیت ها مثل کردها و لرها بیشتر متدوال است. و نیز قتل های ناموسی که غالبا عاملان آن مجازات نمی شوند.

یکی از مشکلات کمتر شناخته شده ی زنان در میان برخی قومیتها و برخی مناطق، ختنه دختران هست. گزارشات فعالان حقوق زنان در مناطق عقب مانده و فقیر مثل سیستان و بلوچستان حاکی از اجبار دختران به ازدواج های زودهنگام با مردان پیر در مقابل گرفتن پول، ازدواج های ثبت نشده در دفاتر رسمی، اعتیاد و غیره است. در این منطقه نیز مانند مناطق عرب نشین مثل خوزستان، هنوز مسائل ابتدایی مثل عدم دسترسی به بهداشت و آب آشامیدنی از مشکلات عمده زنان است.

مهاجرت از همه مناطق قومیت نشین بسیار صورت گرفته و می گیرد. بخصوص مردان برای یافتن کار، محل سکونت خود را ترک می کنند و تأثیرات منفی مهاجرت در این مناطق، و نیز بر زنان و خانواده ها عواقب زیادی دارد. شکاف عمیق و روزافزون بین مناطق مرکزی کشور، از جمله تهران با 15 میلیون جمعیت، با بقیه مناطق، موجب ایجاد تنش ها و عدم وجود درک مشترک بین ساکنین آن ها شده است.

نژاد، قومیت، جنسیت، زبان و فرهنگ، طبقات اجتماعی، مذهب و منطقه ی سکونت و عدم توانایی و … جزو عواملی هستند که نابرابری و تبعیض ایجاد می کنند. اغلب زنان ما، با بیشتر این تبعیضها مواجهند و در شرایط پیچیده ی برآمده از این نابرابریها، زنان اعتماد به نفس خود را از دست می دهند و خود را در هم شکسته می یابند.

قومیت ها نه تنها به وسیله صاحبان قدرت سرکوب می شوند، بلکه مشکلات آنها را بیشتر روشنفکران نیز در حوزه توجه خود قرار نمی دهند.بنا بر این، توجه به تبعیض قومیتی در هر دو سطح ملی و منطقه ای از ضروری ترین مسائل است

از یک سو به کنشگران حقوق زنان در این مناطق انگِ «فعالیت سیاسی» و «تجزیه طلبی» زده می شود؛ از طرف دیگر، زنان در جنبشهای هویت طلبانه که در این مناطق جریان دارد، توسط برخی مردان اقتدارگرا و فعال در این جنبشها، از نقشهای تصمیم گیرنده دور نگه داشته می شوند. اما با وجود تمامی شرایط مذکور، کنشگران حقوق زنان آذربایجان هم مانند سایر زنان فعال در دیگر نقاط کشور، در رسیدن به حقوق بشر مصممند.

آنها طی 15 سال اخیر نیز، مانند گذشته از هر فرصتی برای پیشبرد جنبش زنان در رسیدن به حقوق خود و ایجاد موقعیت برای فعالیت استفاده کرده اند؛ برای بیان و ابراز خود به نوشتن روی آورده اند، به خصوص خواندن و نوشتن به زبان مادری خود را تجربه می کنند؛ مشارکت آنها در همه جنبه های زندگی اجتماعی و در فعالیت های اجتماعی بیشتر شده است. آنها همچنان بر حقوق خود پافشاری می کنند ، چنان چه بر سایر ارکان حقوق بشر و حاضر نیستند از هیچ یک از آنها صرف نظر کنند.

از همین نویسنده :

بنیاد گرایی و حقوق زنان

بنیادگرایی و خشونت علیه زنان (بخش دوم)

22 مارس 2010 Posted by | فارسی, مقاله - تحلیل, حقوق اقوام, حرکت ملی, زبان مادری | , , , | بیان دیدگاه

   

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: