ارزيابی کارنامه روشنفکری دينی در باب اخلاق و حقوق بشر، گفتوگوی اصغر زارع کهنمويی با آرش نراقی
ما با روايت تازهتری از حقوق بشر روبهرو هستيم که حقوق گروهی را هم دربرمیگيرد. متأسفانه اين روايت تازه از حقوق بشر نزد ما کمتر شناخته شده است. در اين روايت تازه آشکارترين ترجمان حقوق جمعی، بهرسميت شناختن حقوق گروههای قومی، از جمله حق تعيين سرنوشت آنها است. بنابراين، حرمت نهادن به پارهای حقوق جمعی، مانند حق تعيين سرنوشت و نيز حق طلاق سياسی از مصاديق حرمت نهادن به حقوق بشر است (و اوّلی يعنی «حق تعيين سرنوشت» از مصاديق «حقوق اساسی» انسانهاست.) به همين اعتبار به گمان من مدافعان دموکراسی عادلانه بايد در عين آنکه مدافع حقوق فردی شهروندان هستند، حقوق جمعی ايشان را نيز بهرسميت بشناسند. وجه مميز دموکراسی عادلانه احترام به حقوق اساسی شهروندان (خصوصاً اقليتها) است. دموکراسیای که به اين رکن عدالت متعهد نباشد، ديکتاتوری فردی را نفی میکند، اما ديکتاتوری جمعی را به جای آن مینشاند. همين جا بيفزايم، که در دموکراسی عادلانه معيار کاميابی تضمين حقوق اقليت است و به همين اعتبار، مهمترين نماد دموکراسی و نهاد تضمين کننده آن قوّه قضاييه مستقل است. وظيفه قوّه قضاييه اين است که اجازه ندهد حکومت تحت عنوان مصلحت عمومی حقوق اقليتها را نقض کند، و اين گوهر دموکراسی عادلانه است. اما در دموکراسیهايی که صرفاً بر مبنای رأی اکثريت (و نه احترام به حقوق اقليتها) بنا شدهاند، نماد دموکراسی و نهاد تضميين کنندهی آن، انتخابات آزاد و خصوصاً قوّه مجريه است.
شما پنج سال پيش از رخوت روشنفکری دينی سخن گفتهايد و ضمن انتقاد از سويههای سياسی روشنفکری دينی، به ضرورت بازتعريف اين سنخ روشنفکری تاکيد کردهايد. شما گفتهايد؛ اکنون وقت آن رسيده است که روشنفکران دينی ما اهتمام روشنفکرانه خود را بيش از سياست مصروف اخلاق کنند. آيا چنين شده است؟ شما کارنامه اخلاقانديشی روشنکفری دينی را چگونه ارزيابی میکنيد؟ آيا روشنکری دينی، توانسته خود را فراتر از سويه سياسی که برخی جريانها هم بدان دامن میزدند، به تبيين و تدوين مکتب اخلاقی خود بپردازد؟
– به نظرم وجه سياسی روشنفکری دينی، تا حدّ زيادی اجتنابناپذير است؛ چراکه در جامعه ما، خصوصاً پس از انقلاب اسلامی، دين با امر قدرت درآميخته است و در صحنهی دولت و حکومت نقش پررنگتری ايفا میکند. در اين شرايط، هر موضع اصلاحگرانه نسبت به دين میتواند فحوا و ترجمانی سياسی بيابد و کسانی را به مخالفت يا موافقت برانگيزد. بنابراين طبيعی است که پروژه روشنفکری دينی، دير يا زود با سياست در تماس قرار بگيرد. اما نگرانی من اين بوده است که مبادا پروژهی روشنفکری دينی تماماً به جنبههای سياسی آن تقليل داده شود؛ بنابراين، مقصودم اين نبود که جنبههای سياسی اين پروژه را انکار کنم، که انکارشدنی نيست و نبايد هم انکار شود. اما در عين حال، نبايد فراموش کنيم که غايت اصلی اين پروژه بسی فراتر از قلمرو سياست میرود و حصر آن در حوزه سياست، ماهيت پروژه را معوج میکند. برای مثال، از جمله وظايف روشنفکران دينی اين است که دوباره رابطه ميان دين و اخلاق را بازفهمی کنند، و تأثير و پيامدهای اين فهم تازه را در مقام درک منابع و معارف دينی نشان بدهند. به نظرم روشنفکری دينی در اين مورد اخير موفقيت نسبی داشته است. به اين معنا که روشنفکران دينی، در کنار ساير متفکران جامعه موفق شدهاند که دستکم نوعی حساسيت و توجه نسبت به مسائل نظری اخلاقی را در جامعه برانگيزانند. زمانی که من در ايران بودم، بحثهای مربوط به فلسفه اخلاق، تاحدّ زيادی مهجور و ناشناخته بود، اما خوشبختانه امروز فلسفه اخلاق در دانشگاهها تدريس میشود و کتابهايی در اين عرصه ها تأليف و ترجمه میشود، و پژوهش و تدريس در اين حوزه شغل شاغل پارهای از اهل علم شده است.
آيا اين، کافی است؟ و نشانه توفيق روشنفکری در حوزه اخلاق؟
– به نظرم از آن حيث که توجه ما به مباحث نظری اخلاق جلب شده است و ذهن ما دست کم با پارهای مسائل و دقايق اخلاقی آشنا شده است، پيشرفت مثبتی رخ داده است. اما مطمئن نيستم که اقبال نسبی به اين مباحث نظری اخلاق لزوماً به اخلاقیتر شدن جامعه هم انجاميده باشد. اخلاقیشدن جامعه به عوامل متعددی بستگی دارد و کارهای فکری و نظری بخش کوچک و هرچند مهمی، از آن عوامل به شمار میآيند. اگر از زاويه اخلاقیشدن جامعه نظر کنيم، بخش بزرگی از عوامل مؤثر در اخلاقیشدن جامعه، از اختيار روشنفکران (خواه دينی، خواه غيردينی) بيرون است. البته نبايد از اين واقعيت هم غاقل شد که جريان روشنفکری دينی هرچند همچنان جريانی مؤثر در جامعه ايران معاصر است، اما به نظر میرسد بنابه دلايلی از ميزان تأثير آن، ولو به طور مقطعی، کاسته شده است. برای مثال، يکی از دلايل اين کاهش تأثير آن است که بسياری از چهرههای مؤثر روشنفکری دينی مجبور به ترک کشور شده اند و امکان ارتباط مستقيم و چهره به چهره با نسل جوان و تحولات و مسائل مبتلا به اين نسل را از دست دادهاند. البته تکنولوژیهای ارتباطی جديد امکان تاثيرگذاری و تاثيرپذيری را بسيار افزوده است؛ اما تماس مستقيم با نسل جوان، و آموختن از تجربه ها و آشنايی با وضعيت وجودی ايشان، و نيز نوشتن و تعليم و تعلم در متن جامعه، و دريافت مستقيم نقد و نظرها از متن جامعه نکات مهمی است که به هيچ وجه نمیتوان از اهميت و نقش سازنده و خلاقيت آفرينشان غافل بود. از سوی ديگر، بسياری از روشنفکران دينی که به خارج از کشور آمدهاند، درگير کارهای ديگری شدهاند که بخشی از وقت و توان فکری و روحی آنها را لاجرم به خود مصروف میکند، و گاه تمرکز روانی و ذهنی لازم را برای کارهای علمی جدّی و متمرکز از ايشان تاحدّی سلب می کند. البته زندگی در بيرون از کشور امکانات تازهای هم برای اهل نظر به همراه آورده است که در جای خود میتواند بسيار مفيد باشد. برای مثال، متفکران خارجنشين با نوع کارعلمی در محيطهای آموزشی و پژوهشی با استانداردهای بالای جهانی بهتر آشنا میشوند و افق ديد و تجربه شخصی و علمیشان بسی فراختر و جهانیتر شده است و آزادی انديشه و بيان و نيز دسترسی بسيار آسان به منابع متعدد دانش و هنر، آنها را نسبت به توانايیها و نقاط ضعفشان واقعبينتر و آگاهتر کرده است، و به يک معنا، به فروتنی علمی و فرهنگی آنها افزوده است و نيز، برای ايشان بستر مناسبتری برای تعامل با متفکران نقاط ديگر جهان فراهم آورده است و اميد است که اين تجربه در دراز مدّت نسلی از اهل انديشه را بپروراند که بسی بازتر و جهانیتر از نسلهای پيشين خود میانديشند و زيست میکنند.
سوای اين مساله، انگار تناقض موجود در متن روشنفکری دينی هم در اين ميان دخيل است. روشنفکری دينی، گويا بايد از آن حيث که روشنکفری است به مشرب اخلاقی سکولار نزديک شود و از آن حيث که دينی است به مشرب اخلاقی دينگرايانه. روشنکفری دينی اساسا با چه مکتب اخلاقی، خوانش بيشتری دارد؟
– من مطمئن نيستم که مراد شما را از «اخلاق سکولار» در مقابل «اخلاق دينی» بخوبی درمی يابم. مطابق درکی که من از اخلاق دارم، اخلاق در ماهيت خود امری مستقل از دين، و به تعبير شما «سکولار» است. به نظر من، نظريهای که معتقد است اعتبار احکام اخلاقی در گرو حجيت منابع و مراجع دينی است، نادرست است. به اين معنا، چيزی به نام اخلاق دينی نداريم. اما در چارچوب اخلاق مجاز، دين میتواند به تناسب هدف و غايت ويژهاش نظام اخلاقی خاصی را به پيروانش تجويز کند. اين مثل آن است که در چارچوب رژيم غذايی سالم، به تناسب هدف خاصی که برای خود در نظر داريد، رژيم غذايی خاصی را اختيار کنيد. برای مثال، از خوردن برخی مواد غذايی سالم و مجاز پرهيز کنيد و برخی مواد سالم و مجاز را بر خود واجب نماييد. برای مثال، اگر شما میخواهيد قهرمان ژيمناستيک شويد بايد رژيم غذايی سالمی داشته باشد که لزوما با رژيم غذايی سالم يک کشتیگير يکسان نيست. هر دو رژيم غذايی سالم است، اما محتوای آنها به تناسب هدف شما تغيير می کند. بر همين قياس، اخلاق به معنی عام، سکولار است و اعتبارش مستقل از منابع دينی است. اما در چارچوب اخلاقِ معتبر و مجاز، دين میتواند نظام خاص خودش را که با غايات دين تناسب بيشتری دارد، سامان دهد. به اين معنا اين اخلاق را میتوان «اخلاق دينی» دانست، يعنی اخلاقی که با غايات دينی تناسب بيشتر و عميقتری دارد. به بيان ديگر، اگر امری از منظر اخلاقی ناروا باشد، لاجرم از منظر دينی هم بايد ناروا تلقی شود. امااگر از منظر اخلاقی روا بود، لزومی ندارد که از منظر دينی هم روا تلقی شود. شرط اخلاقیبودن دين اين است که دين هيچ واجب اخلاقی را مباح يا حرام اعلام نکند و هيچ حرام اخلاقی را هم مباح يا واجب نداند. اما دين میتواند به تناسب غاياتش برخی امور اخلاقاً مجاز را حرام يا واجب کند.
به نظر من، روشنفکران دينی نخست بايد نوع مناسبات مجاز ميان دين و اخلاق را روشن کنند و چارچوبی برای دادوستد خلاق اين دو قلمرو، با حفظ هويت و استقلال معقول هر دو فراهم آورند. اما اين که آيا فلان امر اخلاقاً رواست يا نه، يا آيا انجام فلان امر از منظر دينی مجاز است يا نه، و آيا محتوای نظام «اخلاق دينی» (به معنايی که توضيح دادم) چيست، بيشتر کاری در قلمرو اخلاق و الهيات است، و الهیدانان نوانديش، و نه لزوماً روشنفکران دينی، بايد به بررسی ريزکاوانهی اين موارد بپردازند. به نظر من تمايز مهمی ميان پروژه «روشنفکری دينی» و «الهيات نوانديشانه» وجود دارد که متأسفانه چندان مورد توجه نبوده است. کار روشنفکر دينی در اساس کاری روشنفکرانه است و غايت اصلی او بسط و گسترش پروژهی مدرنيت در متن يک جامعهی دينی است. اما کار الهیدان نوانديش در اساس کاری الهياتی است و غايت اصلی آن بازفهمی، تنقيح، تنسيق و دفاع مستمر از دين است و در روزگار ما البته الهیدان لاجرم بايد کار دينی خود را با ملاحظه سياق ويژه روزگار ما که مدرنيت است سامان دهد. البته در عمل اين دو پروژه، همپوشانیهای زيادی داشتهاند، اما مفهوماً دو پروژه مستقل و جدای از يکديگرند. در سياق بحث مانحن فيه، به نظرم، کار روشنفکر دينی حداکثر اين است که نسبت ميان دين و اخلاق را به نحوی دقيق و عقلاً دفاعپذير روشن کند؛ اما، اين وظيفه الهیدان نوانديش است که نظام اخلاقیای را سامان دهد که با غايات دين تناسب بيشتری دارد و به مقتضيات زيست دينی بشر مدرن حساس است و به سالک طريق به نحو مؤثرتری کمک میکند تا به درک محضر خداوند راه برد.
بايد درباره الهياتدان نوانديش جداگانه بحث کنيم؛ اما، ناظر به وظيفهای که برای روشنفکری دينی در حوزه اخلاق برشمرديد، در يک ارزيابی کلی، کارنامهی روشنفکری دينی در اين حوزه چقدر قابل دفاع است؟ البته افرادی چون ملکيان و فنايی فعاليت های پژوهشی در اين خصوص داشتهاند.
– به نظرم بايد روشن کنيم که مقصودمان از «توفيق» چيست. من يک بار در جايی گفته بودم که روشنفکری دينی از يک حيث به کمال خود رسيده است و کسانی گمان کرده بودند که مقصود من اين بوده است که روشنفکران دينی همه کارها و وظايفی را که میبايد، انجام دادهاند و ديگر کار زمين ماندهای برای انجامدادن ندارند. اين برداشت البته به گمانم نادرست است. مقصود من اين بوده است که روشنفکری دينی توانسته است کاميابانه مدلی عرضه کند که در چارچوب آن سازگاری ميان زيست مدرن و زيست دينی ممکن است. روشنفکران دينی به ما نشان دادند که اين امکان وجود دارد که فرد در عين پايبندی به اساس باورهای دينیاش، فردی مدرن و پايبند به اساس مدرنيت هم باشد. اگر مقصود شما از «توفيق» اين معنا باشد، به گمانم اين توفيق برای روشنفکران دينی حاصل شده است. يعنی ما اکنون مدلی در اختيار داريم که در چارچوب آن جمع بين امر عرفی (مثلاً اخلاق عرفی و مدنی) و امر دينی امکانپذير است. اما اگر مقصودتان از «توفيق» فراتر از اين باشد و پرسشتان اين باشد که آيا بر مبنای اين مدل پيشنهادی ما عملاً توانستهايم انديشه و زيست دينی را در گفتوگوی با سنت دينی در قلمرو تاريخ، فقه، تفسير، الهيات، و غيره بازخوانی کنيم و بر اين مبنا ساخت و مضمون زيست دينی را بر بنيان تازهای بازتعريف کنيم و سامان دهيم، در آن صورت به نظرم، بايد اذعان کنيم که کارهای زمين ماندهی فراوانی وجود دارد. اما به گمانم افقهای اين پروژه گشوده است و به مقصد رساندن اين بار عظيم کار يک يا چند تن و يک يا چند نسل نيست. اين فرآيند رو به پيش است و اگرچه حرکت آن آهسته اما پيوسته به نظر میرسد. من پيشاپيش هيچ دليلی ندارم که آينده اين پروژه را ناکام ارزيابی کنم، بلکه برعکس به گمانم افقهای آينده آن گشوده و اميدبخش است.
در حوزه حقوق بشر چطور؟ کارنامهی روشنفکری دينی را در اين باره چگونه میتوان ارزيابی کرد؟ حقوق بشر چه سهمی در خوانشهای گوناگون روشنفکری دينی دارد؟ شما در جايی گفتهايد؛ تقريبا در تمام شاخههای مهم جريان روشنفکری دينی در ايران پس از انقلاب، مساله حقوق بشر تبديل به مسالهای مهم و محوری شده است. اما به نظر میرسد، روشنکفری دينی، پاسخهای اساسی به برخی ابعاد حقوق بشری مثل حقوق زنان نداده است و در بخشهای ديگر مانند حقوق گروهای قومی، اساسا سکوت کرده است. جز حضرتعالی، هيچ يک از نمايندههای روشنفکری دينی، به اين مقوله نپرداختهاند. اگر در حوزه اخلاق توفيق داشتهاند، در بعد حقوق بشر چنان توفيقی ندارند.
– مسلمانها با حقوق بشر در سطوح مختلف مشکل داشتهاند. يک پرسش اساسی اين بوده است که آيا اصولاً مفهوم حقوق بشر با درکی که مسلمانان از حقوق الهی و تکاليفی که خداوند بر انسان فرض کرده است قابل جمع است يا خير. يعنی مفهوم حقوق بشر مفهومی بيگانه و ناسازگار با انديشه و زيست دينی به نظر میرسيده است، و بنابراين، پرسش اصلی و اوليه امکان سازگاری ميان اين دو قلمرو بوده است. به نظرم تاکنون اهتمام اصلی بدنه اصلی روشنفکران دينی مصروف پاسخ دادن به اين پرسش بوده است. تلاش ايشان اين بوده است که نشان دهند مسلمانان بنا به کدام درک و تلقی از دين می توانند نه فقط انديشه و زيست دينی خود را با ملزومات حقوق بشر سازگار کنند، بلکه بالاتر از آن، چرا و بنا به کدام دلايل رعايت و احترام مصاديق حقوق بشر را بايد شرط لازم دين ورزی انسانی و سازگار با عقل و اخلاق دانست. يکی از مهمترين تلاشهای نظريه قبض و بسط آقای دکتر سروش و يا نوشتههای آقای دکتر شبستری يا مواضعی که در نوشتههای آقای دکتر کديور يا مرحوم آقای قابل وجود دارد، در ذيل همين صورت مساله قرار می گيرد، و حتی پارهای تلاشهای کمابيش نوانديشانه مرحوم آيتالله منتظری يا آيتالله صانعی را هم میتوان تاحدّی در اين راستا تلقی کرد. اين تلاشها تا حدی نشان میدهد که در فضای فکری جامعه ما،اولاً؛ اصل مفهوم حقوق بشر، دست کم در ميان بخش مهمی از فرهيختگان جامعه حرمت و مقبوليت نسبی پيدا کرده است؛ و ثانيا؛ فکر دينی در جامعه ما مايل است که خود را به نحوی تنطيم و بازتعريف کند که جا را برای مفهوم حقوق بشر بگشايد. در اينجا هم به نظرم روشنفکران دينی با ارائه مدلی که اين سازگاری را امکان پذير می کرد، نقش مهمی ايفا کردند.
اما بحث درباره حقوق بشر به اين سطح نظری و انتزاعی محدود نمیماند، و نبايد بماند. سطح ديگر بحث که به نظرم از جهاتی مهمتر هم هست اين است که بايد وارد بحث در مصاديق شويم و يک به يک موارد مبتلابه و واقعی حقوق انسانی و شهروندی جامعه را از منظر حقوق بشر بررسی کنيم و جايگاه آن امور را در اقليم دين روشن نماييم. به نظرم بدنه اصلی جريان روشنفکری دينی تا حدّ زيادی از ورود به بحث مصداقی در قلمرو حقوق بشر بنابه دلايل متعدد واهمه يا در هر حال پرهيز داشته است. و اين البته نقصانی است که بايد به جبران آن کوشيد.
چرا؟ چرا تنها به کليات پرداخته؟
– به نظرم يک دليل آن اين است که وقتی بحث جنبه مصداقی میکند حساسيتهای اجتماعی بسيار بيشتری برمی انگيزد، خواه از سوی لايه های سنتی جامعه،خواه از سوی مراکز قدرت سياسی. به نظرم مهمترين جايی که روشنفکران دينی تلاش کردهاند درباره مساله حقوق بشر مصداقی بحث کنند، بحث درباره آزادیها از جمله آزادی بيان و آزادی انديشه بوده است. اين بحث البته از جمله بحثهای بسيار اساسی است، و اگر بتوان آزادی بيان و انديشه را در جامعه تضمين کرد، زمينه برای تضمين ساير حقوق انسانی هم گشوده میشود. شايد تصوّر استراتژيک روشنفکران دينی اين بوده است که اگر بتوانيم اهميت و ضرورت اين حقوق پايه را در ذهنيت جامعه جابيندازيم، در آن صورت بحث و مطالبه مصاديق ديگر حقوق بشر آسانتر خواهد شد. در عين حال، امکان توافق اجتماعی بر سر اين مصاديق حقوق بشر آسانتر خواهد بود، برای آنکه لايههای اجتماعی مختلفی از مواهب آن بهرهمند میشوند. اما اگر شما مثلاً بحث را با طرح حق تعيين سرنوشت قوميتها آغاز کنيد، يکباره درگير بحثی بسيار پرتنش و هيجان آلود میشويد که رسيدن توافق بر سر آن خصوصاً در غياب آزادیهای تضمين شده در قلمرو انديشه و بيان بسيار دشوار خواهد بود. بنابراين، استراتژی بحث در خصوص حقوق بشر بايد اين باشد که نخست از حقوقی دفاع کنيم که در واقع قواعد بازی دموکراتيک را تعيين میکنند و امکان توافق عمومی بر سر آنها بيشتر است. وقتی که قواعد بازی تثبيت شد، البته عرصه برای طرح و بحث آزادانه و انتقادی در خصوص ساير مصاديق حقوق بشر گشوده خواهد شد. بنابراين، فرض من بر اين است که نسل بزرگان روشنفکری دينی بر اين تصوّر بودند که ما قبل از ورود به هر بازی خوبست که نخست بکوشيم درباره قواعد يک بازی دموکراتيک و عادلانه در جامعه به توافق برسيم، و آن قواعد را در ذهن شهروندان و ساختارهای جامعه تثبيت کنيم و بعد پرونده ساير مصاديق حقوق بشر را بگشاييم که احياناً مناقشه انگيزتر است و توافق بر سر آنها به بحث و گفتوگوی عمومی و انتقادی بيشتری نياز دارد. در شرايطی که قواعد عمومی بازی کمابيش جا افتاده باشد،امکان توافق بر سر ساير مصاديق حقوق بشر و تحقق آنها به نحو مؤثری افزايش می يابد. فرض من بر اين است که روشنفکران دينی معتقد بودند که اگر ما بتوانيم اصول اصلی و چارچوب يک گفت و گوی آزاد و عقل مدار را در جامعه جا بيندازيم، و اصول اساسی حقوق بشر را به ذهنيت جامعه (خصوصاً گروه های ذی نفوذ و تعيين کننده جامعه) بقبولانيم، مردم خود نتايج عملی آن اصول نظری را استنتاج میکنند و رفتهرفته تکليف مصاديق جزيی را خود بر مبنای آن اصول درمیيابند. اما به نظر من در شرايط کنونی که نوعی اتفاق نظر درباره اصول حقوق بشر و اهميت اين حقوق فراهم آمده، و ما مدلی در اختيار داريم که امکان سازگاری ميان مضمون حقوق بشر و باورهای دينی را به ما نشان میدهد، وقتش رسيده است که به بحث مصاديق به وجه خاصتر و گسترده تری وارد شويم.
آيا افزون بر دلايلی که شما شمرديد، يک دليل اين وارد نشدن به تعارض و مصاديق، نمیتواند اين هم باشد که يک نوع تعارض عميقی بين دينداران و مومنانی که روشنفکر هستند، با مبانی اصلی حقوق بشر وجود دارد؟ البته تلاشهای برای رفع اين تعارضها بوده است که چندان کاميابانه نبودهاند. اين گريز از پرداختن به مصاديق ممکن است در اين تعارضها نهفته باشد مثلا در حوزه حقوق زنان ما صراحتا با برخی از بنيانهای اساسی دينی مساله داريم. اينها نتوانستند در چارچوب حقوق بشر. بين حکم دين يا حکم حقوق بشر يا نص دينی و متن بشری تجميعی ايجاد کنند.
– به نظرم اصل مشاهده شما هوشمندانه و درست است. به اين معنا که روشنفکران دينی که خود غالباً از بستر سنتی جامعه برخاستهاند، بتدريج و به مرور زمان مناسبات خود را با مقوله حقوق بشر بازفهمی و بازتعريف کردهاند. و در پارهای موارد، ذهن خود روشنفکران دينی هم درباره پارهای مصاديق حقوق بشر روشن نبوده است و لاجرم اين ابهامها يا ترديدها در کارهای علمی و فرهنگی ايشان سرريز میشده است. اما به نظرم فرق مهمی ميان ترديدها و ابهامات روشنفکران دينی روزگار ما با مثلاً مذهبیهای دوران مشروطه وجود دارد. برای مثال، کسی مثل شيخ فضل الله نوری اساساً معتقد بود که مفاهيم جديدی مانند آزادی (به عنوان مصداقی از حقوق بشر) با شريعت الهی بدون هيچ ترديد و ابهامی ناسازگار است. بنابراين، نه فقط آن مصاديق را مظهر فساد میدانست، بلکه معتقد بود که اساساً راهی برای آشتی دادن دين و اين حقوق وجود ندارد. اما مسأله برای يک عالم دينی نوانديش مانند آقای دکتر کديور مطلقاً اين طور نيست. عالم دينیای مثل آقای دکتر کديور مدلی در قلمرو دينشناسی دارد که در چارچوب آن به نحو سازگار جايی شايسته برای حقوق بشر گشوده است، هرچند که ممکن است مصداقاً فلان امر را مصداق حقوق بشر نداند. اما اگر برای ايشان معلوم شود که فلان امر مصداقی از حقوق بشر است، در چارچوب مدل دينشناسیاش سازوکارهايی مضبوط و روشمند دارد که به او میگويد چگونه آن پديده را در متن شريعت به صلح بنشاند. تفاوت اساسی عالمی مثل کديور و شيخ فضل الله در اين است که شيخ فضل الله از اساس حقوق بشر را به هيچ میانگارد و به امکان سازگاری ميان آن حقوق و شريعت الهی باور ندارد، اما کديور اين سازگاری را ضروری و علیالاصول شدنی میداند. البته همانطور که اشاره کردم، کاملاً ممکن است که کديور در مواردی ترديد داشته باشد که آيا فلان امر را بايد مصداق حقوق بشر دانست يا نه. اما اگر آن را مصداق حقوق بشر دانست، امکان سازگاری آن حق با شريعت برای او گشوده است. بگذاريد مثالی بزنم. مساله حقوق زنان مثال مصداقی خوب و قابل تاملی است. به ياد دارم که سالها پيش در جلسات کيان برخی از دوستان ما که افراد مذهبی خوش فکر و نوانديش بودند، با مقوله فمينيسم و طرح بسياری از آنچه «حقوق زنان» تلقی میشد، مخالف بودند، و آن را پديدهای غربی و نامربوط به فرهنگ ايرانی- اسلامی میدانستند. اما امروزه همان دوستان از مدافعان صادق و سرسخت حقوق زنان هستند، و به يک معنا اساسیترين مدعيات جنبشهای فمينيستی را در خصوص حقوق زنان پذيرفتهاند. شما اگر نوشتههای اخير آقای کديور را بخوانيد آنها را از اين حيث بسيار گويا و روشن میيابيد. ايشان وقتی به عنوان يک عالم دينی به اين نتيجه رسيد که مساله حقوق زنان مسالهای مهم و از مصاديق مهم حقوق بشر است، اين نکته را در فتاوا و استنباطهای دينی خود مدخليت داد. اين امر از آن جهت برای ايشان امکان پذير بود که پيشتر مدل دين شناسانه ای در اختيار داشت که در چارچوب آن امکان سازگاری ميان حقوق بشر و انديشه دينی بخوبی تبيين شده بود.
از روش برخورد علمای دينی با مفاهيم مدرن سخن گفتيد. در ميان اين روشها، شبستری میگويد؛ »حقوق بشر برای تنظيم روابط بين انسانها تدوين شده و در تعارض با حقوق خدا قرار ندارد». اما فيلسوفان سکولار همچون محمدرضا نيکفر، اساسا تمجيع اين دو را غيرممکن میخوانند چون آوردگاه و غايت انها را بسيار متفاوت میدانند. شما چگونه بين اين دو جمع میزنيد؟ آيا روش شما رد آشتی اين دو، همچون کديور و قابل دروندينی و متکی بر سبکهای مدرن اجتهادی است يا همچون مجتهد شبستری بروندينی و متکی بر مباحث جديد تفسيری؟ يا اساسا شما راه ديگری میرويد؟
– به نظرم از اين حيث بين اصول شيوه و رويکرد کسانی مانند آقايان سروش و شبستری از يک سو، آقای کديور و مرحوم آقای قابل از سوی ديگر تعارضی وجود ندارد. شما به اين نکته توجه کنيد برای مثال، شبستری و قابل به دو نسل متفاوت متعلق بوده اند. آقای دکتر شبستری از جمله پيشکسوتانی بودند که به يک معنا آغازگر اين نوع مباحث شدند، و کوشيدند تا چارچوبی اصولی برای اين مباحث فراهم آوردند، و بنابراين، لاجرم منظر بحث شان غالباً برون دينی بوده است. يعنی وظيفه مبرم نسل اوّل آن بود که نظريه دين ی عرضه کنند تا بعد بتوانند بر مبنای آن امر اصلاح و بازسازی انديشه دينی را پيش ببرند. پس از آنکه اين نسل از انديشمندان مسلمان نظريه دين تازه خود را متناسب به عقلانيت مدرن عرضه کردند، چارچوبی فراهم آمد که پژوهشگران و عالمان دينی نوانديش بتوانند از دريچه آن به تاريخ دين و منابع دينی مراجعه کنند، و در اين گفتوگوی خلاق به نوآوریهای فقهی يا تفسيری يا الهياتی مبادرت ورزند. به نظر من يکی از تفاوتهای مهم نسل اوّل نوانديشان مسلمان (مانند سروش و شبستری) و نسل دوّم نوانديشان مسلمان (مانند کديور، قابل، و ايازی) اين است که اهتمام نسل اوّل به مبادی بنيادی تر دينشناسی مسلمانان ناظر بود و کوشيدند با تقرير يک نظريه دين منقحتر (که لازمه آن نگاهی کمابيش بروندينی به دين است) نگاه و منظر يک مسلمان را نسبت به دين و منابع آن تغيير دهند. اما اهتمام نسل دوّم بيشتر آن بوده است که در چارچوب نظريه دين نسل اوّل (که البته لزوماً تماماً مورد پذيرش ايشان نبوده است) بکوشند تا فهم تازهای از تاريخ و منابع دينی به دست دهند و لازمه اين نوع پژوهش، لاجرم نوعی نگاه دروندينی بوده است. و اين به معنای بسط عالمانه و محققانهی يک پروژه از يک نسل به نسل بعدی است. به نظر من اصلاح دينی نهايتاً برآيند اين هر دو جريان يا دو سطح نگاه به دين است. يعنی ما هم بايد نظريه دين خود را منقح کنيم، و هم بايد از پنجره آن نظريه به گفت گويی همدلانه، انتقادی، و خلاقانه با سنت و تاريخ دينی وارد شويم، و ترجمان آن نظريه دين را در متن تاريخ و سنت دين نشان دهيم.
شما در بحث بسيار مهمی، به رد «نسبيتگرايی فرهنگی» در التزام عملی به اعلاميه جهانی حقوق بشر پرداختهايد. به نظر میرسد بخش بزرگی از جريان روشنفکری ايران و که شامل روشنفکری دينی هم میشود، دقيقا گرفتار همين نسبيتگرايی فرهنگی در تفسير حقوق بشر هستند. چرا؟ به عنوان يک فيلسوف، اساسا چرا روشنفکری در ايران تلاش دارد، حقوق بشر را به نفع جريان فرهنگی حاکم بر مناسبات فکری و زبانی، تفسير کند؟ آيا اين تفسير از نافهمی يا بدفهمی فلسفه حقوق بشر ناشی میشود يا از هراس انباشته در ذهن و جان اين انسان سنتی که مبادا خطری بيافريند يا در بدترين گمانه، ريشه در توهم برتریجويانه او دارد؟ اينها تلاش کرده اند قرائتی از حقوق بشر را ارائه کنند که بيشتر بر منافع گروهی خود بچربد. چرا اينگونه است چرا ما دوست داريم حتی حقوق بشر را هم به نفع خودمان روايت کنيم؟
– ايده نسبيتگرايی فرهنگی متاسفانه در بسياری از محافل علوم اجتماعی و انسانی امروز رايج است و مقبوليت آن هم به نظرم دلايل متعددی دارد. من البته به تفصيلی که در نوشته هايم آوردهام نسبيتگرايی فرهنگی را از حيث فلسفی موضعی نادرست میدانم. اما نفی نسبيتگرايی فرهنگی به اين معنا نيست که عالمان و دانشمندان در مقام فهم و تحليل مسائل مورد تأمل و پژوهششان يکسره از نظامهای ارزشی خود مستقل و از تأثير آنها بری هستند يا میتوانند باشند. افراد هر چقدر هم که بکوشند نمیتوانند پيشفرضها و پيش داوریهای ذهنی خود را يکسره فرو بنهند. در پديدارشناسی فلسفی تعليق اين پيش فرضها و پيش داوریها را «اپوخه» (epoché) مینامند. کنار نهادن مطلق پيش فرضها البته کاری ناممکن و به احتمال بسيار زياد نامطلوب است. حداکثر کاری که يک پژوهشگر آگاه و مسؤول میتواند و میبايد بکند اين است که تا حدّ امکان پيشفرضها و پيش داوریهای ذهنی خود را علنی کند، آنها را منتقدانه ارزيابی کند، و آن دسته از پيشفرضهايی را که بیاساس و ناموّجهاند کنار بگذارد. اما در بهترين حالت هم ما با تمام هويت انسانی خود در پژوهشمان حاضر میشويم، و طبيعی است که پيشفرضها و پيشداوریهایمان و از جمله منافعمان با ما همراه خواهند بود و در شکل بخشی به حاصل نهايی نقشی ايفا خواهند کرد. بنابراين، بهترين شيوه آن است که فرد نسبت به اين پيش فرضها و تأثير و تأثرهای آنها آگاه باشد، و حاصل انديشه و پژوهشاش را برای نقد به جامعه علمی عرضه کند. فرهنگ نهادينه شدهی نقد در جامعه بهترين تضمين برای تصحيح تأثيرات انحراف آفرين منافع و پيش فرضهای افراد در داوریهای علمی و پژوهشی ايشان است. من کاملا میتوانم تصّور کنم که متفکران و روشنفکران ما، از جمله روشنفکران دينی، در مقام بحثها و داوريهايشان، خواسته يا ناخواسته، نتايج تأملات و بحثهایشان را به سويی سوق دهند که با علايق و منافع شان سازگارتر باشد. اما چاره اين کار، علاوه بر مراقبتهای شخصی، گسترش فرهنگ نقد در سپهر عمومی است.
يکی از مهمترين سويهی اين بدفهمیها يا قرائتهای غلط، در حوزه حقوق قوميتها است. جريان روشنفکری حاکم حقوق بشر را به گونهای روايت میکند که در راستای منافع گروه حاکم و در راستای تضعيف منابع حقوق قوميتها باشد. بحث مهمی اين جا هست که اينها دربرابر حق واژه ديگری میگذارند بنام مصلحت و اينقدر اين واژه مصلحت را سنگينتر طرح میکنند که گويا هر آنچه هست، همه مصلحت هست و لاغير. در خوانش شما از حقوق بشر به عنوان روشنفکر دينی که حقوق بشر را نه يک توصيه اخلاقی که يک حق الزامآور خوانده ايد، نسبت حق و مصلحت چگونه است؟ آيا صلاح(از هر سنخ آن) بر حق (از نوع حقوق بشر) میچربد؟ يا تحت هر شرايطی حقوق بشر بر هر نوع مصلحتی، اولويت دارد؟
– حتی اگر در بهترين تفسير، «مصلحت» را به معنای «مصلحت يا منافع ملّی» تلقی کنيم، بازهم ترجيح مصلحت بر حقوق بشر قابل دفاع نيست. در حدّی که من میفهمم، مهمترين نقش حکومتها و مهمترين مبنای مشروعيت آنها اين است که حافظ منافع شهروندان باشند، و مهمترين منفعت شهروندان حفاظت از حقوق ايشان است. به بيان ديگر، فلسفه تشکيل حکومت و مبنای مشروعيت آن چيزی نيست جز حفاظت از حقوق انسانی و مدنی شهروندان. تضمين حقوق شهروندان مهمترين و بالاترين مصلحتی است که حکومتها به رعايت آن مکلف هستند. بنابراين، حفظ منافع ملّی مستلزم رعايت حقوق بشر است. بنابراين، در جايی که حقوق اساسی شهروندان يا گروهی از ايشان به نحو گسترده و سيستماتيک نقض می شود، منافع ملّی مورد تعرض قرار گرفته است. البته اين به آن معنا نيست که تمام حقوق اساسی شهروندان تحت هر شرايطی لزوماً تحقق می يابد يا تحقق يافتنی است. برای مثال، ممکن است در پاره ای موارد ميان حقوق اساسی شهروندان در مقام تحقق تعارضی رخ دهد، يعنی بواسطه شرايط خاص امکان تحقق بخشيدن به تمام آن حقوق نباشد، يا لازمه تحقق برخی از حقوق معوق نهادن تحقق پاره ای ديگر از حقوق اساسی باشد. در اين شرايط کاملاً ممکن است که حکومت چارهای نداشته باشد جز آنکه به طور موّقت ميان حقوق اساسی شهروندان اولويت بندی کند و پاره ای از حقوق اساسی ايشان را به قيمت معوق نهادن (موقت) تحقق پارهای از حقوق اساسی ديگر ايشان، تحقق بخشد. اما اين وضعيتی کاملاً استثنايی است و جز از طريق عقل جمعی و در ضمن يک گفت و گوی عقلانی آزاد و دموکراتيک نمیتوان مصاديق اين موارد استثنايی را تعيين کرد.
اين شرايط خاص چه مواردی هستند؟ چون ممکن است برخی از اين مجوز، بهره بگيرند.
– برای مثال، فرض کنيد در شرايط جنگی در پاره ای موارد حکومت مجبور میشود برخی آزادیها از جمله آزادی بيان شهروندان را بهخاطر حفظ مصالح مهمتر شهروندان (برای مثال، تضمين حيات و بقای ايشان) به طور موقت محدود کند. در اين شرايط خود شهروندان هم اين محدوديت را مشروع و در جهت تأمين منافع و حقوق خود میدانند. حقوق بشر حقوق شديداً محافظت شده است، و فقط در شرايط بسيار خاص و تعريف شده می توان برخی از آن حقوق را برای مدّتی معين محدود کرد.
اما در خصوص حقوق گروههای قومی، حقيقت اين است که من در حال حاضر هيچ مصلحتی نمیشناسم که تعليق حقوق ايشان را موّجه کند. متأسفانه مسکوتنهادن و بهرسميت نشناختن حقوق گروههای قومی در جامعه ما ريشه در ذهنيت ملّیگرايی پدرسالارانه دارد که خصوصاً در دوران پهلوی در انديشهی جامعه ايرانی نشانده شد و متأسفانه تا روزگار ما ادامه يافته است. البته قانون اساسی جمهوری اسلامی بهنسبت، حساسيت مثبتی به حقوق گروههای قومی نشان داد. برای مثال، اصل نوزدهم قانون اساسی تصريح میکند که «مردم ايران از هر قوم و قبيله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود.» و اصل پانزدهم قانون اساسی می افزايد؛ «استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدريس ادبيات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.» و اصل چهلوهشتم میگويد؛ «در بهرهبرداری از منابع طبيعی و استفاده از درآمدهای ملی در سطح استانها و توزيع فعاليتهای اقتصادی ميان استانها و مناطق مختلف کشور، بايد تبعيض در کار نباشد، به طوری که هر منطقه فراخور نيازها و استعداد رشد خود، سرمايه و امکانات لازم در دسترس داشته باشد.» و اصل صدم تصريح میکند؛ «برای پيشبرد سريع برنامههای اجتماعی، اقتصادی، عمرانی، بهداشتی، فرهنگی، آموزشی و ساير امور رفاهی از طريق همکاری مردم با توجه به مقتضيات محلی، اداره امور هر روستا، بخش، شهر، شهرستان يا استان با نظارت شورايی به نام شورای ده، بخش، شهر، شهرستان يا استان صورت میگيرد که اعضای آن را مردم همان محل انتخاب میکنند.» و خصوصاً در ماههای پايانی رياست جمهوری آقای خاتمی، سازمان برنامه و بودجه، برنامهای برای اصلاح ساخت تمرکزگرای دولت پيشنهاد کرد که در نوع خود مترقیترين برنامهای بود که در چارچوب حکومت امکان طرح داشت، و به نظر من، اجرای آن در شرايط اقتدار دولت مرکزی میتوانست گامی بسيار سودمند در اصلاح ساختار سياسی مرکزگرا و احقاق حقوق گروههای قومی و تضمين امنيت ملّی کشور باشد، اما متأسفانه اين توجهها و حساسيتها در مقام عمل نتوانست بر گرايشهای مرکزگرايی غلبه کند. از قضا به نظر من، بیاعتنايی به حقوق گروههای قومی يکی از مهمترين عواملی است که میتواند در آينده امنيت ملّی ايران را به طور جدّی به مخاطره بيندازد. به ياد دارم که سالها پيش آقای علی يونسی در مقام وزير اطلاعات به صراحت اعلام کرد که چالشهای امنيتی دهه آينده ايران بيش از آنکه سياسی باشد اجتماعی و قومی است. به نظر من، اين سخنِ بسيار سنجيده و کارشناسانهای است، و تا آنجا که من میفهمم بهترين شيوه تأمين امنيت ملّی و وحدت بخشيدن به مطالبات متنوع قوميتها و ملل گوناگونی که ذيل کشور ايران زندگی می کنند، ناديده گرفتن مطالبات برحق و حقوق فردی و جمعی ايشان نيست، بلکه بهترين شيوه آن است که به ايشان مجال داده شود در مقام تعيين سرنوشت خود مشارکت مؤثر داشته باشند. وقتی قوميتهای مختلف ايرانی بهواقع ببينند که در آفرينش فرهنگ ملّی نقش مؤثر دارند و هويت ايشان در هويت ملّی انعکاس میيابد، هويت ملّی را از آن خود خواهند دانست. اين احساس تعلق است که به قوام و دوام هويت ملّی میانجامد، نه آنکه هويتی مصنوعی از بالا ساخته شود و بر سايرين تحميل شود و هرکس که اين سلطه ناموّجه را به پرسش گرفت مجال سخن و اظهار نظر را از دست بدهد. اگر قوميتها نتوانند در تعيين سرنوشت خود به نحو مؤثر مشارکت ورزند و هويت ملّی از پايين به بالا نجوشد، در آن صورت افراد «هويت ملّی» را امری تصنعی و ابزاری برای سرپوشنهادن به تضييع حقوق خود خواهند يافت و نمیتوانند نسبت به آن هويت احساس تعلق کنند. در اين صورت، تنها با توسل به زور و قوّه قهريه میتوان قوام و انسجام کشور را حفظ کرد و به محض آنکه قدرت دولت مرکزی نقصان بپذيرد، نيروهای گريز از مرکز شدّت میيابد و امنيت و تماميت ارضی کشور به مخاطره میافتد. من حقيقتاً ترديد دارم که سياست سرکوب پدرسالارانه و بههمپيوستگی اجباری از منظر اخلاقی شيوهای قابل دفاع و از چشم مصلحتانديش روشی مؤثر برای حفظ امنيت و تماميت ارضی کشور باشد. راه مؤثرتر و اخلاقیتر آن است که حقوق جمعی گروههای قومی (در کنار حقوق فردی ايشان به مثابه شهروندان يک جامعه مدنی) بهرسميت شناخته شودو از جمله تمرکزگرايی ساخت سياسی به سوی نوعی تقسيم قدرت و فدراليسم سنجيده برود. اين حرکت در شرايطی که دولت مرکزی از قدرت کنترل اوضاع برخوردار است، منافع تمام قوميتها و به تبع منافع ملّی را به نحو مؤثرتری تأمين میکند.
کسانی که مخالف اين ديدگاه شما هستند و اعتقادی درباره بهرسميتشناختن حقوق قوميتها ندارند، میگويند تحقق اين حقوق باعث میشود منابع ملی ضربه ببيند و امنيت ملی به خطر بيافتد و موجب تجزيه شود. آيا واقعا اين حقوق مثلا آموزش زبان مادری امنيت کشور را به خطر میاندازد؟
– روشن است که من کاملاً بااين تحليل مخالفم. کسانی که معتقدند بهرسميتشناختن حقوق قوميتها امنيت ملی را به خطر میاندازد، تصوير کاملاً نادرستی از امنيت و منافع ملی دارند. همانطور که پيشتر عرض کردم، به نظر من موضوع کاملاً برعکس است. بهترين شيوه تضمين منافع و امنيت ملی، تضمين حقوق فردی و گروهی مردم است. يعنی مردم بايد خود را بخشی از جامعه بزرگتر ببيند تا احساس تعلق بکنند و در مقام دفاع از کلّ برخيزند. امنيت ملی پايدار را بايد از اين راه تأمين کرد. امنيتی که از طريق تضييع حقوق قوميتها حاصل شود، اگر حاصل شود، بسيار شکننده و ناپايدار خواهد بود، و به محض کاهش قدرت دولت مرکزی متزلزل میشود. اصلاح ساختار قدرت و بهرسميت شناختن حقوق گروهی قوميتهای ايرانی بايد در شرايطی آغاز شود که دولت مرکزی قدرت کافی را برای اجرای کنترل شده و گام به گام اين فرآيند دارد، و میتواند رفتهرفته شرايطی را فراهم کند که قوميتها در قالب چارچوبی روشن و تعريف شده تعيين سرنوشت و مقدرات خود را خود به دست بگيرند. در اين صورت است که برآيند کلّی اين فرآيند واحد سياسیای خواهد بود که از مشارکت آگاهانه و مختارانه آحاد آن شکل میگيرد، و هرکس میتواند انعکاسی از خود را در آن کلّ بيابد، و خود را از آن کلّ و آن کلّ را از آن خود بداند. از باب تمثيل اين مثل آن میماند که شما بخواهيد شيرازه خانوادهتان را محکم کنيد و مانع فروپاشی آن شويد. يک راه آن است که اعضای خانواده حقوق يکديگر را محترم بدارند و در رابطهای مبتنی بر عشق و احترام متقابل، و با رعايت حقوق و حدود يکديگر، در کنار هم بمانند، و در اعتلای خانواده بکوشند. در اينجا فرزندان و والدين خود را از آن خانواده و خانواده را از آن خود میدانند. اما در مدل ديگر، پدر خانواده از ترس آنکه مبادا همسر يا فرزندانش سرکشی کنند و اقتدار او را به چالش بگيرند میکوشد از طريق انواع فشارها (مانند فشار فيزيکی يا اقتصادی) اعضای خانواده را به تمکين وادارد. نهاد خانواده ای که بر زور و ترس بنا شده باشد، ديری نخواهد پاييد و به محض آنکه پدر خانواده پير شود يا از قدرت اهرمهای فشارش کاسته شود، هرکس راه خودش را برای خروج از کانون خانواده خواهد جست.
اين مقابله با حقوق قوميتها دو تا بعد دارد يک بعد را شما به صراحت اشاره کرديد که به نهاد قدرت مربوط است اما بعد پنهان اما قدرتمندی هم وجود دارد و آن، جامعه مدنی است. يعنی روشنفکران و روزنامه نگاران و … هستند که هراس خيلی وحشتناکی از طرح اين بحثها دارند. مثلا در روز جهانی زبان مادری قوميتها از اين روز برای طرح حقوق خود استفاده میکنند؛ اما در برابر، جامعه مدنی که روزنامهها و انتشاراتیها را در دست دارند، به شدت گارد میگيرند. اينها اتفاقا اذعان دارند که به حقوق بشر معتقد هستند و دموکراسیخواهاند؛ اما در باره حقوق قوميتها به شدت گارد میگيرند. شما از دو حق کلان در حوزه گروهای قومی سخن میگوييد؛ يکی «حق تعيين سرنوشت» و ديگری «حق طلاق سياسی». اين دو، بخصوص گونه دوم، از سويی مورد اقبال بسيارِ اقليتها(تجويزی يا کمی) قرار گرفته و از سوی ديگر، نقدها و زنهارهای بسياری از سوی نخبگان ملیگرا داشته است. شما حق طلاق سياسی را بر پايه کدام نص حقوقی مطرح میکنيد و اساسا اين سخن، ريشه در کدامين برگه فلسفه حقوق دارد؟ برخی گفتهاند نراقی با اين سخن، تجزيه کشور را تئوريزه کرده است!
– شما وقتی در جامعهای قانونِ (مثلاً) ازدواج را مینويسيد و شرايط آن را تعيين میکنيد، لاجرم بايد در کنار آن شرايط عادلانه طلاق را هم تعيين کنيد. اما وقتی که در متن قانون شرايط طلاق را مینويسيد معنايش اين نيست که در کار تشويق طلاق هستيد. زنی که از قانونگذار حق طلاق میطلبد، لزوماً قصدش اين نيست که از همسرش طلاق بگيرد. اما میخواهد اطمينان يابد که نهاد خانوادهاش بر بنيانی عادلانه و مبتنی بر رعايت حقوق طرفين بنا شده است و اگر در شرايطی شريک زندگیاش از جاده عدل و انصاف خارج شد، او مجبور نباشد که از سر ذلت تن به خواری دهد و کرامت انسانی خود را درببازد. شما با تعريف منصفانه حقوق طرفين در ازدواج و طلاق تلاش میکنيد مناسبات خانواده را در قالب مناسبات عادلانه و محترمانهای که در آن حقوق و کرامت طرفين محفوظ است سامان دهيد. بنابراين، معنای بهرسميت شناختن حق طلاق اين نيست که ما میخواهيم خانواده را از هم بپاشانيم، معنايش اين است که می خواهيم اين نهاد را در چارچوبی تعريف کنيم که حقوق و کرامت تمام اعضای اين قرارداد محفوظ و محترم باشد. کسانی که زير حق طلاق میزنند عمدتا مردانی هستند که میخواهند در نبود حق طلاق، هر بلايی را که میخواهند بر سر زن و فرزند خود بياورند. بر اين قياس، کسانی که از بهرسميت شناخت حق طلاق سياسی نگران هستند غالباً از اين نگراناند که مبادا قدرت يک سويهشان مخدوش شود. بهرسميت شناختن حق طلاق سياسی به اين معنی نيست که هر کسی در سودای جدايی بيفتد؛ بلکه به اين معنا است که مناسبات قوميتها و ملل بايد در چارچوبی تعريف شود که در آن حقوق و کرامت طرفين قرارداد به نحو منصفانه تضمين شده باشد. بينش پدرسالارانهای که در نهاد خانواده میبينيم، خود را به نوع ديگری در ساخت سياسی استبدادی و هژمونيک بازسازی میکند. حق طلاق سياسی از حقوق مسلمی است که در شرايط خاص و تعريف شدهای موضوعيت میيابد، و صاحبان آن نسبت به تحقق آن حق تکليف آور میيابند. در اسناد حقوق بشری بينالمللی هم اين حق دست کم در سه مورد برسميت شناخته شده است. برای مثال، در شرايطی که حقوق اساسی يک گروه قومی به نحو سيستماتيک و گسترده نقض میشود، اين حق برای قوم مورد ظلم مسلّم میشود. اما بهترين شيوه برای اينکه حقّ طلاق سياسی بلاموضوع شود، بهرسميت شناختن حق تعيين سرنوشت است. حق تعيين سرنوشت از مصاديق حقوق اساسی انسانها و هم پايه حق امنيت و حق معيشت است و نقض آن نقض آشکار حقوق بشر است. بنابراين، موجهترين شيوه مقابله با گرايشهای تجزيهطلبانه بهرسميت شناختن حق تعيين سرنوشت برای قوميتها و ملل ايرانی است. و به نظر من در شرايط کنونی، طرحی که سازمان برنامه و بودجه دولت خاتمی در اين خصوص پيشنهاد کرده بود، بهترين نقطه عملی آغاز اين فرآيند است.
برخی میگويند شما اگر حق فردی افراد را در جامعه به رسميت بشناسيد به تبع آن حق جمعی نيز، به دست میآيد و ديگر نيازی به پيگيری مسائلی چون حقوق قوميتها که بر جمع دلالت دارد، نيست.
– به نظر من، اين استدلال درست نيست. البته روايت کلاسيک حقوق بشر غالباً به نحوی تلقی می شد که فقط شامل حقوق فردی باشد. سنت حقوقی ليبرال تا مدّتها مقولهی حقوق گروهی را با ترديد مینگريست، يا در بهترين حالت فرض میکرد که تأمين حقوق فردی خودبهخود به تأمين حقوق گروهی افراد هم میانجامد. اما واقع اين است که امروزه حتّی بسياری از حقوقدانان ليبرال هم به يک معنا هويت مستقل و تحويلناپذير حقوق گروهی را تصديق میکنند و معتقدند که آموزه فروکاهش (يعنی اين آموزه که حقوق گروهی به حقوق فردی قابل تحويل است و تأمين دوّمی عين تأمين اوّلی است) قابل دفاع نيست. از همين رو است که ما با روايت تازهتری از حقوق بشر روبهرو هستيم که حقوق گروهی را هم دربرمیگيرد. متأسفانه اين روايت تازه از حقوق بشر نزد ما کمتر شناخته شده است. در اين روايت تازه آشکارترين ترجمان حقوق جمعی، بهرسميت شناختن حقوق گروههای قومی، از جمله حق تعيين سرنوشت آنها است. بنابراين، حرمت نهادن به پارهای حقوق جمعی، مانند حق تعيين سرنوشت و نيز حق طلاق سياسی از مصاديق حرمت نهادن به حقوق بشر است (و اوّلی يعنی «حق تعيين سرنوشت» از مصاديق «حقوق اساسی» انسانهاست.) به همين اعتبار به گمان من مدافعان دموکراسی عادلانه بايد در عين آنکه مدافع حقوق فردی شهروندان هستند، حقوق جمعی ايشان را نيز بهرسميت بشناسند. وجه مميز دموکراسی عادلانه احترام به حقوق اساسی شهروندان (خصوصاً اقليتها) است. دموکراسیای که به اين رکن عدالت متعهد نباشد، ديکتاتوری فردی را نفی میکند، اما ديکتاتوری جمعی را به جای آن مینشاند. همين جا بيفزايم، که در دموکراسی عادلانه معيار کاميابی تضمين حقوق اقليت است و به همين اعتبار، مهمترين نماد دموکراسی و نهاد تضمين کننده آن قوّه قضاييه مستقل است. وظيفه قوّه قضاييه اين است که اجازه ندهد حکومت تحت عنوان مصلحت عمومی حقوق اقليتها را نقض کند، و اين گوهر دموکراسی عادلانه است. اما در دموکراسیهايی که صرفاً بر مبنای رأی اکثريت (و نه احترام به حقوق اقليتها) بنا شدهاند، نماد دموکراسی و نهاد تضميين کنندهی آن، انتخابات آزاد و خصوصاً قوّه مجريه است.
نکتهای که وجود دارد، اين است که شايد برخی در تئوری به اين مفاهميم معتقد باشند، اما در عمل، به چنين ارزشهای برابریخواهانه، گردن ننهند. در عمل چگونه مساله قابل پيگرد است؟
– به لحاظ عملی، مشکلاتی جدی وجود دارد. بحث درباره وطن، بحثی تند و داغ است. افراد وقتی در اين باره حرف میزنند، بهشدت در موضع عاطفی قرار میگيرند و در فضای عواطف آتشين امکان بحث سنجيده و عقلانی کاهش می يابد. به نظرم نخستين کار اين است که تلاش کنيم بحث مربوط به حقوق گروههای قومی را از فضاهای هيجانی و عاطفی خارج کنيم تا بسرعت به ورطه موضع گيريهای افراطی، يعنی ملّیگرايی پدرسالارانه از يک سو و تجزيهطلبی راديکال قومی از سوی ديگر، گرفتار نشويم. ملّیگرايی پدرسالارانه و تجزيهطلبی راديکال قومی دو روی يک سکهاند، و غلتيدن به اين حدود افراط و تفريط امکان گفتوگوی منطقی و سازنده را محدود میکند. از يک سو، ملیگراهای پدرسالار همزيستی ملّی را به معنای آن میدانند که همهی گروهها زير سلطه بلامنازع دولت مرکزی باشند، و هر نوع مطالبه حق تعيين سرنوشت را مصداق جدايیطلبی و تلاش برای تجزيه تماميت ارضی کشور میدانند. از سوی ديگر، تجزيهطلبهای راديکال قومی هم از اساس ايده همزيستی را منتفی میدانند، و آن را قابل گفتوگو نمیشمارند. هر دو گفتمان به امکان همزيستی مسالمتآميز مبتنی بر احترام متقابل به حقوق و کرامت يکديگر بدگمان هستند. اما به نظر من کسانی که نسبت به امنيت ملّی و حقوق جمعی قوميتها توأماً حساس هستند، بايد از گفتمان ميانهای حمايت کنند که از هيجان و اتخاذ مواضع ناعادلانه يا راديکال میپرهيزد و میکوشد بر مبنای گفتوگويی عقلانی و آزاد در فضای همگانی رفتهرفته الگويی برای همزيستی عادلانه و مبتنی بر احترام متقابل بيابد و آن را مبنايی برای توافق، همدلی و همکاری در سطح ملّی قرار دهد. در هر حال، به نظر من، اين الگوی مشارکت عمومی و همزيستی ملّی هرچه باشد لاجرم بايد حقوق فردی و گروهی ملل مختلف را محترم بدارد و مجالی واقعی فراهم آورد که تمام قوميتها در تعيين سرنوشت خود مشارکت مؤثر داشته باشند و هويت ملّی از جمله بازتابی از هويت قومی ايشان نيز باشد. همزيستی مسالمتآميز جز از راه گفتوگوی جدّی، بیپرده، اما ملتزم به عقل و انصاف دست نمیدهد و کسانی که با اتخاذ شيوههای پدرسالارانه يا ستيزهجويیهای راديکال فضای گفتوگو را در عرصه عمومی میبندند، در نهايت شرايطی را فراهم میکنند که مقدرات مردم در معادلات برونمرزی تعيين شود که البته نتيجهای تأسفبار خواهد بود.
استاد ملکيان گزارههای بشری را به دو قسم آبجکتيو و سابجکتيو تقسيم میکند و حقوق طبيعی قوميتها را جزو موارد آبجکتيو بالفعل میداند و میگويد؛ گزارههای مربوط به حقوق طبيعی بشر، آبجکتيو بالفعلاند و بنابراين نبايد به رأی عمومی گذاشته شوند. شما میگوييد؛ قاعده اکثريت بايد به يک قيد مهّم مقیّد شود: رعايت حقوق اقليت. به بيان ديگر، اکثريت نمی تواند/ نمیبايد قوانين الزامآوری را در عرصه عمومی وضع کند که حقوق اساسی اقليت (از جمله حقّ ايشان را برای آنکه بتوانند به اکثريت تبديل شوند) نقض نمايد. شبهه اين است: در حوزه «حقوق گروهیِ اقليت را چگونه میتوان، حقوق طبيعی بشر را بدون سنجش رای اکثريت که خود حق گروهی دارند، تبيين کرد، بطوری که تزاحم حقوق پيش نيايد و اين کار موجب سلب حقوق اکثريت نشود؟ برخی میگويند، تامين حقوق اقليت بی توجه رای اکثريت، ممکن است به آسيب به حقوق اکثريت بيانجامد. يعنی اينکه ممکن است فارس ها از اينکه کردها بخواهند برای خود تصمصمی بگيرند، ضربه ببيند.
– به نظر من بايد ميان سطوح مختلف تصميمگيری های سياسی و اجتماعی تمايز نهاد. پارهای از تصميمگيریها عمدتاً ناظر به مسائل منطقهای است. برای مثال، تعيين استاندار يا ساير مسؤولان کشوری و قضايی در يک منطقه را بايد تاحدّ بسيار زيادی به ساکنان همان استان يا منطقه سپرد. برای مثال، استاندار يک منطقه کردنشين و سنّی بايد از ميان کردهای اهل سنت همان منطقه انتخاب شود. اما پاره ای تصميمها درباره مسائلی است که با مقدرات تمام مردم کشور سروکار دارد. در اين موارد، همه مردم کشور بايد در تصميمگيری مشارکت کنند. برای مثال، در آمريکا، هر ايالت فرماندار، پارلمان و دادگاههای خاص خود را دارد. و امور داخلی خود را تاحدّ زيادی به نحو مستقل تنظيم و تدبير میکند. اما در عين حال، در مسائل ملّی، همه شهروندان مشارکت میکنند. مشارکت در مسائل ملّی يا میتواند بهطور مستقيم باشد (مانند انتخاب رئيسجمهور) يا میتواند بهطور غيرمستقيم باشد، يعنی از طريق فرستادن نمايندگانی به کنگره و مجلس سنا. ما نمونههای عملی فراوانی داريم که نشان میدهد میتوان الگوی کاميابی برای نظام تصميمگيری در سطح منطقهای و ملّی داشت که هم کارآمد باشد و هم عادلانه. همانطور که پيشتر اشاره کردم، طرح سازمان برنامه و بودجه دولت خاتمی نمونهی بومی خوبی برای اجرای عملی الگويی برای همزيستی مسالمتآميز و عادلانه قوميتهای ايرانی است و در حدّی که من میبينم، هيچ دليل پيشينی وجود ندارد که گمان کنيم اين شيوه مديريت کشور کامياب نباشد.
من میخواهم يک مشکل مصداقیتر را مطرح کنم. ما اين گفتگو را انجام داديم من بايد خيلی رايزنی کنم و دوستانم در مجله خيلی جسارت به خرج بدهند تا تا بتوانيم متن کامل اين گفتگو را منتشر کنيم. ناسيوناليستهای افراطی که در همه رسانههای رسمی حضور دارند فضا را بگونهای مسموم کردهاند که طرح هرگونه مفاهيم حقوق قومی و مباحثی از اين دست، از جمله اين گفتگو، ناممکن به نظر میرسد. بسياری از روشنفکران و نخبگان سياسی و فرهنگی و آکادميک اين مباحث را برنمیتابند. ما در اين فضا حرف میزنيم. در اين فضای توهمآميز، چه بايد کرد؟ در برابر يک يادداشت هزارکلمهای درباره زبان مادری گارد شديد وجود دارد. حالا شما از نظام فدراتيو صحبت میکنيد. افرادی مثل من که میخواهند يک گفتمان متعادل شکل بدهند، چه بايد بکنند؟
– من با نگرانی شما همدلم. اما نبايد اين نکته را فراموش کنيم که توجه به مساله حقوق اقليتها، از جمله حقوق جمعی گروههای قومی، هم در سطح جهانی و هم در سطح ملّی رفتهرفته جدیتر شده است. و به نظر من، اين موضوع بهسرعت جای بسيار مهمتری هم در گفتمان سياسی و اجتماعی جامعه ما خواهد گشود. برای مثال، شما ملاحظه میکنيد که در مبارزات انتخاباتی، خصوصاً انتخابات رياست جمهوری، رفتهرفته مطالبات قومی بيش از پيش طرف توجه قرار میگيرد، و نامزدهای رياست جمهوری میکوشند مطالبات قومی را در برنامههای انتخاباتی خود بيشتر و بيشتر منظور کنند. از سوی ديگر، همين امر که گروهی از دولتمردان جمهوری اسلامی در دوران آقای خاتمی طرحی مترقی و هوشمندانه برای اصلاح ساخت سياسی مرکزگرا پيشنهاد کردند، نشان میدهد که در ميان دولتمردان و سياستمداران هم رگههای ای از اين هوشياری و بصيرت يافت میشود. بههرحال، بايد با توجه به ظرفيت جامعه مدنی و سياسی به طرح اين بحثها در فضايی علمی و عقلانی دامن زد. گفتوگوی آزاد و عقلانی گام نخست برای توافق بر سر هر راه حل کارآمد و منصفانه است. بهنظرم، علیرغم تمام مشکلاتی که شما بهحق به آن اشاره کرديد، هنوز برای نوميدی زود است!
خواهش میکنم درباره اين سند يک مقدار بيشتر توضيح بدهيد، ممکن است، بسياری درباره اين طرح اطلاعی نداشته باشند.
– در دولت دوم آقای خاتمی، سازمان برنامه و بودجه طرحی تنظيم کرد که بسيار به طرح يک نظام فدرالی نزديک بود و هدف اصلی آن اين بود که تمرکز قدرت دولت در مرکز را کاهش دهد و بخش مهمی از اختيارات و قدرت دولت مرکزی را به استانها و مردم همان مناطق واگذار کند. مطابق اين طرح استانهای کشور به نه منطقه جغرافيايی تقسيم میشد و امور کشور در سه گروه امور ملّی، استانی، و منطقه ای قرار میگرفت. هدف آن بود که تدبير امور استانی و منطقهای را تاحدّ زيادی از دوش دولت مرکزی بردارند و به حوزه تدبير مردم آن مناطق واگذار کنند. در واقع اين الگو میکوشيد راهی ميانه بين يک نظام مرکزگرای تمام عيار و يک نظام فدرالی تمام عيار پيشنهاد کند. به هرحال، به نظر من اين طرح بر مبنای دغدغهی هوشمندانهای نسبت به امنيت ملّی پيشنهاد شده بود و متأسفانه هرگز مجال اجرا نيافت. تأسف بيشتر اينکه، به نظر میرسد دولتهای بعدی نه فقط توصيههای هوشمندانه آن برنامه را ناديده گرفتند، بلکه رفتاری کاملاً مخالف آن اختيار کردند و به جای توجه و حساسيت به مطالبات قومی و منطقهای، به سمت محدودکردن آزادیها و حقوق گروههای قومی پيش رفتند و البته اکنون میتوانيم رفتهرفته پيامدهای اين سياستهای ناسنجيده را در رشد جريانها و گروههای راديکال و خشونتگرا در مناطق حاشيهای کشور ببينيم و علاوه بر آن، به نظر میرسد يکی از سياستهای قدرتهای خارجی برای فشار آوردن به دولت مرکزی هم دامن زدن به مطالبات قومی و تحريک و حمايت از گروههای راديکال و جدايی طلب باشد و البته اين امر به نوبه خود بر احساس اعتماد به نفس دولت مرکزی لطمه میزند و نيز، احساس سوءظن را در دولتمردان مرکز تشديد میکند. همين مساله، موجب میشود، دولت مرکزی بر فشار خود خصوصاً بر قوميتهای پيرامونی بيفزايد. و البته در اين فضا، اين مطالبات برحق قوميتها است که قربانی میشود، بیآنکه امنيت پايداری هم از اين شيوهها بهدست آيد.
آقای دکتر سخن شما در اين باره با روشنفکران بهخصوص روشنفکران دينی دربارهی ناديده انگاشتن حقوق قوميتها از سوی خود اينان چيست؟ من به عنوان يک روزنامهنگار وقتی با طيفهای مختلف نخبگان فرهنگی ارتباط پيدا میکنم، میبينم در برابر حقوق گروههای قومی، بهشدت و شايد شديدتر از نهاد قدرت مقاومت میکنند و حتی عليه حقوق قوميتها اقدام عملی میکنند. فضای سياسی را میشود آسانتر تحليل کرد ولی اين مساله بسيار سختتر از بحث درباره رفتار حاکميت است.
– پيشنهاد من اين است که مساله حقوق قوميتها را ذيل مساله حقوق بشر مطرح کنيم و بيش از آنکه نگران روشنفکران نسل گذشته باشيم بر روی نسل جديد روشنفکران جامعه سرمايهگذاری کنيم. خصوصاً شما که با رسانهها سروکار داريد میتوانيد رفتهرفته فضای گفتوگوی علمی، آرام و سنجيده در اين مقولات مهم را در ميان متخصصان و صاحبنظران اهل فن و دلسوز فراهم آوريد. فراموش نکنيم که تکنولوژیهای ارتباطی جديد فضاهای تازهای برای گفتوگوی عمومی پديد آورده است که تا حدّ زيادی از کنترل و نظارتهای محدودکننده بيرون است و شايد اين فضاها مجال بهتری را برای بحث و تبادل نظر در اين مقولات حساس فراهم آورد. در عين حال، به نظرم بر متفکران و صاحبنظرانی که خود به گروههای قومی متعلقاند، فرض است که به صفت قومی خود به گفتوگوی عمومی وارد شوند و به مطالبات قومی مردم خود صدا ببخشند. ما متفکران کرد، ترک، لر، بلوچ، ترکمن، عرب، و غيره کم نداريم. اين متفکران بهترين کسانی هستند که میتوانند به دغدغهها و مطالبات برحق مردم خود صدا بدهند و توجه ملّی را به اين امور جلب کنند. متاسفانه اين فقط روشنفکران مرکزنشين نيستند که در حوزه مسائل مربوط به حقوق گروههای قومی کمکار و کمتوجه بودهاند. نخبگان قومی هم در اين زمينه ها بسيار کمکارند. گاهی به نظر میرسد که مهمترين صدايی که از قوميتها به گوش میرسد صدای جدايیطلبی است. من البته تحت شرايطی جدايیطلبی را حقّ قوميتها میدانم؛ اما جدايیطلبی آخرين راهحل و مربوط به شرايط بسيار خاص و استثنايی است. پيش و بيش از آن بهتر است که درباره شرايط همزيستی مسالمتآميز و عادلانه گفتوگو کنيم. به نظرم تندروان مرکزگرا هم از تشديد گفتمانهای جدايیطلبی خشنود باشند، چرا که گمان میکنند به اين ترتيب سرکوب مطالبات قومی تحت لوای دفاع از تماميت ارضی کشور، کاری به مراتب آسانتر خواهد بود. من البته از مشکلات و مضايق نخبگان قومی در مقام طرح مطالبات برحق قومی کمابيش باخبرم. اما متأسفانه کمکاری در تنظيم يک مدل معقول، واقعبينانه و عادلانه برای همزيستی مسالمتآميز قوميتهای ايرانی را حتّی در ميان صاحبنظران و کارشناسان خارج نشين هم میبينيم. ما کارشناسان برجستهی کرد، ترک، بلوچ، عرب، و غيره در خارج کشور کم نداريم که در بهترين مراکز علمی دنيا درس خوانده يا درس میدهند. اين افراد که مضايق نخبگان قومی داخل کشور را ندارند، چرا اينها نمیکوشند الگويی انديشيده و عادلانه برای احقاق حقوق گروههای قومی پيشنهاد کنند و زمينه را برای يک گفتوگوی ملّی در اين خصوص فراهم آورند؟ در هر حال، روشنفکران مرکزنشين و نخبگان قومی هر دو موظفند که اين مسائل را جدّی تلقی کنند و دربارهاش چارهانديشی نمايند.
دکتر سعيد معيدفر، ريشه بحرانهای اخلاقی را در ظهور مصنوعی دولت مدرن در دوران جنگ جهانی دوم میداند و میگويد؛ دولت مدرن با از بين بردن هويت مستقل فرهنگی، زبانی، اقتصادی و سياسیِ گروههای قومی، مذهبی و عشايری، باعث بههمريختن نظام اخلاقی جامعه شد. راهحل او بازگشت به دوران استقلال هويتهای گروهی در حوزه دولتملت است. عطف به مباحث مطرح شده در گفتگوی من و شما، شما اين تحليل دکتر معيدفر را چگونه ارزيابی میکنيد؟ آيا بحرانهای اخلاقی میتواند ريشهای در ناديده گرفتن حقوق بشری گروه های قومی و مذهبی داشته باشد؟ و آيا رفع اين چالشها میتواند به حل اين بحران کمک کند؟ پرداختن به حقوق قوميتها که در پهنه جامعه ايران به شدت گسترده شدهاند، چقدر میتواند در کاستن از بحرانهای اخلاقی کمک کند. اخيرا من مقالهای از آقای دکتر اصغرزاده خواندم که گفته بود؛ بدون پرداختن به حقوق گروههای قومی، نمیتوانيم از رفاه و آزادی جامعهی ايرانی سخن بگوييم.
– من کاملا با سخنی که از آقای اصغرزاده نقل کرديد، موافقم. قطعا يکی از دلايل بحران اخلاقی جامعهی ما نقض آشکار و گستردهی حقوق قوميتها توسط دولت مدرن در ايران بوده است. تصوّر مؤسسان دولت مدرن، خصوصاً پهلوی اوّل، اين بود که استحکام قدرت دولت مرکزی در گرو تضعيف قوميتها و ناديدهگرفتن حقوق گروهی ايشان است و به نظرم، برای غلبه بر اين معضل بايد به دوران پس از ايدئولوژیهای ناسيوناليستی و پدرسالار برويم. يعنی به جای آنکه تنوع هويتهای قومی و فرهنگی را «معضل» بدانيم، آن را «فرصت» بشماريم و به جای نفی آن، بکوشيم که آن را به عنوان عنصری خلاق و آفريننده در هويت ملّی پذيرا شويم و از اين طريق بر تنوع و غنای فرهنگی جامعه مان بيفزاييم. بهرسميتشناختن تنوع قومی، قطعا به تقويت هويت ملّی ما کمک میکند. نقض حقوق گروهی قوميتها از منظر اخلاقی ناروا است و بهرسميت شناختن اين حقوق گامی ضروری و مؤثر به سوی دموکراسی عادلانه است. دموکراسی عادلانه بايد حقوق شهروندان را هم به صفت فردی ايشان و هم به صفت عضوی از يک گروه قومی خاص بهرسميت بشناسد. به نظر من، يکی از مهمترين عواملی که در آينده، امنيت ملّی ما را به مخاطره میاندازد، مناقشات قوميتی است و متأسفانه نه فقط سياستمداران ما که علاوه بر آنها، روشنفکران ما هم تا حدّ زيادی بر اهميت و حساسيت اين موضوع چشم میپوشانند. اما علی رغم اين مشکلات و مخاطرات، شخصاً ترجيح میدهم که خوشبين بمانم و اميدم بيشتر به نسل جوانی ايرانی است که نسبت به نسلهای گذشته خود جهانیتر میانديشد و نسبت به حقوق فردی و جمعی انسانها آگاهی و حساسيت بيشتری دارد و منطق گفتوگو را مهمترين بديل خشونت میداند.
در همین زمینه :
مبانی اخلاقی حق جدایی طلبی یا طلاق سیاسی
دموکراسی و مسأله حقوق اقلیتهای قومی
آيا دخالتهای بشردوستانه اخلاقاً مجاز است؟ گفتوگو با آرش نراقی
گزارش پارلمان کانادا در مورد ایران / ایرانِ احمدی نژاد تهدیدی برای صلح و حقوق بشر
گزارش جدید مجلس عوام کانادا:
«ایرانِ احمدی نژاد تهدیدی برای صلح و حقوق بشر»
علیرضا جوانبخت قولونجو
گزارش جدید مجلس عوام کانادا در ماه جاری میلادی (دسامبر 2010) در مورد ایران و با تیتر «ایرانِ احمدی نژاد تهدیدی برای صلح، حقوق بشر و حقوق بین الملل» منتشر شده است. در این گزارشِ تقریبا نود صفحهای ضمن درج اظهارات شهود و کارشناسان و نتایج بررسی های کمیته حقوق بشر پارلمان کانادا در رابطه با موارد نقض حقوق بشر شامل حقوق اقلیتهای مذهبی و زبانی، فعالان سیاسی، دانشجویان، مخالفان دولت، روزنامه نگاران، زنان و اقلیتهای جنسی، به نقش ایران در تهدید صلح و امنیت جهانی هم توجه شده است. کمیته همچنین پیشنهاداتی در 24 بند به دولت کانادا ارائه کرده است.
در مقدمه این گزارش آمده است: «بعد از انتخابات ریاست جمهوری 12 ژوئن 2009 در ایران، کانادا و جامعه بین المللی با نگرانی شاهد سرکوب معترضین به نتیجه این انتخابات بودند. این رویدادها نمونه ای دیگر از سابقه بد مقامات ایران در احترام به حقوق بشر بود. همچنین حوادث مربوط به روزهای انتخابات از وجود تنشهای کم سابقه داخلی در این کشور حکایت می کرد.»
در ادامه گزارش، به سابقه و تاریخچه حساسیت کانادا به مسائل حقوق بشر در ایران پرداخته شده است: «اعتراضات سال گذشته در ایران، برخورد شدید مقامات ایرانی با معترضین و عکس العمل جامعه بین المللی، موجب تمرکز بیشتر ‘کمیته فرعی حقوق بشر جهانی مجلس عوام کانادا’ به عنوان زیر مجموعه ای از ‘کمیته امور خارجی و توسعه بین المللی’ این مجلس بر وضعیت حقوق بشر در ایران شد. این کمیته فرعی در پارلمان سی و نهم با برگزاری جلسات و تهیه گزارش در مورد جامعه بهائی ایران، تحقیقات در خصوص سابقه بد ایران در رابطه با احترام به حقوق بشر جهانی را آغاز کرده بود.»
طبق آنچه که در گزارش مجلس عوام کانادا آمده، کمیته مذکور در فاصله زمانی مابین 10 مارس و 29 اکتبر 2009 شانزده جلسه با حضور شهودی که شامل متخصصین، فعالان حقوق بشر از سازمان های غیر دولتی، آکادمسین ها و حقوقدانها بوده اند، برگزار کرده است. با توجه به ارزیابی های کمیته از جلسات مذکور، «حکومت ایران سابقه ای طولانی در نقض سیستماتیک و گسترده حقوق بشر بر علیه مردم خود دارد. این نقض همه جانبه حقوق بشر مواردی مانند سلب حق زندگی، نقض آزادی شهروندان و تبعیض بر اساس مذهب، جنسیت، نژاد و قومیت، زبان، گرایش جنسی و عقاید سیاسی را در بر می گیرد.» بر طبق این ارزیابی «در بسیاری از موارد، حکومت ایران حتی قوانین داخلی خود را نیز زیر پا می گزارد.»
اظهارات شهود
بخش اول گزارش به اظهارات شهود در مورد نقض حقوق بشر در ایران پرداخته است. اظهارات شیرین عبادی حقوقدان ایرانی، فاخته زمانی رئیس انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ)، احمد باطبی سخنگوی گروه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شریف بهروز عضو حزب دمکرات کردستان ایران، رؤیا برومند مدیر اجرائی بنیاد عبدالرحمن برومند، عباس میلانی مدیر مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد، مجتبی مهدوی استاد علوم سیاسی دانشگاه آلبرتا، پیام اخوان استاد دانشگاه مک گیل و عده ای دیگر از اساتید دانشگاه و نمایندگان سازمان های مختلف حقوق بشری و تحقیقاتی به عنوان شهود مورد توجه قرار گرفته است.
اقلیتهای مذهبی
در خصوص وضعیت اقلیت های مذهبی، بر مسائل و مشکلات بهائیان که علیرغم پیروان مذاهب اهل کتاب حتی به عنوان اقلیت مذهبی به رسمیت شناخته نشده اند، تأکید بیشتری گشته و به نقل از جفری مک لارن از وزارت امور خارجه کانادا قید شده است که «بهائیان در بدترین وضعیت ممکن هستند و حتی آن دسته از ایرانیان اصطلاح طلب که به لزوم اصلاح سیاست های آن کشور معتقدند در مورد بهائیان نگاه مبهمی دارند.»
طبق اظهارات شهود، «پیروان مذاهب اهل کتاب مانند مسیحیان و یهودی ها – با اینکه بر خلاف بهائی ها به صورت رسمی شناسایی شده و از حقوق رسمی برخوردارند – ولی از امنیت همه جانبه برخوردار نیستند. رفتارهای تبعیض آمیز بر علیه آنها به صورت عادی در آمده است و یهودیان در معرض تحقیر و رفتارهای اهانت آمیز قرار دارند.»
در خصوص وضعیت اقلیت های مذهبی دیگر به گفته های شریف بهروز عضو حزب دمکرات کردستان ایران در مورد ساخته شدن مساجد بیشمار برای شیعیان در مناطق سنی نشین استناد شده است که با تشویق حکومت صورت می گیرد. آقای بهروز همچنین به ممنوعیت ساخت مسجد برای سنیهای شهر تهران با یک میلیون جمعیت سنی مذهب اشاره کرده است.
برخی از شهود دیدار کننده با اعضای مجلس به سرخوردگی های عمیق ناشی از آزار و اذیت اقلیت های اتنیکی و مذهبی توسط حکومت اشاره کرده اند. عباس میلانی مدیر مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد، گفته است: «برخی از عناصر افراطی شیعه از باز کردن زخم های کهنه و به راه انداختن جنگ شیعه و سنی ابایی ندارند.»
با توجه به اظهارات دکتر میلانی، همه اقلیت ها از جمله بلوچها، کردها، ترکها، ترکمن ها و اعراب که در ایران زندگی می کنند، به یک شکل و یا با تفاوتهایی از حقوق خود محروم بوده اند؛ سهم عادلانه از بودجه دولتی، حق ترویج فرهنگ و حق تدریس زبانشان، همه نادیده گرفته شده است و مناطق محل زندگی آنها تحت کنترل بالقوه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار دارد.
اقلیت های اتنیکی و محرومیت از تحصیل به زبان مادری
شریف بهروز در گفتگو با کمیته تفحص «اشاره قانون اساسی ایران به حقوق مساوی برای تمام اتنیک های ساکن این کشور و تعهدات حقوقی – بین المللی این کشور» را فریبکارانه ارزیابی کرده است.
بنا به گزارش مجلس عوام کانادا، کمیته بررسی در مورد سختی هایی که آذربایجانی ها، بلوچ ها و کردهای ساکن ایران تجربه کرده اند، به سخنان شهود گوش داده است. گفته های جو استورک معاون بخش خاورمیانه و شمال آفریقای سازمان دیده بان حقوق بشر حاکی از آن است که، اقلیت های اتنیکی تبعیض و محدودیت در فعالیت های فرهنگی و سیاسی را تحمل کرده، تحت ظلم و آزار و اذیت بوده و در برخی موارد به اتهام به خطر انداختن امنیت ملی محاکمه می شوند.
بنا به اظهارات فاخته زمانی رئیس انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان، در دیدار با کمیته بررسی، آذربایجانیها علیرغم جمعیت بالایی که دارند، از تحصیل به زبان مادری و امکان ترویج فرهنگ و تاریخ خود محروم هستند. خانم زمانی موارد متعددی از دستگیری ها، بازداشت ها، مجازات و شکنجه آذربایجانی هایی راتوضیح داده است که از راههای مسالمت آمیز به مطالبه و دفاع از حقوق زبان خود می پردازند.
فاخته زمانی ضمن اشاره به احکام متعدد اعدام در بلوچستان، از اعزام قاضی ویژه که بر اساس اعترافات تحت شکنجه و محاکمه 10 الی 15 دقیقه ای در سلول متهمان با پرسیدن چند سؤال بدون حضور دادستان و وکیل مدافع، حکم اعدام صادر می کنند، خبر داده است. به گفته او صدها بلوچ در نوبت اعدام قرار دارند.
خانم زمانی همچنین، همانند دکتر میلانی، به محرومیت و در حاشیه نگهداشته شدن مناطق زندگی اتنیک ها اشاره کرده است. به گفته او خصوصاً در مناطق دور از مرکز اخبار موارد نقض حقوق بشر در بسیاری از موارد گزارش نشده و مورد توجه قرار نمی گیرند. منابع خبری کم و دسترسی به رسانه ها محدود است.
در مورد جمعیت کرد ساکن ایران، کمیته تحقیق، گزارش هایی در مورد شرایط دشوار زندگی در طی 8 سال جنگ با عراق، ممنوع بودن تحصیل به زبان کردی و پدیده ای به نام «گزینش» و تبعیض شغلی و موارد دیگر دریافت کرده است.
در گزارش همچنین به مسائل دیگری از جمله بد رفتاری علیه قسمتی از جامعه اکثریت شیعه و مجازات اعدام برای نوجوانان پرداخته شده است.
نتایج بررسی کمیته تحقیق
در بخش تحقیقات کمیته فرعی به مواردی مانند عدم پایبندی ایران به تهعدات خود در رابطه با رعایت حقوق بشر، وظایف حکومت ایران، نقش کانادا در رابطه با بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران، حمایت کانادا از ایرانی ها برای رسیدن به جامعه ای آزاد و دارای عدالت، هدف قرار دادن افراد حقیقی صاحب منصب در ایران که مسئول نقض حقوق بشر هستند و لغو مصونیت های دولتی در مورد مقامات ایران که حقوق بشر را نقض می کنند، پرداخته شده است.
پیامدهای هسته ای شدن ایران
در خصوص ایران و صلح و امنیت بین المللی هم اظهارات شهود شامل موارد زیر توسط نمایندگان پارلمان شنیده شده است:
– ایران و حمایت از گروههای تروریستی
– تشویق به نسل کشی از طرف مقامات ایرانی (در گزارش مجلس عوام کانادا از سخنان احمدی نژاد و سایر مقامات ایرانی در مورد لزوم از بین رفتن اسرائیل با عنوان «تحریک به نسل کشی» یاد شده است.)
– ایران و جاه طلبی برای دستیابی به قدرت هسته ای
– پیامدهای یک ایران صاحب قدرت هسته ای: رابطه بین توانمندی های هسته ای ایران و حقوق بشر جهانی، امکان عملی کردن سخنان در زمینه نسل کشی، قدرت بالقوه در بی ثبات کردن منطقه
در قسمت تحقیقات کمیته در خصوص ایران و صلح و امنیت بین المللی، تعهدات ایران در قبال صلح جهانی، پیامدها برای کانادا، مسئولیت کانادا در خصوص حفاظت و پیشگیری، لزوم توجه به برنامه هسته ای ایران و رابطه برنامه هسته ای ایران با مقاصد نسل کشی بررسی شده است.
در گزارش مجلس عوام کانادا مسائل نقض حقوق بشر در ایران پس از انتخابات مورد کند و کاو قرار گرفته است.
این کمیته همچنین در ارزیابیهای خود اشاره می کند که؛ حکومت ایران فعالان حقوق بشر و روزنامه نگارانی را که اقدام به گزارش موارد نقض حقوق بشر می کنند زندانی و شکنجه کرده و بعضاً آنها را به قتل می رساند. این کشور از طرفی فعالیت گروههای مدافع حقوق بشر داخلی را ممنوع می کند و از طرف دیگر سازمان های بین المللی مدافع حقوق بشر هم سالهاست که اجازه ورود به خاک ایران را نداشته اند.
پیشنهادات کمیته به دولت کانادا
کمیته مذکور برای بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران پیشنهادهایی در 24 بند به دولت کانادا ارائه کرده است. در برخی از این پیشنهادات از دولت کانادا خواسته شده است؛ ضمن ادامه و افزایش حمایت معنوی از سازمان های مدافع حقوق بشر ایرانی و کانادایی فعال در مسائل ایران، این گروهها را– در صورت امکان – از حمایت های مالی نیز برخوردار سازد، از حرکتهای دمکراتیک در ایران حمایت های معنوی و دیپلوماتیک به عمل بیاورد، از حکومت ایران بخواهد اجازه فعالیت سازمان های مدافع حقوق بشر بین المللی در درون این کشور را صادر و محدودیت و فشارها بر روی گروههای داخلی مدافع حقوق بشر را میان بردارد، برای ایجاد کرسی تحقیقاتی در خصوص روابط مابین ایران و کانادا و مسائل حقوق بشر ایران در یک دانشگاه کانادایی امکانات مالی اختصاص دهد، رادیو بین المللی کانادا را در خصوص پخش برنامه به زبان فارسی تشویق کند، پیشگیری های لازم را انجام دهد که دفاتر، رسانه ها و مراکز وزارت امور خارجه ایران برای تهدید و محدود کردن دیاسپورای ایرانی امکان استفاده از امکانات خود در کانادا را نداشته باشند، روابط در سطوح بالا را کاهش داده و دولت از این امر در جهت وادار کردن ایران به بهبود وضعیت حقوق بشر استفاده کند.
همچنین کمیته به دولت کانادا پیشنهاد کرده است که مطابق با مسئولیت های کانادا تحت ماده یک کنوانسیون نسل کشی و ممنوعیت تحریک به نسل کشی طبق ماده 3 این کنوانسیون از شورای امنیت سازمان ملل بخواهد تا پرونده رئیس جمهور محمود احمدی نژاد و آن دسته از مقامات ایرانی را که مستقیماً و در ملأ عام به تشویق نسل کشی ]علیه اسرائیل و یهودی ها [می پردازند، برای انجام تحقیقات و پیگرد قانونی به دادگاه جرائم بین المللی ارجاع دهد.
نسل کشی در هشت مرحله
به گفته پروفسور استنتون رئیس سازمان بین المللی پژوهشگران نسل کشی، که نتیجه تحقیقات خود در زمینه اقدام به نسل کشی را در اختیار کمیته بررسی قرار داده است، نسل کشی در یک فرایند هشت مرحله ای صورت می گیرد. این پژوهشگر معتقد است که 6 مرحله از این مراحل هشت گانه در ایران به وقوع پیوسته است. دسته بندی انسانها به صورت «ما» و «آنها»، نمادسازی و مارک زنی، معرفی «آنها» به صورت موجوداتی فاقد صفات انسانی، سازماندهی گروههای تروریستی، ایجاد تضاد و قطب های مختلف، آغاز عملیات، نابود کردن و «انکار» عنوانهای مراحل هشت گانه پروفسور استنتون هستند.
کمیته به نقل از این محقق اشاره کرده است که این دسته بندی انسانها به صورت «ما» و «آنها» در مورد ساکنان خود کشور ایران هم صورت گرفته و جوامعی مانند «بهایی ها و آذربایجانی ها» و گروههای دیگری که از حقوق سیاسی معمول هم برخوردار نیستند جزء دسته «آنها» به حساب آمده اند.
منبع:
آزربایجانیها را آزاد کنید / اسامی حامیان جدید کمپین
با گذشت اندک زمانی از انتشار بیانیه درخواست آزادی زندانیان سیاسی آزربایجان ، سیصد نفر دیگر از کنشگران اجتماعی ، سیاسی به جمع حامیان آن پیوستند که اینک اسامی کل حامیان که بیش از هزاروصد نفر می باشند ، تقدیم خوانندگان محترم می شود.
بیانیه جمعی از خانوادههای زندانیان سیاسی، روشنفکران، اساتید دانشگاه، فعالین جنبشهای اجتماعی و حقوق بشر
آزربایجانیها را آزاد کنید
از اوایل بهار امسال تا کنون دهها تن از مدافعین حقوق مدنی و فرهنگی آذربایجانی در شهرهای مختلف از جمله شهرهای تبریز، تهران، کرج، اورمیه، اردبیل، میاندوآب، ماکو، کلیبر، مشکینشهر، خوی و صوفیان و…. دستگیر و راهی زندان شدهاند. هرچند برخی از آنان به قید وثیقه و… آزاد شدهاند اما هنوز گروهی به اسامی خانمها حمیده فرجزاده، زهرا فرجزاده (فعالین حقوق زن) و آقایان اکبر آزاد (نویسنده و ژورنالیست)، مهندس حسن رحیمی بیات (فعال حقوق بشر)، حسین نصیری، دکتر علیرضا عبدالهی، دکتر لطیف حسنی، مهندس محمود فضلی، مهندس شهرام رادمهر، آیت مهرعلی بیگلو، بهبود قلیزاده، آیدین خواجهای، بهمن نصیرزاده، حیدرکریمی، نعیم احمدی، یونس سلیمانی، شکرالله قهرمانی فرد، همگی از فعالین مدنی آذربایجان هنوز بطور متوسط سه ماه در زندان انفرادی بودهاند، این درحالی است که سعيد متينپور، علی عباسی، ودود سعادتی، رحیم غلامی و بهروز علیزاده نيز از سال گذشته همچنان در حال سپری کردن زندان خود بوده و اخیرا نیز خانم هانیه فرشی شتربان و ….. بازداشت و به مجموعه قبلی اضافه گشتهاند.
به قرار اطلاع بسیاری از این دستگیریها بدون ارائه حکم دادگستری انجام شده، آنان در زندان انفرادی نگهداری میشوند و از حق انتخاب وکیل محرومند، برخی تحت شکنجههای شدید فیزیکی و روحی قرار گرفته، اجازه ملاقات یا تماس تلفنی با خانوادهشان را ندارند !
ما ضمن تایید حقانیت آذربایجانیها در طرح مطالبات فرهنگی، زبانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خویش، اعتقاد داریم که مبارزه برای تامین دموکراسی از مبارزه برای تامین حقوق اولیه اهالی مناطق اتنیک کشور جدا نیست، ما سیاستهای تبعیضآمیز حکومتهای مرکزی ایران را که موجب عقبماندگی نسبی مناطق مختلف و ایجاد شکاف قومی در جامعه ایران شده است را به شدت محکوم میکنیم.
ما معتقدیم که مبارزه با دیکتاتوری با نادیده گرفتن، حقوق شهروندان ترک و کرد و عرب و ترکمن و بلوچ و …. موفقیتی در پی نخواهد داشت.
لذا بدینوسیله ضمن محکوم نمودن هرگونه مصادیق خشونت، شکنجه، تحقیر و توهین و نقض حقوق فردی بازداشتشدگان و با درخواست از رسانههای مستقل و سازمانهای حقوق بشری جهت پوشش خبری و حمایت از آنان، خواهان آزادی سریع و بیقیدوشرط و ارجاع پرونده آنها به یک محکمه عادله هستیم
سری دوم امضاها شامل سیصد امضا به ترتیب حروف الفبا
الهوردی اباذری، حسن اباذری، عباس اباذری، سیروس ابراهیم نژاد، مهدی ابراهیمزاده، ایپک احسنگر، آذر احسنگر، سارا احسنگر، صونا احسنگر، سریه اردبیلی، داداش اصلانزاده، فردین افروزی، حسین اکبرزاده، روح اله اکبری، آشقین امامی، گونش امانی، احمد امراهی، آیدا امیرهاشمی، عبداله امیرهاشمی (جوانشیر)، فرهاد امیری، محسن امینی، محمد انصاری، محمدرضا انصاری، مرتضی اوجاقلو، مصطفی اوروج قلیلو، ابراهیم ایرانی، مریم ایرجی، لاچین ایمانپور، فریدون آدیگوزلی، موسی آشفته، حمید آقاسی، صدرا آقاسی، مرتضی آقاسی، بهروز آقایی، سلطانعلی باقرپور، عمران باقری، محمد باقری، اتابک بختآور، بابک بختآور، سیامک بختآور، علی بدلی، اختر بدوستانی، ابراهیم برادران، سولدوز بورچالی، سمیه بیغم، حمید بیات، علی بیات، عیوض بیات، داوود بیاتماکویی، محمدعلی بیانی، مصطفی پاکنژاد، عباس پوراظهری، حسین پورمحمدی، حسین پور مهدی، علی پورعلی، حسن پورممی، علی پورولی، اعظم پیری، هایده تابش، بایبک تبریزلی، محمدرضا تبریزلی، بهنام ترکانپور، اسد تقیزاده، عظیم تمجیدی، حمیده جباری، ابراهیم جعفرزاده، منوچهر جعفرزاده، جوانشیر جعفروف، ائلناز جعفری، تقی جمالزاده، اسماعیل جمالی، رحیم جوادبیگلو، احمد جوادی، علیرضا جوانبخت قولنجی، کریم جهانگرد، حیدر جهانگیری، زریر جهانگیری، کاوه جهانگیری، امین جهانی، رضا حاجیزاده، شیرزاد حاجیلو، نعمت حاجیلو، حسین حسنی، فرهاد حسنی، یعقوب حسنی، علیرضا حسینزاده، حسن حسینعلی، سیدمرتضی حسینی، رضا حقی زاده، یاشار حکاکپور، عیسی حمزهزاده، حمید دادپور ، مهدی حمیدی شفیق، فاطمه حیدری، لیلا حیدریزاد، اختر خانی، داوود خداکرمی، ودود خدایی، محمدرضا خشتی، احسان خضرلو، مهدی خضرلو، حمید خلیلی، احمد خوشبخت، حاج حسن خیاط، حمید دادپور، علی دانایی، بابک دانشور، نسیم داودزاده، علی دماوندی، بهنام دوستدار، سیما دیدار، مهدی دیهمی، بهروز ربیعی، عارف رحیم اوغلو، بهرام رحیمی بیات، خدیجه رحیمی بیات، مریم رحیمی بیات، محمد رزاقی، بیوک رسولوند، مجید رضاپور، رضا رضازاده، یحیی رضازاده، خلیل رضائی، جواد رضوانی، علی رنجبر، فرحروز رنجبر، حسن زارعزاده اردشیر، یونس زارعیون، آینور زرین تاج، فاخته زمانی، پیروز زورچنگ، جواد زیرک، سجاد زینالی، علی ستاری، ثریا سرمست، مسعود سرمست، محرم سعادتی، محمود سعادتی، مصطفی سعادتی، عبداله سعادتی یئنگیجه، بهنام سلطان بیگی، علیرضا سلطانی، قهرمان سلطانی، گودرز سلمانی نساز، آیدین سلیمی، مهدی سلیمی، بهرام سیدی، خسرو سیدی نادارلی، احد شادباد، عبدالله شفاهی، مهدی شفاهی، وحید شیخ بگلو، بهنام شیخی، بهنام شیخی سامانلو، ایوب شیری، غلامرضا صبری تبریزی، سعید صداقت، حسن صفری، سمیه صمدی، مینا صمدی، داریوش ضیائی، عطیه طاهری، حسن ظاهر، لیلا ظاهر، امیر عابدینی، علیرضا عباسعلیزاده، سعید عباسی، سالار عراقی، سلمان عراقی، عیسی عراقی، صمد عزلتی، پیام علیقلیلو، سئودا علی محمدی، فرج علیاری، رجب علیزاده، صدرالدین علیزاده، محمود علیزاده، معین علیزاده، سئودا علیمحمدی، داریوش عندلیبیان، مقصود عهدی، جواد غازانی، سهند غلامی، غنی غنیزاده، جلیل غنیلو، باقر فاطمی، جواد فتحی، لاله فخری زنوز، نوید فرازی، عباس فرزین مهر، شعبان فرشی، علی فرشی، مرتضی فرشی، علیرضا فرشی یکانلی، افضل الدین فضلی، ایوب فضلی، حاجی فضلی، غنی فیضی بالو، رحیم قابل نژاد، محرم قادری، رضا قاسم پور، زینال قاسمنژاد، نادر قره باغلی، واحد قره باغلی، گلی قره داغی، یوسف قصابی، مهدی قلی پور، مریم قلیزاده، احد قنبری، حسن قولنجی، آیناز قیچلو، محمود کارگر، هما کاویانی، اکبر کرمی، مهرداد کرمی، مجتبی کرنی، ایلقار کریمی، شعبان کریمی، مسعود کلانتری، فرناز کمالی، مینا کهربائی، جعفر کیوانچهر، علیرضا گلزارنژاد، الیاس گندمی، آراز م. فنی، تکین ماهارلی، اکبر مجرد صوفیان، بایرام محبعلیلو، بهمن محبعلیلو، علی محبعلیپور، هادی محسنزاده، مینا محمدپور، دنیز محمدزاده، احمد محمدی، امید محمدی، علی محمدی، یعقوب محمدی، حسین محمدی الوار، مرجان محمدی خانقاه، دومان محمودی، علی محمودی، مرتضی مرادپور، مرتضی مرادی، آزاد مرادیان، سید حسن مرتضوی هریس، رامین مردانی، ابوالفضل ملکی، حمید منافی نادارلی، وحید منافی نادارلی، یونس منافی نادارلی، حبیب منفی آذر، سعید موسویپور، حمید موسوی پور اصل، طاهر مهامی، مهسا مهدیزاده، حمید مهشید، بهار ناظری، آتا بی نجفپور، شروین دخت نجفپور، نسترن ندائی، سهند نسیمی، امیر نصیبی، رمضان نصیرزاده، عماد نصیرزاده، غلامرضا نصیرزاده، فرشته نصیرزاده، مجتبی نصیرزاده، ودود نظام، تئلناز نعمتی، اکبر نعیمی، عباس نعیمی، خدیجه نورزاده، بلال نورمحمدی، جلال نورمحمدی، جلیل نورمحمدی، رعنا نورمحمدی، ماهرخ نورمحمدی، مهراب نورمحمدی، مهران نورمحمدی، بهنام نورمحمدی نادارلی، مرتضی نورمحمدی نادارلی، اصغر نوری، افسانه نوری، اکبر نوری، عباس نیکروان، یاسر نیکروان، امیر عباس وجودی، هرمز هاشمی، شاهین هلالی خیاوی، نگار همتی، فرشته یعقوبی، رحمن یوسفی.
سری اول امضاها شامل هشتصد امضا
صفر ابدالی، گوهر ابدالی، مهدی ابدالی، سیروس ابراهیم نژاد، شهباز ابراهیم نژاد، منوچهر ابراهیم نژاد، خانواده احمدی: (اکبر، بهروز، پرویز، ثریا، حسن، حسین، خلیل، رقیه، ریحانه، سمیرا، سیروس، علی، قربان، گلمحمد، محمد، مهدی، مهرداد و ولی احمدی)، امین احمدیان، حسن احمدیان، وحیده احمدیان، یاشار ادریسی، علیرضا اردبیلی، غلامرضا اردبیلی، محمد اردبیلی، آیسان اردبیلی اصل، پروین اردلان، حسن ارک، امیر اسحاقی، زهره اسدپور، لیلا اسدی، یاسر اسدی، صادق اسکندری، زویا اسکندریان، سعیده اسلامی، محمد حسین اسماعیل، بهرام اسماعیل بیگی، علیرضا اصغرزاده، افسانه اصفهانی زاده، غلامعلی اصفهانی زاده، الهام اصفهانیان، حسین اصفهانیان، آراز اصل خلخالی، داداش اصلانزاده، سولماز اصلانزاده، سئویم اصلانزاده، یاشار اصلانزاده، بابک اصلانی، نگار اصلانی، آتیلا اعتمادی، بهارک اعتمادی، مهدی اعتمادی، ناصر افشارلی، علی افشاری، محمودعلی افشاریه، امیر اقنایی، محمدرضا الاردبیلی، نسرین الماسی، رجب الیاسی، صفورا الیاسی، اکبر امانتی، امیر امانتی، احمد امید یزدانی، فرهاد امیدوار، نوشابه امیری، آسیه امینی، مهدی امینی زاده، علی انجم روز، الناز انصاری، وهاب انصاری، حسین انور حقیقی، عباس انورحقیقی، علی اورمان، کریم اورمولو، ائلناز اوستاجلو، آیسان اوستاجلو، حسین اوستاجلو، سحر اوستاجلو، شاهین اوستاجلو، لیلا اوستاجلو، مریم اهری، عبدالله اهوازی، نادر اهوازی، حسین ایامی، سمیه ایامی، رضا ایروانی، روشنک ایروانی، ژیلا ائل بی قیزی، سولماز ائلبی قیزی، م. ائینالی، توران آتا بی لی، طغرل آتابای، ابوذر آذران، سئودا آذرتورک، عذرا آذری، مهدی آذری، مهدی آذری، یعقوب آذری، مرضیه آریانفر، خانواده آزاد: ( ائلناز، آیدا، حیدر، فاطمه، گوزل، محسن و یاشار آزاد)، محمد آزادگر، عباس آزادیان، داریوش آشوری، مهدی آقا زاده، بابک آکسون، آرش آهنگر قشقائی، کاوه آهنگری، پروانه آیتی، شکور بابازاده، ناهید بابازاده، الناز بابایی، اوختای بابایی، یاشیل بابک، غازی باشبوغ، ناصر باغیر اوغلو، نادر باغیر اوغلو (جوشغون آذر اوغلو)، خاقان باقراوغلو، مهدی باقری، مهدی بایرامزاده، لیلی بخشی پور، سهند بخشیان، منیره برادران، رضا براهنی، فائزه برقی، ناصر بلیدای، صفیه بندوخت، جاوید بنی فاطمه، مریم بهاران، شهلا بهاردوست، مهران بهاری، گلاله بهرامی، نجات بهرامی، پوریا بهروان، حسن بهگر، آرش بهمنی، صبری بهمنی، ناهید بهمنی، احمدرضا بیات شیرازی، افسانه بیاتی، سعید بیدخت، بهرام بیگدلی، رضا بیگزاده، آیدا بیلگین، آیسان بیلگین، آیلین بیلگین، محمود بیلگین، هاشم بیلگین، اکبر پاشایی، سولماز پوراقدم، احمد پوردستان، گلی پورستمی، خدیجه پورمهدی، خلیل پورمهدی، رسول پورمهدی، علی پورمهدی، سلمان پورنجف، صالح پورنجف، کاظم پورنجف، زینب پیغمبرزاده، بلال تابعی، علی تاتار، محمد تارین، رمضان تاریوردی، ائلیار تبریزلی، رضا تبریزی، خسرو تجربه کار، هاجر ترخانی، آیدین تقی پور، ربابه تقی زاده، علی تقیپور، آیدا تمجیدی، حسن تمجیدی، عظیم تمجیدی، نیره توحیدی، بابک تهرانی، سمیه تهرانی، مژگان ثروتی، احمد جابر، عبداله جبرائیلی، خرامان جعفراووا، اصغر جعفربیگی، خانواده جعفرپور: (ائلمان، حسن، حسین، ساریگل، کمال، مرتضی و مصطفی جعفرپور)، نوشین جعفرقیزی، اکبر جعفری، حامد جعفری، رضا جعفری، فاطمه جعفری، یاشار جعفری، امیر جلایر ادریسی، سهراب جلوخانی، بایرام جلیلی، پینار جلیلی، احمد جمشیدی، اسماعیل جمیلی، بهروز جوادی، سارا جوادی، جلوه جواهری، محمود جوشغون، احد جولانی، محمد جهانبخش، اسفندیار جهانبخشی، غزاله جهانشاه، خانواده جهانگیرپور: (رحیم، زینب، صابر، عبدالله، لطیفه، محمود، معصومه، منصوره، مهدیه و وحید جهانگیرپور) حسین جهانی، کاظم جهانی، حمید حاتم خانی، سیف الدین حاتملوئی، ائلچین حاتمی، علی حاجی، حبیبه حافظی، علی حامد ایمان، بابک حبیبی، جلال حجتی، عبدالحسین حردان، رزا حسامی، صمد حسن زاده، گیتی حسن زاده، هادی حسن زاده، حسین حسن زاده اصل، گیتی حسنپور، رویا حسنپور ابهری، احد حسنخانی، سیامک حسنخانی، مینا حسنخانی، هاتف حسنخانی، جابر حسنزاده، صابر حسنزاده، مهدی حسنزاده، الهام حسنلو، شاهین حسنی، منیره حسنی، فیروز حسین اوغلو، مریم حسین خواه، هوشنگ حسین زاده، حسین حسینپور، سعید حلفی، اصغر حمدی، نوروز حمزی، عبد حمیدی، هادی حمیدی، حمید حنیفی، آذر حیدرقیزی، حسین حیدری، ستار حیدری، فاطمه حیدری، مهدی حیدری (اهوازی)، مهدی حیدری (آذربایجانی)، مقدم حیدری زاده، فخرالدین حیدریان، شریف حیوزاوی، امیر خالقی، فاطمه خالقی، بهزاد خدابنده لو، اللهوردی خدایی، جبرائیل خدایی، سریه خدایی، قلی خدایی، مهدی خدایی، نوروز خدایی، عباس خرسندی، مصطفی خسروی، ویدا خسروی، الناز خلخالی، علیرضا خلیلی، رویا خویی، محمدرضا خویی، اکرم خیرخواه، عبداله خیرخواه، رضا داداش نژاد، شورانگیز داداشی، مسعود داداشی، یاشار دانشگر، فریبا داوودی مهاجر، جواد درختی، حسن درخشان، حبیب درزی نویسی، علی دروازه غاری، عیوض دستمرد، یمن دستمرد، سلامت دشتی، حبیب دلیری، امیر دلیلی، جابر دنیامالی، مصطفی دولتخواه، محمدعلی دولتمندی، رضا دهقان(چنگی)، آیدین دهقانی، اتابک دیاری، آیسان ذوالقدر، حوریه ذوالقدری، الهه رادمهر، سجاد رادمهر، صالح رادمهر، جعفر راشدی، حسن راشدی، بیوک راعی، ولی راعی، مریم رحمانی، احمد رحیمی، نریمان رحیمی، آیت رزاقی، جابر رزاقی، نصیر رزاقی، سهراب رشتبری، علی رشتبری، عیسی رشتبری، ابراهیم رشیدی، امیر رشیدی، کامی رضانیا، پینار رضایی، علی رضایی، محمد رضایی، مهدی رضایی، کاوه رضائی شیراز، احسان رمضانیان، علیرضا رهبری، سئودا زبردست، شلاله زبردست، حسن زرهی، کاوه زنجانلی، محمد زین الدینی، رمضان ساعدی، ناهی ساعدی، موسی ساکت، آتیلا سببی، مناف سببی، بهرام سپاسگذار، سوره سربازی، آیدا سعادت، بابک سعادتمند، لیلا سعادتی، خانواده سعدالهی: ( ابوالفضل، ائلناز، بهروز، بهزاد، خدیجه، داوود، عبادالله، علی، مهناز، ولی و یونس سعدالهی)، محمد سعید زاده، محمود سعیدزاده، تیمور سلجوق، رضا سلحشور، ناهید سلطان زاده، هدایت سلطانزاده، صابر سلطانی، علی سلطانی، عدنان سلمان، خانیم سلمانزاده، مریم سلمانزاده، ایلقار سلیمانی، آراز سلیمانی، سلیمان سلیمانی، فیصل سواری، افسانه سولدوزلو، بهرام سهرابی، امیر سؤیلم، علی سیاسی راد، حوریه سید عباسی، محمود سید کریمی، اسد سیف، فرشید سیگاری، سلمان سیما، افسانه سئویگین، ستار سئویگین، حسین شاخصی، حمید شافعی، علی شاملی، یونس شاملی، اصلان شاهسئون، آزاده شاهسئون، شهلا شاهسئون، یونس شاهورن، اکبر شبانی، عباس شبانی، معصومه شبانی، بابک شربیانی، نوید شرکتی، جلیل شرهانی، حسن شریعتمداری، امیر شریفنیا، رامین شریفنیا، موسی شریفی، روحی شفیعی، امید شکری، جبرائیل شکری، اصغر شکیبا، اکبر شکیبا، حسین شمسی، باقر شهنازی، نگین شیخ الاسلامی وطنی، شهاب الدین شیخی، فرشته شیرازی، محمد شیرزاد، سیروس شیری، فیروز شیری، ابولقاسم صادقی، فتانه صادقی، سیمین صبری، عیسی صبری، موسی صبری، رشید صبوری، لیلا صحت، ضیاء صدرالاشرافی، سمیرا صدری، علیرضا صرافی، جلال صفراوغلو، حسن صفری، سهیل صفری، یاور صفری، فرزاد صمدلی، امیر رضا صیادی، ابراهیم ضحاک، گلشن ضربی، معصومه ضیا، فرح طاهری، هادی طرفی، فاضل طریفی، سوسن طلوعی، یوسف طهماسبزاده، عهدیه عبادی، افسر عباس تقی دیزج، الهام عباسپور، الناز عباسزاده، فرح عباسزاده، محبوبه عباسقلی زاده، جواد عباسی، حسن عباسی، حسین عباسی، محمد عباسی، محمدرضا عباسیون علی اباد، کمال عبدالخانی، وجدان عبدالرحمن، ظریفه عبدالهی، علی عبدالهی، علیرضا عبدالهی، گلناره عبدالهی، تورج عبدلزاده، قلی عبدلزاده، میثاق عبدلی سیسان، کریم عبدیان، ناصر عبیات، محمد عتیقینژاد، فریبا عجمی، احمد عجمی هیدج، رضا عدالتی، صدیقه عدالتی، جواد عدلتی، جواد عدلی، مهدی عراقی، پروین عراقی مرعشی، مهدی عربشاهی، اصلان عربلوئی، بابک عربلوئی، راحل عزمی، سجاد عزیزی، سعید عزیزی، سهیلا عزیزی، یوسف عزیزی بنی طرف، عصمت عطایی، اکبر عطری، کاظم علمداری، بهاره علوی، رضا علوی ثانی، جعفر علی عباسی، ابراهیم علیپور، فرهمند علیپور، غلامحسین علیپور اصل، فریبا علیپور خرمدره، شهین علیزاده، غلامعلی علیزاده، یوسف علیزاده آذر، غلامعلی علیزاده مراغی، داریوش عندلیبیان، بهبود غلامی، توکل غنی لو، ارسان غیبی، بیوک غیبی، کبری غیبی، میرولی غیبی، ناصر غیبی، فرشید فاریابی، حیدر فتاحی، روحالله فتاحی، فرشته فراهانی، خانواده فرجزاده: (ابوالفضل، حسن، حسین ه، حمید، سکینه، عقیل، فاطمه، فرشته، محبوب، محمود و ملیحه فرجزاده)، مهدیه فرجزاده، خدیجه فرجی، یارغیب فرجی، بهنام فردی، عصمت فردی، نصیب فردی، یعقوب فردی، یوسف فردی، محمود فرزانه، سمیه فرشی، غلام فرهنگی، سمیه فرید، فرانک فرید، امین فضلی، صابر فضلی، ثریا فلاح، آقابیگم فیضالهی، علی قاراپاپاق، ائلدار قاراداغلی، آغری قاراداغلی، حسن قاسمپور، حسین قاسمپور، خانم قاسمپور، قاسمعلی قاسمپور، اختر قاسمی، اژدر قاسمی، محسن قاسمی، معصوم قاسمی، کاوه قاسمی کرمانشاهی، سعید قاسمی نژاد، ایوب قانع، محمد قائم مقامی، بهروز قرابابائی، اکبر قربانی، علی قرهجهلو، شهین قزلباش، فاطمه قزلباش خمسه، زهره قزوینیزاده، خانواده قلیزاده: (حمید، داداش، روحالله، ژیلا، سولماز، شاهباز، مجید، محمد و وحید قلیزاده، حسین قنبری، زهرا قنبری، هانیه قورخماز، سهیلا قهرمانی، ماوی قهرمانی، یاشار قهرمانی، حسن کاظمزاده، رضا کاظمی، مجید کاظمی، علی کافی، صالح کامرانی، هادی کحالزاده، کاوه کرمانشاهی، عبدل کریم زهی، شهلا کریمزاده، سولماز کریمزاده اصل، امیر کریمی، بهروز کریمی، بهزاد کریمی، رضا کریمی، علی کریمی، علیرضا کریمی، وجیهه کریمی، محمدعلی کریمی اصل، علی کشاورز، خلیل کعبی، حسن کمانداری، حامد کنانی، جلال کودریلو، امیر کیارسی، آتیلا کیشیزاده، خانواده کیومرثی: ( اتابک، احمد، اصغر، اکبر، بابک، حسین، سامان، سمیرا، فاطمه، محسن و محسن کیومرثی)، عباد گرگری، علیرضا گلزارنیا، سید میثم گلستانی، گونتای گنجالپ، جاوید گونئی، حسن لاهیجی، نگار السادات لاهیجی، عباس لسانی، الهام لطیفی، ژیلا م. شریعت پناهی، محمود ماهری، لیلا مجتهدی، کاظم مجدم، عسگر مجرد، داریوش مجلسی، الهام محبوبی، محبوبه محبی، سوسن محرمی، علی محمدزادگان، یاشار محمدزادگان، بهکام محمدی، بهمن محمدی، روژین محمدی، سامان محمدی، فرحناز محمدی، نسرین محمدی، نوید محمدی نسب آباد، صیاد محمدیان، آزاد محمودی، شهاب مخبری، احمد مختاری، علی مختاری، نسرین مختاری، آیدین مخلص علوی، بلال مراد ویسی، شاهین مرادی، صابر مرادی، عادل مرادی، امیر مردانی، فرنگیز مردای، فرید مریشدی، شهرزاد مسعودی، مهرداد مشایخی، اسماعیل مشفقیفر، منصور مشفقیفر، محمد مصری، کاوه مظفری، مهری معمار حسینی، محمود معمارنژاد، علی معینی، خدیجه مقدم، رضوان مقدم
ترجمه انگلیسی
Release the Azerbaijani Civil and Cultural Rights Advocates in Iran
ترجمه عربی
اطلقوا سراح المعتقلين الاذربايجانيين
ترجمه ترکی
Güney Azərbaycanlı məhbuslari Buraxın
بیش از 800 فعال سیاسی،اجتماعی، فعالان زنان و حقوق بشر : آذربايجاني ها را آزاد كنيد / آذربایجانلیلاری بوراخین
متن ترکی :
بیر قروپ سیاسی دوستاقلار عاییلهسی، آیدینلار، آکادمیسینلر، اینسان حاقلاری و سوسیال حرکتلرین آکتیویستلرینین بیانیهسی
آذربایجانلیلاری بوراخین
1389/6/7
بو ایل یازین اوللریندن اعتیبارا سیویل و کولتورل حاقلاری ساوونان اونلارجا آذربایجانلی تبریز، تهران، کرج، اورمیه، اردبیل، قوشاچای، ماکی، کلیبر، خیوو، خوی، صوفیان و…شهرلرینده توتوقلاناراق دوستاغا گؤندریلیبدیر. بونلاردان بیر نئچهسی وثیقه قارشیسیندا آزادلیغا بوراخیلسا بئله، هله ده خانیملار: حمیده فرجزاده و زهرا فرجزاده (قادین حاقلاری آکتیویستلری) و جنابلار: اکبر آزاد (یازیچی و ژورنالیست)، مهندس حسن رحیمی بیات (اینسان حاقلاری آکتیویستی)، حسین نصیری، دوکتور علیرضا عبدالهی، دوکتور لطیف حسنی، مهندس محمود فضلی، مهندس شهرام رادمهر، آیت مهرعلیبگلی، بهبود قلیزاده، آیدین خواجهای، بهمن نصیرزاده، حیدر کریمی، نعیم احمدی، یونس سلیمانی و شکراله قهرمانی (هامیسی آذربایجان سیویل آکتیویستلری) اورتالاما اوچ آیدیر کی انفرادی سلوللاردا دوستاقدادیرلار، عینی حالدا سعید متینپور، علی عباسی، ودود سعادتی، رحیم غلامی و بهروز علیزاده کئچن ایلدن اعتیبارا حبس جزاسینی چکیرلر، سون واخلار دا هانیه خانیم فرشی شتربانی و ….. توتوقلاناراق، اؤنجهکیلره قوشولموشلار.
معلوم اولدوغو کیمی بیر چوخ توتوقلامالار عدلیه حؤکموندن قیراق اوز وئرمیش، توتوقلانانلار تک سلوللاردا و وکیل سئچمه حاقیندان یوخسون ساخلانیلمیشلار، اونلاردان بیر نئچهسی روحی و جیسمی ایشکنجهلره معروض قالیب، عاییله عضولریله گؤروشلری ویا تلفون باغلانتیلاری بئله یاساقلانمیشدیر.
بیز آذربایجانلیلارین دیل و کولتور، سوسیال، اقتیصادی و سیاسال ایستکلرینین طلبینده حاقلی اولدوقلارینی وورغولاییر و اینانیریق کی دموکراسی اوغروندا دیرنیش، اتنیک بؤلگهلر اهالیسینین ایلکین حاقلارینی قازاندیران موجادیلهدن آیری دئییل. بیز اتنیک بؤلگهلرین گئریده ساخلاییب، توپلومدا اتنیک چاتین یارانماسینا باعیث اولان ایران مرکزی حکومتلرینین آیری سئچگیلیک سیاستلرینی کسینلیکله قیناییریق.
بیزجه تورک، کورد، عرب، تورکمن و بلوچ ….و ساییرهنین وطنداش حاقلارینی نظرده آلمادان دیکتاتورلوغا قارشی مجادیله باشاریلی اولمایاجاقدیر.
بو سببدن بیز توتوقلانلارا قارشی آپاریلان هرنوع زوراکیلیق، ایشکنجه، کوچومسهمه، تحقیر و فردی حاقلارینین پوزولماسینی محکوم ائدیب، بوتون اؤزگور مدیالار و اینسان حاقلاری اؤرگوتلریندن اونلارین خبرلرینی یایینلاییب، حیمایه آلتینا آلینمالارینی ایستهییریک، هابئله طلب ائدیریک کی دوستاقلانانلار شرطسیز آزادلیغا بوراخیلیب، عدالتلی بیر محکمهیه ارجاع ائدیلسینلر.
متن فارسی :
خانوادههای زندانیان سیاسی، روشنفکران،اساتید دانشگاه، فعالین جنبشهای اجتماعی و حقوق بشر
آذربایجانیها را آزاد کنید
هفتم شهریورماه هشتاد و نه
از اوایل بهار امسال تا کنون دهها تن از مدافعین حقوق مدنی و فرهنگی آذربایجانی در شهرهای مختلف از جمله شهرهای تبریز، تهران، کرج، اورمیه، اردبیل، میاندوآب، ماکو، کلیبر، مشکینشهر، خوی و صوفیان و…. دستگیر و راهی زندان شدهاند. هرچند برخی از آنان به قید وثیقه و… آزاد شدهاند اما هنوز گروهی به اسامی خانمها حمیده فرجزاده، زهرا فرجزاده (فعالین حقوق زن) و آقایان اکبر آزاد (نویسنده و ژورنالیست)، مهندس حسن رحیمی بیات (فعال حقوق بشر)، حسین نصیری، دکتر علیرضا عبدالهی، دکتر لطیف حسنی، مهندس محمود فضلی، مهندس شهرام رادمهر، آیت مهرعلی بیگلو، بهبود قلیزاده، آیدین خواجهای، بهمن نصیرزاده، حیدرکریمی، نعیم احمدی، یونس سلیمانی، شکرالله قهرمانی فرد، همگی از فعالین مدنی آذربایجان هنوز بطور متوسط سه ماه در زندان انفرادی بودهاند، این درحالی است که سعيد متينپور، علی عباسی، ودود سعادتی، رحیم غلامی و بهروز علیزاده نيز از سال گذشته همچنان در حال سپری کردن زندان خود بوده و اخیرا نیز خانم هانیه فرشی شتربان و ….. بازداشت و به مجموعه قبلی اضافه گشتهاند.
به قرار اطلاع بسیاری از این دستگیریها بدون ارائه حکم دادگستری انجام شده، آنان در زندان انفرادی نگهداری میشوند و از حق انتخاب وکیل محرومند، برخی تحت شکنجههای شدید فیزیکی و روحی قرار گرفته، اجازه ملاقات یا تماس تلفنی با خانوادهشان را ندارند !
ما ضمن تایید حقانیت آذربایجانیها در طرح مطالبات فرهنگی، زبانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خویش، اعتقاد داریم که مبارزه برای تامین دموکراسی از مبارزه برای تامین حقوق اولیه اهالی مناطق اتنیک کشور جدا نیست، ما سیاستهای تبعیضآمیز حکومتهای مرکزی ایران را که موجب عقبماندگی نسبی مناطق مختلف و ایجاد شکاف قومی در جامعه ایران شده است را به شدت محکوم میکنیم.
ما معتقدیم که مبارزه با دیکتاتوری با نادیده گرفتن، حقوق شهروندان ترک و کرد و عرب و ترکمن و بلوچ و …. موفقیتی در پی نخواهد داشت.
لذا بدینوسیله ضمن محکوم نمودن هرگونه مصادیق خشونت، شکنجه، تحقیر و توهین و نقض حقوق فردی بازداشتشدگان و با درخواست از رسانههای مستقل و سازمانهای حقوق بشری جهت پوشش خبری و حمایت از آنان، خواهان آزادی سریع و بیقیدوشرط و ارجاع پرونده آنها به یک محکمه عادله هستیم
سکگیزیوز سکگیز نفرین امضاسی الیفبا سیراسی ایله
(قئید ائتمک لازیمدیر کی باشقا امضالار دا بیر نئچه گون سونرا یاینا وئریلهجکدیر.)
صفر ابدالی، گوهر ابدالی، مهدی ابدالی، سیروس ابراهیم نژاد، شهباز ابراهیم نژاد، منوچهر ابراهیم نژاد، خانواده احمدی: (اکبر، بهروز، پرویز، ثریا، حسن، حسین، خلیل، رقیه، ریحانه، سمیرا، سیروس، علی، قربان، گلمحمد، محمد، مهدی، مهرداد و ولی احمدی)، امین احمدیان، حسن احمدیان، وحیده احمدیان، یاشار ادریسی، علیرضا اردبیلی، غلامرضا اردبیلی، محمد اردبیلی، آیسان اردبیلی اصل، پروین اردلان، حسن ارک، امیر اسحاقی، زهره اسدپور، لیلا اسدی، یاسر اسدی، صادق اسکندری، زویا اسکندریان، سعیده اسلامی، محمد حسین اسماعیل، بهرام اسماعیل بیگی، دکتر علیرضا اصغرزاده، افسانه اصفهانی زاده، غلامعلی اصفهانی زاده، الهام اصفهانیان، حسین اصفهانیان، آراز اصل خلخالی، داداش اصلانزاده، سولماز اصلانزاده، سئویم اصلانزاده، یاشار اصلانزاده، بابک اصلانی، نگار اصلانی، آتیلا اعتمادی، بهارک اعتمادی، مهدی اعتمادی، ناصر افشارلی، علی افشاری، محمودعلی افشاریه، امیر اقنایی، محمدرضا الاردبیلی، نسرین الماسی، رجب الیاسی، صفورا الیاسی، اکبر امانتی، امیر امانتی، پروفسور احمد امید یزدانی، فرهاد امیدوار، نوشابه امیری، آسیه امینی، مهدی امینی زاده، علی انجم روز، الناز انصاری، وهاب انصاری، حسین انور حقیقی، عباس انورحقیقی، علی اورمان، کریم اورمولو، ائلناز اوستاجلو، آیسان اوستاجلو، حسین اوستاجلو، سحر اوستاجلو، شاهین اوستاجلو، لیلا اوستاجلو، دکتر مریم اهری، عبدالله اهوازی، نادر اهوازی، حسین ایامی، سمیه ایامی، رضا ایروانی، روشنک ایروانی، ژیلا ائل بی قیزی، سولماز ائلبی قیزی، م. ائینالی، توران آتا بی لی، طغرل آتابای، ابوذر آذران، سئودا آذرتورک، عذرا آذری، مهدی آذری، مهدی آذری، یعقوب آذری، مرضیه آریانفر، خانواده آزاد: ( ائلناز، آیدا، حیدر، فاطمه، گوزل، محسن و یاشار آزاد)، محمد آزادگر، دکتر عباس آزادیان، دکتر داریوش آشوری، مهدی آقا زاده، بابک آکسون، آرش آهنگر قشقائی، کاوه آهنگری، پروانه آیتی، دکتر شکور بابازاده، ناهید بابازاده، الناز بابایی، اوختای بابایی، دکتر یاشیل بابک، غازی باشبوغ، ناصر باغیر اوغلو، نادر باغیر اوغلو (جوشغون آذر اوغلو)، خاقان باقراوغلو، مهدی باقری، مهدی بایرامزاده، لیلی بخشی پور، سهند بخشیان، منیره برادران، دکتر رضا براهنی، فائزه برقی، ناصر بلیدای، صفیه بندوخت، جاوید بنی فاطمه، مریم بهاران، شهلا بهاردوست، دکتر مهران بهاری، گلاله بهرامی، نجات بهرامی، پوریا بهروان، حسن بهگر، آرش بهمنی، صبری بهمنی، ناهید بهمنی، احمدرضا بیات شیرازی، افسانه بیاتی، سعید بیدخت، دکتر بهرام بیگدلی، رضا بیگزاده، آیدا بیلگین، آیسان بیلگین، آیلین بیلگین، محمود بیلگین، هاشم بیلگین، اکبر پاشایی، سولماز پوراقدم، احمد پوردستان، گلی پورستمی، خدیجه پورمهدی، خلیل پورمهدی، رسول پورمهدی، علی پورمهدی، سلمان پورنجف، صالح پورنجف، کاظم پورنجف، زینب پیغمبرزاده، بلال تابعی، علی تاتار، محمد تارین، رمضان تاریوردی، ائلیار تبریزلی، رضا تبریزی، خسرو تجربه کار، هاجر ترخانی، آیدین تقی پور، ربابه تقی زاده، علی تقیپور، آیدا تمجیدی، حسن تمجیدی، عظیم تمجیدی، دکتر نیره توحیدی، بابک تهرانی، سمیه تهرانی، مژگان ثروتی، احمد جابر، عبداله جبرائیلی، خرامان جعفراووا، اصغر جعفربیگی، خانواده جعفرپور: (ائلمان، حسن، حسین، ساریگل، کمال، مرتضی و مصطفی جعفرپور)، نوشین جعفرقیزی، اکبر جعفری، حامد جعفری، رضا جعفری، فاطمه جعفری، یاشار جعفری، امیر جلایر ادریسی، سهراب جلوخانی، بایرام جلیلی، پینار جلیلی، احمد جمشیدی، اسماعیل جمیلی، بهروز جوادی، سارا جوادی، جلوه جواهری، محمود جوشغون، احد جولانی، محمد جهانبخش، اسفندیار جهانبخشی، غزاله جهانشاه، خانواده جهانگیرپور: (رحیم، زینب، صابر، عبدالله، لطیفه، محمود، معصومه، منصوره، مهدیه و وحید جهانگیرپور) حسین جهانی، کاظم جهانی، حمید حاتم خانی، سیف الدین حاتملوئی، ائلچین حاتمی، علی حاجی، حبیبه حافظی، علی حامد ایمان، بابک حبیبی، جلال حجتی، عبدالحسین حردان، رزا حسامی، صمد حسن زاده، گیتی حسن زاده، هادی حسن زاده، حسین حسن زاده اصل، گیتی حسنپور، رویا حسنپور ابهری، احد حسنخانی، سیامک حسنخانی، مینا حسنخانی، هاتف حسنخانی، جابر حسنزاده، صابر حسنزاده، مهدی حسنزاده، الهام حسنلو، شاهین حسنی، منیره حسنی، فیروز حسین اوغلو، مریم حسین خواه، هوشنگ حسین زاده، حسین حسینپور، سعید حلفی، اصغر حمدی، نوروز حمزی، عبد حمیدی، هادی حمیدی، حمید حنیفی، آذر حیدرقیزی، حسین حیدری، ستار حیدری، فاطمه حیدری، مهدی حیدری (اهوازی)، مهدی حیدری (آذربایجانی)، مقدم حیدری زاده، فخرالدین حیدریان، شریف حیوزاوی، امیر خالقی، فاطمه خالقی، بهزاد خدابنده لو، اللهوردی خدایی، جبرائیل خدایی، سریه خدایی، قلی خدایی، مهدی خدایی، نوروز خدایی، عباس خرسندی، مصطفی خسروی، ویدا خسروی، الناز خلخالی، علیرضا خلیلی، رویا خویی، محمدرضا خویی، اکرم خیرخواه، عبداله خیرخواه، رضا داداش نژاد، شورانگیز داداشی، مسعود داداشی، یاشار دانشگر، فریبا داوودی مهاجر، دکتر جواد درختی، حسن درخشان، پروفسور حبیب درزی نویسی، علی دروازه غاری، عیوض دستمرد، یمن دستمرد، سلامت دشتی، حبیب دلیری، امیر دلیلی، جابر دنیامالی، مصطفی دولتخواه، محمدعلی دولتمندی، رضا دهقان(چنگی)، آیدین دهقانی، اتابک دیاری، آیسان ذوالقدر، حوریه ذوالقدری، الهه رادمهر، مهندس سجاد رادمهر، صالح رادمهر، جعفر راشدی، مهندس حسن راشدی، بیوک راعی، ولی راعی، مریم رحمانی، احمد رحیمی، نریمان رحیمی، آیت رزاقی، جابر رزاقی، نصیر رزاقی، سهراب رشتبری، علی رشتبری، عیسی رشتبری، ابراهیم رشیدی، امیر رشیدی، کامی رضانیا، پینار رضایی، علی رضایی، محمد رضایی، مهدی رضایی، کاوه رضائی شیراز، احسان رمضانیان، علیرضا رهبری، سئودا زبردست، شلاله زبردست، حسن زرهی، کاوه زنجانلی، محمد زین الدینی، رمضان ساعدی، ناهی ساعدی، موسی ساکت، آتیلا سببی، دکتر مناف سببی، بهرام سپاسگذار، سوره سربازی، آیدا سعادت، بابک سعادتمند، لیلا سعادتی، خانواده سعدالهی: ( ابوالفضل، ائلناز، بهروز، بهزاد، خدیجه، داوود، عبادالله، علی، مهناز، ولی و یونس سعدالهی)، محمد سعید زاده، محمود سعیدزاده، تیمور سلجوق، رضا سلحشور، ناهید سلطان زاده، هدایت سلطانزاده، صابر سلطانی، علی سلطانی، عدنان سلمان، خانیم سلمانزاده، مریم سلمانزاده، ایلقار سلیمانی، دکتر آراز سلیمانی، سلیمان سلیمانی، فیصل سواری، افسانه سولدوزلو، بهرام سهرابی، امیر سؤیلم، علی سیاسی راد، حوریه سید عباسی، محمود سید کریمی، اسد سیف، فرشید سیگاری، سلمان سیما، افسانه سئویگین، ستار سئویگین، حسین شاخصی، مهندس حمید شافعی، علی شاملی، یونس شاملی، اصلان شاهسئون، آزاده شاهسئون، شهلا شاهسئون، یونس شاهورن، اکبر شبانی، عباس شبانی، معصومه شبانی، بابک شربیانی، نوید شرکتی، جلیل شرهانی، مهندس حسن شریعتمداری، امیر شریفنیا، رامین شریفنیا، موسی شریفی، روحی شفیعی، امید شکری، جبرائیل شکری، اصغر شکیبا، دکتر اکبر شکیبا، حسین شمسی، باقر شهنازی، نگین شیخ الاسلامی وطنی، شهاب الدین شیخی، فرشته شیرازی، محمد شیرزاد، سیروس شیری، فیروز شیری، ابولقاسم صادقی، فتانه صادقی، سیمین صبری، عیسی صبری، موسی صبری، رشید صبوری، لیلا صحت، دکتر ضیاء صدرالاشرافی، سمیرا صدری، مهندس علیرضا صرافی، جلال صفراوغلو، حسن صفری، سهیل صفری، یاور صفری، فرزاد صمدلی، امیر رضا صیادی، ابراهیم ضحاک، گلشن ضربی، معصومه ضیا، فرح طاهری، هادی طرفی، فاضل طریفی، سوسن طلوعی، یوسف طهماسبزاده، عهدیه عبادی، افسر عباس تقی دیزج، الهام عباسپور، الناز عباسزاده، فرح عباسزاده، محبوبه عباسقلی زاده، جواد عباسی، حسن عباسی، حسین عباسی، محمد عباسی، محمدرضا عباسیون علی اباد، کمال عبدالخانی، وجدان عبدالرحمن، ظریفه عبدالهی، علی عبدالهی، علیرضا عبدالهی، گلناره عبدالهی، تورج عبدلزاده، قلی عبدلزاده، میثاق عبدلی سیسان، دکتر کریم عبدیان، ناصر عبیات، محمد عتیقینژاد، فریبا عجمی، احمد عجمی هیدج، دکتر رضا عدالتی، دکتر صدیقه عدالتی، جواد عدلتی، جواد عدلی، مهدی عراقی، پروین عراقی مرعشی، مهدی عربشاهی، اصلان عربلوئی، بابک عربلوئی، راحل عزمی، سجاد عزیزی، سعید عزیزی، سهیلا عزیزی، یوسف عزیزی بنی طرف، عصمت عطایی، اکبر عطری، دکتر کاظم علمداری، بهاره علوی، رضا علوی ثانی، جعفر علی عباسی، ابراهیم علیپور، فرهمند علیپور، غلامحسین علیپور اصل، فریبا علیپور خرمدره، شهین علیزاده، غلامعلی علیزاده، یوسف علیزاده آذر، غلامعلی علیزاده مراغی، داریوش عندلیبیان، بهبود غلامی، دکتر توکل غنی لو، ارسان غیبی، بیوک غیبی، کبری غیبی، میرولی غیبی، ناصر غیبی، فرشید فاریابی، حیدر فتاحی، روحالله فتاحی، فرشته فراهانی، خانواده فرجزاده: (ابوالفضل، حسن، حسین ه، حمید، سکینه، عقیل، فاطمه، فرشته، محبوب، محمود و ملیحه فرجزاده)، مهدیه فرجزاده، خدیجه فرجی، یارغیب فرجی، بهنام فردی، عصمت فردی، نصیب فردی، یعقوب فردی، یوسف فردی، محمود فرزانه، سمیه فرشی، غلام فرهنگی، سمیه فرید، فرانک فرید، مهندس امین فضلی، صابر فضلی، ثریا فلاح، آقابیگم فیضالهی، علی قاراپاپاق، ائلدار قاراداغلی، آغری قاراداغلی، حسن قاسمپور، حسین قاسمپور، خانم قاسمپور، قاسمعلی قاسمپور، اختر قاسمی، اژدر قاسمی، محسن قاسمی، معصوم قاسمی، کاوه قاسمی کرمانشاهی، سعید قاسمی نژاد، دکتر ایوب قانع، محمد قائم مقامی، بهروز قرابابائی، اکبر قربانی، دکتر علی قرهجهلو، شهین قزلباش، فاطمه قزلباش خمسه، زهره قزوینیزاده، خانواده قلیزاده: (حمید، داداش، روحالله، ژیلا، سولماز، شاهباز، مجید، محمد و وحید قلیزاده، حسین قنبری، زهرا قنبری، هانیه قورخماز، سهیلا قهرمانی، ماوی قهرمانی، یاشار قهرمانی، حسن کاظمزاده، رضا کاظمی، مجید کاظمی، علی کافی، صالح کامرانی، هادی کحالزاده، کاوه کرمانشاهی، عبدل کریم زهی، شهلا کریمزاده، سولماز کریمزاده اصل، امیر کریمی، بهروز کریمی، بهزاد کریمی، رضا کریمی، علی کریمی، علیرضا کریمی، وجیهه کریمی، محمدعلی کریمی اصل، علی کشاورز، خلیل کعبی، حسن کمانداری، حامد کنانی، جلال کودریلو، امیر کیارسی، آتیلا کیشیزاده، خانواده کیومرثی: ( اتابک، احمد، اصغر، اکبر، بابک، حسین، سامان، سمیرا، فاطمه، محسن و محسن کیومرثی)، عباد گرگری، علیرضا گلزارنیا، سید میثم گلستانی، گونتای گنجالپ، جاوید گونئی، حسن لاهیجی، نگار السادات لاهیجی، عباس لسانی، الهام لطیفی، ژیلا م. شریعت پناهی، محمود ماهری، لیلا مجتهدی، کاظم مجدم، عسگر مجرد، داریوش مجلسی، الهام محبوبی، محبوبه محبی، سوسن محرمی، علی محمدزادگان، یاشار محمدزادگان، بهکام محمدی، بهمن محمدی، روژین محمدی، سامان محمدی، فرحناز محمدی، نسرین محمدی، نوید محمدی نسب آباد، صیاد محمدیان، آزاد محمودی، شهاب مخبری، احمد مختاری، علی مختاری، نسرین مختاری، آیدین مخلص علوی، بلال مراد ویسی، شاهین مرادی، صابر مرادی، عادل مرادی، امیر مردانی، فرنگیز مردای، فرید مریشدی، دکتر شهرزاد مسعودی، دکتر مهرداد مشایخی، اسماعیل مشفقیفر، منصور مشفقیفر، محمد مصری، کاوه مظفری، مهری معمار حسینی، محمود معمارنژاد، علی معینی، خدیجه مقدم، رضوان مقدم، پروین مقدم خمسه، فرح مقدم مراغی، محمد مقیم بیگی، حسن ملازاده، علی ملازاده، احسان ملاکی، علی ملک، امیر ملکزاده، آقامحمد ملکزاده، عزیز ملکزاده، محبوب ملکزاده، رضا منافی، یاشار منتظری مهدوی، حسن منتظمی، حسام منصوری، ناصر منظوری، حمید موسوی، رضا موسوی، هادی موسوی، علی اکبر موسوی خوئینی، اتابک موسوی نسب، کاوه موسیپور، هانیه موسیپور، سعید موغانلی، لیلا مولا نجف آبادی، عزیزه مولایی، عشا مومنی، رضا مهاجر، زهره مهاجر ایراوانی، حبیب مهاوی، مهدی مهدویان اصل، فرخ مهدیپور، مهسا مهدیلی، ایران مهر، خانواده مهرعلیبیگلو (احد، اسماعیل، اکرم، اوختای، ایپک، آیدا، آیهان، بهادر، بهرام، بهمن، پریا، پیمان، تقی، جابر، جواد، حسن، حسین، خانیمقیز، رستم، رضا، روحالله، زهرا، سعید، سکینه، سمیرا، سمیه، سواد، صفر، صمد، عظیم، علی، علیاکبر، عنایت، فاطمه، فرحناز، فریبا، قدرت، کلام، لیلی، محمد، مسعود، ملیحه، مهدی، مهدی و نصرت مهرعلیبیگلو(، احمد میرزاپور، انور میرستاری، میرعلیرضا میرمعیدی، آزاد نادری، نصیبه نادری، ابراهیم نامدار، حمید نامدار، فاطمه نامدار، محسن نامدار، وحید نامدار، حسن نایب هاشمی، آیلار نبی زاده، علیرضا نبی نجفی، یوسف نجاتبخش، سیامک نجفی، صبری نجفی، آیدین نریمانی، حسن نریمانی، سلامت نریمانی، علی نریمانی، آراز نسیمی، ناهید نصرت، آزاده نصیرزاده، سجاد نصیری، آرش نصیری اقبالی، محمد نظری، دکتر علیرضا نظمی افشار، مهندس سعید نعیمی، مهدی نعیمی، آراز نقش آفرین، شیوا نوجو، توحید نوروزی، صادق نوروزی، حمیلا نیسگیللی، عبدالحسین نیسی، بهنام نیکزاد، رحیم واحدی، زهرا واحدی، سکینه وثوقی، خدیجه ورمزیاری، داریوش ورمزیاری، رشید ورمزیاری، هدایت ورمزیاری، حسین وطندوست، غفار وقری، آیدین وکیلی، حسن ولیزاده، مسعود هارای، دکتر محمد هاشمی، حسن هرگلی ) دمیرچی(، دکتر محمدرضا هئیت، آزاد یاشام، آراز یحیایی، آرمان یحیایی، دکتر حسین یحیایی، فراز یکیتا، الهام یمینی افشار، بهاءالدین یوسفزاده، فیروز یوسفی.
مصاحبه نشریه دانشجوئی بولوت با مهندس علیرضا صرافی
آزدمو : در ادامه باز انتشار مصاحبه های نشریات دانشجویی که هم در راستای شناساندن این نشریات و روزنامه نگاران دانشجوست و هم منعکس کننده فضای فکری دانشجویان ترک ، مصاحبه نشریه دانشجوئی بولوت با مهندس علیرضا صرافی را به عنوان سومین گفتگو از این سری خدمت خوانندگان معروض می داریم ، همچنین کانون آمادگی دارد برای انعکاس فضای فکری نسل اول نشریات دانشجویی ترک گفتگوها یا سرمقاله های آنها را منتشر نماید لذا از دست اندرکاران و مدیران نسل اول و دوران طلایی مطبوعات دانشجویی آزربایجان تقاضا دارد مطالب انتخابی خویش را در فایل word به آدرس کانون ارسال نمایند.
توضیح: مصاحبه زیر توسط نشریه بولوت دانشگاه علوم پزشکی همدان با آقای مهندس علیرضا صرافی از فعالین باسابقه حرکت ملی آزربایجان به مناسبت 19 اردبیهشت روز دانشجویی آزربایجان و در آستانه سالروز قیام یک خرداد انجام گرفته است که به دلیل چاپ نشریه و عدم رسیدن به موقع مصاحبه جهت چاپ در نشریه بولوت بدین وسیله اقدام به نشر این مصاحبه در سایت بیلیم یورد (http://www.bilimyurd.blogsky.com) می نماییم.
مهندس علیرضا صرافی از روشنفکران وتحلیلگران سیاسی خوشنام و باسابقه حرکت ملی آزربایجان است.وی عضو شورای ملی صلح ومدیر مسئول نشریه توقیف شده دیلماج است که در زمینه فعالیتهای مطبوعاتی مقالات برجستهای را در مورد مسایل مختلف ملی آزربایجان منتشر کردهاست. ویژگیهای شخصیتی مثبت، مبارزات مستمر در راه حقوق ملی آزربایجان و ارایه نظرات راهگشا و سازنده درمورد مسایل آزربایجان، وی را به چهرهای محبوب ومقبول درمیان دانشجویان هویتطلب بدل کرده است.
بدون شک یکی از کارهای مهم مهندس صرافی انتشار خاطرات دانشجویی خویش با عنوان «جنبش دانشجویی آزربایجان در دهه 50» بود. این اثر که حاوی نکات آموزنده و خاطره برانگیز بسیاری بود در محافل دانشجویی نسل جدید آزربایجان مورد استقبال زیادی قرار گرفت. این بهانهای شد تا به مناسبت 19 اردبیهشت روز دانشجویی آزربایجان و در آستانه سالروز قیام یک خرداد و به سراغ وی برویم و مصاحبهای با این شخصیت ارزشمند داشته باشیم.
بولوت – جناب مهندس با عرض سلام وتشکر از قبول دعوت ما برای مصاحبه، خواهشمندیم که به عنوان سئوال اول باتوجه به انتشار خاطرات دانشجویی شما تحت عنوان «جنبش دانشجویی آزربایجان در دهه 50» مصاحبه را با توضیحاتی در باب سابقه وچگونگی شکل گیری این جنبش آغاز کنید.
صرافی – جنبش دانشجوئی آزربایجان سابقهای 63 ساله دارد. میدانید که به دنبال حمله نظامی حاکمیت راسیست سابق در آذرماه 1325 کلیه مظاهر جدید تمدنی که توسط دموکراتهای آزربایجان بنیانگذاری شده بود، «از جمله: مجلس ملی آزربایجان، فیلارمونی، موزهی هنرهای تجسمی بهزاد و دانشگاه آزربایجان و….» منحل و رسما تعطیل شد. در این میان تنها دانشگاه بود که به همت حرکت بهموقع و تیزهوشانه دانشجویان و اولیا آنها بازگشائی شد. دانشجویانی که در دوره دموکراتها وارد دانشگاه شده بودند، علیرغم جو پلیسی شدید، گروه –گروه راه استانداری را در پیش گرفتند و آنقدر به مسئولین فشار آوردندکه نهایتا حکومت مرکزی مجبور به عدول از دستورالعمل خود شد و دانشگاه پس از یکسال تعطیلی مجددا بازگشائی شد. این نخستین حرکت دانشجوئی دانشجویان آزربایجانی است که آنهم در پشت درهای بسته دانشگاه و در شرایط بسیار نظامی و خفقانآور صورت پذیرفت و اتفاقا به نتیجه نیز رسید!
این دانشگاه در طول دوره پهلوی همواره از فعالترین کانون مبارزات دانشجوئی در مقیاس کشوری شمرده میشد.
شاید نقطه اوج فعالیتهای دانشجویان ترک تشکیل کنگره آزربایجان در اواخر سال 1357 بود که با شرکت قریب به سه هزار نفر در سالن ورزش دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد و به دنبال آن نشریات «چنلیبئل و آزربایجانسسی» به همت «گروه بررسی مسائل آزربایجان» که سنگ بنای آن نیز در همان کنگره گذاشته شد، در سال 1358 منتشر گردید.
با انقلاب فرهنگی در سال 1359 همه فعالیتهای دانشجوئی در سطح کشورفروکش کرد، تا چند سال بعد دوباره در آزربایجان (که نخستین حرکت دانشجوئی کشور پس از دوره رخوت نیز بود) سر از خاکستر خویش بیرون آورد اما اینبار با عزمی راسختر و با صف مستقل خود.
بولوت – همانطور که استحضار دارید انتخاب 19 اردبیهشت برای روز دانشجویی آزربایجان اشاره به تظاهرات سال 74 دارد. میخواستیم نظر شما را درباره تفاوت ماهیت فعالیتهای هویتطلبانه دانشجویان آزربایجانی را در دوره های زمانی پیش ازاین تاریخ وپس ازآن جویا شویم؟
صرافی- مسیر کلی جنبش دانشجوئی همواره به موازات سمتگری جنبش ملی بوده، در نیمه اول آن (1358-1326) جنبش دانشجوئی ما در تعامل مثبت با جریانهای چپ بود، چرا که اساسا موضعگیری خود نیروهای ملی آزربایجان نیز در خارج از فضای دانشگاه، چنین بود. پس از انقلاب فرهنگی که موجب تعطیلی دوساله دانشگاهها و تسویه ایدئولوژیک کلیه دانشجویان فعال شد، سکوت سردی محیط دانشگاههای کشور را فرا گرفت. یخهای این دوران، در سالهای پایانی دهه شصت با برخی فعالیتهای فرهنگی در دانشگاههای تهران و تبریز شروع به ذوب شدن کرد و نهایتا با تظاهرات دانشجویان دانشگاه تبریز در19 اردیبهشت 1374 رسما دوره جدیدی در جنبش دانشجوئی اعلام شد.
جنبش دانشجوئی آزربایجان با قبول یک دوره رخوت شانزدهساله که خود معادل چهار نسل دانشجوئی کامل بود، در حال و هوایی متولد شد که به تازگی، تیرهای سوخته سرحدیآنسوی ارس، خاری در چشم شوونیسم شده بود. پنج جمهوری ترکزبان و از جمله جمهوری مستقل آزربایجان متولد شده بود، روسیه پس از قریب دویست سال اردوگاه سفید و سرخ خود را از پشت دروازههای ما برچیده بود، دهها ملت جدید یکی پس از دیگری استقلال خود را جشن میگرفتند، پرسپکتیو امیدبخشی از آزادی ملل در پشت مرزهای آهنین سابق گشوده شده بود. این کلیمای سیاسی بیش از هر جائی، آب و هوای آزربایجان را که از انسداد هفتادساله دروازههایش رنج میبرد، تحت تاثیر خود گرفت. دانشجویان ما عاری از رسوبات ذهنی نسلهای پیش طرحی نو در انداختند، که طبعا تفاوتهای ماهوی نیز با جنبش دانشجوئی سابق داشت.
بولوت – به نظر شما وجه مشترک و وجه تمایز جنبش دانشجوئی آزربایجان در دوره سابق و دوره کنونی چیست؟
صرافی- وجه مشترک این دورهها، ماهیت ضددیکتاتوری و «آزربایجانگرایی» در هر دو دوره است. در هر دو دوره عمدهترین مرکزی که مرتبا خطوط قرمز رژیم را در محدودیتهای فرهنگی آزربایجان میشکست، دانشگاه بود. در هر دو دوره نیز بزرگترین کانون مخالفت با رژیم حاکم دانشگاه بود.
اما وجه تمایز آنها… در دوره اول (1359-1326) ذهنیت دانشجویان آزربایجانی، معطوف به حل مسئله آزربایجان در چارچوب اتحاد با جریانهای چپ و رسیدن به یک جمهوری فدراتیو (نظیر شوروی) بود. به این ترتیب چشماندازی از رشد فرهنگی و شکوفائی اقتصادی باز میشد که جمهوری شوروی سوسیالیستی آزربایجان نمونه بارز آن بود. دانشجوی چپِ فارس زبان نیز که خود را در مرکز این دایره مییافت بالطبع با این مدل مشکلی نداشت و از آن استقبال میکرد.
به عنوان یک جمله معترضه باید اضافه کنم که استثنائا این ذهنیت برای گروهی از دانشجویان (و از جمله خود من) سالها قبل از فروپاشی شوروی فروریخته بود. در نوروز سال 1355 یک گروه از دانشجویان دانشگاه مابا یک پاسپورت دسته جمعی از راه ترکیه به بلغارستان و رومانی و از آنجا به مسکو و نهایتا به باکو رفتند و برگشتند. چیزهایی که آنها از واقعیت شوروی دیده بودند، بسیار متفاوت با آن مدینه فاضلهای بود که همه تصورش را میکردند. آنها از فقر مادی و معنوی اهالی، وجود جو امنیتی شدید، روسیزه شدن برخی از جوانان باکو و تنفر موجود نسبت به حکومت شوروی در میان مردم عادی، حتی از بیسوادی سیاسی اعضای حزب کمونیست و… غیره صحبت میکردند. البته علاوه بر دیدهها و شنیدهها، مستنداتی نیز همچون عکس و اسلاید نیز با خود آورده بودند، این گزارش صادقانه از وضعیت شوروی مارا به این نتیجه میرسانید که نباید بهای چندانی به نقش شوروی در حل احتمالی مسئله آزربایجان داد. اما تغییر ذهنیت فعالین یک جنبش سیساله، خمیرهای بود که آب زیادی میطلبید.
تنها پس از فروپاشی شوروی بود که آن تصاویر خیالی از پرده اوهام به کلی زدوده شد.
بدین ترتیب در دوره دوم (1374 به بعد) چنین توهماتی در ذهن هیچ دانشجویی ریشه نداشت.
در هر دو دوره گرایش شدید «آزربایجانگرائی=آزربایجانچیلیق» در میان دانشجویان آزربایجانی دیده میشد، اما در دوره اول این گرایش فاقد پشتوانه تئوریک خود یعنی سیستم تفکر «آزربایجانمحوری» بود، لذا دانشجویانی که با نام و انگیزه آزربایجان وارد صحنه مبارزه میشدند، گاه ازجاهای بسیار دوردستی سر در میآوردند…
در دوره اول تغذیه هنری و فرهنگی دانشجویان عمدتا از مسیر برخی کتب شعر و ادبیات دورهی فرقه و یا کتب و نشریات چاپ باکو و یا از طریق صفحات موسیقی و رادیو باکو تامین میشد. این کتب همه مخفیانه و در لفاف و جلدهای دیگر رد و بدل میشد و عملا هیچ مجوزی برای چاپ کتاب و مجله و یا ترتیب دادن شب شعر و موسیقی صادر نمیشد.به خاطر این است که ترتیب دادن یک برنامه موسیقی عاشیقی در آن دوره به منزله شکستن سد عظیم سکوت و رخوت در فرهنگ سرزمینمان بود که اشک شوق در چشمهایمان جاری میساخت.
اما در دوره دوم منابع بسیار متنوعی برای تغذیه هنری و فرهنگی دانشجویان وجود دارد، که عبارتند از دهها برنامه شعر و موسیقی در محیط دانشگاه، کتاب و نشریات ادبی که در حوزه عمومی و با مجوز رسمی انتشار مییابد، همچنین امکانات مدرنتری چون CD ، ماهواره و اینترنت.
در دوره اول تغذیه فکری دانشجویان ازطریق نشریات مخفی گروههای سیاسی چپ صورت میگرفت.
اما در دوره دوم تغذیه فکری آنها از طریق جلسات سخنرانی و میزگردهای علنی یا کتاب و مقاله از سوی افراد و شخصیتهای مستقل و یا جریانات آزربایجانچی صورت میگیرد و امکانات نشر آن نیز علاوه بر دانشگاه در فضای مجازی نیز به طور وسیعی موجود است.
در دوره اول هیچ حزب و جریان سیاسی به نام آزربایجان در فضای جامعه وجود نداشت.
اما در دوره دوم دهها گروه و جریان فکری با گرایشات مختلف به نام آزربایجان و برای آن فعالیت میکنند.
بولوت- آقای مهندس، طی سالیان گذشته استقلال جنبش دانشجویی آزربایجان به یکی از مباحث پردامنه و چالشبرانگیز در محافل دانشجویی تبدیل شده است و ابهامات فراوانی در اینباره ایجاد شده است. استنباط شخصی شما از مفهوم استقلال جنبش دانشجویی آزربایجان چیست؟
صرافی- من شخصا طرفدار استقلال فعال در عین تعامل با شرایطی محیطی موجود هستم.
استقلال غیرفعال و در انزوا به منزله زندهبگورشدن است، اساسا فعال بودن در ذات ماهوی جنبشها وجود دارد، یعنی اگر فعال نباشیم پس دیگر جنبشی هم در کار نیست که تازه بخواهیم استقلالش را حفظ کنیم.
بنابراین یکی از وظایف رهبران هر جنبشی، ایجاد بستری مناسب برای آن فعالیتی است که میگوییم در ذات ماهوی هر جنبشی وجود دارد. فعالیتهاست که جنبش را میسازد.
ما نمیتوانیم خواب و خیالهای خود را به حساب فعالیت و حرکت منظور کنیم. لازمست در فضای واقعا موجود دانشگاه و جامعه برای حرکتمان بسترسازی کنیم، کسی نمیتواند منکر این باشد که در جامعه نیروهای دیگری نیستند و یا جریانات فکری دیگر، جنبشهای اجتماعی دیگر و … وجود ندارند، ویا از همه بالاتر حاکمیتی که وظیفهای اصلیش حفظ وضع موجود است، وجود ندارد! اگر برق سرنیزهها را نبینیم، مجبوریم با اولین تماس دردناک آن با پوست و گوشتمان چشمهایمان را باز کنیم!
لذا در عین حفظ استقلال جنبش دانشجوئی آزربایجان، برای توسعه (کیفی، کمی و البته جغرافیائی آن) ناگزیر از تعامل با سایر نیروها در دانشگاهها و شهرهای مختلف و با توجه به بافت سیاسی و ملی مناطق مختلف هستیم. چگونگی این تعاملات را نیز فعالین هر حوزه و شهری مشخص میکنند.
بولوت- به نظر جنابعالی نقش و کارکرد جنبش دانشجویی در حرکت ملی آزربایجان به عنوان جنبشی اجتماعی– سیاسی چیست؟
صرافی – نقش و کارکرد این جنبش در حرکت ملی آزربایجان تاکنون بسیار مهم و تعیین کننده بوده، بسیاری از تریبونهای حرکت به همت دانشجویان فراهم شده است، قریب به 120 نشریه دانشجوئی، صدها برنامه سخنرانی، میزگرد، شعر و موسیقی و …چندین راهپیمائی و تحصن که فضای سیاسی آزربایجان را متحول کرده که مهمترینشان اعتراضات یکپارچه دانشگاههای آزربایجان (از 23 تا31) اردیبهشت 1385 بود که طلایهدار قیام یک خرداد تبریز و قیامهای اردبیل و اورمیه و سولدوز و مشکین شهر و مرند و دهها شهر دیگر شد، همه به نوعی سهم جنبش دانشجوئی در حرکت ملی را نشان میدهد.
بولوت- آقای مهندس در آستانه یک خرداد هستیم، به نظر شما مهمترین دستاورد و تجربهای که ما از قیام خرداد نصیبمان شد چه بود؟
صرافی – به نظر من از مهمترین دستاوردهای آن یکی اعتماد بهنفس ما بود، ما آموختیم که اگر بخواهیم میتوانیم.
دیگر اینکه قیام موجب فراگیرشدن جنبش درگستره عمومی جامعه شد. پیش از آن فعالین جنبش عمدتا دانشجویان و هنرمندان، روشنفکران بودند که تعدادی از تهیدستان شهری نیز آنها را همراهی میکردند. اما بعد از قیام دانشآموزان دبیرستانی، گروههایی از بازاریان و بخش قابل توجهی از طبقه متوسط شهری نیز فعال شدند.
از جمله تجاربی که در روزهای قیام حاصل شد این نتیجه بود که بایستی عزم را جزم کرد و روی یک خواست کاملا مباح و منطقی تا به آخر پای فشرد. لذا در جریان قیامهای شهری خرداد شعار مشترک همه همانی بود که اکنون نیز ادامه آن در همه جا و از جمله در میادین ورزشی یکصدا از صدهزار گلو فریاد زده میشود: «تورک دیلینده مدرسه، اولمالیدیر هرکسه».
بولوت- به نظر شما جنبش دانشجویی آزربایجان تاچه اندازه در ایفای نقش و کارکرد خود درقبال حرکت ملی موفق عملکرده است؟
صرافی-به زعم من (در نبود احزاب)، این جنبش عملکرد بسیار موفقی داشته است، یعنی بسیار بیش از سهمی که جنبشهای نظیر در دیگرملل بر عهده دارند، به دوش گرفته است. اما به هر حال باید قبول کرد که نباید آنچه را که از حزب میخواهیم از دانشجو طلب کنیم.
بولوت- به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران حلقه روشنفکری به دانشجو و با همین واسطه به توده مردم ختم میشود. نظر شما چیست؟
صرافی-البته دانشجو میتواند یکی از حلقههای واسط ما بین روشنفکر و توده مردم گردد، (چنانچه مثلا نشریات دانشجویی که عملا نویسندگانی و خوانندگانی خارج از دانشگاه داشتند، چنین واسطهای بودند(.
اما روشنفکران بدون واسطه نیز با مردم در تماسند، شعرا، نویسندگان، هنرمندان اغلب ارتباطات وسیع اجتماعی دارند، کتابهایشان کمابیش چاپ میشود و به میان مردم میرود، ویا از طریق مطبوعات و اینترنت با هزاران نفر در ارتباطند. لذا این تلقی که حلقه روشنفکری صرفا از طریق دانشجو به توده مردم مربوط میشود، حکم درستی نیست.
بولوت- ارزیابی جنابعالی به عنوان یکی از روشنفکران حرکت ملی از ارتباط جنبش دانشجویی با حلقههای روشنفکری آزربایجان وچگونگی آن چیست؟
صرافی- این ارتباط همواره وجود داشته است، یعنی از بدو تاسیس دانشگاه، دانشجویان در کنار تحصیل در رشته علمی خویش، به دنبال کسب یک هویت سیاسی نیز بودهاند. در کشوری که تحزب شکننده و ناقصی داشته، دانشجویان عمده نیازهای معنوی خویش را در ارتباط با حلقههای روشنفکری یافتهاند. مثلا در دوره اول محفل صمدبهرنگی در تبریز مستقیم یا غیرمستقیم الهام بخش اکثر فعالین جنبش دانشجوئی بود. در سالهای بعد از انقلاب کانونهایی چون نشریه وارلیق و افرادی چون دکتر هئیت، محمدعلی فرزانه، علی تبریزی، حسین دوزگون، دکتر ذهتابی و…. محل مراجعه و یادگیری و صلاح و مشورت بسیاری از دانشجویان هویتطلب بوده است. در حال حاضر نیز این ارتباط در سطح مدرنتری وجود دارد یعنی صرفا ارتباط حضوری نیست، اینترنت باعث میشود که نتیجه مراجعه یک دانشجو به یک روشنفکر در اختیار دهها هزار دانشجوی دیگر قرار گیرد.
بولوت – اکنون نزدیک به یکسال از ظهور جنبشی تحت عنوان جنبش سبز در ایران میگذرد تحلیل شمااز عملکرد حرکت ملی آزربایجان به طوراعم و جنبش دانشجویی آزربایجان به طوراخص درقبال جنبش سبز و همچنین جنبش سبز به صورت متقابل چیست؟
صرافی- حرکت ما در مقابل جنبش سبز سکوت اختیار کرد، سبزها نیزپیشاپیش چندان حسن نظری نسبت به حرکت ما ابراز نکرده بودند. این واقعیت موجود است.
اما به نظر من بایستی از هرگونه اقدامی جهت ایجاد تفاهم و همگرایی با هر جریان اجتماعی و سیاسی به میزانی که استعداد همراهی داشته باشد، استقبال کرد. در حال حاضر جنبش سبز آلترناتیو مطرحی در آینده کشور است، ما هم که با کسی سر جنگ نداریم، باید بتوانیم در جوی مساعد به رشد سیاسی خویش ادامه دهیم، هرقدر دوستان ما زیاد و دشمنان ما کمتر باشند به نفع ماست.
اما کسی به عنوان روشنفکر اجازه ندارد مردم خویش را فریب دهد، اگر کسی از مردم بخواهد که جبهه خود را رها کرده، به صفوف سبز بپیوندند، ما را به گمراهی رهنمون شده است.
بولوت – آیاجنبش سبز توانستهاست تا مطابق با ادعای تئوریسنهایش درآزربایجان پایگاهی داشته باشد؟
صرافی– به زعم من این جنبش در حال حاضر پایگاه مستحکمی در آزربایجان ندارد، تنها سایهای از آن در آزربایجان افتاده، در تبریز برخی جریانات ملی-مذهبی، حزب مشارکت و شعبه دفتر ادوار تحکیم وحدت و….. پشتیبان این جنبش هستند.
همه این جریانات ضمنا از جنبش سبز به خاطر کمتوجهی به مسائل آزربایجان انتقاداتی دارند و چالشهایی با رهبران و جریانات مرکزنشین حامی جنبش سبز دارند. به تعبیری میتوان گفت که سایه جنبش سبز در تبریز کمی تا قسمتی قرمز است!
بولوت- به نظر شما آیا حرکت ملی آزربایجان نقشی محوری و تعیین کننده در سکوت ملت آزربایجان در قبال جنبش سبز وعدم فعالیت در راستای معنویات جنبش سبز داشته است؟
صرافی-تصور می کنم بیشتر این خود مردم بودند که همین موضعگیری را اتخاذ کرده بودند. ضمن اینکه حرکت ملی نیز چنین سیاستی را پیشه کردهبود.
باید بگویم که حرکت ملی ساکت نبوده در عین حفظ جبهه مستقل خود، به نقد جنبش سبز پرداخته و هم طی چندین بیانیه مواضع خود را در قبال آن عنوان نموده است. در بیانیهای تحت عنوان «بیانیه جمعی از فعالین آزربایجانی در رابطه با شرایط سیاسی روز» از مردم آزربایجان خواسته شده است که تا زمانی که سبزها حقوق ملی و مدنی آزربایجان را به رسمیت نشناختهاند، حرکت ملی آزربایجان باید استقلال خود را از جریانات چپ و راست مرکزگرا حفظ کند، چرا که هدف اساسی ما تأکید بر آگاهی ملی است و لذا فعالیتهای فعالین و گروههای مختلف بنا به ضرورتها و منافع ملی باید بر این اصل متمرکز باشد. ضروری است که فعالین ملی و رسانههای جمعی مختلف همچنان به این اصل پایبند بوده و از داخل شدن در منازعات مذکور پرهیز کنند.
بیانیه فوق در آذرماه 1388 منتشر گردید، در این بیانیه از معیارهای اساسی حرکت سخنی به میان نیامده بود (چرا که این معیارها را همه فعالین میدانند و بدان معتقدند) و مثلا یک فعال جنبش سبز متوجه نمیشد که بالاخره آزربایجان چه میخواهد؟ در ادامه آن بیاینهای تحت عنوان «معیارهای ما» منتشر شد که در این بیانیه به طور صریح و شفاف معیارها و پرنسیپهای ارزشدهی آزربایجانیها به هر جریان سیاسی دیگر (از جمله جنبش سبز) ارائه شده بود. این توپی بود در زمین آنان، طبعا در صورت عنایت یا عدم عنایت آنها به این معیارها ما نیز در مورد آنها قضاوت خواهیم کرد و حداقل نتیجه اینکه ارزش اخلاقی این سکوت نیز به طرف مقابل اثبات شد، سکوت ما سکوت مبهم نبود، بلکه سکوتی توام با بیان شفاف بود، این نشانگر پختگی در حرکت ملی ماست.
بولوت – آقای مهندس، شمابه عنوان یک تحلیلگر از درون مجموعه حرکت ملی آیا قائل به تحلیل مسایل از منظر طبقاتی در نوع عملکرد و شکلگیری آن میباشید؟
صرافی- من با دگماتیسم و یا هر نوع تحلیل یکجانبه مخالفم.
اساسا تحلیل جنبشهای اجتماعی در علم سوسیولوژی از منظرهای مختلفی صورت میگیرد، به قول یکی از اندیشمندان غربی: آنانکه با محدود کردن تفکر در یک سیستم فکری خاص به حذف سایر بینشها میپردازند در واقع علم را تا حد مذهب پایین میآورند.نه عمده کردن نقش طبقات و نه حذف نقش آنها در سمتگیری جنبشها هیچکدام درست نیستند.
اجازه دهید در اینجا کمی به حاشیه بروم و به طرح یکی دو مبحثی بپردازم که بدون درک ماهیت طبقاتی جامعه نمیتوان به تحلیل مناسب رسید.
1- همه میدانیم که بخش قابل ملاحظهای از نیروهای جنبش ملی ما را تهیدستان شهری (حاشیهنشینان) تشکیل میدهند، اینان گرایش شدیدی به گسترش عدالت اجتماعی دارند، اگر فعالین حرکت ملی نخواهند به نیازهای طبقاتی آنان توجه کنند، مشارکت این نیرو را در جنبش به حداقل رساندهاند که این نقض غرض است.
2- بورژوازی آزربایجان هرچند در قرن حاضر به دنبال امنیت بیشتر برای سرمایه خویش و کسب سود بیشتر حتی مجبور به انتقال سرمایه خود به مرکز شده و در این میان نیز اغلب هویت ملی خود را پیش پای منافع طبقاتیاش قربانی کرده، اما در سالهای اخیر به دلایلی چند از جمله: رشد چشمگیر اقتصادی در ترکیه، فروپاشی شوروی و تغییر نظام اقتصادی در کشورهای تازه استقلالیافته از کمونیسم به سرمایهداری، بازار بزرگی در منطقه به وجود آمده که سرمایهداری ما نمیتواند از آن چشمپوشی کند. اکنون سرمایهدار آزربایجانی نیمنگاهی نیز به هویت ترکی خویش یافته است. اگر فعالین حرکت ملی نقش محوری و تعیینکننده بورژوازی در پروسه ملتسازی را نادیده بگیرند، ویا مثلا (به زعم خود؟) این نقش را به حاشیهنشینان شهری محول کنند! عملا جنبش ملی را سترون کردهاند که این هم نقض غرض است.
و البته میتوان مثالهای بیشتری نیز ذکر کرد که نشان میدهد ما تنها با درک جامعی نسبت به بافت طبقاتی جامعه، میتوانیم تحلیل درستی ارائه دهیم، مسلما موارد زیادی نیز هست که تحلیل طبقاتی کاری از پیش نمیبرد و راه به بنبست میبرد. نتیجه اینکه بایستی خود را به بند دگماتیسم گرفتار نسازیم، تا بتوانیم با ارائه تحلیلهای سنجیدهتر، قدمهای سنجیدهتری نیز برای ملتمان برداریم.
هیچ پهلوانی بازوی چپش را بلااستفاده رها نمیکند، با کمک هر دو بازو باحریف کشتی میگیرد حتی اگر بازوی راستش قویتر هم باشد.
ما اگر در تحلیل مسائل جامعه با پیشداوری و ذهنیتهای دگم وارد میدان شویم و چشم خود را به مجموعه دستاوردهای علوم سوسیولوژی و سیاست ببندیم. عینا دچار همان اشتباهی میشویم، که بسیاری از فعالان جنبش دانشجوئی در دوره اول دچارش شدند و بهای سنگینی نیز پرداختند. البته اشتباه ما نابخشودنیتر است چرا که در دوره اول تنها مسیر تغذیه فکری دانشجویان آزربایجانی جریانات و احزاب چپ بودند، حال آنکه در دوره دوم اصولا در فضای حرکت ملی پلورالیسم و چندصدایی حاکم است و به راحتی میتوان نظریه های مختلف تحلیل سیاسی و اجتماعی را آموخت و در صورت نیاز از آن بهره برد.
بولوت- … و ظرفیتهای دموکراتیک گفتمان حرکت ملی را درپاسخگویی به خواستهها و مطالبات اقشار و طبقات مختلف ملت آزربایجان چگونه ارزیابی میکنید؟
صرافی- البته باید اذعان نمود که هرچند در حال حاضر گفتمان دموکراتیک در حرکت ملی، غالب است و همه خود را مدافع دموکراسی معرفی میکنند. اما این گفتمان، در حرکت ملی گفتمان متاخری است که هنوز از ظرفیتهای آن بطور کامل استفاده نشده و در ذهن فعالین ما به خوبی نهادینه نشدهاست.
بحث در این مورد نیاز به فرصت مستقلی دارد که از حوصله این مصاحبه خارج است، بطور خلاصه اینکه راه توسعه و آزادی کلیه ملل جهان از دموکراسی میگذرد، گفتمان دموکراسی ظرفیت خوبی در پاسخگوئی به خواستهها و مطالبات اقشار و طبقات مختلف هر ملتی دارد، که گفتمانهای ناسیونالیستی و سوسیالیستی به تنهایی چنین ظرفیتی را برنمیتابند.
بولوت- شما یکی از کسانی هستید که تلاشهای زیادی را درباره تقویت زیربناهای دموکراتیک حرکت ملی انجام دادهاید که شاید مهمترین آن طرح مسئله زنان آزربایجان باشد میخواستیم نظرشما را درباره لزوم تقویت گفتمان دموکراتیک حرک و نقش جنبش دانشجویی درآن جویاشویم؟
صرافی– با تشکیل کنگره زنان آزربایجان سال 1383 نقطه عطفی در اوجگیری طرح مسئله زن در فضای مردسالارانه آزربایجان بود. همزمان (و طی سالهای بعدی نیز) سه ویژه نامه زن به سردبیری خانم فرانک فرید و یاری بیدریغ چندتن از دختران و زنان آزربایجانی در ماهنامه دیلماج منتشرشد. از آن به بعد هم مرتبا مسئله زن یکی از موضوعات تعطیلناپذیر در مجموعه مباحثات ما را تشکیل میدهد، که البته همه اینها در مقابل عمق فاجعهای که بر زنان جامعه رفته بسیار اندک مینماید.
تبعیضات اجتماعی، تحقیر، محدودیتهای عرفی و قانونی و…همه موجب به حاشیه کشیده شدن زن از بطن اجتماع و راندن آنها به پستوی خانه ها شده، این در حالیست که آنان نیمی از جامعه را تشکیل میدهند و به تعبیری نیز تربیت تمام جامعه با آنانست. نمیتوان ادعای دلسوزی نسبت به فرزندان ترک آزربایجان را کرد اما توجهی به قل و زنجیر زنگزده پای مادران و خواهران و دختران خود ننمود.
ما نمیتوانیم هیچ برنامهای برای نیمی از ملت خود نداشته باشد. توجه جدی به مسئله زن وظیفه ملی هر فعال آزربایجانی (اعم از زن یا مرد) است.
بولوت- …. و در مورد لزوم تقویت مبانی دموکراتیک حرکت و نقش دانشجویان در آن؟
صرافی -حرکت ملی آزربایجان از بدو شروع خود در دوره جدید که تاریخچهای 20 ساله دارد مراحل مختلفی پشت سرگذاشته، مباحثات غالب در اوایل حرکت، شامل استدلالهایی بود که مبانی خود را از ادبیات، تاریخ و اساطیر اخذ میکردند، آن مباحثات ماهیتا ارزشی بومی و محلی داشتند. چنین گفتمانی هیچگاه نتایج حقوقی نداشته، قابل مراوده و مذاکره در فضای بینالمللی نبوده و حداکثر مصرف محلی دارند.
اما تحول کیفی در این مباحث از اوایل دهه هشتاد شروع شد و شاید بتوان نقطه آغاز آنرا بیانیه «آزربایجان سخن میگوید» دانست که در تیرماه 1382 به امضای قریب به هزار تن از فعالین سیاسی و فرهنگی ما رسیده بود، این گفتمان حقوق مترتب به هویت را در چارچوب حقوق بشر و دموکراسی به پیش میکشد، نخستین کنگرههای زبان مادری در اسفند 1382 و زنان در 1383 و تشکیل ان.جی.او. ها و احزاب و گروههای مدافع دموکراسی در این دوره نشانگر رویکرد غالب گفتمان دموکراسی در مرحله جدید تکامل حرکت ملیست.
طبعا دانشجویان نیز نقش مهمی در آن داشته و دارند چنانچه نخستین سمپوزیوم دموکراسی در بهار 1387 نیز به همت دانشجویان دانشگاه آزاد در تبریز برگزار گردید.
بولوت- مهندس صرافی شما از معدود فعالان ملی آزربایجان هستید که با محافل روشنفکری وسیاسی مرکزگرا نیز ارتباط داشتهاید با توجه به تجربیات خویش دراین عرصه وامکانی که برای جنبش دانشجویی آزربایجان برای ارتباط باجنبشهای مرکزگرا وجوددارد، نظرتان درباره اینگونه ارتباطات چیست؟ آیا این گونه ارتباطات رابه نفع حرکت ملی میدانید، درصورت پاسخ مثبت راهبرد پیشنهادی شما برای این مناسبات سیاسی چیست؟
صرافی–اعتقاد دارم که حرکت ملی دارای ماهیت دموکراتیک و آیندهنگر است.
میدانید که علاوه بر جنبشهای آزادیبخش و دموکراتیک که همواره روی به آینده دارند، برخی جنبشهای اجتماعی واپسگرا و ارتجاعی نیز وجود دارند. (چنانچه جنبش کوکلسکلانها در آمریکا یا نازیها در آلمان، از نوع جنبشهای ارتجاعیاند که روی به گذشته دارند.)
حرکت ملی آزربایجان جنبشی دموکراتیک و روبه آینده است که هدف غائی آن تامین دموکراسی، آزادی و سعادت برای مردم آزربایجان است، درجازدن در گذشته و نظارت صرف برحوادث سیاسی ما را به جایی نخواهد برد، ما باید خود بازیگر عرصه سیاست باشیم. آزربایجانی نباید سنگر حرکت ملی را به هیچ قیمتی ترک کند، او باید نقش مقدر خویش را شخصا ایفا کند، دیگران به جای او بازی نخواهند کرد.
اما این نقش در روی زمین مادی بازی میشود نه در عالم رویا. هدف مقدس ما وقتی متحقق خواهد شد که بتوانیم به تحلیل جامعی از قدرت و آرایش نیروها و عوامل ذینفع و تاثیرگذار (مثبت یا منفی) در مسئله آزربایجان برسیم. باید متحدین طبیعی و نزدیک و متحدین مشروط و مخالفین احتمالی و قطعی خویش را بشناسیم.
ما در مسیر دشوار و پرپیچ و خمی حرکت میکنیم، اگر چشمانمان هم بسته باشد، مسلما سرمان به سنگ خواهد خورد. اما اگر مسیر پیشاپیش آماده شود و سنگهای ریز و درشت را از پیش پایمان برداریم، آنگاه با چشمان باز حرکت کنیم در آن صورت با سرعت بیشتر و با تنش و فشار عصبی کمتری راه خواهیم پیمود، اگر ارتباط خود را با هر آنچه خارج از جغرافیای آزربایجان و هر آنچه خارج از حرکت ملیست، قطع کنیم مسلما توان ایفای نقش تاریخی خود را نخواهیم داشت.
یک حرکت پوینده و زنده همواره به فکر جای پای خود در قدمهای بعدی ست، ما همواره در زمان و مکانی مشخص و به سمت و سوی معینی حرکت میکنیم، لذا بایستی اطلاعات خود را از زمان و مکان و نیروهای موجود مرتبا بهروز کنیم. ارتباط، مذاکره و مشاوره با جریانات سراسری یکی از همین تلاشها شمرده میشود.
و البته به هیچوجه هم کافی نیست بایستی با جریانات غیر سراسری (متعلق به سایر اقوام ایرانی) و همچنین مجامع و نهادهای بینالمللی نیز در ارتباط و تعامل بود.
بولوت – …. و نقش دانشجو در این ارتباطات (با گروههای مرکزگرا و منطقهای) چیست؟
صرافی- دانشجویان ترک دانشگاههای تهران، سنندج و اهواز و سایر شهرهای خارج از آزربایجان به عنوان سفرای مردم خویش بایستی اهداف دموکراتیک حرکت ملی آزربایجان را به دانشجویان و روشنفکران و فعالین آن شهرها برسانند، آنها در عین حال میتوانند روشنفکران جریانات سراسری را در ایجاد میزگردها و جلسات پرسش و پاسخ و یا مصاحبههای خود به چالش بکشند، تجربه شخصی من این بوده که در صورت مراجعه به آنان مواضع آنها به نحو بارزی تغییر میکند و مسلما اصلاح میشود، آنان موضعی نرمتر و نزدیکتری به جنبش آزربایجان اتخاذ خواهند کرد که این طبعا به نفع ما تمام میشود.
بولوت- به عنوان حسن ختام و ضمن تشکر دوباره از حضور جنابعالی در مصاحبه، خواهشمندیم تا به عنوان یک روشنفکر و تحلیلگر برجسته مسایل آزربایجان تا آسیبها وآفتهایی را که متوجه جنبش دانشجویی آزربایجان است تیتروار بیان کنید؟
صرافی– شاید عمده خطری که ما را تهدید میکند، خطر در غلطیدن به ناسیونالیسم کور و به دنبال آن منزوی شدن است.
دیگر اینکه برخی از دانشجویان گاه چنان تند میروند که خسته شده و پس از فارغالتحصیلی دیگر هرگز فعالیتی نمیکنند. همواره باید سعی کنید متناسب با توان واقعی و فردی خودتان و با راهنما کردن مشعل وجدان خودتان قدم بردارید، همیشه در دانشگاه آن وظایفی را بر عهده بگیرید که پس از فارغالتحصیلی هم بتوانید آنرا بر دوش کشیده و به نتیجه برسانید. در این صورت نه شما خسته میشوید، نه راه بدون رهرو میماند.
بولوت – آقای مهندس صرافی از اینکه وقت خود را در اختیار من قرار داده به سوالاتم پاسخ گفتید از شما متشکرم.
صرافی- من هم به نوبه خودم از شما که با تیزهوشی تمام روی مسائل مهمی دست گذاشتید و سوالاتی عنوان کردید تشکر میکنم.
حقوق زنان حقوق بشر است / به بهانه حضور زنان و دختران ترک در میان تماشاگران فوتبال
حضور زنان و دختران آزربایجانی در میان تماشاگران فوتبال و تماشای بازیها از تپه های مشرف به استادیوم سهند موجی از شادی را درمیان فعالان اجتماعی – سیاسی و فعالان حقوق زنان بوجود آورده است و در سوی دیگر موجب هراس نیروهای امنیتی و اقشار محافظه کار سنتی گردید. تصاویری از تلاش نیروهای انتظامی برای متفرق کردن زنان منتشر گردید و تعدادی از زنان و دخترانی که بر حق خویش تاکید مب کردند سر از بازداشتگاههای نیروی انتطامی تبریز در آوردند. کانون دمکراسی آزربایجان با اظهار شادمانی از تعمیق جنبش زنان ترک و ورود آنها به مناطق ممنوعه مردانه برگی از تاریخ زرین حضور زنان ترک در اجتماع و سیاست و جنگ و صلح را تقدیم می کند امید است این آگاهی تاریخی بر شعور برابری خواهی خواهران و مادرانمان در شکستن تابوهای پیچیده بر دست و پای زن موثر افتد.
برگی از تاریخ – حضور گسترده زنان در عرصه اجتماع و سیاست
حضور گسترده زنان در عرصه اجتماع و مبارزه برابری خواهانه آنها را تبریک گفته و جهت آشنایی و آگاهی بیشتر در مورد تاریخ ترکان ایران بخشی از تاریخ و جایگاه زن در جوامع ترک را تقدیم می کند ، هدف ما نیز نه برتری جویی که نشان دادن فرهنگ بالای ترکان و زدودن ذهنیت های غلط در مورد فرهنگ ترکی است
از قضا اگر به پیشینهٔ ترکها در تاریخ بنگریم جايگاه زن و مرد در سيستم اجتماعي تحت حاكميت تركها يكسان بوده است ، سفرنامه ابن بطوطه تصویر کاملی از برابری جایگاه زنان و مردان در جوامع ترک ارائه میدهد ، از نمونه های آن در تاريخ معاصر، قره العین زن ترکی که برای اولین بار بدون حجاب در برابر مردان ظاهر شد و بر علیه فاناتیسم مذهبی قیامی دموکراتیک را رهبری کرد را میتوان نام برد . در ايران اولین بار حق رای برای زنان در حکومت یکساله سید جعفر پیشه وری قانوني شد. یا اعطای حق انتخاب شدن و انتخاب کردن برابر با مردان بدون شرط و شروط توسط دولت برای اولین بار در دنیای اسلام توسط دولت آزربایجان شمالی صورت گرفت… و نمونه هاي ديگر كه بارها نوشته و گفته شده است.
اين موضوع از ساخته ها و تبليغات ترك ستيزانه تفكرات پان فارسیسم است كه سالهاي سال است تمام امكانات تبليغاتي و مديا در انحصار و تحت سلطه آنهاست ، شایان ذکر است که حتی نمودهای غیر انسانی نابرابری و ظلم علیه زنان که در ایران بصورت قتلهای ناموسی و یا خودسوزی زنان دیده میشود تقریبا در مناطق ترک نشین وجود ندارد و این قبیل رفتارهای ضد زن به ندرت در آزربایجان و سایر مناطق ترک نشین گزارش شده است و عمدتا در ایلام و کردستان و خوزستان رواج دارد.
فرهنگ غیر انسانی ختنه زنان نیز مختص مناطق غیر ترک نشین و غیر آزربایجانی است و نه تنها در بین ترکان ایران بلکه در هیچ کجای دنیای ترک دیده نشده است. لذا با وجود اینکه نابرابری بین زنان و مردان در آزربایجان نیز وجود دارد می توان ادعا نمود که وضعیت زنان ترک به مراتب بهتر از سایر مناطق است . با اینحال ما باید تلاش بکنیم که همین مقدار از نابرابریها را هم از بین ببریم.
لذا مشاهده می کنیم که متاسفانه تعدادی از هموطنان ناآگاه تحت تاثیر جوکهای نژادپرستانه و تحقیرآمیز رفتارهای نادرستی در برخورد با زبان و فرهنگ ترکی دارند مثلا در حالیکه حتی بسیاری از معلمان و اساتید زبان انگلیسی از تلفظ صحیح واژگان انگلیسی عاجزند ، ضعف تکلم به زبان فارسی از سوی ترکها- که امری طبیعی است – اسباب نیشخند و تمسخر این افراد ناآگاه میباشد. امید است این توضیحات مختصر تاریخی در اصلاح این ذهنیات مسموم مفید واقع گردد.
ابن بطوطه در باره زنان ترك:
«مقام زن پيش تركها خيلي بلند و محترم است چنانكه بالاي فرامين شاهي مينويسد: به فرمان سلطان و خواتين …..» سفرنامه ابن بطوطه (ص ٢٤٨)
«چيزي كه در اين بلاد (تركان) مايه تعجب فراوان بود احترامي بود كه تركان درباره زنان خود داشتند. مقام زن در ميان اين مردم بيشتر از مقام مرد است …
امير (تركان) در پيش خاتون برخاست و سلام كرد و او را در كنار خود نشاند. كنيزكان، خاتون را در ميان گرفتند و آنگاه (شراب) قميز آوردند. خاتون قدحي ريخت و به دو زانو در برابر امير نشسته قدح را به دست او داد. … امير نيز قدحي به خاتون داد و با هم طعام نشستند … پنجره هاي اطاقك را نميبندند. روي زن هم باز است، چه زنان ترك چادر به سر نميكنند. (سفرنامه ابن بطوطه ص ٣٧٠)
در روز دهم به شهر علايا كه اول بلاد روم است رسيديم … در اين مرز و بوم به هر زاويه يا خانه اي كه وارد ميشديم همسايگان از زن و مرد به ديدار ما ميآمدند زنان اين نواحي در حجاب نيستند … اين شهر علايا كه نامش برديم شهري است بزرگ كه در ساحل دريا واقع شده و مردم آن ترك هستند.
تاش خاتون (در شيراز) بر عادت زنان ترك معمولاً با روي باز بيرون ميرفت. (سفرنامه ابن بطوطه ص٢٢٣)
ابن بطوطه در باره زنان فارس (شيراز):
زنان شيرازي موزه به پا ميكنند و هنگام بيرون رفتن از منزل خود را ميپوشانند و برقع بر رخ ميافكنند …. (سفرنامه ابن بطوطه ص٢١٧)
همچنین در مقابل هر لقب و عنوان مردانه مشابه آن برای زنان وجود دارد از جمله :
خان – خانم
بیگ – بیگم
آقا – آغا
هنوز هم در بین اهالی روستاهای دور افتاده و عشایر ترک که تاثیر کمتری از فرهنگ شیعی – فارسی (زرتشتی ) گرفته اند جایگاه زنان ترک مطابق توصیفات بالاست به عنوان مثال زنان این نواحی پوشش مرسوم اسلامی نداشته و دست دادن زنان با مردان امری غیرشرعی و غیر معمول شمرده نمی شود.
در دوره معاصر ایران نیز در دوره حکومت ملی آذربایجان ( 1324-1324 ) بود که برای اولین بار در منطقه و ایران حق رای به زنان داده شد و زنان در انتخابات شرکت کردند.
با آرزوی برابری کامل زنان با مردان
کانون دمکراسی آزربایجان
https://azdemokrasi.wordpress.com/
برگرفته از وبلاگ :
دانیشیق -6 / آسمک – تجروبه لر ٬ باشاریلار و دیرلندیرمه

مهران بهارلی ، رسول بویوک اوغلو ، علیرضا فرشی ،حسن راشدی ،فرزاد صمدلی ،کیان صفری ، حیدر شادی ، عاریف کسگین ، علیرضا جوانبخت ، آسمک ، سعید نعیمی ، آسمک آرمی ، هادی قاراچای ، انصافعلی هدایت ، یوروش مهرعلی بیگلو
آزربایجان سیاسال محبوسلارینی مودافعه کمیته سی ( آسمک ) میللی حرکتیمیزده انسان حاقلاری اوزره چالیشماغا باشلایان اولکه ایچی بیرینجی تشکیلات دیر » آسمک » دن اونجه » دونيا آزربايجانلیلاري نين حاقلاريني مودافيعه کوميته سي » (DUNAZHAQ) سایین بویوک رسول اوغلونون مساعی سی ایله قورولوب و ایندیده چالیشمالارینا داوام ائتمکده دیر . آزربایجان دمکراسی اوجاغی » آسمک » ین قورولماسینین یئددینجی ایل دونومو موناسیبتی ایله اونون چالیشما سوره جینی ده یر لندیرمک اوچون ایکی بولوملو بیر دوسیا حاضیرلامیشدیر ، قوروجو عوضولری اولان سایین جوانبخت و نعیمی نین دوشونجه لرینی ایچه رن ، بیرینجی بولوم بو لینکده یاییلمیشدیر و ایندی حورمتلی یازار ، آراشدیریجی و میللی فعاللاریمیزین بو قونودا دوشونجه و باخیش لارینی سیزه تقدیم ائدیریک ، اومود ائدیریک بو چالیشمالار و دیرلندیرمه لر بوگون چالیشان و گله جگده اورتایا چیخاجاق اورگوتلریمیز اوزه ل لیکله اینسان حاقلاری ایله ایلگیلی چالیشاجاق درنک و قوروم لاریمیز اوچون فایدالی اولسون .
بو مصاحبه ده الفبا ترتیبی ایله سایین مهران باهارلی ، حسن راشدی ، بؤيوک رسول اوغلو ، حیدر شادی ، کیان صفری ، فرزاد صمدلی ، هادي قاراچاي ، عاريف کسکين ، یوروش مهرعلی بیگلی ، علیرضا فرشی و انصاف علي هدايت اشتراک ائدیبلر.
بیر داها بو مصاحبه و دیرلندیرمه ده اشتراک ائدن سایین سویداشلاریمیزا سئوگی لریمیزی سونوب و هامیسینا جان ساغلیغی و آرتیق باشاریلار آرزو ائدیریک.
مهران باهارلی :
آسمك، ايران ايچينده قورولان و ميللي حره كه تيميزه باغلي سيياسي توتوقلولارلا ايلگيلي چاليشان ايلك تشكيلاتدير. بو تشكيلات يئددي ايل بوندان قاباق، اينسان حاقلاري ائوره نسه ل بيلديرگه سي و ياسالار چرچيوه سينده سيويل، سيياسي اولمايان، دئوله ت ديشي و باغيميسيز بير تشكيلات اولاراق ايشه باشلاميشدير. آسمك`ين اورتايا چيخيشي، آزه ربايجان تورك ميللي حره كه تي تاريخينده بير دؤنوم نوقطه سي ايدي. بو اولوشوم، ميللي حره كه تين ميلله تله شمه بويوتونا اك اولاراق، سيياسيله شمه آلانينا گيردييينين ده خبه رچيسي ايدي. آسمك، گونئي آزه ربايجان`دا اينسان حاقلاري پوزونتولاري آلانيندا سراسه ري-فارس تشكيلاتلاردان باغيمسيز بير بيچيمده چاليشاراق و توتوقلولار حاققيندا چوخ ساييدا خبه ر و راپورلار يايينلاياراق، سيستئمين ياراتديغي قيرميزي چيزگيني آشميشدير. بو دا اونون اؤفكه له نمه و هده قورخو گلمه سينه نده ن اولموشدور. آنجاق آسمك، باسقيلارا ديره نميش، وار اولان مالي- بوروكراتيك چتينليكله ر و انگه لل.ه ره تسليم اولماميش و تورك اولوسو ايله گونئي آزه ربايجان خالقينين اينسان حاقلاريني ساوونمايا داوام ائتميشدير. آسمك`ين چاليشمالاري، ميللي حره كه ته كؤنول وئره نله ر و اينسان حاقلاري اوغروندا چاليشانلارا ده يه رلي بير اؤرنه ك و اولگو اولوشدورموش، اونلاردا اؤزسانسورون آزالماسينا نده ن اولموشدور. آسمك چاتيسي آلتيندا ايچده نليكله، قورخمادان و چكينمه ده ن چاليشان اينسانلار، تورك سيياسي فععال و اينسان حاقلاري ساوونوجولارينا روحييه وئريب سئوينديرميش، اونلاري جساره تله نديره ره ك داها اينانجلي آدديم آتمايا تشويق ائتميشدير. يئددي ايل بوندان قاباق آسمك`ين دوغوشونا نده ن اولان تاريخي گره كله ر، بوگون، ميللي حره كه تيميزين اولقونلاشماسي و گليشمه سينه قوشوت اولاراق، اؤزونه اؤلكه ايچي و ديشيندا سايقين بير يئر ائدينه بيله ن داها قاپساملي بير «تورك اينسان حاقلاري درنه يي»نين قورولماسيني- و منجه آسمك`ين اونا ائوريلمه سيني- گره كلي قيلماقدادير. بئله بير تشكيلات، اؤز چاليشما آلانيني گنيشله ده ره ك، تكجه توتوقلولار دئييل، -و سيياسي گؤروش، دين، مذهه ب، هارادا ياشاديقلارينا باخماقسيزين- بوتون تورك اولوسونون، گونئي آزه ربايجان` و اؤته كي ايكي تورك ميللي بؤلگه نين بوتون اهاليسينين اينسان حاقلاريني ساوونماليدير.
حسن راشدی :
مین اوچ یوزیئتمیش اینجی ایللردن بو طرفه آزربایجان میللتی نین میللی- مدنی حاقلاری ساحه سینده چالیشانلارین سایی یوکسلمه یه باشلایان زامان ، آزربایجان اویرنجیلری بو یولدا اینام و اراده ایله چالیشاراق بو جریانا سرعت وئردیلر.یادیمدادیر کی، بیرینجی دفعه اولاراق تهران بیلیم یوردوندا تحصیل آلان آزربایجانلی اویرنجی لری نین ایچیندن خیاو ( مشکین شهر) اویرنجی لری طرفیندن ایران اسلام جمهوریتی آنایاساسی نین 15 – جی ماده سی نین اجرا اولماسی بو اویرنجیلر طرفیندن ایسته نیله رک » امید زنجان » قزئتینده یایلدی. بو جریانلاردان سونرا اویرینجی حرکاتی گونو- گوندن سرعتلنمه یه باشلادی و میللی – مدنی چالیشمالار جدّی دوروما کئچه رک «بابک قالاسی » مراسمی و باشقا مراسملر چوخالدی. بئله بیر دورومدا میللی – مدنی یولدا چالیشانلاریمیز هرگون آغیر باسقیلار آلتیندا قالاراق اونلاردان چوخلاری توتوقلانیب حبسه آتیلیردیلار ، لاکین بو محبوسلاردان حمایه ائدن و اونلارین مظلومیت سسلرینی انسان حاقلاریندان مدافعه ائدن قوروملارا چاتدیران بیر کیمسه یوخ ایدی. بئله بیر دورومدا ایلک دفعه اولاراق » آسمک » قورومو بیر نئچه گنج ، لاکین ایناملی اویرنجیلریمیز طرفیندن یاراناراق هئچ بیر افراطا و یالانا قاپیلمادان سیاسی محبوسلاریمیزین خبرلرینی دونیانین مختلف اولکه لرینده یاشایان آزربایجانلیلارا و انسان حاقلارینی قورویان قوروملارین قولاقلارینا چاتدیرماغا اقدام ائتدی کی ، بو مسئله چوخ اونم داشییردی . مالاسف گئتدیگجه بو قورومون عضولرینه باسقیلار اطلاعات طرفیندن آرتاراق اونون فعالیتی نین محدولاشماسینا سبب اولدو . …
بؤيوک رسول اوغلو :
آزربايجان سياسال محبوسلاريني مودافيعه کوميته سي يارانان گوندن بري هم اؤز ساحه سينده الده ائتديگي بؤيوک باشاريلار همده ميللي حرکاتيميزا تاثير باخيميندان ديرلنديريلمه ليدير.
بو کوميته يارانان گوندن بري » دونيا آزربايجانلیلاري نين حاقلاريني مودافيعه کوميته سي » (DUNAZHAQ) اولاراق اونلارلا علاقه لريميزين ، خاريجده کي قوه لره تاثيري نين گؤستريجيسي کيمي بير عاميل اولاراق دوشونمک اولار. بو کوميته نين يارانديغي ايلک ايللر اونلارين ، سياسي زيندانيلر حاقيندا يايديغي معلوماتلاردان فايدالاناراق ، بين الخالق تشکيلاتلارا موراجيعتلريميز هله ده دوسيالاريميزي ايشيقلانديرير. بو راپورتلارين ان بؤيوک اؤزه ل ليگي بوندان عيبارت ايدي کي، اورادا هچ بير اولايي بؤيوتمه دن، کيچيلتمه دن و فعاللار آراسيندا فرق قويمادان حاضيرلانيردي . او دؤنمده، » آسمک » ین اؤزه ل ليکله زنجاندا گوجله نن ميللي حرکاتيميزين حياتينا بؤيوک قاتقيدا بولونماسي دا تقديره لاييق دير.
آرتيرمالييام کي، ايلک ايللرده » آسمک «- ي يارادان دوستلاريميزين آراسيندا اولان مباحثه لر و اونلارین یاراتدیغی سیاسی و انسان حاقلاری ادبیاتی سونوجوندا میللی حرکت ایچینده » ميللي دموکراتلارين » فورمالاشماسی و ايشلرينه دوام ائتمه سي ميللي حرکاتيميز اوچون بؤيوک بير تجروبه قايناغي اولموشدور.
بو وسيله ايله بو تشکيلاتين يارانماسي نين 7-جي ايل دؤنومو موناسيبتي ايله ميلتيميزي تبريک ائدير و بو قورومون داخيل و خاريجده کي فعاللارينا باشاريلار آرزولاييرام.
حیدر شادی :
حؤرمتلی آزربایجان دموکراسی اوجاغی ، چکدیینیز زحمتلردن تشکورومو بیلدیره رک ،آزربایجان سیاسی محبوسلار مدافعه کمیته سی » آسمک » حاقیندا فیکیرلریمی بو نئچه سطیرده تقدیم ائدیرم:
ساواش و اونا قارشی مودافیعه یاشاییشین تمل فئنومئن لریندن ساییلیر. بو آنلام انسانین هر ایکی بیرئیسل ( فردی ) و توپلومسال ( جمعی ) و او جمله دن میللی ساحه لرینده صادق دیر. آزربایجان میللتی هر زامان اؤز حاققینی قازانماق و یا مدافعه ائتمک ایچین مجبورا ساواش دوروملاریندا قالاجاق. چاغداش دونیادا ساواش و مدافیعه داها چوخ مدنی، سیاسی و مئدیا فورمالاریندا گئرچکلشدیینی نظرده آلینجا » آسمک » ین اؤنمی اورتایا چیخیر. مدنی و سیاسی ساحه لرده میللی حاقلاریمیزی مدافعه ائدن شرفلی اینسانلاری مدافیعه ائتمک هر آزربایجانلی نین باشدا اولان بورجودور. آسمک بو میللی گؤره وی یئرینه گتیرمه یی باشاردی و میللی فعاللارادا بو یولدا بیر اورنک اولدو . » آسمک » ین باشلادیغی بویوک ایشلردن بیریسی آزربایجان سیاسی محبوسلاری و اونلارین عائله لرینین آجی لارینی تسکین وئرمه یه چالیشماق ایدی ، بو اؤزو بیر دیرلی آماجدیر و همده آزربایجان یولوندا چالیشمانین هزینه سینی آزالتماق ایله میللی حرکتیمیزه داها راحات یئنی اؤیه قازانماغی مومکون ائدیر. هابئله آسمک، آزربایجان حرکتینین چالیشمالارینی اولوسلار آراسی سازمان لارا چاتدیرماق و مئدیادا یانسیتماق ایله میللی حرکتین آلترناتیوسیز بیر بؤلومو اولموشدور.
کیان صفری :
آسمك آزربايجان ميلي حركتي نين گئنيشلندييي بير دؤورده و زامانيميزين ايجابي و ضرورتلري نتيجه سينده يارانميشدير. بو كوميته قورولمادان اؤنجه اؤلكه ايچينده چئشيدلي فورمالاردا باسقييا معروض قالان اينسانلاريميزين حاقلاريني سوركلي همده دوزنلي شكيلده ساوونان هئچ بير قوروم يوخ ايدي. آسمك بئله بير اورتامدا ايشه باشلادي و قيسا مودت ايچينده رسمي اورقان تانيناراق اوزده بشر حاقلاريني ساوونان بير چوخ راسيست اؤرگوت و مئدييالارين آغير بايكوت و سانسورونا سون قويدو. آسمك ميلي اينسانلاريميزين حاقلاريني مودافيعه ائتدييي حالدا ميلي حركتيميزين تانيتديريلماسيندا دا اؤنملي رولو اولدو.
آسمك – ين ديرلي قوروجو و فعال قروپو چوخ اؤنملي و ائتكيلي چاليشمالاري اوچون دؤنه – دؤنه سيخينتييا معروض قالسالار دا يئنيلمه دن و اوزولمه دن ايشلريني سوردورموشلر. سؤزسوز كي، اونلارين داها آكتيو اولماسي هاميميزين ايسته ييدير. آسمك – ين ديرلي سوروملولارينا باشاريلار ديله ييرم.
فرزاد صمدلی :
سایین آرخادشلار ، وئردیگینیر فورصتدن مینتدارلیغیمی بیلدیره رک ، اوز اوره ک سوزلریمی سیزه ایتحاف ائدیرم:
شوبهه سیز گونئی آزربایجانین موعاصیر تاریخینده و گونئی آزربایجان میللی حرکتی دوغرولتوسوندا، قورولان آزربایجان سیاسال محبوسلارینین مودافعه کمیته سی ( آسمک ) چوخ بویوک، اونملی و گورکملی بیر یئره صاحیب دیر. بو کمیته نین قورولوش دونه مینی ده یرلندیردییمز زامان، بئله آنلاشیلیر کی «آسمک» ین اولوشومو، میللی حرکتین داها قووتلنمه سینه یول آچمیشدیر و میللی حرکت چرچه وسینده چالیشانلارین و اوزه للیکله میللی حاقلاریمیز اوغروندا دیره نن و توتوقلانان آکیتیویستلرین داها گوجلو دیره نیشینه ندن اولموشدور.آیریجا بو اوزه ل قورولوشون وار اولوش ندنی، میللی حرکتین، گونئی آزربایجان تورک میللتی نین آراسیندا گئنیشله مه سی، درینلشمه سی و یوکسه لمه سی آنلامیندا گورونه بیلیر.منجه «آسمک» گونئی آزربایجان سیاسال محبوسلاری ساحه سینده ایلک مودافعه کمیته سی اولدوغو ایچین سونرالار قورولموش اولان یادا قورولاجاق اولان بنزر قوروپلارین، اومورقاسی کیمین سانیلابیلیر.»آسمک»ین یئدینجی قورولوش ایل دونومو، قوروجو آرخاداشلاریمیزا و بویوک میلله تیمیزه موبارک اولسون.
هادي قاراچاي :
آزربايجانين سيياسال محبوسلاريني مودافيعه کوميته سي يئددي ياشينا دولور. بو خبرين چوخ چوخ اؤنملي بير يؤنونه توخوناراق “ آسمک “ي بؤيوک ايچدنليک، درين سايغي، يوکسک سئوگي ايله قوتلاييرام.
بوتون گليشميش توپلوملارين گليشمه سيني ساغلايان، گليشميشليگين بلگه سي اولان، او توپلومون ايچينده چاليشان باغيمسيز قوروملارين اولوب اولماماسي، اولان قوروملارين ايش آلاني، قوروملارلا کوتله آراسيندا اولان ايليشگيلردير.
“ آسمک “ قورومو کئچن يئددي ايلين ايچينده چوخ بؤيوک ايشلر باشارميشدير. سيياسال توتساقلاريميزين دورومو ايله ايلگيلي بيرينجي يول سورکلي اولاراق راپورت یایماق آسمک دن قالان اونملی ایشدیر و ایندیده باشقا انسان حاقلاری قوروموموز » آداپ » آيليق رپورتاژلارين گئرچکله شديريلمه سيني، ياييملاماسيني داوام ائتمکده دیر.
دؤولت اورقانلاريندان باغيمسيز بير دورومدا اولماق، گؤرولن ايشه گوره گلير (پول) ادينمه مک ، کونوللو اولاراق بو بويدا بير ايشه گيريشمک “ آسمک “ قورومونون ديرلريندندير. “ آسمک “ آذربايجانين سيياسال آلاندا گليشميشليگي نين، باجاريغي نين، گوجونون سيمگه سيدير.
“ آسمک “ قورومونا بؤيوک باشاريلار ديله ييرم.
عاريف کسکين :
اونجه ليکله ميللي حرکت ايستيقامت ينده ائله ديگينيز ايشلر گوره سيزه سونسوز ميننت و تشککور بيلديريرم. آزربايجان دموکراسي اوجاغی قیسا زامان ايجينده بويوک ايشلر گوردو. “ آسمک “ حاقيندا گوردويونوز بو ايش ده تقديره لايیق دير.
“ آسمک “ ميللي حرکتميزده تاريخي-سمبوليک بير معنا ايفاده ائدير. “ آسمک “ين تاريخي-سبوليک اهميتي نين نئچه جهتلري واردير.
بيرينيجيسي، “ آسمک “ ميللي حرکت ايجينده حوقوق، اينسان حاقلاري و دموکراسي مفهوم لارینين حاياتي اهميتيني قاورايان و اوزونو بو مفهوملار چرچيوه سينده ايفاده ائدن ايلک گروهي فعاليت لريميزدن بيريدير. “ آسمک “’ين بو غايه سي ،چوخ گئچمه دن، ميللي حرکتين عومومي اوزه ل ليکلري نين بيرينه چئوريلميشدير.
ايکينجيسي، “ آسمک “ ميللي حرکت فعاللاري نين سسيني، عذابيني و مقدورييتلريني دونيايا چاتديرماغين اؤنميني درک ائدن و بونو عملي لشديرن ايلک فعالييتلردن حساب ائديله بيلر. “ آسمک “ آزربايجان ميللي فعاللاري نين سسيني دونيايا جاتديراراق اونلاري حیمایه آلتينا آلمايا چاليشميشدير. “ آسمک “’ين وئرديگي بيلگيلر بير جوخ اينسان حاقلاري قوروم و قورولوشون ديققت مرکزينده اولموشدور.
اوجونجوسو، “ آسمک “ين ميللي حرکتين خبرلشمه استراتژيسي زاويه سيندن ده اونملي يئري واردير. “ آسمک “ ايلک دفعه دوغرو و يالاندان تميزلنميش بير خبر آخيشي نين مجبورييتيني اورتايا قويموشدور. يالان، قابارديليميش و اساس سيز خبرلره قارشي جيخان “ آسمک “، دوغرو و يالانسيز-دولانسيز خبر آنلاييشي نين دا ايلک جارچيلاريندان ساييلماقدادير.
دؤردونوجوسو، “ آسمک “ وئرديگي خبرلرله، بير طرفدن بللي شخصلري و پارتيلرين اينحيصاريني قيرمايا جهد گوسترميش، هر کسين حاقيندا معلومات وئره رک پارتيلر و گؤروشلر اوستو بير خط ايزله ميش و ديگر طرفدن ده بللي شخص و پارتيلرين سوء ايستيفاده يولونو دا باغلامايا چاليشميشدير. “ آسمک “ اورتايا چيخديغي زامان خاريجده کي تشکيلاتلار يا اوز آداملاري حاقيندا معلومات وئريرديلر و يا توتولان هر فعالي اوز آداملاري کيمين گوستريرديلر.
“ آسمک “ اوز عمللري ايله بو يانليش ايشين ده قارشيندا اولدوغونو گوسترميشدير.
ميللي حرکتين تاريخي حافيظه سينده “ آسمک “ هر زامان ياشاياجاقدير. آزربايجان دموکراسي اوجاغي نين “ آسمک “ ي يئنيدن گوندمه گتيرمه ايشي، “ آسمک “ين حافيظه لردن سيلينمه مه سيني، تاريخه “ آسمک “ آدلي بير قئيدين دوشمه سيني و عيني زاماندا آزربايجان خالقي نين قدر شوناسليغي نين بير گوستريجيسي کيمين گورومک لازيمدير.
یوروش مهرعلی بیگلی:
ديرلي » آزربايجان دموکراسي اوجاغي » يونتيجيلري و سوروملولاري! هر ندن اونجه ميللي حرکتيميزده قورامسال قونولار اوزره آپارديغينيز سويله شي لره گوره ، اوز ميننتدارليغيمي بيلديريرم. اينانيرام کي ، بو سويله شي لره ميللي حرکتيميزده تئوریک آخساقليغين دولدورولماسيندا اونملي رول اويناياجاق. “ آسمک “ ( آزربايجان سياسي محبوسلاري نين مودافيعه کوميته سي) حاقدا من گوندرديگينيز سوروشدورماني ، نه يازيق کي گئج اوخودوم. اومورام چوخ گئجيکميش اولمايام. آنجاق “ آسمک “ حاقدا:
1381-جي ايل بيرينجي دونه اولاراق 21 آذرين ايل دونومو آچيق شکيلده قئيد اولوناجاغيدير. بو حرکت اوزلويونده چوخ ديرلي و اينقيلابي بير ايش ساييليردي. ايللر بويوجا حاکميت لر طرفيندن » آزربايجانين مرکزي قووه لر طرفيندن آزادليق گونو » کيمي ديرله نن بو تاريخي گونله باغلي بويوک بير تابو (توخونولماز) سينيردي. بو اولاي بير چوخ ميللتچي لريده شاشيرميشدير. کيمسه 21 آذرين آچيقجا قئيد اولونماسينا اينانميردي ، بو گيريشيمي گنج ميللتچيلرين آشيري حرکتي کيمي ديرلنديرنلر و اونون قارشيسين آلماق ايسته يه نلرده واريدير.
گونئي آزربايجانين هر يانيندان توره نه قاتيلماق ايسته يه نلر شبيستر شهرينه چاتيب- چاتماميش، حاکيمييت قووه لري طرفيندن توتوقلانديلار. ياخلاشيق 300 نفر ميللتچي او گون توتوقلانميشدير. بو اولاي اوزلويونده بويوک بير سس سالدي و حرکتين سياسي لشمه سينده ائتکيلي اولدو. همين زامان حرکتيميزده باشقا بير اونملي حادثه ده باش وئردي. ايلک دونه اولاراق گونئي آزربايجاندا آچيقجا سياسي محبوسلاري ساوونماق ايسته ين بير قورولوش ياراندي.
“ آسمک “ اولاراق تانينان بو قورولوش اوزوده حرکتده بير يئنيليک و ياراديجيليق ساييليردي . 21 آذرده توتوقلانانلارين خبرلريني گونده ليک مئديالارا يايماقلا ، او حرکتين ائتکيسيني قات-قات آرتيردي. “ آسمک “ سوروملولاري نين او دونمده آتديقلاري جسارتلي آدديم گوستردي کي، حاکيمييتين ان سرت آدديملارينی بئله جسارت و تدبيرله ميللي حرکتين قازانجلاري يونونده قوللانماق اولار.
علیرضا فرشی :
یئددی ایل مودافیعهچیلیک غرورون یاشامالییق! آزربایجان سیاسال محبوسلار مودافعه کمیته سی (آسمک) گونئی آزربایجان تورکلرینین میللی حرکتینده و میللی منفعتلریمیزین اوغروندا چالیشان و انسان حاقلاری اوزره چالیشماغا باشلایان بیرینجی تشکیلات دیر. » آسمک » ین یئددی ایللیک چالیشما سوره جینی ده یرلندیرمک البت کی بوگونکو فعالیتلریمیزده مثبت فایدالاری اولا بیلر و اونون یئددی یاشلی بیر گنج کمیته اولدوغونا گؤره دوشونجهلریمیزی، دیرلندیرمهلریمیزی، و آسمکین ضعف و قوتلری و ائتگیلری حاقدا قیسا بیر شکیلده یازماغیمیز لازیمدیر. آسمک باشقا سیاسال محبوسلاری مودافعه کمیتهلر ایله بیر نئچه باخیشدان فرقلیدیر و ائله بونا گؤره بیر نئچه باشلیغی دا دوشونمهلیدیر:
– آسمک، یالنیز بیر سیاسی حرکتین مودافعهچیسی یوخ، بلکه، بیر » میللی حرکت «ین محبوسلارینین مودافعه کمیتهسیدیر . بو کمیته، محبوسلاریمیزدان مودافعه ائده رک، تورک میللتیمیزین میللی حاقلارینی دا و میللی ایستکلرینی ده دونیایا تانیتدیرماقدادیر و » آزربایجان میللی-سیاسی توتساقلانانلار مودافعه کمیتهسی » اولمالیدیر.
– آسمک چالیشمالیدیر کی ایراندا محبوس اولان میللتچیلری «آزربایجان میللی-سیاسی توتساقلانانلار انجمنی» آلتیندا بیرلشدیرسین و حبسه محکوم اولانلارین اؤزلرینی مودافعه ائتمک یوللارین گؤسترهرک، مالی-معنوی یاردیم ائتمک ایمکانلارینا دوغرو یؤنلتسین.
– آسمک چالیشمالیدیر کی «آزربایجانلی» کیملیگینه یییهلننلری مودافعه ائتسین و باشقالارینی باشقا تشکیلاتلارا بوراخسین. ایران اوغروندا چالیشانلارینین اؤزلرینه مخصوص مودافعه کمیتهلری وار و آسمکین اونلاردان مودافعه ائتمهیی گرکلی دئییل «ائوه لازیم اولان چیراغ، مچیده حرامدیر!»
– آسمک سیاسی محبوسلارین یاشام حاققیندا یازمالیدیر و اونلارین کیم اولدوقلارینی و نه ایستهدیکلرینی دونیایا تانیتمالیدیر و دونیانی » میللی حرکتیمیز » ایله آرتیقراق تانیش ائتمهلیدیر. قوی دونیا بیزی راسیست، فاشیست، آنارشیست، توتالیتریست، شووینیست، و … تانیماسین و بیلسینلر کی بیز کیمیک و نه ایستهییرک.
– آسمک چالیشمالیدیر کی دونیادا یاییملانان آدلیم ژورناللار و ژورنالیستلرله ایلگی قورسون و » دولتدن باغیمسیز اؤرگوت » لر ایله ایش بیرلیگی آپارسین. دونیا دولتلری ایله ده ایش بیرلیگی آپارماق ایمکانی وار و اونلارین مالی-معنوی یاردیملاریندان فایدالانماق اولار.
– … بیر داها خاطیرلاماق لازیمدیر کی آسمک اؤز دهیرلی چالیشمالاری ایله، ایرانین توتالیتر و باسقیچی دوروموندا چالیشان میللتچیلریمیز اوچون دهیرلی بیر دوروم یارتماقدادیر و میللی حرکتیمیزده بیر طبیب کیمی ویروسلاری و ناخوشلوقلاری حرکتدن اوزاق ساخلایا بیلر و ساخلاماقدادیر.
یالنیز لازیمدیر کی کیم لردن و نهدن مودافعه ائتدییینی آچیق بیچیمده آچیقلاسین و فورصتطلبلره یول وئرمهیهرک، میللتیمیزین اوغروندا چالیشان دوزگون اینسانلاری گلجهییمیز اوچون حاضیر ائتسین. دوغروسو، آسمک یالنیز بیر مودافعه کمیتهسی یوخ، بلکی، بیر میللی مودافعه تشکیلاتی اولمالیدیر و ایچهریده ستارخانین دورونده اولان » گیزلی کمیته «نین بیر داها یاردیلماسینا یاردیمچی اولمالیدیر. میللی چالیشقانلاریمیز، میللتیمیزین و آزربایجانیمیزین » وارلیق » لاریدیلار و اونلاری قوروماق ، تانیماق و یؤنلتمک لازیمدیر. آسمک اوچون یاخشی چالیشمالار آرزی ائدیرم.
انصاف علي هدايت :
من “ آسمک “ين عوضولرینی ياخشي تانيرام و یولداشلیغیم وار بوردا بیر آز تنقید ائتمک ایسته ییرم اینسان حاقلاری و خبر ایشینده اولان فعاللاری. آسمک حرکتین تانینماسیندا موهوم رول اوینامیشدیر . بو سوزلریمین مخاطبی بو ساحه ده چالیشانلاردیلار . بو حساس رولدا بير نئچه مهم مساله وار:
بیرینجی طرفسيز اولماق اونملي ايشدیر ، آذربايجانلي اولماق بير طرفه، طرفسيز اولماق اوندان موهومدور باشقا مساله سريع اولماق دیر. حاديثه دن بير زامان کئچسه ، اونون خبري مديايا يتشمه سه خبر یانار . 3- نجو مساله کاميل اطلاعات وئريلمه سیدیر.
بعضاً کاميل معلوماتي تئز وئرمک ايمکاني يوخدور . اوندا، خبري تئز وئريب آما خبرين ناقص اولماسين اعلان ائتمک اولار . بيرده، او خبره گوره ايلگي ايمکاني مئديا ايشچيلرينه وريلمه لی. شايد ياخشي اولار کي همن خبرده آدي چکيلن آداملارين اوزلري يا عاييله لري يا دا وکيل لرينين تلفون يا ایميلی يازیلسین.
من اوزوم آسمکي قبول اديرم آما گورورم کي مديالار هله اونو بير دوغرو و دوزگون منبع عنوانيندا بازميرلار. بودا منيم اوره گيمي درده گتيرير.
بيرده بير اوزون زاماندير کي آسمک فعاليتين آزالديبدير. ایچریده اولان چتین لیک و فشارلار فعالیت لره اثر قویور آما خبرين قاباغي آلينماماليدير.
ساغ اولون و باشي اوجا قالين .
– دیرلندیرمه لر حورمتلی اشتراکچیلارین سوی آدلارینین الفبا ترتیبی ایله دوزولموشدور
– بو مصاحبه لرین یاییلماسی آذر آیی نا پلانلاشمیشدیر آنجاق اونجه کی یازی و مصاحبه لره یازیلان تنقید و جاوابلار ، همده تکنیک سورونلاری یوزوندن گئجیکمیشدیر ، حورمتلی اشتراکچیلار و سایین اوخوجولاریمیزدان بو گئجیکمه میزه عذر دیله ییریک.
نوشته شده در 88/10/13 توسط آزربایجان دموکراسی اوجاغی
دانیشیق -5 / آسمک – یئددی ایل تجربه باشاریلار و بوگونوموز

آزربایجان سیاسال محبوسلاری مودافیعه کومیته سی ( آسمک ) انسان حاقلاری اوزره چالیشان ٬ اولکه ایچی قورولموش بیرینجی تشکیلات اولاراق باشاریلار و باشاری سیزلیق لار ایله میللی حرکت سوره جینده یاشانان اونملی دونوش نوقطه لریندن ساییلماقدادیر. آزربایجان دموکراسی اوجاغی » آسمک » ین قورولماسینین یئددینجی ایل دونومونده اونو دیرلندیریب و » آسمک » تجروبه سیندن بو گونوموزه چیخابیله جک درس لری الده ائتمک اوچون ایکی بولومده یاییلاجاق بو مصاحبه لری قوللوغونوزا سونور. بیرینجی بولومده » آسمک » ین قوروجولاریندان اولان سایین سعید نعیمی و علیرضا جوانبخت ایله دانیشمیشیق و ایکینجی بولومده ایسه سایین آراشدیرماجی و میللی فعاللاریمیزین اونده گلن سیمالارینین دیرلندیرمه و دوشونجه لرینی سیزینله پایلاشاجاییق. ایندی ایسه بیرینجی بولوم :
س- سایین علیرضا بی ، بیرینجی سوالدا » آسمک «ین قورولماسینی ضروری ائدن ندن لری و نئجه قورولماسینی اوخوجولاریمیزا ایضاح ائدین لوطفا .
ج- 1381- ین ياييندا تهراندا ياشايان بعضی ميللي فعاللار ايله بيرليک ده ، او تاريخده حبسده اولان فعاللارا يارديم ائتمک اوچون بير آرايا گلديک. » کمیته دفاع از زندانيان سياسي حرکت ملي آزربايجان » ايمضاسي ايله تهران اوستاندارلیغینا بير مکتوب يازيب و بير تحصن گئچيرمه یه ایذین ايسته ديک ،آنجاق هر هانسي بير جواب آلماقدان اونجه (ذاتن جواب آلماياجاغيميزي بيليرديک) سوزو گئدن محبوسلار حبسدن بوراخيلديلار.
بونا رغما آزربایجاندا آرا-سیرا توتوقلامالار اولوردو آنجاق چوخونون حتی خبریده یاییلمیردی ، نئچه آي اوندان سونرا، بير چوخ آزربايجان شهرينده 21 آذر مراسيميني پروفسور م. زهتابي مزاري باشيندا کئچيرمک شکلينده قرار وئريلدي. 1381 آذر آيي نين ايلک گونلرينده دوستلارلا بيرليکده سوزو گئدن مراسيمده چوخ فعاللين حبسه آليناجاغي احتيماليني دوشونوب و سياسي محبوسلاريميزي داها جيددي شکيلده مودافيعه ائتمک اوچون بير کوميته نين ياراديلماسي ني گرکلي گوردوک.
سعید نعیمی٬ رضا عباسي، ايلقار مرندلي، حسن جعفرزاده و من ( حسن بي سونرا بعضی ندنلره گوره آراميزدان آيريلدي) آزربايجان سياسي محبوسلاريني مودافيعه کوميته سيني ( آسمک ) قورماغا قرار وئرديک و آسمک آچیق جا چالیشمایا باشلادی .
س -سیز قوروجولار عنوانیندا باشلانیشدا » آسمک » ه هانسی هدفلری تعیین ائتمیشدینیز ؟
ج- سياسي محبوسلاريميزي مودافيعه ائتمک اساس هدفيميزده اولسا اونون يانيندا باشقا هدفلري ده » آسمک » ی قوردوغوموز زامان و اوندان سونرا گوز اونونه آلديق:
– باشاريلي بير تيم و قروپ ايشيني اورتايا قويماق.
– خبر و راپور يازماق مساله سينده يئني و ايشيميزه يارايان و عيني زاماندا ايسه آزربايجان حرکتي ديشيندا اولان جمعیت لر و اينسالار طرفيندن قبول اولونا بيلن بير ادبيات ايجاد ائتمک .
– آزربايجان گنجليگينه اونيورسيته دن ائشيکده و سیاسی مسأله لر ایله ایگی لنن بير تشکيلات اؤرنه ييني سونماق
– اينسان حاقلاري فعالييتلري نين ، آزربايجان حرکتي نين بير چوخ ايستکلرينه جواب وئره بيلجه ييني گوسترمک .
– میللی حرکت ایله باشقا ساحه لرده چالیشان حرکت لر و توپلوملارین علاقه سيني ساغلاماق.
س- سیزجه اینسان حاقلاری آلانیندا اونملی مساله لریمیز و چاتیشمامازلیق لار نه لردیر ؟
سون ایللرده انسان حاقلارینی ساوونما آلانیندا ان اساسلی پروبلملریمیزدن بیری یعنی سسیمیزی اولوسلار آراسی اجتماعیاتینا چاتدیرماق مسأله سینده چوخ بؤیوک باشاریلار الده ائدیلمیشدیر. بونو باشارماقدا دورمادان چالیشان بوتون انسان حاقلاری ساوونوجولاری و مئدیا منسوبلارینین رولو اولموشدور. بو آرادا خصوصی ایله فاخته خانیم زمانی نین آذربایجان مسأله سینین بیرلشمیش میللتلر٬ اولوسلار آراسی عفو تشکیلاتی و بعضی مترقی اؤلکه لر طرفیندن مطرح اولماسینی ساغلاماسی حرکتیمیزده بیر دؤنوش نؤقطه سیدیر .
آما سیزین سورونوزا گلینجه٬ اصلینده انسان حاقلاری آلانیندا گؤروله بیله جک و یا گؤرولمه سی گره کن ایشلرین چوخ آما چوخ کیچیک بیر حیصه سی گؤرولمکده دیر. اینسان حاقلاری آلانیندا فعالیت میدانینین گئنیشلنمه سی٬ یئنی مؤوضوعلارین دیقته آلینماسی و داها اؤنجه دیقت مرکزینده اولان مؤوضوعلاردا داها درینه گئدیلمه سی ان جیدی احتیاجلاریمیزدیر.
آذربایجان تورکلرینین ایکی قاتلی آیری سئچکیلیک و باسقیا معروض قالمالاری گئرچه یی سادجه میلی – سیاسی فعاللار حاقیندا گئچرلی دئییل؛ اوشاقلار٬ قادینلار٬ مذهبی آزلیقلار٬ ایشچیلر٬ صنعتچیلر٬ کندلیلر و یا آذربایجان میلی مسأله سی خارجینده چالیشان فرقلی سیاسی قروپلارا منسوب اولان آذربایجانلیلار دا بو ظولملره معروض قالماقدادیرلار. آذربایجانین اؤیرنجیسی٬ معلیمی٬ صنعتچیسی و شاعیری کیمی آذربایجانلی پاسدار٬ موللا و حتی انصار حزب اله دا٬ آنا دیلینده یازیب – اوخوما حقیندن یوخسوندور و اوسته لیک بونون فرقینده اولماسینا بئله اونا فرصت وئره یلمه ییر.
آذربایجان زیندانلارینین عمومی دورومو فارس بؤلگه لرینده کیندن داها آغیردیر. قانونسوزلوق داها چوخدور. اؤزباشینا یا بلکه ده یوخاری مقاملارین ایذنی ایه محبوسلارا اکسترا جزالار وئرن مأمورلارین گوجو داها آرتیقدیر. بوتون بو اکسترا باسقیلاری حبسه دوشن هر آذربایجانلی تحمل ائدیر. سیاسی محبوسو دا – فیریلداقچیسی دا٬ کیشسی ده – قادینی دا٬ بورجلوسو دا – اوغروسو دا.
بوتون بونلاری گؤز اؤنونه آلارساق نه یازیق کی آذربایجاندا اینسان حاقلاری پوزونتولارینین یوزده دوخسانیندان چوخو بیزیم ماسامیز اوستونده دئییل. دیقت ائدرسه نیز٬ بو چاتیشمازلیق نئجه لیک (کیفیت) مسأله سی اولماقدانسا٬ نئچه لیک (کمیت) مسأله سیدیر. بو اوزدن ده مؤوجود اولان قروپلار و ذاتا اینسان حاقلاری مسأله سینین بیر بوجاغیندان توتوب فعالیت ائدن فعاللارین اوستونه گئتمه یین دوغرو اولمادیغینی دوشونورم. مؤوجود اولان قروپلارین بونسوز دا ائله اله آلدیقلاری ساحه لرده یاردیما احتیاجلاری واردیر.
مسأله نین حلی اوچون ذاتا ماهیت اولاراق اینسان حاقلارینی مودافیعه حرکتی اؤزل لیکلرینه صاحیب اولان آذربایجان میلی – دموکراتیک حرکتی فعاللارینی بللی شکیلده حقوق مودافیعه چیسی کیمی چالیشماغا یؤنلتمک لازیمدیر.
س- سعید بی سیزده لوطفن » آسمک «ین قورولماسی قونوسوندا دوشونجه لرینیزی بویورون ؟
من اونجه سایین دمکراسی اوجاغیندان ایکی مساله حاقدا تشککور ائتمک ایسته ییرم : بیرینجی سیی بو مساله نی و » آسمک » ی اونملي گوروب و اونو آراشديرماق ايسته مه یینیز اوچوندور ، ایکینجی سی ایندی حبس ده اولان چوخ یاخین یولداشیم سعید متین پور طرفیندن دیر ، سیز کئچمیش مصاحبه لرینیزی یئرلی اولاراق اونا حصر ائدیب سیز ، دوغروداندا سعید بوگون یاساقلانمیش میللی – دمکراتیک دوشونجه میزین اسیر دوشموش سیمگه سیدیر ، بوردا سعید متین پور طرفیندن سیزی تقدیر ائدير و سيزه داها آرتیق اوغورلار آرزولاييرام.
آسمک قونوسونا گلینجه عليرضا بي ياخشي نوکته و دئتايل لارا ايشاره ائدیب منده نئچه نکته آرتيرماق ايسترديم :
– » کمیته دفاع از زندانيان سياسي حرکت ملي آزربايجان » آدلي ييغينجاق او ايل بابک قالاسيندا توتوقلانميش ميللي فعاللارا يارديم ائتمک آماجي ايله اولوشدو و تخمينا بو ييغينجاق تير آيي نين سونو يا موردادين اوللرينده اولدو.
– يوخاريدا آدی گئدن کوميته مووقتي اولاراق تشکیل اولدو ، 21 آذر آغيرلامالاريندا توتوقلولار اولاجاغيني دوشونوب و حرکتين سياسي لشمه دونمي نه گيرمه سي زامان ، دايمي بير کوميته نين يارانما ضرورتي حيس ائديلمکده ايدي و » آسمک » بو ضرورتين سونوجو اولاراق ياراندي.
– » آسمک «ين نه اولدوغو و نئجه چاليشماسي و قورولما قراری آذر آيي نين اورتاسيندا و يولداشلارين ايشتيراکي ايله تهران تربيت مدرس دانيشگاهيندا قبول اولوندو.
س- قیساجا بویورون » آسمک » هانسی هدفلر اوغروندا قورولدو و سیزجه بو هدفلره چاتدی می ؟
» آسمک «ين هدفلریني بئله سيرالاماق اولار:
– آزربايجاندا سيياسال و عقیده توتوقلولارینا چئشيتلي يؤنلرده يارديم ائتمک
– اينسان حاقلاري اوزره کولتورل و توپلومسال چاليشمالار
-آیدین لاریمیزی و آزربایجان اجتماعیتینی اينسان حاقلاري ديرلري قونوسوندا بيلگي لنديرمک
باشاریلی اولوب ، اولماماسی حاقدا بیزیم باخیشلاریمیز یئترلی دئییل و بابالاریمیز دئمیشکن هئچ کس اوز آیرانینا تورش دئمه ز ، بو اساسدا » آسمک «ين بيزيم يوخ بلکه باشقا چاليشانلار طرفیندن دیرلندیریلمه سی داها فایدالی دیر چون باشقا یولداشلارین دوشونجه سی طرفسیز اولاراق ، » آسمک » تجروبه سینین باشاری و باشاری سیزلیق لارینی اوزه چیخاردار ، بو اساسدا رجا ائدیریک ممکن اولورسا مثلا 10 نفر سایین چالیشقان و آراشدیریجی لاریمیزین » آسمک » حاقدا دوشونجه و گوروشلريني آليب و بو مصاحبه ایله بیرگه یایین بیزجه بو داها آرتیق دوغرویا یاخین و فايدالي اولا بيلر.
س- سیاستده » تجربه انتقالی » دئییلن بیر مساله وار بو باخیمدان ، بوگون میللی حرکت صف لرینه گیرن یئنی نسلی حرکتده اولان تجربه لر ایله تانیش ائتمک چوخ اونملی قونودور ، سیزجه » آسمک «ین باشقا اوزه ل لیکلری ندیر و او تجروبه دن بوگونوموزه هانسی درس لری چیخارتماق اولار ؟
ج – » آسمک » ايشه باشلاماغیني بير بيانيه ايله آچيقلاييب و عوضولري و قوروجو هیاتینی ايسه تانيتديردي ، بو آيدين و آچيق کيمليک اساسيندا چاليشماق » آسمک «ين باشاریلاریندا ان اونملي فاکتور اولماسيني دوشونورم. دئمک » آسمک » سيجيللي سي اولان بير اورگوت اولاراق » عومومي گووه ن » قازانماغی باشاردي.
– بو فاکتور آزربايجان دموکراسي اوجاغي نين ان بويوک نوقصاني کيمي قئيد ائديله بيلر، دئمک آچیق و تانینمیش کيمليک و بليرلي ليک هر سياسي ، توپلومسال …. اورگوتون باشاري آچاري کيمي ساییلابیلر و اونسوز زور دوروملارايله قارشيلاشماق احتيمالي يوروجو اولوب و گووه ن سيزليک قايناغي اولور ، آرتیرمالییام آزربایجان دموکراسی اوجاغی اونملی و دوغرو آددیملاری ایله بو سورونو گئریده بوراخماغی باشارمیشدیر.
– باشقا اونملي قونو » آسمک » ده تشکيلات ايچي و اويه لر آراسيندا يوکسک سوييه ده گوونج و اعتيمادين اولماسيدير بو قارشيليقلي اعتيماد ايشلرين تئز و باشاري ایلا سورمه سينه ايمکان ياراديردي.
آشاغیدا گونوموز ایله نئچه انتقاد ائده جم آنجاق آچیق دیر کی تنقیدلریم بوگون چالیشان اورگوتلر و یولداشلاریمیزین ایشلرینی کوچومسه مک دئییل و بو تنقیدلری بو یولداشلاریمیزین داها باشاریلی چالیشمالاری اوچون دیله گتیریرم ،
تنقیدلریم بوتون چالیشقانلاریمیزادیر و گئنیش آلاندا و آزربایجاندا گئرچکله شن بویوک اولچوده انسان حاقلاری پوزونتوسونو مانیتور ائدیلیب ، مئدیا و دونیا اجتماعییتینده یانسیتماق اوچون هامینین قاتقیدا بولونماسی لازم دیر. وورغولاماق ایسته ییرم آدداپ و اوزه ل لیکله سایین فاخته زمانی اولوسلار آراسی ایلیشگیلرده چوخ اونملی آددیملار آتیبلار و آزربایجاندا باشقا اونملی بیر دونوشه ایمضا قویوبلار و بو یولداشلاریمیزین بئله دیرلی ایشلرینی تقدیر ائده رک آشاغیداکی تنقیدلری دیله گتیریرم :
– » آسمک «ين ان اونملي قازانجي اينسان حاقلاري قاوراميني و حوقوق اونجه ليکلي چاليشما فورمونو ميللي حرکته قازانديرماسيدير و بو فورمت و قاورام چرچيوسينده يئني ديل و سیاسی ادبياتين اولوشماسي دا اونون برکتلي ميوه لريندن ساییلابیلر.
– گونوموزده وار اولان اينسان حاقلاري فعال و اورگوت لريميز او ادبياتی قوللانیرلار آنجاق تاسوفله » آسمک «ده آچيلان يول منطيقي سونوجونا چاتمادي و باشقا يئني ليک لره شاهيد اولماديق باشقا تعبيرده دئسم ، » آسمک » باشلايان يول بير نوقطه ده دايانيبدير و اينکيشاف ائتمک فورصتيني ايتيريب ( اورنه يي چاليشان جمعييتلريميزين داريسقال » اينسان حاقلاري » آنلاييشي و بو ساحه ني سياسي محبوسلارا محدود ساخلامالاری قئيد ائديله بيلر ، بو وظیفه البته هامیمیزین دیر و گرک هامی بیر گئنیش و قاپساملی اینسان حاقلاری اورگوتونون یارانماسیندا بو یولداشلاریمیزا یاردیم ائدک .)
– باشقا قونو ايسه او زامان آلت ياپيلاري حاضيرلانميش ايليشکيلرين دوغرو و دوزگون گليشمه مه سي دير يعني اينسان حاقلاري تشکيلاتلاريميیز ، سمپاتی یارادان ، جذاب و ائتگيلي ژستلر ياپماني اونودوب و اوزلريني بالاجا حصارلاردان چيخارماغا جيدي جهد گوسترمه ييرلر ، مثلا ايراندا اولوب بيتن گئنیش اينسان حاقلاري ايحلال لارينا گوز يوماراق ميللي حرکته پرستيژ قازانديراجاق بويوک تبليغاتي ژست ياپما فورصتيني بوشونا ايتيريرلر.
– سون سوزوم یولداشلاریمیزی بیر خطر حاقدا اویارماق دیر. گونئی آزربایجان دا اینسان حاقلاری ایله ایلگیلی چالیشمالاردا اینسان لاری ایدئولوژی و دوشونجه لری اساسیندا آییرماق منجه بویوک بیر خطر و یالنیش لیق دیر ، بونو ایندی دن اونله مه میز گره کیر ، آچیق سویله ییم : مثلا بیر اورگوتون آدی » آزربایجان سیاسال محبوسلاری مدافعه کمیته سی » اولورسا او کمیته نین » آزربایجان ناسیونالیست سیاسال محبوسلاری مدافعه کمیته سی » کیمی داورانماسی قبول ائدیله مز ، بو مساله سایتلار و باشقا مئدیا اورگانلاریمیزا دا شامل دیر بئله دار باخیش چالیشما بیزی میللی حرکت صفتیندن بوشالدیب و بیر فرقه ( Sect ) حرکتینه چئویره ر و » سئکتاریسم » ین آجی سونوجو معلوم دور ، تورک و آزربایجان سعادتینیه چالیشان هر فرد و اورگوتون بو قونودا چوخ دویارلی اولماسی گرکلی دیر.
اسم کوه هاي ما را هم عوض مي کنند( علیرضا قولونجو )
Güney Azerbaycan milli hereketi ve ASMEK( سعید نعیمی )
نوشته شده در 88/10/12 توسط آزربایجان دموکراسی اوجاغی
حرکت ملی و دمکراتیزاسیون ایران، لزوم اصلاح فهم ما از حقوق بشر – گفتگو با مهران بهاري / بخش چهارم
بخش چهارم از مصاحبه با مدير و مولف سري وبلاگهاي
سؤزوموز به موضع حرکت ملی در دمکراتیزاسیون ایران ، نقد رفتارها و عملکرد فعالان و نهادهای مدافع حقوق بشر آذربایجان و لزوم اصلاح فهم آنها از حقوق بشر اختصاص یافته است که در قالب سوالهای متفاوت جزئیات این مسائل مورد بررسی قرار گرفته و راهکارهای پیشنهادی وی طرح شده اند :
س-چرا دمكراسي براي ملت ترك و حركت ملي ترك در ايران ضروري است؟
هنگامي كه از دمكراسي و دمكراتيزاسيون ايران سخن مي رود مي بايست اقلا چهار مصداق مهم آن را مداقه كرد: دمكراتيزاسيون دولت ايران، دمكراتيزاسيون جامعه فارس (دمكراسي فارس)، دمكراتيزاسيون جامعه ترك (دمكراسي ترك) و دمكراتيزاسيون حركت ملي ترك (تبديل آن به حركت ملي-دمكراتيك ترك).
زيرا هر كدام داراي تاريخ، سير و ويژگيهاي خاص خود اند. به عنوان نمونه خلق ترك و آذربايجان جنوبي داراي سابقه و اندوخته اي گرانقدر در مبارزه دمكراسي است، اما در عرصه مبارزه براي حقوق ملي-ائتنيكي بسيار بي تجربه است. وضعيت ملت فارس معكوس است. اين ملت داراي تجربه بسيار در عرصه مبارزه براي حقوق ملي-ائتنيكي خويش است (از جريان شعوبيت در اعماق تاريخ گرفته تا عصر حاضر، بويژه پس از انقلاب مشروطيت به اين سو). اما دمكراسي فارس بسيار جوان و بي تجربه است و هنوز از نژادپرستي آريائي و بنيادگرائي اسلامي نرهيده است.
مشاركت خلق ترك در مجادله دمكراتيزاسيون جامعه ترك و حركت ملي ترك ضروري است، دمكراسي حق و ضرورتي پايه اي و مستقل از مساله ملي و مجادله تعيين سرنوشت خلق ترك است.
ما خواهان اصول دمكراسي و دو ركن اساسي آن يعني آزادي و برابري و همچنين تمام ملزومات آن مانند تضمين اين دو حق شهروندان در قانون اساسي و جدائي قوا مي باشيم ، انتخابات رقابتي پريوديك، آزادي بيان، آزادي عقايد سياسي، آزادي مطبوعات، آزادي تشكلهاي سياسي و اجتماعي نيز در اين تيتر مي گنجند.
ترجيح شخصي من ليبرال دمكراسي با تاكيد بر عناصري اضافي مانند پلوراليسم سياسي، برابري در مقابل قانون، حقوق بشر، عناصر جامعه مدني غير دولتي و … است.
انسان ترك خواهان زندگي در محيطي دمكراتيك شايسته و درخور انسان و جامعه اي شريف و با حيثيت است، خلق ترك مي خواهد كه اين طرز زندگي اجتماعي و فردي، طرز زندگي وي نيز باشد. اين ربطي به آينكه در تركيب ايران و يا در خارج از آن باشد، چه قبل از وصول به حق تعيين سرنوشت ملي خود و تحت حاكميت ملت فارس و چه بعد از حصول به آن و تحت حاكميت خود ندارد. خلق ترك شايسته و مستحق آزادي و برابري و دمكراسي در هر شرايطي است.
در فاز كنوني حركت ملي ترك، دمكراسي ترك-آذربايجاني مي تواند به رشد حمايت بين المللي از حركتمان منجر گردد و در نهايت اگر حق تعيين سرنوشت به طور يكطرفه (مانند حكومت ملي آذربايجان) و يا در نتيجه توافق دو طرف بكار رود، شناسائي بين المللي واحد جديد دولتي ايجاد شده را تسهيل كند، علاوه بر آن مي بايست قبول كرد اگر فرهنگ دمكراسي و نهادها و رفتارهاي دمكراتيك در ميان يك ملت محكوم و حركت آزاديبخش ملي وي نهادينه نشده باشد، حركت تعيين سرنوشت خود-خارجي، در حقيقت حركت تعيين سرنوشت نبوده، صرفا حركتي جدائي طلب است كه مستبدي ديگر را به قدرت خواهد رسانيد.
بنابراين در يك حركت ملي، مجادله همزمان براي تعيين سرنوشت خود و براي نهادينه و نهادسازي دمكراسي نمي تواند اهمال شود و يا به بعد از تشكيل دولت ملي معوق گردد. دمكراسي يگانه عاملي است كه مي تواند حركت ملي ترك در آذربايجان جنوبي را از يك حركت جدائي طلب به يك حركت تعيين سرنوشت تبديل كند.
س-ضرورت حمايت خلق ترك و حركت ملي از دمكراسي فارس و دمكراتيزاسيون دولت ملي وي (دولت ايران) چيست؟
حمايت مستقيم و يا غيرمستقيم خلق ترك و حركت ملي وي از مبارزه دمكراسي ملت همسايه فارس و دمكراتيزاسيون دولت ايران نيز ضروري است، اين ضرورت –همانگونه كه در مورد دمكراسي ترك و دمكراتيزاسيون حركت ملي ترك ذكر كردم- از سه علت ناشي مي شود: يكي بذاته، ديگري تاثيراث مثبت آن بر ملت شوندگي خلق ترك و تعيين سرنوشت وي.
حمایت ما به این معنی نیست كه مبارزه تعيين سرنوشت خلق ترك بخشي از مبارزه دمكراسي ملت فارس در ايران است ، براي نشان دادن ضرورت حمايت ملت ترك از مبارزه دمكراسي خلق فارس و دمكراتيزاسيون دولت ايران، نيازي به ايجاد رابطه علت و معلولي ناموجود بين دمكراسي ملت فارس و تعيين سرنوشت خلق ترك و اين هماني سازيهاي متافيزيكي و ايدئولوژيكي بين اين دو نيست.
همانگونه كه قبلا ذكر شد در مورد اقليتهاي ملي مساله تعيين سرنوشت، در داخل مبارزه براي دمكراسي همگاني قرار دارد و يا به عبارت دقيقتر دمكراسي همگاني مي تواند جايگزين تعيين سرنوشت يك اقليت ملي شود. اما كاربرد اين فرموليزاسيون براي تبيين رابطه بين دو روند تعيين سرنوشت يك ملت محكوم و دمكراسي ملت حاكم، مانند نمونه ملت ترك ساكن در ايران و آذربايجان جنوبي، اساسي ندارد. حتي در اين مورد، تعيين سرنوشت ملت محكوم پيش شرط وصول به دمكراسي در منطقه ملي وي و كل كشور است و نه عكس آن.
دمكراسي فارس و دمكراتيزاسيون دولت ايران تاثير مثبتي بر دو پايه حركت ملي ترك يعني روند ملت سازي-ملت شوندگي خلق ترك و روند تعيين سرنوشت او نيز دارد، اين تاثير مثبت، مانند تاثير دمكراسي ملت حاكم و دولت وي بر هر مجادله تعيين سرنوشت يك ملت محكوم ديگر است و با آن تفاوتي ندارد قبلا به اين تاثيرات مثبت اشاره كردم و لزومي به تكرار مفصل آنها نمي بينم.
شكي وجود ندارد كه با دمكراتيك شدن خلق حاكم فارس و دمكراتيزاسيون دولت وي يعني دولت ايران، تضييقات و فشارهاي موجود بر ملت ترك نيز كاهش يافته و در نتيجه روند ملت شوندگي خلق ترك تسريع مي شود. رشد شعور ملي خلق ترك در برهه هائي از تاريخ معاصر كه حكومت مركزي ايران ضعيف بوده ، اثبات اين مدعا است، اين امر همچنان مي تواند در وصول به برخي از حقوق ملي خلق ترك يارا باشد، زمينه و شرايط مساعدتر فرهنگي، اجتماعي و سياسي براي اعمال حق تعيين سرنوشت فراهم كند، روند استفاده از آن را ملايمتر سازد و به مديريت و حل اين مساله با دولت ايران با روشهاي مسالمت آميز ياري رساند.
علاوه بر آن، مجادله دمكراسي ملل همسايه فارس، كرد، ارمني، روس و عرب و دمكراتيزاسيون دولتهاي آنها، بي شك تاثيرات مثبتي بر روند دمكراتيزاسيون خلق ترك و آذربايجان جنوبي نيز خواهند داشت ، از اين منظر موفقيت دمكراسي ملل همسايه، در عين حال موفقيت ملت ترك و آذربايجان جنوبي نيز شمرده مي شود.
خلق ترك گسترش جنبش دمكراسي در ميان خلق فارس را هرچند با تاخيري يكصدساله به فال نيك گرفته و از آن استقبال و حمايت ميكند، اما واقعيت تاثير مثبت دمكراسي فارس بر حقوق ملي ملت محكوم ترك، بدان معني نيست كه نخبگان ملت حاكم فارس با شركت در مجادله دمكراسي خود و يا دمكراتيزاسيون دولتشان (دولت ايران)، آگاهانه قصد تسهيل احقاق حقوق ملي خلق ترك را دارند.
كنترل و مهار اين تاثيرات مثبت كه از نتايج غيرقابل اجتناب دمكراتيزاسيون هر ملت حاكم و دولت وي است، خارج از اراده نخبگان فارس بوده و شايد براي بسياري از ايشان بسيار ناخوشايند نيز مي باشد،يعني در اين مورد عدو سبب خير و «باب الحوائج» مي شود. علي رغم اين واقعيت، هرگز نبايد فراموش كرد كه به هر حال اين مجادله نه از آن ما، بلكه از آن خلق فارس است ،خلق ترك مي بايد بدور از هيجان زدگي و احساساتي شدن، مجادله دمكراسي يك خلق ديگر را مجادله دمكراسي خود گمان نكند و بويژه از ضميمه كردن حركت ملي ترك به آن مبارزات اكيدا برحذر باشد.
س-چرا گفتمان دمكراسي در ميان تركان و سرزمين آذربايجان كم رنگ است؟
تثبيت بسيار درستي است كه گفتمان دمكراسي در حال حاضر نزد جامعه ترك ساكن در ايران و آذربايجان جنوبي از رونق و جذابيت درخوري برخوردار نيست. اين پديده كه در بسياري از جوامع مشابه نيز مشاهده مي شود، توجه و دقت بسياري از متفكرين را جلب كرده و در ريشه يابي آن، تئوريها و نگرشهاي مختلفي مطرح شده است كه من به برخي از آنها اشاره مي كنم.
تئوري تجربه هاي ناموفق گذشته: بنا به اين تئوري، تجربه هاي ناموفق گذشته يك جامعه در ارتباط با دمكراسي، باعث كاهش شوق در تكرار راه پيمائي در همان مسير مي شوند و بر روند عمومي دمكراتيزاسيون آينده آن جامعه نيز تاثير منفي دارند. خلق ترك در گذشته تجربه هاي متعددي در راه دمكراسي و دمكراتيزاسيون داشته است. اما همه اين تجربه هاي فوق العاده پرهزينه، ناكام بوده اند. دو نمونه برجسته، انقلاب مشروطيت آذربايجان و حركت آزادستان مي باشد كه با شكست كامل مواجه شده و وضعيت عمومي دمكراسي هم در آذربايجان و هم در كل ايران بعد از اين تشبثات ناكام، بسيار بدتر از پيش از آنها گرديده است، حتي جنبش خلق مسلمان كه در مخالفت با ولايت فقيه فارسي شكل گرفت را مي توان يك حركت ناكام آذربايجان و خلق ترك براي دمكراسي تلقي نمود. اين تشبثات ناكام پرهزينه به لحاظ رواني باعث ايجاد نااميدي از پيروزي و به بار نشستن هر مبارزه دمكراسي در آينده –بويژه در تركيب ايران- و كاهش مقبوليت و تمايل به آن در ميان توده و نخبگان مي گردد.
تئوري استعمار اقتصادي و نبود طبقه متوسط: اين تئوري بيان مي كند كه درآمد سرانه و رفاه عمومي نسبت مستقيم با دمكراتيزاسيون يك جامعه و رويكرد آن به دمكراسي دارد. حتي برخي معتقدند كه توسعه اقتصادي، شرط لازم براي حركت به سوي دمكراسي است. تئوريهاي ديگري وجود طبقه متوسط گسترده را براي رشد گفتمان دمكراسي و نهادينه شدن آن ضروري مي دانند.
جامعه اي محروم و تهيدست و فقرزده و فاقد طبقه متوسط نوعا زميني مثبت براي رشد گفتمان دمكراسي نيست،اين همان وضعيتي است كه در مورد ملت محكوم ترك و آذربايجان مستعمره اتفاق افتاده است. سياست استعمار اقتصادي آذربايجان كه از سال ١٩٢٥ آغاز شده و تا به امروز ادامه يافته است، اين سرزمين را به لحاظ اقتصادي بسيار عقب برده، به توسعه اقتصادي آن ضربه اي عظيم وارد كرده و عملا طبقه متوسط در حال شكل گيري آن در پايان دوره حاكميت دولت قاجار را نابود كرده است.
افول گفتمان دمكراسي در همچو سرزمين عقب مانده به لحاظ اقتصادي و بدون طبقه متوسط و در نزد ملتي محكوم، محروم و تهيدست طبيعي است. چنانچه رشد و شكوفائي مبارزه دمكراسي خواهي كه امروز در فارسستان به لحاظ اقتصادي توسعه يافته و داراي طبقه متوسط گسترده مشاهده مي شود نيز قابل پيش بيني بود.
تئوري جامعه مدني: طبق اين تئوري، وجود نهادهاي مدني (ان جي او ها، اتحاديه ها، فرهنگستانها، نهادهاي حقوق بشري، ….) و شبكه هاي اجتماعي مربوطه براي دمكراتيزاسيون يك جامعه حياتي اند. اين ارگانها كه مردم را براي مشاركت در روند دمكراسي آماده مي كنند دقيقا همانهائي هستند كه از جامعه ترك و مناطق ملي ترك نشين به ويژه آذربايجان مضايقه شده اند.
استعمار فرهنگي و اجتماعي آذربايجان جنوبي و تبديل ملت ترك به ملتي محكوم در ايران، به همراه تضييق خشن آزاديهاي پايه ای و سياستهاي امنيتي و سركوبگرانه دولت ايران در آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين، مجالي به رشد نهادهاي مدني و شبكه هاي لازم اجتماعي مربوطه نداده و ريشه دمكراسي در آنها را خشكانده است.
تئوري بنيادگرائي: برخي از فرهنگها نسبت به فرهنگهاي ديگر با دمكراسي ناهمخوانتر اند. قرائتهاي مشخصي از اسلام بويژه نوع بنيادگرايانه آن در اين مقوله جاي مي گيرند ، سياست استعمار ديني آذربايجان و تبليغ و ترويج بنيادگرائي شيعه امامي در آذربايجان و ملت ترك پس از آغاز حاكميت ملت فارس در ايران از سوي دولتين پهلوي و جمهوري اسلامي، مستقيما باعث خشيكده شدن نهال دمكراسي در اين دو شده است.
تئوري فرهنگي: مردماني كه داراي تحصيلات بهتري هستند، به ارزشهاي ليبرال و دمكراتيك علاقه و پايبندي بيشتري نشان مي دهند. از اين منظر استعمار فرهنگي آذربايجان و رسمي نبودن زبان تركي در ايران بر عليه فرايند دمكراسي در ميان اين دو عمل كرده است. در اواخر دوره قاجاري با آنكه اكثريت مطلق توده هاي فارس و ترك هر دو بيسواد بودند، اما اكثريت مطلق نخبگان ترك داراي سواد تركي بودند. امروز اين وضعيت كاملا دگرگون شده است،در حاليكه اكثريت مطلق توده هاي فارس و همه نخبگان فارس در زبان ملي خود فارسي باسواد گشته اند، اكثريت مطلق توده هاي ترك و نخبگان ترك در زبان ملي خود تركي بيسواد شده اند، يعني توده هاي بيسواد فارس در زبان خود باسواد گشته اند اما نخبگان باسواد ترك در زبان خود بي سواد گرديده اند.
در مقياس زبان تحميلي و استعماري فارسي نيز ، امروز آذربايجان داراي بيشترين نرخ بيسوادي و ترك تحصيل در ميان مناطق ملي است، در اين شرايط، قابل انتظار است كه حركتهاي دمكراسي خواهي نه در آذربايجان مستعمره كه حتي از حق تحصيل به زبان خود محروم است، بلكه در فارسستان كه از نعمت تحصيل به زبان ملي خود برخوردار است ظهور نمايد.
ترس از مصادره حركت توسط جريانات مركزگرا و ترس از استحاله ملي در خلق فارس: يكي ديگر از عوامل كم اقبالي همگامي تركان با جنبشهاي دمكراسي خلق فارس بويژه در ميان نخبگان و روشنفكران ترك، ترس از استحاله ملي در خلق فارس است. در شرايطي كه مشخصه هاي هويت ملي خلق ترك به قدر كافي محكم و تثبيت نشده و از هويت ملي خلق فارس تبارز پيدا نكرده است، همگامي به دقت نظارت و مديريت نشده با هر حركت اجتماعي و سياسي منسوب به ملت فارس، منجر به كم رنگتر شدن تشخص ملي تركان ايران و استحاله ملي آنها در ملت فارس خواهد شد و بيشتر از نفع، زيان به بار خواهد آورد، همانگونه كه تاكنون نيز اينچنين عمل كرده است.
در تاريخ معاصر ايران نتيجه عملي اشتراك تركان چه در مجادله عمومي دمكراسي و چه در مجادلاتي مانند مدرنيته، سوسياليسم، آنتي فاشيسم، ضد امپرياليسم و … نه نائل شدن به دمكراسي و مدرنيته و سوسياليسم و …. بلكه تحليل و استحاله فردي و گروهي تركان در ملت فارس بوده است.
چپ روسي ضددمكراسي: يكي ديگر از عوامل موثر در ضعيف بودن گفتمان دمكراسي در ميان نخبگان آذربايجان و ايجاد زدگي در ميان خلق ترك نسبت به آن، تاثير آموزه هاي منفي انديشه چپ روسي در اين سرزمين از آغاز قرن بيستم تا آخر آن است.
در اواخر قرن نوزده آذربايجان جنوبي پيشگام جذب و خودي كردن انديشه دمكراسي ليبرال و سوسيال دمكراسي اروپائي در آسياي غربي و خاورميانه بشمار مي رفت. با گسترش سوسياليسم روسي در آذربايجان كه ذاتا با دمكراسي و سوسياليسم اروپائي سر ناسازگاري داشت، اين روند متوقف گرديد و سيل عظيمي از نخبگان عملا به مبلغين و مدافعين انديشه ها و مشي هاي ضد دمكراسي – از تروريسم و جاسوسي و شخصيت پرستي و بازنويسي تاريخ گرفته تا مدافعه از ديكتاتوري و كشتارها و نسل كشيها و سياستهاي استعماري دولتها-تبديل گرديدند.
به نظر مي رسد كه در مورد آذربايجان، تركيب عوامل فوق در تضيعف گفتمان دمكراسي در اين سرزمين نقش داشته است.
س- وقتي سير حرکت در سالهاي گذشته را مرور ميکنيم، مشاهده ميکنيم که تاکيد بر ارزشهاي جهان معاصر چون دمکراسي و حقوق بشر در ادبيات حرکت کم رنگ هست و هنوز هم اين المانها جايگاه برجسته اي در ادبيات حرکت ملي ندارد. چرا اين وضعيت حاكم شده است؟ نظر شما چيست ؟
كم رونقي نسبي ارزشهاي جهاني معاصر در گفتمان تئوريك حركت ملي تثبيتي صحيح است. در اينجا يادآوري چند نكته مفيد خواهد بود:
نخست آنكه گستردگي گفتمان دمكراسي و حقوق بشر و …. با بلوغ و تجربه آموزي سياسي يك حركت ملي در ارتباط است. عمر فاز جديد حركت ملي ترك در ايران و آذربايجان كمتر از دو دهه است و بسياري از كمبودها و نقائص آن محصول همين عدم بلوغ طبيعي و نداشتن تجربه سياسي است.
همچنين گفتمان غالب يك حركت با مقطعي كه حركت در آن قرار دارد متناسب است، هنوز محور اصلي حركت ملي را روند ملت سازي و ملت شوندگي تشكيل مي دهد. با نزديك شدن بعد ملت شوندگي به پايان خود و به موازات پيشروي در روند سياسي شدن، گفتمان موجود دمكراسي و حقوق بشر در حركت ملي نيز تعميق و حتي گفتمانهاي جديدي مطرح خواهند شد.
دليل ديگر كم رنگ بودن گفتمان دمكراسي در حركت ملي، ناآگاهي بسياري از فعالان سياسي از فوائد دمكراسي در روند ملت شوندگي و نيز امر تعيين سرنوشت و از جمله در جذب حمايت بين المللي از آن است.
ديگر آنكه حركت ملي ترك و آذربايجان جنوبي در ايران، خاورميانه و جهان اسلام يعني واحدهائي كه به لحاظ ارزش بودن دمكراسي و دمكراتيزاسيون در ذيل ليست جهاني قرار دارند واقع شده اند. انتظار ظهور حركت و جامعه اي همپاي سوئيس و يا سوئد در همچو باتلاقي چندان معقول نيست.
به هنگام صحبت از يك حركت ملي، ما در اينجا از يك جنبش اجتماعي ويژه اي سخن مي گوئيم كه مانند هر جنبش اجتماعي ديگر داراي حيطه و اولويتها و ترجيحهاي خاص خود است. نبايد انتظار داشت تاكيد بر دمكراسي و جايگاه آن در حركت ملي عينا مشابه تاكيد بر آن و جايگاه وي در يك حركت دمكراسي باشد. در حال حاضر مبارزه اصلي ما به عنوان يك ملت تحت استعمار و بدون دولت، مبارزه استقلال ملي است.
پس از تشكيل دولت ملي در تركيب ايران و يا خارج آن، بسيار طبيعي است كه مجادله دمكراسي و روند توسعه و … به مبارزه اصلي و گفتمان اساسي ملت ترك و خلق آذربايجان تبديل شوند، همانگونه كه امروز بين مجادله دمكراسي هم از نظر جايگاه آن و هم از نظر مفهوم و مصاديق آن بين دولت اسرائيل-ملت حاكم يهودي و ملت محكوم فلسطين تفاوتهاي اساسي وجود دارد.
همين مطلب در مورد خلق كرد نيز مي تواند مطرح شود. به عنوان نمونه در عراق و تركيه مبارزه دمكراسي دولتين و ملل حاكم عرب و ترك اين دو كشور، با مبارزه دمكراسي حركت ملي كرد كه داراي اولويتهاي خاص خود است تفاوت ماهوي دارد.
عامل ديگر در كم رنگ بودن گفتمان تئوريك دمكراسي در حركت ملي ترك، خواستگاه و ترجيحهاي سياسي شماري از نخبگان اين حركت است، بخشي از اين نخبگان داراي سابقه فعاليت در سازمانهاي چپ فارس موسوم به سراسري اند، پيوستن اين دسته به حركت ملي ترك هرچند عموما به تقويت آن منجر شده، عواقب منفي اي را نيز داشته است يكي از این عواقب منفي، ادخال و وارد نمودن درك نادرست چپ فارس از دمكراسي و ادبيات و رفتارهاي غيردمكراتيك مرسوم در جامعه سياسي فارس به درون حركت ملي ترك است. بسياري از اين افراد كه در حرف خود را دمكرات و مشي خود را دمكراتيك مي دانند، در عمل كوچكترين تقيد و وابستگي به دمكراسي و رفتارهاي دمكراتيك ندارند.
بخشي از كساني نيز كه از جريانات اسلامي فارس به حركت پيوسته اند داراي همين خصلت مي باشند، عده اي از رهبران پوپوليست و فرصت طلب نيز موجودند كه بسط و نهادينه شدن گفتمان دمكراسي و روابط دمكراتيك را به ضرر اقتدار خود مي بينند و منفعتي در آن ندارند.
و در نهايت جا دارد تاكيد شود كه حركت ملي ترك معاصر يعني روند ملت شوندگي خلق ترك، مبارزه براي احقاق حق تعيين سرنوشت براي پايان دادن به وضعيت مستعمرگي آذربايجان و مجادله با فاناتيسم شيعي ، عملا در جهت معكوس نمودن همه روندهاي منفي فوق و در نتيجه در راستاي تقويت دمكراسي در آذربايجان عمل مي كند،به عبارت ديگر امروز در آذربايجان پرچم دمكراسي خواهي واقعي، در دست حركت ملي ترك است.
س- دشمنان و مخالفان حرکت ملي – دمکراتيک آذربايجان که – البته خاستگاه بخشي از آنها ناسيوناليسم فارسي و فاشيسم پان ايرانيستي است – حرکت آذربايجان را به فاشيسم و گرايشهاي آنتي دمکراتيک متهم مي کنند ، توضيح شما در اين مورد چيست ؟
بخشي از اين تهمتها را مي بايست به عنوان جنگ رواني بر عليه حركت ملي ترك در ايران قبول نمود. دولتها و ملل حاكم در كشورهاي آسيا و آفريقا هرگز به سادگي تسليم به خواستهاي ملل محكوم و سرزمينهاي مستعمره شده و جنبشهاي ملي آنها نگرديده اند.
دشمنان حركت ملي ترك در ايران و در راس آنها دولت ايران و نخبگان برتري طلب ملت حاكم فارس نيز بسيار طبيعي است كه به روشهائي براي مقابله با حركت ملي ترك در ايران و آذربايجان جنوبي- از جمله جنگ رواني- دست زنند، با اينهمه برخي از اين تهمتها بر واقعيتها و ضعفهاي واقعي حركت بنا شده اند و از اينرو مي بايست آنها را جدي گرفت. زيرا براي مقابله با اين تبليغات و در صورت وجود، رفع ضعفها شناسائي درست و به هنگام آنها ضروري است.
براي روشن شدن جايگاه ارزشهاي جهان معاصر مانند دمكراسي و رفتارهاي دمكراتيك و تاكيد ويا عدم تاكيد بر آنها در حركت ملي يكي از مسائلي كه مي بايد به آن دقت كرد مساله «ويترين دمكراسي» است. يعني ويتريني كه دست آوردها و خصلتهاي دمكراتيك يك حركت ملي در آن به عرضه گذاشته مي شود و يا تبليغ مي گردد، اين ويترين متشكل از طيف روشنفكران و متفكرين و ادبا و هنرمندان يك ملت محكوم است.
مثلا ويترين خلق كرد يعني روشنفكران و متفكرين و ادبا و هنرمندان كرد، دست آوردها و خصلتهاي دمكراتيك حركت ملي كرد در خاورميانه را با موفقيت تمام در معرض جهانيان قرار مي دهد و در مواردي حتي به بزرگنمائي در باره آنها و يا عرضه چيزي كه وجود ندارد دست مي زند ، اما حركت ملي ترك از ويترين روشنفكران خود محروم است، اين بدان معني نيست كه خلق ترك داراي روشنفكر و متفكر و اديب و هنرمند و … نيست، بلكه بدين معني است كه بسياري از روشنفكران ترك در ايران ويترين ملت خود و ويترين حركت ملي ترك نيستند و در عوض به عنوان ويترين ملت ايران (نام ديگر ملت فارس) و جنبش دمكراسي سراسري (نام ديگر حركت ملي خلق فارس) عمل مي كنند.
نگاهي به وضعيت روشنفكران و هنرمندان ترك از قبيل شيرين عبادي، تهمينه ميلاني، گوگوش، جعفر پناهي، رضا دقتي، بهروز وثوقي، داريوش اقبالي، فخرالديني …. از اين منظر بسيار عبرت آموز است. اين نخبگان ترك و آذربايجاني كه به روشهاي گوناگون به حمايت از جنبش سبز خلق فارس بپا خاستند كوچكترين رغبتي به حمايت از قيام ضدنژادپرستي هاراي هاراي من توركم ملت خود نشان ندادند، به عبارت ديگر بخشي از مساله، بيش از آنكه عدم دمكراتيزاسيون ملت ترك و يا كم رنگ بودن گفتمان دمكراسي در حركت ملي بوده باشد، نبود بلندگوئي براي تبليغ وجوه و رفتارهاي دمكراتيك واقعا موجود آنها است.
همچنين مفيد است جايگاه ارزشهائي مانند دمكراسي و حقوق بشر در حركت ملي ترك را در مقايسه با جنبشهاي ملي مشابه نيز بررسی كنیم ، دمكراسي و روشهاي دمكراتيك در بسياري از جنبشهاي ملي منطقه از جايگاهي مهم برخوردار نيست. حركت كرد در منطقه در مقياس بسيار وسيعي از روشهاي غيردمكراتيك و خشونت آمیز(مبارزه مسلحانه، ترور، ارعاب و تضييق حقوق اقليتهاي ائتنيكي همجوار) استفاده مي كند، به ترافيك انسان و تجارت مواد مخدر آلوده شده است، بي درنگ به همكاري با دولتهاي خارجي، از دسپوتترين دولتهاي خاورميانه گرفته تا نيروهاي اشغال نظامي آمريكا بر ميخيزد، روابط و رقابتهاي طائفه اي علاوه بر توده كرد، در ميان سران جنبش ملي كرد نيز حاكم است، قتلهاي ناموسي در جوامع كرد و تمايلات بنيادگرايانه كه منجر به ايجاد چندين سازمان بنيادگراي اسلامي كردي شده است حقايقي معلوم اند.
جنبش ملي بلوچستان، جنبش ملي خلق چچن، جنبش خلق فلسطين به شدت با خشونت، ترور و بنيادگرائي اسلامي و نيز جنبش ملي ارمني با نسل كشي، اشغال، نژادپرستي و بنيادگرائي مسيحي در هم آميخته شده اند.
در گفتمان ناسيوناليسم ملت حاكم يعني در ناسيوناليسم فارسي، دمكراسي محلي از اعراب ندارد و نژادپرستي آريائي و ديگر ستيزي (ترك ستيزي-عرب ستيزي) از اركان آن مي باشد.
با اين وصف خلق ترك و جنبش ملي ترك در واقع تنها حركت ملي منطقه و ايران است كه علي رغم برجسته نبودن مباحثات تئوريك مربوط به دمكراسي و حقوق بشر در ميان نخبگان آن، عملا پايبند به دمكراسي و روشهاي دمكراتيك مي باشد، در اين حركت هیچکدام از رفتارها و متدهاي خشونت آميز، مبارزه مسلحانه، ترور و … ترافيك انسان، تجارت مواد مخدر، همكاري با نظامهاي دسپوت منطقه، بنيادگرائي اسلامي و … محلي از اعراب ندارند.
س-آيا در حركت ملي گرايشات افراطي و احيانا انديشه هاي سياسي غيردمكراتيك جايي دارند؟
در صد سال اخير از ميان ملت ترك و سرزمين آذربايجان نيز هزاران شخصيت مستبد، نژادپرست، فاشيست، افراطگرا، خشونت طلب، بنيادگرا و … ظهور كرده اند ،كافي است نامهاي آخوندزاده و كسروي و اراني تا تيمورتاش و خلخالي و ده نمكي را بياد آورد ، اما به سبب بيگانگي و دوري خلق ترك از اين گونه گرايشات و انديشه ها، جامعه ترك، سياست آذربايجان و حركت ملي ترك نوعا زمين منبتي براي تشكل آنها -به جز گرايشات استالينيستي- نبوده است .
به طور اصولي افراد ترك داراي اينگونه گرايشات و انديشه ها، صرفا توانسته اند در جامعه فارس و سياست فارسستان مجال رشد و تشكل پيدا كنند. ناسيوناليستهاي افراطي و نژادپرستان ترك و آذربايجاني نيز تاكنون و علي القاعده پيروان ناسيوناليسم فارس و نژادپرستي آريائي بوده اند و نه ناسيوناليسم ترك و نژادپرستي تركي. اما با رشد حركتهاي مليگرايانه در جهان و خودآگاهي ملي توده ترك در ايران وضعيت فوق به آرامي در حال تغيير است.
حركت ملي ترك، يك حزب سياسي نيست، يك جنبش توده اي و مفهومي فوق ايدئولوژي است، حركت جمعي انسانهاي تركي است كه بر هويت ائتنيكي خود و حقوق ملي شان آگاه گشته و براي حفظ و تحقق آنها به حركت در آمده اند.
هر كس كه قائل به وجود ملتي بنام ترك و حقوق ملي وي بوده و براي تحقق آنها در سطوح مختلف و به هر درجه اي تلاش مي كند، با هر گرايش و ايدئولوژي مي تواند به اين حركت ملحق شود و در عمل نيز در حال ملحق شدن است.
براي اولين بار در تاريخ معاصر ايران، جنبش هويت خواهي تركي و شعور ملي ترك در ميان بعضي لايه هاي اجتماعي بويژه در ميان روشنفكران، جوانان، زنان، روحانيون، مذهبيون، طبقات به لحاظ اقتصادي بلا، متوسط و پائيني شهري و روستائي، مقامات دولتي و بروكراتهاي ترك، به همراه جمعيتهاي طائفه اي ترك پديدار شده و با سرعت در حال گسترش و تعميق به ميان بخشهاي ديگر است، پديده اي كه در يك صد ساله اخير، مانند خود يك حركت ملي-ائتنيكي ترك- هرگز ديده نشده بود. با پيشرفت حركت ملي ترك و تعميق آن، به تعداد افراد سابقا منتسب به جريانات ايران مركز كه به حركت ملحق مي شوند افزوده مي شود ، اين افراد ايران مركز سابق، نوعا از جريانات فارس چپ، مجاهد و يا اسلامگرايند . برخي از اين افراد نيز از روحانيون (خادمان ديني) و كساني هستند كه در نهادهاي گوناگون جمهوري اسلامي فعاليت داشته و دارند ، اكبر اعلمي يكي از آخرين نمونه هاست، با اين وصف در حركت ملي، پس از اين حضور كساني كه به ديكتاتوري كارگري ويا دولت ديني معتقد باشند، به همان اندازه ممكن و طبيعي است كه وجود كساني كه به دولتي لائيك و يا دمكراسي ليبرال.
من شخصا به لزوم جاي گرفتن سه جريان مليتگرا، اسلامگرا و چپ در حركت ملي ترك اعتقاد دارم ، حضور اين گرايشات نشان از توده اي شدن حركت ملي و در آغوش كشيدن تمام گرايشات سياسي و ايدئولوژيهاي موجود در جامعه ترك در بطن خود دارد.
علاوه بر آن جاي داشتن قرائت افراطي از سه جريان فوق يعني گرايشات پان توركيستي، بنيادگرايان اسلامي و كمونيستهاي معتقد به ديكتاتوري طبقه كارگر در حركت ملي را نيز طبيعي قلمداد مي كنم. پيوستن اين جريانات افراطي به حركت ملي كه در ذات خود حركتي سياسي است، مي تواند به دوري آنها از خشونت و ممانعت از ميليتانيزه شدنشان كمك كند. اين نيز به همراه نيرومند شدن پايگاه توده اي و قدرت تمثيل حركت ملي، به طور پارادوكسال منجر به دمكراتيك شدن هر چه بيشتر آن مي شود. تنها شرطي كه مي بايست در اينجا مطرح شود، پايبندي عملي گرايشات فوق به قواعد دمكراسي و فعاليت سياسي بدور از خشونت است.
س- ادبيات ناسيوناليسم افراطي بعضا به حركت چهره اي ترسناك مي هد و در اكثر موارد اين ادبيات ناسيوناليستي است كه آن را تمثيل مي كند ، شما در اين باره چه فكر مي كنيد؟
به جريانات ملي گراي ترك كه اكنون گرايش غالب حركت ملي ترك را تشكيل مي دهند مي بايست توجه ويژه اي معطوف كرد، امروز در حركت ملي ترك، افراد و جرياناتي با تمايلات آشكار ناسيوناليستي ترك وجود دارند. در واقع وجود حركت ملي ترك براي نخستين بار در تاريخ ايران، به سبب ظهور اين اشخاص و جريانات است.
وجود اين جريانات از اين رو نه تنها مثبت، بلكه ضروري است زيرا هيچ حركت ملي-ائتنيكي بدون وجود شخصيتها و جريانات ملي گرا قابل تصور نيست اما خط فاصل بين مليتگرائي و نژادپرستي و حتي فاشيسم، بسيار نازك است ، فاكتورهائي كه هويت ملي را بوجود مي آورند و بدان معني و ارزش مي دهند، همانهائي هستند كه بحرانهاي ائتنيك و ناسيوناليسم افراطي را نيز بوجود مي آورند. اين فاكتورها صرفا در صورت وجود نهادهاي اجتماعي لازم مي توانند خصلت دمكراتيك كسب كرده و به روند دمكراتيزاسيون ختم شوند.
براي آنكه حركت ملي ترك تبديل به حركت ملي دموكراتيك ترك شود، ضروري است كه نيروهاي ملي گرا بين انديشه هاي خود و نژادپرستي خطي صريح و واضح رسم كنند. هرچند تاكنون در آذربايجان تشكيلات مطرح با عقايد افراطي فاشيستي و نژادپرستي موجود نبوده است، اما افراد بسياري از تركان با تمايلات فاشيستي فارسي و نژادپرستي آريائي وجود داشته و دارند، حتي از پيشگامان اين انديشه ها و جريانات بوده اند. يعني عملا پتانسيل ظهور همچو تشكيلاتي اما اينبار با هويت تركي در آذربايجان وجود دارد. بويژه آنكه اكنون در ميان توده هاي ترك، تمايلات ملي گرايانه به سرعت در حال گسترش است.
در ظهور ناسيوناليسم افراطي ترك در ايران عامل خارجي نيز موثر است،نخستين اينها شدت و طولاني شدن سياستهاي انكار و امحاء دولت ايران و مناسبت منفي ملت فارس نسبت به ملت ترك و هويت ملي وي است، گرايشات ناسيوناليستي تركي افراطي به درجه معيني واكنشي نسبت به اين سياستها و مناسبت است و با تخفيف و از ميان رفتنشان، احتمال تقليل آنها نيز وجود دارد، اما در صورت ادامه سياستهاي انكار و امحاء بر عليه ملت ترك در ايران، احتمال تشديد تمايلات افراطي ناسيوناليسم تركي نيز جدي است همانطورکه سياستهاي افراطي و نابخردانه اسرائيل، نقشي اساسي در گسترش بنيادگرائي اسلامي و اسلام سياسي در ميان ملت فسلطين و حتي جهان اسلام داشته است.
عامل خارجي دوم تاثيرپذيري از جريانات ملي گراي افراطي تركيه است، در اينجا مي بايست به تفاوت ملي گرائي تركي موجود در آذربايجان جنوبي و ديگر مناطق ملي ترك نشين ايران، با ملي گرائي تركي در تركيه اشاره كنم. ملي گرائي تركي در تركيه از نوع ناسيوناليسم ملت حاكم، بنابراين عموما محافظه كار و مدافع ساختار مي باشد. اما ملي گرائي تركي در ايران از نوع ناسيوناليسم ملت محكوم، بنابراين عموما راديكال و ساختارشكن است.
علاوه بر آن، گرايشاتي از ناسيوناليسم تركي در تركيه پس از جنگ جهاني دوم خصلتي به شدت ضد كمونيست و فاشيستي و گرايشات ديگري در دهه هاي اخير تمايلات بنيادگرايانه اسلامي داشته اند. برخي از اين گروهها و افراد منتسب به آنها در خشونتهاي سياسي، ترور، قاچاق و تجارت انسان و مواد مخدر و پول شوئي و غيره نيز درگير بوده اند. اما ملي گرائي ترك در آذربايجان جنوبي و ايران از ريشه داراي ماهيت و خصلتهاي متفاوت و در راس آنها لائيك و دمكراتيك بودن است.
همچنين فاز سوم پان توركيسم در تركيه و رويكرد آنها به جهان تورك، عموما داراي خصلت نژادپرستانه بوده است اما رويكرد حركت ملي به جهان تورك از سنخ ديگري است. جهان تورك يكي از منابع الهام اين حركت در مفاهيم پايه اي مانند هويت ملي تركي، قرائت تركي از اسلام، تاسيس دولت ملي، لائيسيسم، دمكراسي و مدرنيته، انتگراسيون با انديشه سياسي و فرهنگ معاصر اروپائي و جهاني، برابري حقوق زنان و مردان، لغو مجازاتهاي غيرانساني از جمله اعدام و مبارزه مدني مسالمت آميز و دوري از خشونت است.
كشف و تاكيد بر علائق مشترك فرهنگي و بلوغ سياسي نزديك شدن به جهان تورك و مخصوصا دو همسايه شمال غربي، تركيه و آذربايجان، بدون غلطيدن در دام فانتزي پان توركيسم تاكنون از نقاط قوت حركت ملي ترك بوده است و براي حفظ آن مي بايد تلاش نمود.
در ايجاد تصويري وهيم از ناسيوناليسم تركي موجود در آذربايجان و ايران، كاربرد برخي از سمبلهاي جريانات مليگراي افراطي تركيه مانند علامت بوزقورد و گفتمانهاي آنها، از جمله يك ملت شمردن تركان آذربايجان-ايران با ديگر ملل تورك (توركيك) مانند قزاقها و ازبكها و تركمنها و همچنين كاربرد برخي از شعارهاي نادرست كه به سادگي مي توانند به شكل تبليغ نفرت قومي تعبير شوند نيز موثر بوده است.
البته افراد و جريانهائي را كه آگاهانه و بر اساس مشي و باورهاي سياسي خود اين گفتمانها، سمبلها و شعارها را بكار مي برند نمي توان از استعمال آنها منع كرد. اما كساني كه حقيقتا با نگرشها و گفتمانهاي گروههاي مليتگراي افراطي تركيه هم انديشي و همخواني ندارند، شايد بهتر باشد به جستجوي سمبلها و شعارهاي متناسب با ديدگاههاي واقعي خود مبادرت كنند.
س- اگر دقت کنيم در شروع حرکت يا به عبارت دقيقتر در شروع فاز نوين حرکت آذربايجان شعرا و اهالي ادبيات و هنر نقش مهمي دارند و از آنجايي که نمود بارز ستم ملي در آذربايجان در حوزه زبان و فرهنگ هست ، حضور اساتيد سخن و شعرا منطقي هم هست ، ولي اين ويژگي باعث شده که گسترش حرکت به ساير حوزه ها و يا ساير شکافهاي اجتماعي مثل حقوق زنان و …. کند شود يا اصلا نمودي نداشته باشد ، چگونه مي توان بر اين مشکل فائق آمد ؟
سوال شما را مي توان به دو بخش تقسيم نمود. يكي مسئله نقش مهم شعرا و ادبا و هنرمندان در شروع فاز نوين حركت ملي ترك و بخش دوم تاثير آن در كند نمودن گسترش حركت به حوزه هاي ديگر اجتماعي مانند حقوق زنان.
در باره نقش آغاز كننده شعرا و ادبا و هنرمندان در حركت ملي ترك، اين پديده بيشتر از آنكه به واقعيت بروز نمادين ستم ملي در حوزه فرهنگ و زبان مربوط باشد، ناشي از خصلت ذاتي اين حركت، يعني روند ملت سازي آن است. در عصر مدرنتيه اكثريت مطلق روندهاي ملت سازي در اروپا و آسيا بر اساس زبان صورت گرفته است. يكي از نمونه هاي برجسته اين ملت سازي، نمونه بسيار آموزنده و منحصر بفرد ايجاد ملت يهود از موسويان پراكنده در سراسر جهان است كه بر اساس زبان عبري مدرن حاصل شده است. حتي در مواردي كه زبان، فاكتور اصلي ملت سازي نبوده است، مانند نمونه بوشناكها و صربها كه هر دو متكلم به يك زبان اند، باز هم يك عامل زباني ديگر مثلا سعي بر واگرائي زباني از طريق تاكيد بر خصوصيات لهجه اي گوناگون (انباشتن واژگان روسي در لهجه صربي و در مقابل انباشتن واژه هاي تركي -عربي در لهجه بوشناك) و حتي اتخاذ خطوط متفاوت (كيريل براي صربي، لاتين براي بوسنيائي) به عنوان عامل درجه دو ملت سازي عمل كرده است. در ميان تركان ايران و آذربايجان نيز زبان تركي مانند هر نقطه ديگر خاورميانه و به طور طبيعي عامل اصلي ملت شوندگي-ملت سازي است. اساسا فاز جديد روند ملت شوندگي تركان ساكن در ايران و آذربايجان محصول جمع ادبي وارليق است. كادرهاي سياسي كه در داخل اين حركت تربيت مي شوند، به طور طبيعي ترك مركز و قادر به تفكر و آفرينش به تركي اند. به نظر من اين نقطه قوت حركت ملي است و به آن در مقابل خطر مسلط شدن عناصر فارسگرا بر حركت ملي مصونيت مي بخشد. در تاريخ ايران، تركان همواره مردان شمشير و فارسها مردان قلم بوده اند، اين در عين حال دليل اساسي تبديل تركان به ملت محكوم و فارسها به ملت حاكم در اين كشور است. اكنون زنان و مردان ترك قلم بدست گرفته و براي اولين بار اين طالع معكوس را اصلاح كرده اند.
از طرف ديگر همانگونه كه شما نيز اشاره كرديد، وجود سياست امحاء و انكار زباني دولت ايران، به صورت عاملي براي تاكيد به عنصر زباني عمل كرده است. به لحاظ سياسي نقش زبان تركي در مقاومت با سياستهاي آسيميلاسيونيست حياتي است. زيرا تركان ايران و آذربايجان از جنبه هاي هويتي ديگر مانند اعتقاد-دين، تاريخ، فرهنگ و …. يا تماما و يا به درجه بسيار مهمي در خلق فارس آسيميله شده اند. زبان تركي از آخرين مولفه هاي هويتي باقيمانده براي تمايز و تبارز هويت مستقل ملي وي از فارسها است و از اينرو تاكيد بر آن هم در روند ملت شوندگي-ملت سازي و هم در مجادله سياسي قابل درك و ارزشمند است. مورد مهم ديگر نقش قابليت تركي خواني در شكستن ديوار سانسور و تجريدي است كه خلق ترك به واسط تك زبانه شدن (فارسي نويسي و فارسي خواني صرف) به آن دچار شده است. دولت ايران و مليتگرايان فارس به راحتي قادر به مغزشوئي و مانيپولاسيون افكار و رفتارهاي خلق ترك اند زيرا كانالهاي ارتباطي وي با جهان خارج مدني، معاصر و مدرن به ويژه نيمه هاي پاره شده خود در جمهوري آذربايجان و تركيه را قطع كرده اند. شاعران، اديبان و زبانشناسان ترك با تاكيد بر تركي نويسي و با ايجاد امكانات تركي خواني و گسترش اين عادت، در عمل دريچه هاي مدرنيته، مدنيت و جهان معاصر را به روي تركان ايران باز مي كنند.
در جواب قسمت دوم سوال شما، من فكر نمي كنم كه عامل اصلي عدم گسترش حركت ملي به ساير حوزه ها مانند حقوق زنان و دمكراسي و حقوق بشر و …. حضور برجسته ادبا و شعرا در حركت باشد. اين بيشتر به سبب كم عمر بودن مولفه سياسي حركت ملي است كه هنوز در كار پرورش نسل سياسي كاران خود مي باشد. از عمر حركت ملي ترك تنها دو دهه مي گذرد. پيشرفت در روند ملت شوندگي و بلوغ سياسي حركت ملي، بالطبع باعث ظهور و پررنگتر شدن عرصه هاي ديگر مانند حقوق زنان، حقوق بشر، دمكراسي و … هم در جامعه ترك و هم در حركت ملي ترك خواهد گرديد.
س-رابطه حركت ملي و حقوق بشر چيست؟
دولت جمهوري اسلامي ايران به مديريت جنبش مدني و مسالمت آميز هويت خواهي و برابري طلبي ملت ترك با روشها و كاروسازهاي امنيتي و پليسي برخاسته ا ست. پاسخ او به فعاليتهاي مدني و كنشهاي اعتراضي خلق ترك تاكنون عبارت بوده است از دستگيريهاي غير قانوني، آزار و شكنجه دستگير شدگان، به قتل رسيدنها، ناپديد شدنها، عدم صدور مجوز براي تجمعات و تظاهرات، پراكنده ساختن آنهائي كه مجوز دارند به نيروي قهر و توسط گروههاي فشار، توقيف انجمنها و نشريات. اين موضعگيري غيرعقلاني و ناشيانه نه تنها باعث مهار، تضعيف و يا نابودي اين جنبش نشده، بلكه بر عكس به توده اي شدن جنبش شتاب بخشيده، جبهه هاي جديدي و در راس آنها جبهه حقوق بشري را در اختيار حركت ملي دمكراتيك ترك در ايران قرار داده و به ايجاد تشكيلات حقوق بشري منجر گرديده است. گشايش جبهه حقوق بشري به نوبه خود به لحاظ دروني بر همبستگي بين تركان ساكن در ايران افزوده و به لحاظ بيروني تاثيري قاطع و بارز بر گسترش طيف حاميان جنبش ملي دمكراتيك ترك در ميان ملل ديگر داخل ايران و مجامع و مراكز بين المللي خارج آن داشته است.
هر آنچه كه در مورد رابطه خلق ترك و حركت ملي ترك با دمكراسي گفته شد، كمابيش در عرصه حقوق بشر نيز صدق مي كند. اثر سياستهاي مستعمره سازي آذربايجان، عقب ماندگي اجتماعي، سياسي و اقتصادي خلق ترك در اثر اين سياستها و تاسيس دولت ديني و تبليغ انديشه اسلام سياسي، باعث شده است كه گفتمان حقوق بشر نيز مانند گفتمان دمكراسي در ميان خلق ترك به شدت كم رنگ باشد. جديد بودن نسبي خود گفتمان حقوق بشر، بخشي از جهان اسلام، خاورميانه و ايران بودن و جوان بودن حركت ملي ترك علل ديگري هستند كه در كم رنگي آن موثر بوده اند.
لزوم تاكيد جداگانه بر حقوق بشر در جهان امروز آنچنان پررنگ است كه حتي مفهوم جديدي به نام دمكراسي ليبرال را بوجود آورده است. حقوق بشر نيز مانند دمكراسي مي بايست جايگاهي درخور نزد ملت ترك و حركت ملي ترك، هم در عرصه تئوريك و هم در عرصه عمل كسب كند. اهميت تاكيد بر حقوق بشر براي حركت ملي، مانند دمكراسي، هم بذاته و هم به جهت ابزاري است. بذاته يعني آنكه خلق ترك و سرزمين آذربايجان مستحق است كه در بالاترين استاندارد حقوق بشري بزيد. ابزاري يعني تاثير مثبت حقوق بشر بر توسعه سياسي، مدني، اقتصادي و فرهنگي ملت ترك و آذربايجان و نيز مقبوليت حركت ملي در ميان خلق ترك و جهان.
س-در عرصه فعاليتهاي حقوق بشري به چه نكاتي مي بايست دقت كرد؟
در عرصه نوپاي حقوق بشري آذربايجان و ملت ترك، كمبودهائي به چشم ميخورد. من مايلم در اينجا به برخي از ناكاستيهاي مشخص در اين عرصه متمركز شوم. اميدوارم فعالان فرهنگي، تشكيلات سياسي و انجمنهاي حقوق بشري ترك و آذربايجاني بويژه در خارج، با تجديد نظري اساسي در اصول و معيارهائي كه به عنوان تضييق حقوق بشر از سوي دولت جمهوري اسلامي براي خود تعريف نموده اند، موارد زير را نيز در جرگه آن اصول و معيارها داخل كنند.
گزينشي عمل نمودن در باره گرايشات سياسي افراد: برخي از فعالان و تشكيلات ترك و آذربايجاني به ويژه انجمنهاي مرتبط با حقوق بشر، دركي نادرست از مقوله حقوق بشر دارند. اينها صرفا حقوق زباني را حقوق بشر قلمداد كرده و خود را صرفا موظف به دفاع از كساني آنهم با تمايلات مليتگرايانه مي دانند كه به سبب فعاليت در باره حقوق زباني تحت فشار و تضييق جمهوري اسلامي قرار گرفته اند.
به عبارت ديگر در باره گرايشات سياسي افراد گزينشي عمل مي كنند. كساني كه در تشكيلات و انجمنهاي حقوق بشر فعاليت مي كنند، امكان دارد كه ديدگاههاي سياسي افرادي را نپسندند و يا با آنها مخالف باشند. اما اين، مجوزي براي عدم دفاع از حقوق انساني آنها در مقابل تضييقات جمهوري اسلامي و يا خود را به نديدن زدن و سكوت در مقابل آنها نمي تواند باشد.
انجمنهاي حقوق بشري، در دفاع از اشخاص نمي بايد ديدگاههاي سياسي و ايدئولوژيهاي خود و يا آنها را معيار قرار دهند. به عنوان نمونه حقوق بشري و شهروندي شخصيتهائي مانند اكبر اعلمي و مير حسين موسوي، حين و بعد از انتخابات رياست جمهوري از سوي دولت ايران اخلال شد. همزمان تعداد بسيار زيادي از فعالين و اعضاي ستادهاي آنها و كروبي، روزنامه نگاران و روشنفكران با مليت ترك و همسو با جنبش سبز خلق فارس، دستگير شدند. اما تشكيلات حقوق بشري آذربايجاني در باره هيچكدام از اينها واكنشي نشان ندادند.
به طور اصولي دفاع از حقوق بشري تركها و آذربايجانيها، حتي سلطنت طلبان و يا پان ايرانيستهاي ترك و آذربايجاني نيز، در حيطه مسئوليت تشكيلات حقوق بشري ترك و آذربايجان قرار دارد.
غفلت از عرصه هاي گوناگون حقوق بشري: علاوه بر برخي گرايشات سياسي خاص، در سايتها و گزارشات فعالان و انجمنهاي مذكور، خبر و انعكاسي از تضييق حقوق گوناگون مردم آذربايجان و ملت ترك در عرصه هاي ديگر حقوق بشري از طرف دولت جمهوري اسلامي ايران نيز نمي توان يافت. برخي از اين عرصه ها عبارتند از تبعيضات جنسي و حقوق معوقه زنان؛ حق زندگي و مجازاتهاي غيرانساني مانند اعدام، اعدامهاي خياباني، سنگسار، قطع عضو، شلاق زدنها؛ تضييق حقوق تركان منسوب به گروههاي اعتقادي علوي (قزلباش، اهل حق)، جعفري (از جمله شيعيان غيرمعتقد به ولايت فقيه)، بهائيان در آذربايجان و غير آن؛ تضييق حق تجمع و تشكل مردم و گروههاي اجتماعي و مبارزات صنفي كارگران و معلمان، حق انتخاب كردن و انتخاب شدن؛ حقوق ملي اقليتهاي ملي غير ترك ساكن در آذربايجان، دگرباشان و اقليتهاي جنسي و …
لزوم اعتراض به اجراي احكام شريعت: بنا بر برخي منابع، جمهوري فارس-شيعي در عمر خود بيش از ٧٥ در صد از سنگسارهاي خود را در آذربايجان جنوبي انجام داده و بيش از ٨٠ در صد سنگسار شوندگان در كل ايران ترك بوده اند. اما تاكنون حتي يك گزارش جامع در باره تركان سنگسار شده در ايران و يا سنگسارهاي اجرا شده توسط جمهوري اسلامي ايران در آذربايجان جنوبي، نه از سوي گروههاي حقوق بشري ترك و آذربايجاني و نه از سوي تشكيلات سياسي آنها تهيه نشده است.
سكوت و بي تفاوتي حيرت آور و سوال برانگيز فعالان، تشكيلات سياسي و انجمنهاي حقوق بشري آذربايجان در مورد نقض صريح حقوق بشري و ملي تركان و آذربايجانيان توسط جمهوري اسلامي با اجراي سنگسارهاي فاجعه آميز و ضدانساني و ديگر مجازاتهاي شرعي غيرقابل قبول است. سازمانهاي حقوق بشر مي بايد اجراي احكام شريعت و بويژه سنگسار و قطع عضو و شلاق و اعدام را به عنوان اخلال حقوق بشر متماديا با دقت و جزئيات در گزارشات و سايتهاي خود منعكس نموده، به جهانيان و مراكز ذيصلاح عرضه كنند.
نكته ديگر يكي نشمردن حقوق ملي با حقوق بشر است. به عنوان مثال خواسته هاي اساسي حركت ملي يعني رسميت سراسري زبان تركي در ايران و گذر به نظام فدرالي ائتنيك-ملي نه در مقوله حقوق بشر و نه در مقوله دمكراسي نمي گنجند. اين حقوق ملي، در ذات خود مسائلي سياسي اند و مبناي آنها ضرورتهاي سياسي، تاريخي و امنيتي و منافع ملي خلق ترك است.
س- تشكيلات حقوق بشري چه كساني را مي بايد و چه كساني را نبايد پوشش دهند؟
پس از آغاز شدن روند سياسي حركت ملي و ايجاد جبهه حقوق بشري، در حركتي تاريخي تعدادي تشكل فعال در باره زندانيان سياسي آذربايجان بوجود آمده اند. اما هنوز جاي «تشكيلات حقوق بشري ترك» و «تشكيلات حقوق بشري آذربايجان» خالي مي باشد. تشكيلات حقوق بشري ترك مي بايد كل ملت ترك ساكن در ايران و تشكيلات حقوق بشري آذربايجان تمام انسانها در سراسر آذربايجان ائتنيك را پوشش دهند. اين دو دسته از تشكيلات حقوق بشري منسوب به تركان و آذربايجان، مانند همه تشكيلات ديگر اين خلق و منطقه ملي، حق و صلاحيت نمايندگي ملل ديگر و مناطق ملي ديگر در عرصه حقوق بشري و پوشش دادن آنها را ندارند.
سازمان حقوق بشري ملت ترك، همه تركان صرف نظر از محل سكونت: عرصه فعاليت تشكيلات حقوق بشري كه با نام ترك تشكيل مي شوند، حقوق بشري و تضييق حقوق دمكراتيك همه افراد داراي مليت ترك بدون توجه به محل سكونت آنها در ايران است. تضييق حقوق بشري هر ترك در شمال غرب ايران، در جنوب و مركز و در شمال شرق آن مساله حركت ملي ترك و در نتيجه مساله تشكيلات حقوق بشري ترك است. در اين ميان، مساله حقوق بشري تركهاي ساكن تهران – شهري مرزي بين آذربايجان و فارسستان كه نزديك به نصف اهالي آن را تركان تشكيل مي دهند- نيز جاي دارد. در جريانات پس از انتخابات رئيس جمهوري اخير، حقوق بشري بسياري از اهالي ترك اين شهر زيرپا گذارده شد. حتي شماري از كشته شدگان اين حوادث و مشهورترينشان ندا آقا سلطان اصلا از تركان تفرش آذربايجان (و اخيرا دكتر رامين پوراندجاني طبيب وظيفه تبريزي زندان كهريزك) به لحاظ مليت ترك بودند. با اينهمه هيچ تشكيلات سياسي و يا حقوق بشري ترك به دفاع از وي كه در جهان به سمبل آزادي و دمكراسي ايران تبديل شد برنخاست. در حين انتخابات رياست جمهوري نيز در شهرهاي گوناگون بسياري از تركان با گرايشات سياسي مختلف دستگير شده و حتي به قتل رسيدند، اما در باره آنها نيز هيچ واكنشي نشان داده نشد.
همچنين بسياري از سازمانها و رسانه هاي حقوق بشري منسوب به تركان شمال غرب ايران و يا آذربايجان جنوبي، تركان ساكن در جنوب ايران و شمال شرق آن را نيز مانند تركان تهران تحت پوشش قرار نمي دهند. زيرا اين پاره هاي خلق خود را قومي جدا از ملت خود (كه آنرا ملت آذربايجان مي خوانند) مي پندارند. لاجرم نقض حقوق بشري اين پاره هاي خلق ترك را نيز نقض حقوق ملت ترك خود ندانسته و در هيچ سطحي پوشش نمي دهند.
مجموع عوامل فوق باعث مي شود كه تركان ساكن در خارج دو سه استان شمال غربي، از جمله تركان تهران، جنوب، مركز و شمال شرق ايران محروم از هرگونه بلندگو و رسانه و مدافع موثر براي تظلم خواهي باشند. دولت و مقامات و نهادهاي دولتي ايران نيز با سوء استفاده از اين ويژگي، با دست باز و آرامش خاطر بيشتري به نقض حقوق بشري و ملي اين زيرگروههاي متفرق و تجريد شده خلق ترك مي پردازند. شايسته است كه سازمانهاي حقوق بشري خلق ترك به انعكاس گسترده مسائل و رويدادهاي مربوط به تركان پراكنده در سراسر ايران – آنهم به عنوان «بخشي از ملت خود»- و نه ديگر اقوام ترك ساكن در ايران، اقدام و فعالانه از مبارزات و مطالبات دمكراتيك آنها حمايت و دفاع نمايند.
تشكيلات حقوق بشري آذربايجان، همه آذربايجانيان صرف نظر از مليت آنها: عرصه فعاليت تشكيلات حقوق بشري كه با نام آذربايجان تشكيل شده اند، حقوق بشري و تضييق حقوق دمكراتيك همه افراد ساكن در آذربايجان ائتنيك را بدون توجه به مليت آنها مي بايست شامل شود. هر مساله حقوق بشري در اين جغرافيا، از قبيل اعتراضات و شورشهاي مردمي بدون توجه به مليت، مذهب و دين، تمايلات سياسي موجدان آن، تضييقات حقوق بشري فعالين كارگري، جنبش زنان، دانشجوئي، روزنامه نگاران، اقليتهاي ديني-مذهبي و نيز اقليتهاي ملي-ائتنيكي ساكن در آذربايجان، مسائل مربوط به اجراي احكام و مجازاتهاي شرعي و دگرباشان جنسي در عرصه فعاليت تشكيلات حقوق بشري آذربايجان قرار دارد و مي بايست به عنوان سركوب حقوق بشري آذربايجانيان توسط دولت ايران تلقي شود.
س-منطق و فوائد پوشش دادن به ملت ترك و آذربايجان ائتنيك و پوشش ندادن به غير آنها توسط تشكيلات ترك و آذربايجاني چيست؟
حركت ملي با عهده دار شدن مساله حقوق بشري اين دو گروه، يعني كل ملت ترك بدون توجه به محل سكونت و كل سرزمين آذربايجان ائتنيك بدون توجه به مليت، از يك سو نشان مي دهد كه ملت ترك در ايران ملتي محكوم و سرزمين آذربايجان سرزميني مستعمره بوده و مساله حقوق بشر اين دو نيز، بخشي از مساله و حركت ملي است. از اين رو همه اعدامها، سنگسارها، تضييق حق تجمع و تشكل، فشار بر زنان و در راس آنها حجاب اسلامي و …. همه مي بايست به عنوان سياستهاي يك دولت استعماري در مستعمره خود و يك ملت حاكم بر ملتي محكوم تلقي شوند. دستگيري عليرضا فرشي در اعتراض به بازگشائي مدارس استعماري فارس زبان در يك شهر ترك، به همان اندازه مساله حركت ملي است كه كشته شدن ندا آقا سلطان ترك در تهران در حين تظاهراتي به طرفداري از جنبش سبز خلق فارس و يا رد صلاحيت دكتر اعلمي براي كانديداتوري رياست جمهوري توسط شوراي نگهبان. به عبارت ديگر حركت ملي، صرفا مساله كساني را در راه حقوق ملي مبارزه مي كنند مساله خود نمي داند، مساله همه ملت ترك در سراسر ايران و همه ساكنان آذربايجان ائتنيك را مساله خود مي شمارد.
پوشش دادن يك سازمان حقوق بشري آذربايجان به سراسر آذربايجان ائتنيك، ذاتا لازمه تعريف يك تشكيلات حقوق بشري آذربايجان است. اين امر علاوه بر آن تاثير مثبتي در نهادينه سازي فرهنگ حقوق بشري در آذربايجان و توسعه مدني آن خواهد داشت و باعث جذب گروههاي اجتماعي مذكور، بويژه اقليتهاي ملي-ائتنيكي غير ترك ساكن در آذربايجان به حركت ملي نيز خواهد شد.
در صورت عدم پرداختن تشكيلات حقوق بشر آذربايجاني بدين گروهها، خلاء ايجاد شده بي شك و همانگونه كه تاكنون بوده است توسط تشكيلات حقوق بشري ملل همسايه رقيب و در راس آنها فارس-فارسستان (در مورد زنان، كارگران، دانشجويان، روزنامه نگاران) و كرد-كردستان (در مورد تركان علوي و سني، ….) و اغلب با سوء نيت پرخواهد شد. پوشش دادن به تمام آذربايجان ائتنيك، همچنين يكي از موثرترين روشها براي تثبيت حدود اراضي آذربايجان ائتنيك و تثبيت حق نمايندگي اين سرزمين از سوي تشكيلات آذربايجاني و نه كردستاني و فارسستاني است.
پوشش ندادن به ملل و مناطق ملي ديگر، در ارتباط نزديك با ملت شوندگي خلق ترك و همچنين دروني كردن مفهوم كثيرالملگي ايران و درك چگونگي مناسبت تشكيلات ترك و آذربايجاني با خلق فارس و فارسستان به عنوان يك ملت و يك منطقه ملي همسايه است. ايران كشوري كثيرالمله داراي مناطق ملي گوناگون است. هر ملت و نمايندگان سياسي وي صرفا حق تمثيل ملت و سرزمين ملي خود را دارند.
اين اصل مي بايد در عرصه فعالتيهاي حقوق بشري نيز منعكس شود، تشكيلات حقوق بشري ترك و آذربايجاني مي بايد به صدور و اجراي احكام اعدام در باره ملل بلوچ، عرب، كرد و فارس و در مناطق ملي بلوچستان، عربستان، كردستان و فارسستان فعالانه و با صداي بلند اعتراض كنند. اما اين اعتراض مي بايد با نام تشكيلات و شخصيتهاي ترك و آذربايجاني انجام گيرد. همچنين ضروري است كه ذكر شود آنچه مورد اعتراض قرار ميگيرد، اخلال حقوق بشري ملت و منطقه ملي ديگري در ايران است.
اين روش هم ماهيت و ساختار كثيرالمله ايران را آشكار مي كند، هم نشانگر احترام به حق حاكميت ملي ملل گوناگون ساكن در آن است، هم به همبستگي ميان اين ملل كمك مي نمايد و هم به شانس پيروزي مبارزه ضد اعدام مي افزايد. در اين راستا مفيد است كه سازمانهاي حقوق بشري ترك و آذربايجان، باب تماس و ديالوگ با معادلهاي فارس (سراسري) خود را بگشايند و در موارد مقتضي با رعايت فرمتهائي كه اشاره شد، به صدور بيانيه و يا گزارشهاي مشترك در مورد امور ايران اقدام كنند.
سایر بخشهای این گفتگو را در لینکهای زیر مطالعه کنید:
- دین و تاریخ و جایگاه آنها در حرکت ملی- دمکراتیک ترک ( آذربایجان ) – گفتگو با مهران بهاری ( بخش سوم )
نوشته شده در 88/09/07 توسط آزربایجان دموکراسی اوجاغی
دین و تاریخ و جایگاه آنها در حرکت ملی- دمکراتیک ترک ( آذربایجان ) – گفتگو با مهران بهاری / بخش سوم
س- دين و اعتقادات مذهبي عنصر مهمي در بين ترکهاست و امروز هم بخش عمده اي از تركها و مردم آذربايجان باورهاي ديني عميقي دارند و به آن بها مي دهند، نگاه شما به مقوله دين چيست ؟
مساله دين، باورهاي ديني و نقش آنها در هويت ملي ترك و سياستهاي استعماري دولت ايران از موضوعات بسيار كم تحقيق شده است. در اينجا مفيد است به دو مفهوم پايه اي «اسلام تركي» و » مذهب امامي» اشاره اي بكنم. «اسلام تركي» يكي از مصاديق » اسلام مرزي » و يا اسلام ملي كه در حاشيه جهان اسلام و در تماس با اديان و ملل معتقد بدانها قرار دارند است. اسلام تركي مانند هر » اسلام مرزي » ديگري بيش از آنكه هويتي ديني باشد ، بخشي از هويت ملي-ائتنيكي تركان در مقابله با ملل همسايه است و صرفا معني سمبليك و فرمال دارد. خصلت ديگر اين اسلام، تساهل و مسامحه بنيادين شده در آن است. بالطبع بنيادگرائي ديني بيگانه با ذات اين اسلام است. اسلام تركي، جوهر درك جوامع گوناگون مسلمان ترك ساكن در ايران و آذربايجان (چه معتقد به انواع اسلام اورتودوكس، چه معتقد به انواع اسلام هترودوكس، چه سني، چه شيعي، چه علوي، …) از دين و عامل تعيين كننده در شكل گيري رفتارهاي ديني آنها است. «مذهب امامي»، قرائت فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است، در مقابل مذهب جعفري كه تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس مي باشد. فرق عمده مذهب فارسي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. بر اثر اندركنش اين دو نوع اسلام (اسلام تركي، مذهب جعفري) است كه ملت ترك ساكن در ايران و آذربايجان جنوبي از يك سو يكي از سكولارترين ملل خاورميانه است. يعني آنكه علي رغم علاقه به آئينها و سنن مذهبي، رفتارهاي شخصي و اجتماعي خود را بر اساس موازين شريعت تنظيم نمي كند. از سوي ديگر نخبگان و روشنفكران با هويت ملي آن عموما گرايشات لائيك و غير ديني سياسي دارند.
در سالهاي اخير، ما شاهد شكل گيري مناسبت متفاوت خلق ترك با دين، موج جديدي از دين گريزي در ميان خلق ترك هستيم. در ظهور پديده دين گريزي جوانان ترك، دو دسته از عوامل داخلي و خارجي موثراند. مهمترين عامل داخلي همان «اسلام تركي» است كه در مقابل تفسيرهاي بنيادگرايانه و متحجر از دين مقاومت نشان مي دهد. منظور از عوامل خارجي نخست دافعه وجود دولت ديني در ايران و گسترش دين گريزي عكس العملي در بين توده ها و نخبه گان است، مانند آنچه در ميان خلق فارس نيز در حال رخ دادن است. پي بردن تركان به سياستهاي دولت براي آسيميلاسيون ديني تركان و نابودسازي اسلام تركي و همچنين آگاه گشتن آنها از حقيقت كاربرد ابزاري دولت از دين و بويژه مذهب شيعه براي جلوگيري از بيداري و شكل گيري شعور ملي ترك و روند ملت شوندگي تركان از ديگر عوامل خارجي است. مجموعه اين عوامل، باعث كمرنگتر شدن بيشتر نقش دين و مذهب در حيات شخصي و اجتماعي تركان و دين گريزي آنها بويژه در ميان جوانان در دو دهه اخير شده است.
س-آيا دين نقشي در آسيميلاسيون ملت ترك دارد؟
برخي از فعالان ترك و تشكيلات سياسي آذربايجان، درك و نگرشي همه جانبه و عميق از سياستهاي استعماري و آسيميلاسيون دولت جمهوري اسلامي ندارند. آنها اين سياستها را در عرصه زباني (تبديل زبان تركي به فارسي) خلاصه مي كنند و از وجوه و ابعاد ديگر آن غافل اند. حال آنكه دائره سياست هاي آسيميلاسيونيست دولت جمهوري اسلامي و مستعمره سازي آذربايجان جنوبي بسيار وسيعتر از تضييقات زباني صرف بوده و همه ابعاد اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، سرزميني (تجزيه مملكت آذربايجان بين ١٢ استان و تخريب هويت وطني آذربايجان و يا جلوگيري از فرم گرفتن آن)، ديني-اعتقادي و جز آن را شامل مي شود.
سياست استعمار ديني يعني استفاده ابزاري دولت از دين براي ممانعت از رشد هويت ملي تركي در ميان تركان ساكن در ايران. اين سياست دو مولفه مشخص دارد، نخست آسيميلاسيون ديني تركان و دوم بسط اسلام سياسي، بنيادگرائي اسلامي و افراطي گري شيعي در ميان آنها. منظور از آسيميلاسيون ديني تركان، در درجه اول تغيير باور اسلام تركي (در مورد شيعه، اين اسلام تركي در شكل مذهب جعفري تبلور پيدا مي كند) به فرم فارسي آن يعني شيعه امامي است. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و …. به اين مذهب فارسي از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن «ملت ايران» فارسي زبان و امامي مذهب بوده است. تاثير ترويج شيعه امامي فارسي در آذربايجان و ميان ملت ترك، بويژه عشاير و روستائيان بر نابودي فرهنگ و هويت ملي ترك و آذربايجان، بسيار مخربتر و مهلكتر از ترويج زبان تحميلي و استعماري فارسي در ميان خلق ترك و آذربايجان است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي در آذربايجان را به عنوان ميسيونرها، عمال و پايگاههاي استعمار فارسي توصيف نمود. آسيميلاسيون ديني تركان در مقايسه با آسيميلاسيون زباني آنها بسيار موفقيت آميزتر بوده است، به نحوي كه مي توان گفت اكنون ملت ترك به لحاظ اعتقادي فارس شده است. در نتيجه موفقيت آسيميلاسيون ديني بويژه در شهرهاي بزرگ است كه در نيمه دوم قرن بيستم خلق ترك نيز دهها شخصيت بنيادگراي شيعي به جامعه ايران تحويل داده است (بآذرگان، حنيف نژاد، خلخالي، ده نمكي، چمران، زنجاني، موسوي اردبيلي، مير حسين موسوي، باكري، جعفري، مشگيني). هرچند خصوصيات دمكراتيك و انساني تر اسلام برخي از اين شخصيتها را مي توان از تاثيرات اسلام تركي دانست، با اينهمه اين شخصيتها در دراز مدت به جاده صاف كن استعمار فارسستان در آذربايجان و فارسسازي ديني و اعتقادي ملت ترك تبديل شده و خواهند شد. تاثير اين شخصيتها را مي توان به تاثير تركان فارسي نويس تشبيه كرد كه با فارسي نويسي داوطلبانه خود، از يك طرف باعث غني تر شدن زبان و فرهنگ فارسي، اما از طرف ديگر باعث تضعيف زبان و فرهنگ تركي مي شوند. بي سبب نيست كه در ميان آيت الله هاي شيعي امامي ترك، حتي يك تن كه مدافع حركت ملي ترك باشد وجود ندارد. اين وضعيت در تضاد كامل با وضعيت بلوچها و تركمنها و … است كه صنف روحانيشان كاملا خصلت ملي دارد.
گروهي از فعالان سياسي و فرهنگي ترك و آذربايجاني نيز هر چند از جهت زباني داراي خود آگاهي و شعور ملي اند و به درستي سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي زباني جمهوري اسلامي را نقد كرده به چالش مي كشند، اما در عين حال مشكلي با شيعه امامي و سياستهاي استعماري دولت فارس در عرصه ديني ندارند. اين افراد و جريانات مي بايست درك كنند كه نمي توان از يك سو سياستهاي آسيميلاسيونيست زباني قوميتگرايان فارس و دولت جمهوري اسلامي يعني تحميل زبان فارسي و دشمني با زبان تركي را تنقيد كرد و از سوي ديگر سياستهاي آسيميلاسيونيست ديني آنها يعني تبليغ شيعه امامي فارسي در ميان ملت ترك و ترويج انديشه اختلاط دين و دولت و راديكاليزم اسلامي و ريشه كن كردن اسلام مردمي تركي و سكولاريسم را مدافعه نمود. از جنبه ضد ترك بودن و هويت زدائي، بين فارسسازي زبان ملت ترك با شيعه امامي سازي دين اين ملت هيچ تفاوتي وجود ندارد. از اينرو با جريانات سياسي ترك و آذربايجاني معتقد به شيعه امامي و بويژه مدافعين اسلام سياسي و ولايت فقيه مي بايست با احتياط برخورد نموده و آنها را مبلغ مذهب ملي فارسها يعني شيعه امامي و فارسيگري – اقلا از جنبه مذهبي- در ميان تركان ايران و آذربايجان دانست.
افزون بر ترويج خود مذهب شيعي، دولت پهلوي و بويژه دولت جمهوري اسلامي طرحهاي جانبي گسترده اي براي تبليغ تمايلات افراطي ديني در ميان تركان را به اجرا گذارده و از دين به عنوان ابزاري براي ممانعت از رشد هويت ملي تركي استفاده كرده اند. به عنوان مثال امروزه اكثريت مطلق كنگره ها، گردهم آئيها، سمينارها و جشنواره هاي دولتي در آذربايجان منحصرا در رابطه با امور ديني و آئينهاي مذهبي اند. حال آنكه اكثريت مطلق كنگره ها، گردهم آئيها، سمينارها و جشنواره هاي دولتي در فارسستان در رابطه با امور غيرديني و دنيوي، علمي، هنري، اجتماعي، تكنولوژي و …. اند. و يا رهبر جمهوري اسلامي زبان تركي را آگاهانه و صرفا در مراسم نوحه و …. بكار مي برد. اكنون نيز دولت جمهوري اسلامي ايران مساله انتخاب تبريز و يا اردبيل به عنوان پايتخت جهان تشيع را علم كرده است. اينها همه تلاشهائي آگاهانه براي بسط بنيادگرائي ديني و عقب نگاهداشتن فرهنگي و اجتماعي مناطق ترك نشين از سوي دولت ايران و در راستاي استعمار داخلي است.
س-حکومت حرکت ملي آذربايجان را به بي ديني يا ضديت با دين متهم ميکند و براي منزوي کردن حرکت تبليغات وسيعي هم در اين جهت انجام ميدهد، پاسخ شما به اين اتهامات چيست و اصولا مناسبت حركت ملي با دين چگونه است؟
دولت ايران به خوبي مي داند كه فاناتيسم ديني به همراه خود شيعه امامي، مهمترين و موثرترين عامل در جلوگيري از روند خودآگاهي ملي در ميان تركان ساكن در ايران است. نخبگان و روشنفكران ترك نيز بدين حقيقت واقف اند كه مبارزه با فاناتيسم ديني و پايان دادن به دولت ديني –دين دولتي، تسريع كننده روند ملت شوندگي تركان ساكن در ايران است و اهميتي حياتي در حركت ملي ترك دارد. در جهان اسلام، اولين گام براي تعيين سرنوشت «خود»، رها نمودن اين «خود» از ذهنيت «امت» و بازكردن مسير تحول آن به «ملت» است. دين در خاورميانه همواره با سياست در هم تنيده بوده است. اما همچنين در خاورميانه و جهان اسلام، لائيسيسم و آزادي دين-مذهب پيش شرط دمكراسي و توسعه است. حتي مي توان گفت با توجه به شرايط خاص جهان اسلام، خاورميانه و ايران، مبارزه براي برقراري نظامي لائيك در ايران بر مبارزه براي دمكراسي نيز عاجليت، اولويت و ارجحيت دارد. بنابراين، در ايران و منطقه هر حركتي در راستاي لائيسيسم، همسو با حركت ملي ترك مي باشد.
به دلائل فوق عمده شخصيتها و جريانات منسوب به حركت ملي ترك خواستار جدائي مطلق دين از دولت و آزادي دين و مذهب و به عبارت ديگر مدافع لائيسيسم اند. البته در اينجا موضوع جدائي نهاد دين از نهاد دولت و نه از سياست است. اين موضع و رويكرد، ضديت با دين نيست، احترام به دين و پاسداري از جايگاه واقعي آن است. آنچه حركت ملي ترك مخالف آن است نه نهاد دين، بلكه استفاده ابزاري از دين براي مقاصد سياسي، ملعبه نمودن آن توسط ناسيوناليسم افراطي فارسي و خوار نمودن آن از سوي دولت ايران است. اين موضع، در همخواني با سنت جدائي دين از دولت در تاريخ توركي نيز مي باشد. انديشه و نهاد دولت ديني، بر ضد سنت دولتمداري توركي و تاريخ آذربايجان است، در ميان بيش از دويست دولت و امپراتوري توركي در تاريخ هيچكدام از آنها تحت سيطره مقامات «روحاني» و صنف خادمان دين نبوده اند. صرف وجود و حاكميت دولتي ديني در آذربايجان، آنهم دولت ملت حاكم فارس و مدافع مذهب فارسي شيعه امامي، وضعيتي برضد سنن ملي ترك و آذربايجاني است.
از سوي ديگر، جنبش ما جنبشي ملي است و گرايشات سياسي و ايدئولوژيك بسيار متفاوتي را دربر مي گيرد. في الواقع ما در سالهاي اخير شاهد پيوستن افزاينده افراد با گرايشات ديني به حركت ملي هستيم. حضور اين افراد و گرايشات باعث مردمي، بومي و دمكراتيك تر شدن حركت ملي ترك و گسترش وسيع پايگاه اجتماعي آن گرديده است. وضعيتي كاملا متفاوت با جريان «آذربايجانچيليق» كه نوعا منحصر به ائليت چپ آذربايجانيان ملهم از سياستهاي دولت شوروي و بدون پايگاه اجتماعي گسترده بود. حضور اين افراد و گرايشات در طيف حاميان حركت ملي، پاسخي درخور به تبليغات دولت ايران مبني بر ضد دين بودن حركت ملي است. در سالهاي اخير رويگرداني و گسست روحانيون و مبلغان مذهبي ترك از دولت جمهوري اسلامي بسيار شتاب گرفته است. حركت ملي ترك مي بايست فعالانه به جذب اين صنف نيز در بنيه خود اقدام نمايد. در غير اينصورت اين افراد به جريانات گوناگون اجتماعي خلق فارس مانند جنبش سبز جذب خواهند شد.
نكته ديگر آنكه برخي از گروههاي داراي تمايلات ديني حاضر در حركت ملي، ممكن است معتقد به ايجاد دولت ديني در آذربايجان جنوبي و ايجاد پيوندهاي مستحكم با جهان اسلام باشد (گرچه در حال حاضر همچو گروهي وجود ندارد) و جريانات ديگري معتقد به برپائي دولتي (بسته به شرايط در تركيب ايران و يا مستقل از آن) حقوقي و لائيك در آذربايجان جنوبي و ايجاد پيوندهاي مستحكم و استراتژيك با اروپا-ترانس آتلانتيك باشند. به نظر من ظهور اين وضعيتي، طبيعي است. هر شخصيت و جريان سياسي ترك و آذربايجاني، به شرط باور به مجادله دمكراتيك، استقلال ملي ملت ترك و حق تعيين سرنوشت او و مديريت مستقل جريان سياسي خويش از جريانات مشابه ملت حاكم فارس، مجاز و محق است كه اصول اعتقادي خود را در مجادله سياسي خويش در داخل حركت ملي ترك ملحوظ كند.
س-آيا حركت ملي در عرصه ديني نيز مطالباتي دارد؟ اگر دارد اين مطالبات كدامند؟
در ميان مطالبات سياسي حركت ملي ترك، مطالبات مربوط به عرصه دين و آسيميلاسيون ديني نيز مي بايست گنجانده شوند. اين كمبودي بسيار مهم است. مديريت مستقل شبكه در حال گسترش حوزه هاي علميه شيعه امامي فارسي در مناطق ترك نشين و بويژه آذربايجان از حوزه هاي علميه فارسستان و پايان دادن به وابستگي تحقيرآميز آنها به مراكز شيعي فارسستان، عمده ترين اين خواستها است. همچنين تبليغ، ترويج و تحميل مذهب امامي كه تفسير فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه است و همه تفرعات بدعت آميز آن مانند ولايت فقيه و اجراي احكام فقهي آن در آذربايجان، در ضديت با فرهنگ و هويت ملي ترك، اسلام تركي و تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه يعني مذهب جعفري قرار دارد و از اساسي ترين مولفه هاي فارسسازي ملت ترك و مستعمره ساختن آذربايجان توسط دولت ايران است.
علاوه بر موارد فوق، گماردن نمايندگان ولايت فقيه از مركز-فارسستان، وجود دادگاههاي ويژه روحانيت وابسته به مركز، آموزش اين مذهب فارسي در مدارس شهرهاي آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين نيز مي بايست به عنوان سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي و مستعمره نمودن آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران تلقي شود و از سوي فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري ترك و آذربايجاني محكوم گردد.
نكته ديگر، لزوم حمايت صريح حركت ملي ترك از هويت و آزادي همه زيرگروههاي اعتقادي و ديني تركان ساكن در ايران و آذربايجان است. مراد از زيرگروههاي اعتقادي و ديني ترك، تركهاي علوي-قزلباش (اهل حق)، سني (كوره سونني، ..)، جعفري، بهائي، طريقتهاي متعدد تصوفي-وحدت وجودي (ذهبيه، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، …) و ناباوران (افراد غيرديني، بي دين، ضد دين، ..) است.
اعمال فشار سيستماتيك بر گروههاي ديني، مذهبي و اعتقادي مختلف ترك و تحديد گسترده و خشن آزاديهاي انساني، وجداني و مذهبي شان توسط نهادها و دولت جمهوري اسلامي، يكي از عرصه هاي جدي اخلال حقوق ملي و بشري خلق ترك در آذربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران است. حمايت حركت ملي از اين دستجات اعتقادي در مقابل اقدامات امنيتي و تضييق حقوق آنها توسط دولت ايران، به گسترش فرهنگ تساهل و مداراي ديني-مذهبي در ميان خلق ترك كمك مي كند، خصلت دمكراتيك حركت ملي را افزايش مي دهد و با انعكاس خواسته هاي اين گروههاي اعتقادي و ديني ترك و جلب آنها، پايگاه مردمي حركت ملي را گسترده تر مي كند. اين حمايت همچنين مي تواند روند آسيميلاسيون ملي گروههاي مذكور را كند سازد. همانگونه كه معلوم است گروههاي جعفري و بهائي ترك با ريسك استحاله ملي در ميان ملت فارس و گروههاي سني و علوي (قزلباش) ترك با ريسك استحاله ملي در ميان ملت كرد مواجه اند.
عرصه ديگر قابل ذكر، اجراي احكام شريعت در آذربايجان است كه حركت ملي مي بايد به چند دليل به مخالفت صريح با آن برخيزد. مجازاتهاي سنگسار، اعدام، اعدامهاي خياباني، قطع عضو، قصاص، ديه و …. اهانت به نوع بشرند. اجراي احكام شريعت در آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين، اقدام آگاهانه دولت جمهوري اسلامي ايران براي زدودن سنت ديرينه سكولاريسم خلق ترك و آذربايجان و تخريب ويژگيهاي رفتاري و تحديد آزاديهاي ديني-مذهبي آنها است.
تبليغ فرهنگ خشونت، انتقام، تعصب، كينه توزي و بدويت بنام اجراي احكام شريعت در آذربايجان و در قالب مجازاتهاي دهشت انگيز غيرانساني، مانند خود دولت ديني و شيعه امامي سازي خلق ترك در تناقض با روند مدني شدن، تجدد و توسعه آذربايجان جنوبي قرار دارد. اجراي احكام شرعي در ملاء عام، حتي انعكاس آنها در رسانه ها مي بايد به عنوان سياست ترور دولتي براي در هم شكستن حس غرور ملي و انگيزه مقاومت ملت ترك بر عليه دولت جمهوري اسلامي فارسي نيز تلقي شود. اسلام دگماتيك، سطحي، انعطاف ناپذير و خشن كه به اسم شريعت و با انجام مجازاتهاي غيرانساني تصوير مي شود، در ضديت مطلق با درك اسلام نخبگان ترك و درك سنتي و مردمي خلق ترك از اسلام و سنن و فرهنگ مردمي خلق ترك قرار دارد. اسلام نخبگان ترك و اسلام مردمي تركي كه بهترين نمونه آنها را به ترتيب در اسلام شمس تبريزي-مولاناي رومي و عشاير ايلات ترك شاهسئوه ن و قاشقاي، افشار و …. مي توان ديد، همواره بر محور تساهل، تسامح و دوستي و محبت و سنن ملي تركي قرار داشته است. اجراي احكام شريعت و هرگونه مجازات شرعي و غيرانساني در داخل مرزهاي آذربايجان جنوبي و همچنين ديگر نقاط ترك نشين ايران و در مورد تك تك شهروندان ترك ايراني مي بايد از سوي فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري آذربايجاني و تركي محكوم شود.
س-» تاريخ » ابزار ناسيوناليسم دولتي فارسي براي محو فرهنگ و زبان ترکي بوده است ، فعالان ترک هم براي مقابله با آن و جهت اثبات هويت و هستي خود به نحوي به تاريخ و گذشته روي آوردند. در باره اين كاربرد تاريخ چه مي گوئيد؟
روي آوردن فعالان و متفكران ترك به تاريخ، در هماهنگي كامل با ماهيت يك جنبش رهائي ملي مي باشد. جايگاه مهم تاريخ در يك حركت آزاديبخش ملي ناشي از سه چيز است: نقش آن در روند ملت سازي-ملت شوندگي، نقش آن در مقابله با آسيميلاسيون تاريخي و نقش آن به عنوان ضرورتي براي استحقاق يك ملت محكوم از حق تعيين سرنوشت خود و وصول به ديگر حقوق ملي اش.
بيداري هويت ملي، يكي از نتايج مدرنيته است اما به طور پارادوكسال در ايجاد آن آگاهي بر گذشته نقش محوري دارد. هويت ملي، برآيند ادراك از «خود» و واقعيتهاي جهان خارج و مجموعه خصوصياتي است كه بين اعضاي يك جامعه انساني همبستگي و بين او و ديگران واگرائي ايجاد مي كند.
براي آنكه يك گروه انساني «ائتنوس » شود، لازم است كه بين آنها نوعي از همبستگي و يگانگي و آگاهي بر منشاء، تجارب و تاريخ گذشته و منافع و سرنوشت مشترك آينده بوجود آيد. بنابراين تاريخ گذشته نيز مانند سرنوشت آينده در تولد يك ائتنوس دخيل است. هر ائتنوس براي خود، يك ميت ريشه (تبار)، تاريخ گروهي، دشمنان منتخب و داستانهاي رنج و تراوما دارد كه به همراه آگاهي بر آنها در ايجاد يگانگي و همبستگي بين اعضاي آن ائتنوس نقش تعيين كننده اي دارند. در ميان عوامل شكل دهنده به هويت ملي، موارد متعددي وجود دارند كه بسياري مستقيم و يا غير مستقيم با تاريخ مرتبط اند. به عنوان نمونه زبان مشترك و الفباي مشترك (زبان تركي و الفباي لاتين و عربي اصلاح شده براي زبان تركي)، سرزمين و وطن مشترك (براي خلق ترك در ايران سه منطقه ملي ترك نشين آذربايجان، قاشقاي يورد و آفشار يورد)، دين و اعتقادات ديني مشترك (مذاهب «جعفري»، و «قزلباشي» كه به ترتيب قرائتهاي تركي مذهب «امامي» و «اهل حق» ايراني اند، «اسلام تركي» كه سكولار است)، نهادهاي مدني مشترك (تشكيلات سياسي، حقوق بشري، …)، واحدها و معيارهاي مشترك (روزها، ماهها، فصلهاي تركي، تقويم تركي دوازده حيواني)، پرچم ملي و سرود ملي مشترك، آداب، سنن و فرهنگ مشترك (عيد خيدير نبي، موسيقي آشيقي، حقوق برابر زنان در جامعه ترك)، ادبيات مشترك (ادبيات ترك، داستانها و افسانه هاي ملي اوغوز خاقان، دده قورقوت، كوراوغلو، اصلي كرم، …)، لباسهاي ملي (قفقازي، عشاير شاهسون، قشقائي)، تاريخ سياسي مشترك (قيام باي بك، دولتهاي ترك بويژه آنها كه مركزشان در آذربايجان بوده است از قبيل آغ قويونلو، قاراقويونلو، اتابكان آذربايجان؛ انقلاب مشروطه آذربايجان، حركت آزادستان، كشتار جيلوولوق-قاچاقلاري، حكومت ملي آذربايجان، حركت خلق مسلمان، قيام هاراي هاراي من توركم در سال ۱۳۸۵).
عامل ديگري كه منجر به رويكرد حركت ملي به فاكتور تاريخ شده است، وجود آسيميلاسيون تاريخي خلق ترك از سوي دولت ايران است. مليتگرايان فارس و دولت ايران از فاكتور تاريخ به عنوان عاملي براي جلوگيري از ملت شوندگي خلق ترك استفاده مي كنند، انكار رئاليته و واقعيت جامعه ايران و زدودن حافظه تاريخي ملت ترك، بخشي از ايدئولوژي رسمي دولت ايران است.
در ايران تاريخ تركي نيز قدغن شده است. سياستهاي رسمي مذكور دولت ايران بر پاكسازي حافظه تاريخي ملت ترك، بازنويسي نادرست تاريخ تركي ايران و تركان و آذربايجان بر اساس پارسيگري و آريائيت، قطع علائق تاريخي در عرصه هويت ملي و فرهنگي خلق ترك و ممالك سه گانه ترك نشين در ايران با جهان توركي بويژه دو كشور آذربايجان و تركيه متمركز گرديده است.
در اين راستا ، نام اسامي جغرافيائي تاريخي تركي شهرها و روستاها و كوهها و رودها از تركي به فارسي تغيير مي يابد. دولت ايران با عوض كردن اين نامها كه به مردم در باره سرزمينشان، در باره فرهنگشان معلومات مي دهند، به آنها در باره اينكه كه هستند و چه هويتي دارند حس اعتماد به نفس و غرور مي بخشند با اسامي جديد فارسي، تاريخ هزاران ساله ملتي را نابود مي كند.
س-به نقش تاريخ در عرصه سياسي و به طور مشخص در تعيين سرنوشت و بدست آوردن حقوق ملي اشاره كرديد. اين نقش چيست؟
در عرصه مسائل سياسي بسياري از حقوق ملي و در راس آنها تعيين سرنوشت زائيده ضرورتهائي سياسي و امنيتي اند كه خود اغلب ماهيتي تاريخي دارند. عمده ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي كه امروزه براي تعيين سرنوشت خود معيار قرار مي گيرند عبارتند از داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي،استقلال-جدائي سرزميني در گذشته، داشتن نهادهاي خاص، رقابت تاريخي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي، استعمار داخلي، رژيم سركوبگر، اشغال، فجايع انساني (جنايات عليه بشريت، جنايات جنگي، قتل عام، نسل كشي، سيل پناهندگان، ….)، شواهد و رفتارهاي نشانگر اراده و خواست این گروه برای احراز هويت ملي جداگانه و …. همانگونه كه مي توان ديد بسياري از اينها ماهيتي تاريخي دارند. حتي در اكثر حركتهاي ملي، سعي مي شود كه بحران كنوني ائتنيك به عنوان ادامه بحراني در گذشته و كشمكشي تاريخي نشان داده شود. زيرا وجود پيوستگي زماني و عدم انقطاع –يعني ريشه هاي تاريخي داشتن- براي تبديل موفقيت آميز يك كشمكش ائتنيك به حق تعيين سرنوشت و مقبوليت آن مفيدتر است.
بخشي از حقوق ملي ملت ترك ساكن در ايران، مانند حق برخورداري از يادگيري زبان مادري در مقوله حقوق بشر مي گنجد، اما بخش مهمي نه در مقوله حقوق بشر مي گنجد و نه با مبارزه دمكراسي صرف حاصل مي شود، مانند رسمي و دولتي شدن سراسري زبان تركي، اداره امور خود در آذربايجان جنوبي و ديگر مناطق ملي ترك نشين و فدراليسم ملي-ائتنيكي .
این خواستها همه خواستهائي سياسي اند و مبناي آنها نه حقوق بشر يا دمكراسي، بلكه برخي ضروريات سياسي، تاريخي و امنيتي است كه قبلا بدانها اشاره كردم ،مثلا اين واقعيت كه زبان تركي در تاريخ ايران زباني رسمي و دولتي بوده است ضروريتي تاريخي براي رسمي و دولتي شدن سراسري دوباره آن است. اينكه ملت ترك در تمثال دولتهاي ترك همواره بر خود حاكم بوده و امور خود را اداره كرده است، ضروريتي تاريخي براي برخورداري دوباره خلق ترك از حق اداره امور خود در قالب دولت ملي خويش است، اين واقعيت كه واحد جغرافيائي آذربايجان تاريخي قريب به هزار سال در قالب يك مملكت محروسه در تقسيمات اداري و سياسي ايران موجود بوده است، ضروريتي تاريخي براي گردهم آوري همه مناطق ترك نشين شمال غرب ايران و به عبارت ديگر ترسيم دولت فدرال منطقه اي بر اساس مرزهاي ائتنيكي-ملي است.
بنابراين، اين تاريخ است كه براي رسميت سراسري زبان تركي، تاسيس دولت ملي آذربايجان و پاسداري از تماميت ارضي آذربايجان ائتنيك در ايران ضرورت ايجاد مي كند و نه حقوق بشر و يا دمكراسي.
س- فعالان ترک به جاي اتکاء بر نورمهاي حقوق و ارزشهاي دنياي مدرن به نوعي در دام اصالت بخشيدن به تاريخ گرفتار شده اند. اين حاكميت تاريخ، در بعضي مواقع حركت ملي را به نقاطي نامناسب كشانده و حتي از مشغول شدن با مسائل روز بازداشته است. به نظر شما اين حاکميت تاريخ در گفتمان حرکت ملي آيا امروز هم مفيد است يا زمان گذر از تاريخ در حرکت ملي – دمکراتيک آذربايجان فرا رسيده است ؟
اصالت دادن به تاريخ، مانند اصالت دادن به هر مولفه ديگر در يك حركت ملي نادرست است. تاكيد بر تاريخ مي بايست به عنوان عاملي كمكي در تشكل هويت ملي، تقويت مجادله، ايجاد ضرورت براي تعيين سرنوشت و برخي از حقوق ملي مانند رسميت سراسري زبان تركي و فدراليسم ملي-ائتنيكي و همچنين درس آموزي از اشتباهات و تجارب گذشته بكار رود. از اينرو تاريخ هميشه جايگاهي برجسته در حركت ملي خواهد داشت و گذر از آن ممكن و به مصلحت نيست.
من با اين بخش از سوال شما كه فعالان و متفكران ترك به دام اصالت بخشيدن به تاريخ گرفتار شده اند و اين رويكرد، مانع اتكاء بر نورمهاي حقوقی و ارزشهاي دنياي مدرن شده است موافق نيستم ، شايد كم رنگ بودن فعاليتهاي تئوريك در عرصه هاي ديگر، باعث پررنگ به نظر رسيدن فعاليتها در عرصه تاريخ شده باشد ،در باره علل كم رنگي عرصه هاي ديگر در سوالهاي بعدي توضيح داده ام.
حتي من معتقد نيستم كه به قدر كافي و به درستي در باره مسائل تاريخي كار شده باشد. بسياري از كارهائي كه شده به لحاظ متودولژيك داراي اشكالات اساسي و ماهيت جدلي است، اغلب تئوريها به جاي حقيقت گرفته شده و چشم به انبوه واقعيتهاي تاريخي بسته مي شود، هنوز حافظه تاريخي مشتركي در ميان مردم ترك ايجاد نشده است و …. در باره حوادث بسيار اساسي تاريخي نيز نگرش درست و واقعگرايانه و مشتركي حاصل نشده است.
به عنوان نمونه تاكنون در اين موارد هيچ كار اساسي مستند و آكادميك انجام نگرفته است: رسمي و دولتي بودن زبان تركي در تاريخ (ضرورتي براي رسمي شدن زبان تركي)، حدود و ثغور اراضي آذربايجان تاريخي (ضرورتي براي فدراليسم ملي-ائتنيكي و حل اختلافات ارضي با ملل همسايه فارس و كرد)، تاريخ پراكنده شدن تركان در ايران (براي حفظ و تضمين حقوق اقليت ترك در فارسستان)، تاريخ دولتهاي تركي ايران –دولتمداري تركي (ضرورتي براي برخورداري از حق اداره امور خود)، جزئيات دست به گشت گشتن اقتدار سياسي از خلق ترك به فارس توسط يك دولت خارجي و كودتاي نظامي (ضرورتي براي حق تعيين سرنوشت و حق اداره امور خود)، ماهيت واقعي حركت مشروطه، خياباني، پيشه وي، خلق مسلمان (براي درس آموزي از تجارب گذشته و نقشهاي محتمل مثبت و منفي آنها در روند ملت شوندگي-ملت سازي)، قتل عام ١٣٢٥ (ضرورتي براي حق تعيين سرنوشت)، كشتار جيلوولوق (نقش در تشكل هويت ملي)، تاريخ رقابت سياسي دو عنصر قومي فارس و ترك در ايران (ضرورتي براي تعيين سرنوشت)، اسلام تركي (نقش در فرم گرفتن هويت ملي)، سنن ملي ترك نظير خيدير بايرامي (نقش در فرم گرفتن هويت ملي).
سایر بخشهای این گفتگو را در لینکهای زیر مطالعه کنید: