زبان، قومیت ـ نژاد و هویت/ دکتر علیرضا اصغرزاده
گفتاری در ضرورت مبارزه آنتی راسیستی در ایران
(متن سخنرانی در سمینار حقوق اقوام و ملیت های ایرانی ـ 20 فوریه 2011 ـ تورنتو)
با عرض سلام حضور شما دوستان عزیز و با تشکر از نشریه شهروند به خاطر برگزاری این سمینار.
من امروز صحبت هایم را به عنوان شخصی آغاز می کنم که طرفدار استفاده از ترمینولوژی جدید، پیشرو و مترقی در گفتمان مبارزاتی خلق های ایران، و نیز همه مبارزات مترقی، می باشد. یکی از این ترمها، اصطلاح “مبارزه آنتی راسیستی” است که من نیز به اندازه توانم سعی کرده ام این ترم، به همراه گفتمان و عمل ضدنژادپرستانه، داخل ادبیات مبارزاتی در ایران، و به ویژه در آزربایجان، بشود.
به همین دلیل، مایلم از فرصتی که امروز در اختیارم گذاشته شده، استفاده کنم و ضرورت تقویت گفتمان و عمل آنتی راسیستی در میان خلقهای ایران را، اختصارا تشریح نمایم. به همین منظور، سخنانم را زیر عنوان چهار بخش اساسی ارائه خواهم داد:
یک ـ تعریف ساده ای از نژاد و نژادپرستی
دو ـ موقعیت و اهمیت گفتمان ضدراسیستی در بعد جهانی
سه ـ موقعیت و اهمیت گفتمان ضدراسیستی در سطح ایران
چهار ـ موقعیت و اهمیت گفتمان ضدراسیستی در سطح محلی و لوکال (در میان خلق های غیر فارس)
سخنانم را با تعریف ساده و مختصری از نژاد و نژادپرستی آغاز می کنم.
به طور کلی، نژاد در رابطه با مشخصات فیزیولوژیکی انسانها تعریف می شود: مثلا رنگ پوست، رنگ موی سر، ویژگی های صورت، شکل و شمایل اندام و غیره.
قومیت و یا اتنیسیتی، اما، در رابطه با مشخصات فرهنگی انسانها تعریف می شود: مثلا زبان، مذهب، آداب و رسوم، سنن، و غیره.
نژادپرستی و یا راسیسم همان پدیده شومی است که از طریق تحقیر، انکار و یا بی حرمتی در رابطه با هر یک از اجزا تشکیل دهنده نژاد و قومیت، هر دو، حاصل می شود. در واقع، در ادبیات آکادمیک معاصر نژاد و قومیت به صورت فزاینده ای به طور همزمان و به مثابه یک ترم به کار برده می شوند: نژاد/قومیت.
برای مثال، زبان یکی از مشخصه های پررنگ و قدرتمند قومیت/اتنیسیتی است. در عین حال، تحقیر و منع زبان انسانها یکی از شنیع ترین و وحشی ترین انواع نژادپرستی و راسیسم است. به عبارت دیگر، راسیسم می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های فیزیولوژیک باشد، مثل رنگ پوست، و نیز می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های اتنیک و قومیتی باشد، مثل زبان، آداب و رسوم و غیره.
از مطالعات زبانشناسانه فردیناند ساسور می دانیم که تعریف ها در بستری “رابطه دارانه” شکل می گیرند و دارای موقعیت های رابطه دارانه هستند. یعنی، هویتها ــ چه در مورد اشخاص و چه در مورد اشیاء ــ در رابطه با همدیگر و یا دیگران تعریف می شوند: مثلا زن، هم به لحاظ لغوی، هم به لحاظ مفهومی و هویتی، در رابطه با مرد تعریف می شود؛ سیاه در رابطه با سفید تعریف می شود، خواهر در رابطه با برادر، و غیره. همچنین می دانیم که لئوی اشتراوس مشاهدات زبانشناسانه ساسور در مورد کاتاگوری های هویتی را به صورتی آکادمیک در مطالعات انسانشناسانه و جامعه شناختی خود به کار برد و “موقعیت های رابطه دارانه” را در شکل گیری آداب و رسوم اجتماعی و نیز هویت های جمعی و فردی تشریح نمود. یعنی، همان طوری که ساسور نشان داد که مثلا سیاه در رابطه با سفید، شب در رابطه با روز و ماه در رابطه با خورشید تعریف می شوند؛ لئوی اشتراوس نشان داد که چگونه خانواده در رابطه با دیگر خانواده ها، طایفه، ایل، قبیله و قوم در رابطه با دیگر ایلات، قبایل و اقوام تعریف و تشریح می شوند. نتیجه کلی که در جامعه شناسی از مشاهدات ساسور و اشتراوس گرفته شد آن بود که:
یک ــ هویت ها جنبه رابطه دارانه دارند؛ یعنی در رابطه با یکدیگر تعریف می شوند.
دو ــ هویت ها در اجتماع و توسط انسانها تعریف می شوند. به عبارت دیگر، هویت ها پدیده هایی تغییرناپذیر، قطعی و ازلی ــ ابدی نیستند؛ بلکه ساختارهایی هستند اجتماعی ــ سیاسی که در خود جامعه و توسط خود انسانها بر اساس مکانیزم ها و پروسه های زبانی و فرهنگی ساخته می شوند.
نگرش های پسامدرن، پسا ساختارگرایانه و پسا استعماری یک بعد اساسی دیگر به مبحث “ساخته شده گی اجتماعی” اضافه کردند: روابط قدرت. متفکرانی مانند ژاک دریدا، میشل فوکو و دیگران، علیرغم نگرشی مثبت به مشاهدات اساسی ساسور و لئوی اشتراوس مبنی بر اجتماعی بودن و رابطه ای بودن هویت ها، نشان دادند که تعریف های هویتی نه تنها فارغ از رابطه های قدرت در بطن جامعه و فرهنگ نیستند؛ بلکه رابطه ای مستقیم و تنگاتنگ با قدرت دارند. بدین معنا که، درست است که مثلا شب در رابطه با روز، عزا در رابطه با عروسی، و سیاه پوست در رابطه با سفیدپوست تعریف می شوند، این تعریف ها اما، طی پروسه و مکانیزمی که با روابط قدرت عجین شده، شکل می گیرند. برای مثال، در تجزیه و تحلیل کاتاگوری های هویتی جنسی می بینیم که جنسیت مؤنث از یک موقعیت فرودستانه در رابطه با جنسیت مذکر تعریف شده است؛ و یا رنگ سیاه از منظری منفی در رابطه با رنگ سفید تعریف شده است. علت این امر چیست؟ علت، وجود روابط قدرت در پروسه ها و مکانیزم های تبیین، تعریف و تشریح هویت ها است. گروه های حاکم در جامعه، یعنی گروه هایی که قدرت تعریف، تبیین و تفسیر هویت ها را دارند، گروه هایی که تسلط بر زبان و مکانیزم های زبانی دارند و پارامترهای گفتمان را تعیین می کنند، این گروه ها هستند که همیشه خودشان را از موقعیتی برتر و دیگران را از موضعی پست تر تعریف می کنند. چرا که توان و قدرت چنین عملی را دارند.
اجازه بدهید مباحث را با مثالی از جامعه ایران، به صورت مشخص تر دنبال کنیم:
مثل اکثر جوامع، ایران جامعه ای است که ساکنان آن صاحب هویت های ملی و اتنیکی متنوع هستند: مثلا عرب، فارس، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن، لر و دیگران. گروه های اتنیک، ملیت ها و ملت های ساکن در ایران برای نشان دادن تمایز و تفاوت خود از دیگران، از کاتاگوری های هویتی متنوع و متفاوت استفاده می کنند. می دانیم که امر طبقه بندی و کاتاگوریزه کردن هویت ها امری است طبیعی و نهفته در سرشت و ساختار زبان. آنگاه که عنصر قدرت در امر تبیین و تعریف هویت ها دخالت می کند، مسئله دیگر از حد یک مقوله زبانی خارج می شود و داخل حوزه نابرابری های اجتماعی می گردد. در مورد مشخص ایران، دخالت های لجام گسیخته گروه حاکم در حیطه زبان و فرهنگ، در امر چگونه تعریف شدن و چگونه تعریف کردن کاتاگوری های متنوع هویتی و صاحبان هویت های متنوع اتنیکی/قومی/ملی، جنسی/جنسیتی و غیره، خصوصا در عرض هشتاد سال گذشته، جنبه ی تجاوزگرانه ای از نژادپرستی افراطی، راسیستی و سکسیستی به خود گرفته است. برای مثال، تعریفی که از هویت جنسی زنان و یا دگرباشان جنسی در ایران حصول شده است، تعریفی است که سرشت، حدود و پارامترهای آن از طرف گروه های مسلط جنسیتی و جنسی معین و مشخص شده اند. بر همین مبنا، تعریفی که از هویت های اتنیک های غیرفارس شکل گرفته، در ادبیات و فرهنگ مسلط ایرانی ــ یعنی در زبان و فرهنگ فارسی ــ صورت پذیرفته و متاثر از روابط قدرت در ایران است. اتنیک فارس، به دلیل هژمونی آشکار اقتصادی، سیاسی، زبانی و فرهنگی اش، هویت خودش را هویتی منزه، پاک، مقدس، یونیورسال و معادل با کلیت ایران و ایرانیّت قلمداد کرده است؛ و تا آنجا که توانسته، از هویت های اتنیک های زیر سلطه اش انسان زدایی کرده، و حتی بعضی از هویت های اتنیکی را تا حد هویت حیوانی تقلیل داده و تا حدودی نیز در جا اندازی این هویت های حیوانی به جای هویت های انسانی موفق هم شده است: مثلا هویت حیوانی خر در مورد ترکها و تازی/سگ در مورد عرب ها.
آنتونیو گرامشی در مبحث “هژمونی” نشان داده است که چگونه جنبه های سیاسی ـ نظامی و اقتصادی قدرت با جنبه های فرهنگی و زبانی تلفیق می شوند و از طریق جامعه مدنی، سیستم های تعلیم و تربیت، ادبیات رسمی و غیررسمی، و رسانه های عمومی در استقرار و استحکام هویت گروه حاکم به مثابه هویتی غالب، طبیعی، نرمال، و عاری از عیب و نقص عمل می کنند.
مثل همه اتنیک ها و گروه های حاکم، یکی دیگر از مظاهر هژمونی اتنیک فارس در ایران، مقوله و مزیت “نامرئی” بودن این گروه حاکم است. کیست که گفته های زیر را چندین و چند بار نشنیده باشد:
ــ آقا مگر فارس هم ملت است؟!
ــ کی گفته ملتی و یا خلقی به نام فارس وجود دارد؟ ما همه ایرانی هستیم! زبان فارسی حاصل دسترنج همه اقوام ایرانی است و متعلق به هیچ قوم خاصی نیست…
ــ ما در ایران ملّتی به نام فارس نداریم…
ــ بفرمایید فارس یعنی چه و فارس بودن چه مشخصاتی دارد؟
میشل فوکو در تجزیه و تحلیل جنبه های نامرئی و مرئی قدرت، مثال جالبی دارد از برج های دیده بانی در زندان های مدرن.
آنکه در برج دیده بانی نشسته است، همه را می بیند؛ ولی خود قابل رؤیت نیست! قدرت او، اما، چنان در جان و روان زندانی چنگ انداخته که او- یعنی محکوم و زندانی- بی آنکه حاکم و زندانبان را ببیند، اتوماتیک وار اوامر او را اطاعت می کند! زندانبان در واقع، به واسطه تارهای نامرئی قدرت، بر جان و تن زندانی حکم می راند. چرا که قدرت می باید که قابل رؤیت باشد ولی قابل شناسایی نباشد. قدرت، جبروت و عظمت خودش را پیشاپیش در ساختار فیزیکی زندان، در هیبت حصارها، برج و باروها و سلول های انفرادی زندان، در چهره ماموران و زندانبانان و بازجویان متعدد، و نیز در بیچارگی و درماندگی خیل محکومان، در جان و تن زندانی حک کرده است. به تعبیر فوکو، حتی اگر کسی در برج دیده بانی حضور هم نداشته باشد، محکوم حضور و وجود قدرت را با گوشت و پوست خود احساس می کند.
حکایت نامرئی بودن اتنیک فارس نیز، همچون حکایتی است. آنکه کنترل می شود، کنترل کننده را نمی بیند. آنکه تحت نظارت قرار دارد، از شناسایی ناظر عاجز است. کسی که تعریف می شود، تعریف کننده را نمی بیند و هویت او را نمی داند. گاه او را در هیبت دولت مرکزی تصور می کند و گاه در سیمای “نژاد برتر آریایی.” گاه از او به نام “حکومت تهران” یاد می کند و بیشتر اوقات او را به نام “ملت ایران” می شناسد. حاکم، قدرتش در نامرئی بودنش است. چرا که نامرئی بودن، آسیمیله شدن را تقویت می کند و در عین حال عامل اتحاد و عنصر مقاومت را در هم می شکند. چگونه می توان در برابر چیزی که دیده نمی شود، در مقابل قدرتی که به اصطلاح وجود ندارد، مقاومت کرد؟
حوزه مطالعات انتقادی سفیدیت، حوزه آکادمیک نسبتا جدیدی است که از بطن حوزه عمل و تئوری آنتی راسیستی زاده شده، و توسط عالمان و محققان سفیدپوست در مجامع علمی غرب و جهان شمالی ــ و یا شمال جهانی ــ نمایندگی می شود. اندیشمندان و چالشگران این حوزه نیز تحقیقات ارزشمندی در مورد مقولاتی مانند ساختارزدایی از قدرت و مزیت سفیدیت، نامرئی بودن رنگ و قدرت سفید، و نیز ضرورت مبارزه آنتی راسیستی در حوزه های آکادمیک و در جامعه بیرون، انجام داده اند.
دوستان حتما متوجه شده اند که در آمریکای شمالی، همه ماها- یعنی همه آنانی که از آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی می آیند به علاوه انسان های بومی این قاره ــ ”مردمان رنگین پوست” حساب می شویم. انسان سفیدپوست مسیحی اروپایی تبار، اما، داخل این خیل عظیم رنگین پوستان نیست. چرا؟ برای اینکه انسان سفیدپوست اروپایی، به دلیل قدرت و هژمونی جهنمی که در این قاره استعمار شده داشته، رنگ خودش را، رنگ پوستش را که رنگ قدرت و مزیت است، در عین مرئی بودن و شفاف و آشکار بودن، مخفی نگه داشته است- یعنی، سفیدیت را به مثابه نماد جهانی انسانیت، یونیورسالیزم و نرمالیت عرضه کرده است. همگان رنگین پوست اند؛ ولی سفید اصلا رنگ حساب نمی شود. حوزه مطالعات انتقادی سفیدیت، ساختارها و مکانیزم های قدرت مرئی و نامرئی سفیدپوستان را نقد و افشا می کند و نشان می دهد که “سفید” نیز رنگی است مثل همه رنگ های دیگر، نه برتر و نه پست تر. انسانهای سفیدپوست مسیحی اروپایی تبار نیز، باید سفید را رنگی در میان رنگ ها بدانند و خودشان را نیز جزئی از یک گروه اتنیک محسوب بدارند، نه بیشتر و نه کمتر.
همچنان که روشنفکران اتنیک های غیرفارس سالهاست که سعی می کنند بفهمانند که فارس ها نیز اعضای یک گروه اتنیک هستند و مثل دیگر اتنیک های ساکن ایران، باید هویت خودشان را به صورتی شفاف تعریف کنند و محدودیت ها و جایگاه اتنیک فارس را در رابطه با اتنیک های غیرفارس معین و مشخص سازند.
علیرغم موفقیت های چشمگیر و فزاینده تلاش های عملی و تئوریک ضد نژادپرستانه در سطح جهانی، تئوری آنتی راسیستی در میان روشنفکران ایرانی نه تنها توفیق چندانی نیافته است بلکه، خارج از حلقه های روشنفکری اتنیک های غیرفارس، حتی مطرح هم نیست. چگونه می توان اینهمه بیگانگی و عناد با دستاوردهای مدرن و معاصر علوم اجتماعی و علوم انسانی را توجیه کرد؟
شخصا بر این باورم که تا زمانی که روشنفکری مترقی ایران به نقد همه جانبه راسیسم نایل نیامده است، قادر به هیچ گونه فهم و برداشت مثبتی از دستاوردهای مدرن و پسامدرن علوم اجتماعی غرب نخواهد بود. از نقطه نظر جهانی، تئوری و عمل ضدراسیستی نه تنها با موفقیت تمام داخل آکادمی های غرب شده است، بلکه موقعیت پیشتاز میدانی و خیابانی خود را نیز بیش از پیش تقویت نموده است. معنا و مفهوم “راسیسم” به مثابه یک عمل و اندیشه ضدانسانی، عقب مانده و غیردموکراتیک وارد فرهنگ گفتمانی و مبارزاتی حوزه های عمومی شده است، تا آنجایی که انسان های عادی و حتی محصلان مدارس نیز از درجه زشتی و انسان ستیزانه اندیشه و عمل راسیستی آگاهی دارند. مطالعات وسیع جامعه شناختی پرده از مکانیزم های نهان و آشکار این پدیده شوم برداشته، و انواع مختلف آن را، از راسیسم علمی گرفته تا راسیسم فرهنگی، زبانی، بیولوژیک، سیستمیک و حتی دموکراتیک مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند.
از منظر تحقیقات آکادمیک، مطالعه و درکی انتقادی از تاریخ مدرنیزم غرب، از عصر روشنگری، و از لیبرالیسم های کلاسیک و نو، بدون درک پدیده راسیسم و جایگاه این پدیده در افکار بسیاری از متفکران کلاسیک و مدرن غرب ــ از آدام اسمیت گرفته تا کانت، دیوید هیوم، اسپنسر و ماکس وبر ــ غیرممکن است. همچنانکه مطالعه دقیق مقولاتی مانند اروپا-محوری، کلونیالیسم و امپریالیسم غربی بدون درک درستی از جنبه های ایدئولوژیک و روانشناسانه راسیسم علمی- که همیشه در مرکز این جریانات قرار گرفته- مقدور نیست. علاوه بر اینها، در مورد مشخص ایران، راسیسم غربی، هم از طریق آریانیزم هیتلری و هم از طریق مطالعات اورینتالیستی و شرقشناسانه، تاثیری مستقیم در شکل گیری راسیسم ایرانی داشته است. به خاطر تجزیه و تحلیل جامعه شناسانه و علمی مسائل سیاسی- اجتماعی و فرهنگی ایران هم که شده، روشنفکران و محققان ایرانی مجبور خواهند بود تا پدیده راسیسم و تاثیرات آن را به دقت مطالعه کنند.
از نقطه نظر محدوده ایران و مسائل آن، کاربرد واژه راسیسم، و پایبندی به اندیشه و عمل ضدراسیستی، به ویژه در میان دانشجویان و روشنفکران اتنیک های غیرفارس، روز بروز افزایش می یابند. این روند فزاینده و مبارک باید که تقویت شود تا جنبش ضدراسیستی خلق ها به دور از نفرت و کینه قومی، به سرمنزل مقصود برسد.
به موازات تقویت گفتمان و عمل ضدراسیستی در کل ایران، تقویت این مسئله در حد محلی و خصوصا در روابط بین اتنیک های غیرفارس نیز حائز اهمیت فوق العاده ای است. به ویژه، وقتی به رابطه بین دو خلق همسایه و برادر، یعنی کرد و آزربایجانی می رسیم، ضرورت تقویت اندیشه و عمل ضدراسیستی صدچندان می شود. از آنجایی که بنده خودم از آزربایجان هستم و سالهاست که برعلیه راسیسم ضد ترک فعالیت می کنم، مایلم در این رابطه مثالی از گفتمان های رایج در میان فعالان آزربایجانی بیاورم. یکی از جریانات خوشبختانه کم طرفدار ولی پر سروصدا در حاشیه جنبش آزربایجان، جریانی است متشکل از افراد فرصت طلب و ضددموکراتیک. اعضای انگشت شمار این جریان، متأثر از جریانات افراطی و راسیستی در کشور ترکیه، مدام در تنور کینه و تنفر قومی می دمند و در حسرت جنگ قومی بین ترک و کرد روزشماری می کنند. همین افراد سعی می کنند تا به هر نحوی که شده، انسان های صادق، پیشرو و ضدنژادپرست را به روش های مختلف از صحنه اجتماعی و مبارزاتی آزربایجان دور کنند. یکی از شیوه های رایج راسیستی که این افراد فرصت طلب از آن استفاده می کنند، جعل شجره نامه های کردی برای فعالان ترک است. بنده خودم از به اصطلاح “قربانیان دائمی” این نوع شجره نامه سازی هستم. چند ماه پیش یکی از دوستان تعریف می کرد که فردی موسوم به “عسگر قاتل” در صفحه فیس بوک اش به طور مضحکی آسمان را به ریسمان بافته بود تا به مشتریانش بقبولاند که مادر مرحوم و بیچاره من گویا کرد بوده است. به گفته همان دوست فرهیخته، این جناب حتی نتوانسته بود مشتریان خودش را نیز مجاب کند. سؤالی که مکررا در فیس بوک خودش از این جناب شده بود این بود: “فرض کنیم که اصغرزاده کرد است، که چی؟ مگر کرد انسان نیست؟”
قصد من از آوردن این مثال آن بود که عمق فاجعه تنفر قومی را در میان برخی عناصر فرصت طلب نشان دهم. نیز می خواستم نشان دهم که جوان آزربایجانی به مرحله ای از رشد فکری و تحول دموکراتیک رسیده است تا فریب “عسگر قاتل ها” و “شعبان بی مخ ها” را نخورد. این تحول مثبت فکری در نتیجه کار و فعالیت ضدنژادپرستانه دانشجویان و روشنفکران آزربایجانی حاصل شده است. و ما هنوز در آغاز کاریم…
می دانیم که جوانان شرق میانه، امروز در راه استقرار حرمت و کرامت انسانی شان، دست به مبارزه ای جانانه زده اند. آنان امروز به مرحله ای از شعور سیاسی و اجتماعی رسیده اند که داشتن زمامداران مادام العمر را توهین به شعور انسانی خود تلقی می کنند. همچنانکه مردمان و جوانان ایران نیز زیستن در زیر یوغ یک حکومت فاندمنتالیستی قرون وسطایی را ننگ می دانند و در راه پاسداشت کرامت و شأن انسانی شان مبارزه می کنند. در این میان، فعالان اتنیک های غیرفارس نیز، علاوه بر مبارزه ضد حاکمیتی و ضد ولایت فقیهی شان، ممنوعیت زبان مادری شان در مراکز تحصیل و تعلیم و تربیت را برای خود عار می شمارند؛ چنین ممنوعیت و مظلومیتی را توهین به شأن و منزلت انسانی تلقی می کنند و در راه دستیابی به شرایط زیست انسانی و شرافتمندانه قیام کرده اند. بر روشنفکران و متفکران پایتخت نشین و مرکزنشین است تا با تقویت گفتمان و عمل ضدنژادپرستانه، پایبندی و التزام خود را به اصول دموکراتیک و حقوق بشری نشان دهند.
آیا ممکن نیست باور کنیم که جوان آزربایجانی از ننگ بیسوادی به زبان مادری خسته شده است و می خواهد که در قرن 21، به زبان مادری خود بخواند و بنویسد؟ آیا وقت آن نرسیده است که خیل دموکرات مآبها و روشنفکرنماها از تحمیل اجباری زبان قوم و قبیله خودشان به دیگران دست بردارند و برای اولین بار هم که شده، راسیسم دهشتناک زبانی، فرهنگی و قومی را در ایران افشا کنند و به چالش بکشند؟
اتحاد پایدار همه ایرانیان برعلیه رژیم توتالیتر اسلامی در صورتی میسر خواهد بود که روشنفکران و فعالان اتنیک فارس جنبش ضدنژادپرستانه ای را که در میان اتنیک های غیرفارس شروع شده و نضج گرفته، به رسمیت بشناسند و حتی خودشان نیز به این جنبش بپیوندند. یکی از مظاهر اساسی آگاهی ضدراسیستی برای روشنفکران اتنیک فارس، نقد هژمونی فرهنگی/زبانی فارس ها در ایران و تلاش برای رسمیت دادن به زبان های ملی و طبیعی اتنیک های غیرفارس است. اصل برابر- حقوقی اتنیک های غیرفارس با فارس ها، اصلی است دموکراتیک و مترقی. هرکس که به این اصل ابتدایی حقوق انسانی باور ندارد، نمی تواند انتظار داشته باشد تا شعارها و پیام های او در مورد دموکراسی و حقوق بشر جدی گرفته شوند. مبارزات ضدراسیستی دست کم تاریخی پانصدساله در سطح جهان دارند و در همه دنیا به مثابه تلاش هایی دموکراتیک و حقوق بشری شناخته می شوند. به عنوان فعالان اتنیک های غیرفارس، وظیفه ماست که گفتمان و عمل ضدراسیستی را به روایت غالب مبارزه خلق ها در ایران تبدیل کنیم.
منبع:نشریه شهروند
از خلیج عربی تا دریای مازندران / نقد «سیاست یک بام و دو هوا» در جبهه ملی ایران
شنیدن دروغ و دیدن تحریف واقعیات را به دفعات از سوی دولتمردان ایران شاهد هستیم ، لیکن این عادت ناپسند فقط مختص دولتیان نیست بلکه بخش بزرگی از اپوزیسیون نیز در دروغ زنی و پرده پوشی حقایق و تحریف وقایع ید طولایی دارند و در یک کلام اصل » هدف ، وسیله را توجیه می کند » راهنمای عمل بسیاری از اینان است ، در این وضعیت است که هم می توانید قسم حضرت عباس از این آقایان بشنوید و هم دم خروس را زیر قبا یا کت شان ببینید.
در یکی از نمونه های اخیر آقای کوروش زعیم از اعضای جبهه ملی ایران در مصاحبه ای با رادیو فردا (1) و در واکنش به صدور دستورالعمل جدیدی از سوی نیروی دریایی آمریکا – که واحدهای زیرمجموعه خود را ملزم به استفاده از واژه «خلیج عربی» به جای عبارت » خلیج فارس» میکند.- این نوع تفکر و اندیشه رایج را به نمایش گذاشته است.
ایشان می فرمایند : » در جایی که رژیم جمهوری اسلامی فعالیت ایرانیان ملیگرا و وطندوست را با سختی مواجه میکند، به جریانهای تجزیهطلب اجازه میدهد که آزادانه فعالیت کنند.»
از آنجایی که عنوان تجزیه طلب را برای افراد و گروههایی در آزربایجان و کردستان و خوزستان و .. که خواهان » برابری ملی ، توزیع عادلانه ثروت و عدم تمرکز حکومتی و طرفداران آزادیهای فرهنگی و زبانی » هستند بکار می برند ، می توان با اندکی بررسی در احکام زندانهای طویل المدت برای ترک ها و زندان واعدام برای اعراب و کردها دریافت که سخن آقای زعیم در همکاری دولت با این تجزیه طلبان !! تا چه مقدار از درستی و حقیقت برخوردار است.
از نمونه های بی شمار همکاری دولت محترم با این تجزیه طلبان سرکوب خونین اعتراضات ترکها به سیاست تحقیر و نژادپرستانه حاکم در خرداد سال 1385 و سرکوب و دستگیری معترضان به خشک شدن دریاچه اورمیه در 13 فروردین 1389 ( حسین نصیری از دستگیر شدگان 13 فروردین از همان زمان در بازداشت است ) حکم زندان هشت ساله برای سعید متین پور و .. را می توان نام برد.
نمونه های بیشتری از این همکاری ؟! را می توان در کردستان و خوزستان نیز برشمرد.
ایشان دستورالعمل نیروی دریایی آمریکا برای استفاده از عنوان » خلیج عربی » را اینگونه تحلیل می کنند : » من این دو روند را میبینم که با دستهای پنهان هدایت میشوند و هدف آن را تجزیه ایران میدانم که در یک دگرگونی ساختاری که احتمالاً خشونتبار هم خواهد بود؛ نیروهای پایدار از هم بپاشند و کمترین مقاومتی از سوی مردم بیزار و ناامید و مستاصل بروز نکند.»
مشاهده می شود که ایشان تغییر یک نام جغرافیایی در ایران را مقدمه ای برای برای تجزیه کشور می داند لذا انتظار منطقی و عاقلانه این است که ایشان خود با تغییر و جعل نامهای جغرافیایی دیگر در روند تجزیه ایران مشارکت نکند و آب به آسیاب آمریکا و تجزیه طلبان نریزد ، لیکن این انتظار منطقی و عاقلانه با توجه به روند توصیف شده در پاراگراف اول بر آورده نمی شود و آقای زعیم در انتهای مصاحبه خویش با تحریف نام ترکی » دریای خزر » و استفاده از عنوان فارسی » دریای مازندران » خود در قامت تجزیه طلبی واقعی ظاهر می شود که با تجزیه ایرانیان به اصیل و غیر اصیل و بیگانه تلقی کردن ترک و ترکی مقدمات تجزیه را با رسمیت دادن به بخشی از فرهنگ ایران و نادیده گرفتن و بی اعتنایی به بخش دیگر فراهم می آورد.
ایشان می فرمایند : » ظاهراً احقاق حقوق ملی ایرانیان در خلیج فارس و نیز همین حقوق در دریای مازنداران، رابطه مستقیمی با تنشهای نظام جمهوری اسلامی با جامعه جهانی به طور مشخص آمریکا و اروپا دارد.»
اگرچه از عنوان جبهه ملی ایران انتظار می رود که پاسدار ایران ( با همه تنوعات فرهنگی و زبانی ) باشد نه بخشی از آن لیکن این حزب سیاسی در عمل همچون » جبهه ملی فارس » رفتار کرده است و پاسدار افراطی فرهنگ و هویت و زبان فارس ها بوده است .
حال پرسش اساسی این است که اگر آقای زعیم بر اساس علایق قومی خویش مجاز به حذف نام ترکی » خزر» از دریای شمالی ایران است چرا اعراب از استفاده نام » خلیج عربی » بر دریایی که در سواحلش زندگی می کنند منع می شوند و چنین عملی از سوی ایشان تجزیه طلبی قلمداد می گردد ؟
برای آشنایی بیشتر با دیدگاهها آقای زعیم و نقد آنها مراجعه کنید به :
ملیت و قومیت در گفتگو با کورش زعیم
از اصالت تا حقارت ( نقدی بر مصاحبهی کورش زعیم تحت عنوان “ملیت و قومیت” ) / کاوه کرمانشاهی
راه رهایی از کابوس و دوگانگی ( نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم ) / سعید پایدار
نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم با ادوار نیوز / محمود سعید زاده
نرود میخ آهنین بر سنگ / نقدی بر گفتار کورش زعیم با ادوار نیوز
نرود میخ آهنین بر سنگ / نقدی بر گفتار کورش زعیم با ادوار نیوز
من یکبار مرگ پرویز ورجاوند یکی از رهبران جبهه ملی ایران را «مرگ نفرت از انسان» توصیف کردم و طی مطلب کوتاهی تحت همین عنوان عملکردها و زشتی های نژادپرستانه وی را علیه ملیتهای غیرفارس ایران و همکاری وی با جمهوری اسلامی را نکوهش کردم. این سخن را از سر این باور عنوان کردم که با فروکش کردن صدای هر انسان نژادپرستی، ندای انسانیت انسان بیشتر به گوش می رسد. اینک با دیدن گفتگوی کورش زعیم، یکی دیگران از رهبران جبهه ملی با ادوارنیوز، برایم تداعی معانی شد. باز هم متوجه شدم که هنوز اختاپوس نژادپرستی سایه شوم خود را بر ذهنیت سیاستگذاران جبهه ملی ایران حفظ کرده است.
گفتگوی کورش زعیم با ادوارنیوز از طریق چند قلم و بسیار محترمانه به زیر تیغ نقد کشده شده بود. اما من آن چند نوشته در نقد گفتگوی کورش زعیم را کافی نیافتم. چرا که سخنان کورش زعیم در این گفتگو را مملو از تحقیر، دروغ، پریشانگوییهای نژادپرستانه و ضدانسانی یافتم من بسیار کوتاه آن را از نظر شما خواهم گذراند.
تعریف از ملت و قوم؛
باوجود اینکه حتی هم اینک نیز تعریف از ملت و مفاهیمی از این نوع موضوع بحث جامعه شناسانه در کلاسهای دانشگاهی است. اما کورش زعیم میگوید که یک تعریف بین المللی از ملت کشف کرده است. حالا نگاهی بیاندازیم به تعریف وی از ملت.
کورش زعیم می گوید؛
«ملت (Nation) يك تعريف بينالمللي دارد يعني مردمی که در درون مرزهای سیاسی تعریف شده یک کشور زندگی می کنند و زبان، قانوناساسي و دولت مشترک دارند.» پایان نقل قول
حتما کسی نبوده است که به کورش زعیم بگوید که؛
اولا؛ زبان فارسی زبان مشترک مردم ایران نیست. بلکه زبان مشترک فارس زبانان ایران است. وگرنه یک ترک زبان و یک کرد زبان و یک عرب زبان با یک فارس زبان در هر چیزی هم اشتراک داشته باشند در زبان با هم مشترک نیستند.
دوما؛ زبان فارسی در هشتاد ساله اخیر، گویا می خواسته است نقش زبان ارتباطی را میان جمعیت های زبانی موجود در ایران بازی کند. اما نقش زبان ارتباطی جای خود را به زبان جانشین داده و زبان فارسی به مثابه جانشین زبانها دیگر مورد استفاده قرار گرفته و در واقع از زبان فارسی به مثابه ابزاری برای نابودی و زبانها غیرفارسی و جانشین کردن زبان فارسی بجای آنها مورد استفاده قرار گرفته است.
سوما؛ اگر زبان فارسی میخواست نقش زبان ارتباطی را بازی کند، بایستی زبانهای موجود در کشور (ترکی، کردی، بلوچی، عربی، ترکمنی و لری) رسمیت می یافتند و در مدارس مناطق ملی در تمامی مراحل تحصیل از مدرسه ابتدایی تا دانشگاه تحصیل و تدریس می شدند و آنگاه زبان فارسی به مثابه یک واحد درسی در تمامی ایران تحصیل می شد و نقش زبان ارتباطی را بازی می کرد. اما از آنجا که زبان فارسی نقش زبان جانشین زبانهای دیگر موجود در کشور را بازی کرد، امروز یک حس منفی و تقابلی قابل توجهی نسبت به زبان فارسی به مثابه ابزار حقیر شمردن فرهنگ و ادبیات غیرفارسی درمیان ملیتهای غیرفارس ایران در حال گسترش است.
چهارم؛ زبان مشترک در یک کشور چند زبانی یعنی نژادپرستی ناب. تازه در کشورهایی که اساسا زبان مشترک وجود ندارد و چندین زبان رسمی در کشور وجود دارد مسئله ملت از نظر کورش زعیم چگونه توضیح داده می شود؟ برای نمونه میتوان از سوئیس، یا از هندوستان و یا از کانادا نام برد که دارای زبانهای رسمی مختلفی هستند و زبان مشترک هم ندارند. چرا ایران نمیتواند و نباید مثل سوئیس، کانادا و یا هندوستان و یا عراق چند زبان رسمی داشته باشد؟ فیلتر نژادپرستی و برتربینی و حقیر شمردن دیگران چشم و گوش کورش زعیم را برای نگاهی وسیعتر به تجارب دیگر کشورها بسته است.
پنجم؛ اینکه متکلیمن به زبان فارسی براساس داده های آماری همان دولتی که کورش زعیم آن را علت ملت شدگی مردم ایران میداند، تنها 30 درصد جمعیت ایران را فارس زبانان تشکیل میدهند. چه علت و یا دلیلی غیر از نژادپرستی میتواند ذهنیت کورش زعیم را تا این درجه با خیالات درهم آمیخته باشد که زبان یک اقلیت را صاحبخانه و دیگر زبانها را در ردیف مستاجر و یا مهمان تلقی کند؟؟
حالا تعریف ویکی پدیا از ملت را از نظر بگذرانیم؛
«ملت به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ، ریشه نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق می گردد که دارای حکومتی واحد هستند یا قصدی برای خلق چنین حکومتی دارند. »
و باز برای روشن تر شدن موضوع یک تعریف دقیقتر و جامع تر از ملت را نیز در اینجا می آوردم؛
«ملت«»: گروه ملي معمولا پرشماري است كه در سرزمين تاريخي خود ويا «منطقه ملي» به طور متراكم ساكن بوده اكثريت مطلق منطقه ملي مذكور را تشكيل ميدهد. تعداد ملتها در ايران با احتساب تركها (در سه منطقه ملي آزربايجان، آفشاريورد خراسان و قاشقاي يورد جنوب ايران)، فارسها، عربها، لرها، كردها، بلوچها، تركمنها، لارها، گيلكها و مازني ها (تبريها) بالغ بر ده عدد است كه در «مناطق ملي»٬ آزربايجان٬ آفشار يورد، قاشقاي يورد، كردستان٬ لرستان٬ بلوچستان٬ عربستان٬ تركمنستان، گيلان، مازندران، لارستان ساكنند. ملتها داراي حق داشتن دولت ملي خود به شكل فدرال، كنفدرال و يا مستقل اند.» محمد رضا گردیزی
میشود از همین نکته و نگاه به یکی از مهم ترین مفاهیم جامعه شناسانه حدیث مفصل ذهنیت کینه توزانه و ضد انسانی و ضدفرهنگی کورش زعیم را نسبت به غیرخودیها بخوبی دریافت.
نگاه کنید به تعریف کورش زعیم از قومیت؛
«قوميت يا (Ethnicity) شامل مردم مهاجري می شود كه از کشور نیاکانی خود به کشور دیگری مهاجرت می کنند، در اقلیت قرار می گیرند و زبان و آیین های فرهنگی متفاوتی از ملت میزبان دارند. اینها را تا هنگامی که در فرهنگ ملت میزبان ذوب نشدهاند می توان اقلیت یا قومیت نامید.» پایان نقل قول
قومیت ها به زعم کورش زعیم مهاجرانی هستند که از کشور دیگری به کشور ثانی مهاجرت کرده اند. و بدتر از آن اینکه از نظر کورش زعیم فرهنگ قومیتهای مهاجر باید که در فرهنگ ملت میزبان ذوب شود و جالبت تر اینکه تا زمانی که ذوب نشده اند این مهاجرین اقلیت و قوم خوانده می شوند!!
این یک درک کاملا تحقیرآمیز و نژادپرستانه در خصوص قومیت های دیگر است. قومیت مساوی مهاجر و مهاجر محکوم به ذوب شدن در فرهنگ صاحبخانه! هم تعریف قومیت الکن و هم سیمای ذوب آنان در فرهنگ حاکم به شدت نژادپرستانه است.
حالا دقت کنید به یک ضد ونقیض گویی آقای زعیم در مورد تاریخ فارس زبانان در این گفتگو؛
«یکی قوم به معنای تیره های یک نژاد که در زمانهای مختلف از تاریخ کشور به اینجا مهاجرت کرده اند، مانند آریایی ها که در سه موج عمده به نام قوم های ماد، پارس و پارت به ایران آمدند. اینها تیره های ایرانی هستند و در طی هزاره ها آن چنان در هم آمیخته شده اند که فقط نام های آنها در کتاب های تاریخ باقی مانده است» پایان نقل قول
به عبارت روشنتر فارس زبانان امروز که نام تیره های خود را گم کرده اند و امروز در هم آمیخته اند نیز به این سرزمین مهاجرت کرده اند. درست. حالا هم فارس زبانان مهاجرند و هم دیگران که کورش زعیم آنان را مهاجر می خواند. پس اگر همه مهاجرند، چه برتری این بر آن دارد و چه عاملی سبب می شود که کورش زعیم فارس را صاحب خانه و غیرفارس را مهاجر و مهمان تلقی کند؟ آیا غیر ازناسیونالیسم افراطی و برتری طلبی و نژادپرستی برخاسته از آن کورش زعیم را به این موضع کشانده است که این مهاجر را بر آن مهاجر برتر بداند؟ این در حالیست که کورش زعیم میداند که قبل از کودتای رضا شاه علیه انقلاب مشروطیت، هزار سال ترکان بر سرزمینی که امروز ایران خوانده میشود حکومت رانده اند. اما با این وجود کورش زعیم حضور ملیت ترک و کرد در ایران را انکار می کند و آنان را فارس زبان معرفی می کند و میگوید؛
«اگر واژه های بیگانه را از کردی و آذری خارج کنیم همان است که همه ما سخن می گوییم» پایان نقل قول
بسیار حیرت انگیز است! آدمی که خود را رهبر سیاسی و حزبی میداند چنین سخنان غیرعقلانی، رسوا و دروغ را برزبان میراند. به نظر میرسد کورش زعیم از استادش ورجاوند خوب هم آموخته باشد اما رفلکس های بسیار ناشیانه ایی از خود بروز میدهد.
در عین حال با تعریف کورش زعیم از قومیت، بایستی انگلیسی زبانها و اسپانیایی ها در آمریکا بخاطر مهاجر بودنشان زبان سرخپوستان آمریکا را که بومیان اصلی آن سرزمین هستند به مثابه زبان مشترک خود بکار گیرند و تمام زبانها و فرهنگهای دیگر در آمریکا در زبان سرخپوستی آمریکا ذوب گردند. آیا این خنده دار نیست؟
اما با یک جستجوی گوگلی در اینترنت به راحتی میتوان تعاریف بسیار مشابه و نزدیک به هم را نسبت به قومیت دریافت؛
تعریف ویکی پدیا را نگاه کنیم؛
قوم گروهی از انسانهاست که اعضای آن دارای ویژگیهای نیایی و اصل و نسبی یکسان یا مشترک هستند (اسمیت، ۱۹۸۶). همچنین گروههای قومی اغلب دارای مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که ممکن است به آبا و اجدادشان برگردد و یا بر اساس عوامل دیگری به وجود آمدهباشد. بنابراین یک گروه قومی میتواند یک جامعه فرهنگی نیز باشد.
من قضاوت در مورد تعاریف کورش زعیم در خصوص قومیت و ملیت را به خوانندگان واگذار می کنم.
پریشان گویی های حیرت انگیز
کورش زعیم میگوید؛
«اکنون مسخره است که بلوچان، خراسانیان، گرگانیان، گیلکان، لران، آذربایجانیان و کردان را قوم های متفاوتی از بدنه ملت ایران بخوانیم» پایان نقل قول
این در حالیست که کمیته ضد تبعیض و نژادپرستی سازمان ملل و کمیته حقوق بشر سازمان ملل بارها و بارها رژیم ایران را بخاطر اعمال تحقیر و تبعض علیه اقوام ترک، کرد، بلوچ و عرب نکوهیده است. کورش زعیم ظاهرا در تعریف ملت و در آغاز گفتگویش از حقوق بین المللی سخن می راند، اما وقتی به حضور و وجود ملیتهای غیرفارس در اسناد ارگانهای حقوقی بین المللی میرسد، تمامی آن را نادیده میگیرد و می گوید که مسخره است که بلوچها و لران و کردان و آذربایجانیها را قوم بخوانیم!!! این اظهار نظر را فقط میتوان یک رسوایی خیره کننده نامید و بس!
کورش زعیم از سویی در این گفتگو می گوید؛
» ما در ايران مسئلهاي به نام قوميت … نداريم.» پایان نقل قول
اما از سوی دیگر ضد آن را بر زبان می راند و می گوید؛
«اگر بخواهیم از قوم در ایران نام ببریم، شاید هم میهنان ترکمن ما که از زمان یورش مغول در ایران ساکن شده اند و تا حدودی فرهنگ خود را حفظ کرده اند شایسته چنین تعریفی باشند، یا بخشی از هم میهنان عرب ما که در واقع طایفه های مهاجر عرب بوده اند و تا حدودی فرهنگ طایفه ای خود را حفظ نموده اند.»
بالاخره بایستی از کورش زعیم بپرسیم که قومیتی در ایران وجود دارد یا نه!؟
واقعا کورش زعیم نمیداند که حکومتهای ملی آذربایجان و کردستان در تاریخ 1324 برپایه چه مطالباتی برپا شد و چه فاجعه یی از سوی رژیم پهلوی ها بر مردم آذربایجان و کردستان تحمیل شد؟ واقعا کورش زعیم نمیداند که جنگ کردستان بلافاصله بعد از به قدرت رسیدن خمینی به چه منظوری شعله ور شد؟ درگیری با حزب خلق مسلمان در آذربایجان برای چه ظهور کرد؟ چرا رهبران خلق ترکمن بعد از به قدرت رسیدن خمینی به قتل رسیدند؟ کورش زعیم نمیداند که جنگ امروز در بلوچستان ریشه در کدامین مسئله دارد؟ و جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان که خود را در اعتراضات وسیع علیه کاریکاتور روزنامه ایران در سال 1385 نشان داد، کدامین گفتمان را به مسئله روز در ایران تبدیل کرد؟ با این وجود کورش زعیم می گوید که » ما در ايران مسئلهاي به نام قوميت … نداريم. واقعا چه عنوانی به این اظهار نظر کورش زعیم میتوان داد؟ آیا این غیر از لاپوشانی و کتمان واقعیت ایران چندملیتی نیست؟ آیا انکار زبان و فرهنگ هفتاد درصد مردمان غیرفارس زبان در ایران نژادپرستی نیست؟
کورش زعیم، علی رغم واقعیت برشمرده فوق، باز نژادپرستانه در همان گفتگو می گوید؛
«مدارس دولتی که با بودجه همه ملت ایران اداره می شوند، باید فقط زبان رسمی را که وسیله ارتباطی همه ملت ایران است، آموزش دهند.» پایان نقل قول
کورش زعیم در این قسمت از سخنانش تاکید دارد که بودجه دولت ایران که از منابع زیرزمینی و مالیات مردم ترک، فارس، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن تامین می شود، فقط، دقت کنید، فقط به آموزش زبان فارسی خرج گردد. این یعنی بی ارزش خواندن زبان ملیتهای غیرفارس ایران. آیا غیر از یک نژادپرست کسی میتواند چنین معلول و ضد انسانی بیاندیشد؟
دروغهای حیرت انگیز یک نژادپرست
بخش قابل توجهی از سخنان کورش زعیم در گفتگو با ادواردنیوز حیرانگیز، تهی از حقیقت و بصورت آشکار دروغگویی است. من فرازهایی از سخنان کورش زعیم را بدون تفسیر آنان در زیر می آورم و قضاوت را به خوانندگان می سپارم.
کورش زعیم در لابلای گفتگویش با ادوارنیوز چنین سخنانی را بر زبان رانده است؛
– امپراتوری عثمانی، همین زبان فارسی، زبان رسمی و دیوانی آنها بود.
– زبان عربی را نیز دانشمند ایرانی اهل شیراز، سیبویه، دارای دستور زبان و صرف و نحو به شکل کنونی آن کرد.
– اگر واژه های بیگانه را از کردی و آذری خارج کنیم همان است که همه ما سخن (فارسی) می گوییم
– ما در ايران مسئلهاي به نام قوميت … نداريم.
– اینکه ما بیاییم آموزش زبان ترکی اسلامبولی را به کودکان در استانهای آذربایجان ایران ترویج دهیم.
پایان نقل قولها
آقای زعیم میخواهد ذهنیت مردم را مسموم کند و برای آنان نشان دهد که گویا فعالین آذربایجانی می خواهند که کودکان آذربایجان در مدارس ترکی استانبولی تحصیل کنند. مگر ترکی آذربایجانی که در جمهوری آذربایجان نیز به این زبان تحصیل و تدریس میشود چه مشکلی دارد که ترکی استانبولی به جای آن تحصیل گردد؟
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. این سخنان از نظر متدولوژی با هزیان گویی هایی رهبران جمهوری اسلامی مو نمی زند.
کورش زعیم متحد جمهوری اسلامی در دشمنی با ملیتهای غیرفارس
کورش زعیم در گفتگویش با ادوارنیوز میگوید؛
«دشواری ما در ایران پس از انقلاب، تبعیض مذهبی است نه قومی.»
حوادث خونین در کردستان، اعتراضات وسیع آذربایجان، جنگ در بلوچستان، اعتراضات مردم در اهواز عربی، سرکوب مداوم خلق ترکمن، فلاکت خلق لر هنوز کورش زعیم را از خواب بیدار نکرده است. ظاهرا نرود میخ آهنین در سنگ. اعتراضات سازمانهای حقوق بشر سازمان ملل در تبعیض علیه ملیتها (اقوام) غیرفارس باز هم در ذهن آهنین کورش زعیم اثر نکرده است. با این اوصاف وی می گوید که دشواری ما پس از انقلاب تبعیض مذهبی است و نه قومی!!
آیا در ایران چند زبانه غیر از زبان فارسی کدامین یک از زبانهای مطرح در کشور (ترکی، کردی، بلوچی، ترکمنی و یا عربی) در مدارس تحصیل و تدریس می شوند؟ آیا سرکوب مبارزات ملیتهای غیرفارس ایران از سوی جمهوری اسلامی تنها به خاطر تبعیض مذهبی است؟ آیا ترک زبانان و یا اعراب منطقه الاهواز که شیعه هستند برای چه بصورت مدام زیر تیغ سرکوب جمهوری اسلامی هستند؟ آیا این علت این سرکوب غیر از جلوگیری از طرح مطالبات مدنی و فرهنگی (زبانی) آنهاست؟ آیا سرکوب کردها بخاطر سنی بودن آنهاست و یا بخاطر طرح مطالبات ملی مردم کرد؟ انسان که نمیتواند به خودش دروغ بگوید. شاید آقای زعیم این هنر را هم دارد و ما از آن بی خبریم.
کورش زعیم با این اظهار نظر خود، که دشواری ما در ایران تبعیض مذهبی است و نه قومی، خود را در سرکوب مردمان غیرفارس ایران در کنار جمهوری اسلامی قرار داده است. وی نیز چون اسلاف خود (پرویز ورجاوند) بصورت فعال و برای سرکوب جنشهای ملی دمکراتیک مردمان غیرفارس زبان ایران با جمهوری اسلامی همکاری می کند.
یک هفتهء قبل یک نماینده مجلس جمهوری اسلامی یعنی یکی از نوکران خود جمهوری اسلامی از استان آذربایجانی همدان درپایان سخنرانی خود در صحن مجلس و آنهم در حمایت از شعیان بحرین یک بیت شعر ترکی خواند. اما این بیت شعر برای وی بسیار گران تمام شد و اعتراضات وسیعی را برانگیخت. که چرا به زبان ترکی شعر در صحن مجلس خوانده شده است. بایستی این شعر به فارسی ترجمه می شد و اعتراض به نماینده مجلس که در صحن مجلس نباید به زبان بیگانه شعر خوانده شود و از این تره های نژادپرستانه. به عبارت دیگر نماینده مجلس رژیم جمهوری اسلامی به زبان خودش نمیتواند در صحن مجلس یک بیت شعر بخواند. با این وجود کورش زعیم می گوید که دشواری ما در ایران تنها تبعیض مذهبی است و نه قومی!! سخنان کورش زعیم چراغ سبز نشان دادن به جمهوری اسلامی برای سرکوب مبارزات مدنی خلقهای غیرفارسی زبان در ایران است.
کورش زعیم راه به کجا می برد؟
کورش زعیم ایران را بسوی یک فلاکت نژادی دیگر در قرن بیست و یکم هدایت می کند و میخواهد سلاخی دیگری از نوع سلاخی میلوشویچ در یوگسلاوی را در ایران تکرارکند. پریشان گویی های بی پایان و دروغ های شاخدار آقای زعیم هر انسان عاقلی را به حیرت می کشاند. اینجا دیگر سخن از آزادگی انسان و سعادت جامعه نیست. سخن از برتری جویی، تحقیر و تبعیض علیه اکثریت غیرفارس زبان ایران است. با این اوصاف آقای کوروش زعیم حقیقتا یک نژاد پرست ناب است.
یونس شاملی
Yunes.shameli@gmail.com
منابع:
ملیت و قومیت در گفتگو با کورش زعیم
در تعریف ملت؛ «ملتها»، «مليتها» و «اقليتهاي ملي» در ايران
برای آشنایی بیشتر با دیدگاهها آقای زعیم و نقد آنها مراجعه کنید به :
ملیت و قومیت در گفتگو با کورش زعیم
از اصالت تا حقارت ( نقدی بر مصاحبهی کورش زعیم تحت عنوان “ملیت و قومیت” ) / کاوه کرمانشاهی
راه رهایی از کابوس و دوگانگی ( نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم ) / سعید پایدار
نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم با ادوار نیوز / محمود سعید زاده
از خلیج عربی تا دریای مازندران / نقد “سیاست یک بام و دو هوا” در جبهه ملی ایران
نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم با ادوار نیوز / محمود سعید زاده
بنده مدتهاست با آثار و نوشته هاي جناب آقاي زعيم آشنايي دارم .مسلما»نقد گفتگوي ايشان با ادوار نيوز نمي تواند نافي احترام قلبي اينجانب به ايشان باشد كما اينكه با وجود تعريض هاي مكرر ايشان به حدود وثغور مفهومي مفاهيم علمي از جمله قوميت و ملت ،پايان گفتگو به دغدغه هاي حقوق بشري ايشان ختم مي شود كه خواست و دغدغه همه تحول خواهان ايران است.
آنچه نگارنده را ترغيب نمود تا به نقد اين مصاحبه بپردازد دور از ذهن و عجيب بودن تعاريفي است كه ايشان از واژه هاي قوميت و ملت به خواننده منتقل مي نمايد.
من نمي دانم در پس ذهن ايشان چه مي گذرد و چرا در ميان تعاريف متفاوت ، متكثر، جديد و مدرن ازواژه قوم وملت ايشان چنين تعريفي را مبناي مصاحبه خود قرار داده است .اما به عنوان يك كنشگر سياسي كه با بسياري از فعالان مدني وسياسي در ارتباط است مي توانم بگويم نوعي از حاشيه هراسي يا ديگر هراسي در ميان اين نوع فعالان سياسي ديده مي شود به گونه اي كه به جاي حل موضوع به نفي موضوع مي پردازند.متاسفانه اين ديگر هراسي يا به تعبيري فوبياي قومي چنان بر ذهن جناب زعيم مستولي شده كه مجبور شده اند تعريفي از Ethnicity به خواننده بدهند كه هيچ گونه پايه علمي و آكادميك ندارد.
بر مبناي اين تعريف Ethnicityبه گروهي مهاجر از سرزميني به سرزمين ديگر گفته مي شود
.به واقع ذكر اين موضوع توسط ايشان به اين معني است كه مصاحبه شونده اطلاع دقيقي از Etymologyلغات مورد استفاده را ندارد يا حداقل با تغيير مفهومي مفاهيم در گذر زمان نا آشناست و در خوشبينانه ترين حالت اطلاعات ايشان در حد كتابهاي است كه شايد يك قرن پيش به چاپ رسيده اند.
لازم ميدانم براي تبيين مساله اشاره كوتاهي به تعريف واژه قوم داشته باشم .كلمه قوم يا Ethnic از ريشه يوناني Ethniko گرفته شده است وبر حسب زمان در تغيير بوده است .رولان برتون قوم شناس مشهور اعتقاد دارد در يونان باستان به قبايل كوچنده اي گفته مي شد كه خداباور نبودند .در فرهنگ لغت Robertآمده است كه در قرن شانزدهم Ethnic به كساني گفته مي شد كه مسيحي نبودند ودر پايان قرن نوزدهم فرهنگWebster,s قوميت را با ويژگي هاي جسمي و نژادي تعريف مي كند .به مرور زمان واژه Ethnic كه حتي به دانشجويان مهاجر گفته مي شد توسط رولان برتون به كساني اطلاق شد كه داراي نياكان مشترك يا باور به نيكان مشترك ،فضاي زيستي مشترك ،آداب ورسوم مشترك ،نام مشترك ، سرزمين مشترك ،زبان و آداب ورسوم و ارزشهاي مشترك و در نهايت تعلق به گروه مشترك داشتند.
پير وان دن برگه در Race and Ethnicityاذعان داشته كه در رفتار بشر برخي از گرايشها و تمايلات جهان شمول مانند تمايل به خويشاوندي ،تجاوز،سلطه وتمايل به سرزمين وجود دارد كه فقط از طريق آموزش قابل تبيين نيست و بايد آن را به عنوان بخشي از طبيعت بشري درك كرد .او حتي قوميت را گسترش اصل خويشاوندي مي داند.
شيرو روگرو از نظريه پردازان منشاگرا، قوم را گروهي از افراد بشري مي داند كه به يك زبان تكلم مي كنند و منشا ء مشتركي دارند يا حداقل منشاء مشتركي را براي خود متصورند وبا حفظ رسوم و سنتهاي خود و حراست از آنها خود را ا ز ديگران متمايز مي كنند .او حتي تا جاي پيش مي رودكه ناسيوناليسم واقعي را ناسيوناليسم قومي مي داند.او ملت را نيز اين چنين تعريف مي كند :گروهي از مردم كه اعضاي آن معتقدند رابطه خويشاوندي با يكديگر دارند زيرا ملت بزرگترين گروهي است كه به افسانه اجداد مشترك ايمان دارد.
در ايران نيز متخصصين اين حوزه واژه هاي فوق را به گونه اي تعريف نموده اند كه هيچ گونه شباهتي با تبيينهاي جناب زعيم ندارد.محمد عبدالهي در ترجمه واژه Ethnos مي گويد به گروهي از مردم اطلاق مي شود كه خود را از لحاظ قوميت Ethnicity يعني برخورداري از منشاء ،نژاد،تاريخ،سرزمين و….هويت متمايز و متفاوت از ديگران مي دانند.عبداله رمضان زاده در تعريف قوميت مي گويد :قوميت مركب از مولفه هاي ذهنيSubjective و مولفه هاي عينيObjective است كه عبارت است از علاقه و آگاهي ذهني از هويت ،تعلق،منافع مشترك ومشركات عيني فرهنگي ،زبان ،پيشينه تاريخي ،دين و سرزمين مشترك چه در حال و چه در گذشته.
اين تعاريف تنها نمونه اندكي از تعاريف علمي بود كه توسط متخصصان اين حوزه به آن پرداخته شده است كه متاسفانه هيچ گونه تشابهي با توضيحات جناب ايشان نداشت.
البته وجود اقوام و اقليتهاي ساكن در يك كشور الزاما»به معني تحركات مبتني بر هويت جويي قومي و نژادي نيست بلكه اقوام و اقليتها در شرايط خاص و تحت تاثير عوامل تاثير گذار به سمت هويت يابي ،خودمختاري و تجزيه طلبي معطوف به نوع مواجهه و تعامل قدرت مركزي با آنها در قالب رويكردهاي همسان سازي ،تكثر گرا و نحوه تنظيم تعاملات و مناسبات و روابط گروهها با همديگر از يك طرف و روابط دولت با گروههاي قومي از طرف ديگر شكل مي گيرد .البته اين عوامل تاثير گذار مي توانند هم منشاء بيروني داشته باشند وهم منشاءدروني اما از آنجا كه موضوع قوميت به مبحث آنتروپولوژي مرتبط است و مفاهيم ناسيوناليسم ،ملت و مليت به فلسفه سياسي مرتبط مي شود گاهي ظرف خالي قوميت در اثر سياستهاي غلط و ونوع تعامل اشتباه مركز-پيرامون توسط ناسيوناليسم پر مي شود و آن وقت ماي Same تعريف شده پيرامون خويشاوندي و سرزمين و زبان در مقابل آنهاOthers كه مشابهت كمتري با آن دارند به صف بندي مي پردازندكه در اينجا ورود عريان قوميت به فاز سياسي براي دوستداران حفظ وضع موجود و علاقه مندان به حفظ تماميت ارضي گران تمام مي شود و نگارنده نيز به خوبي اين دغدغه را درك مي كند.اما نكته مهم اينجاست كه ترس از صف آرايي Same و Others به هيچ وجه نمي تواند مستمسك و مجوزي باشد تا به جاي پرداختن به موضوع حساسيتSensititivity و آسيب پذيريVulnerability به قلب مفاهيم و تعريف وارونه واژه ها روي بياوريم .بي گمان رهيافت هاي تقليل گرايانه و تلاش در جهت نارسايي و عقيم نمودن مفاهيم هيچ گونه كمكي به حل موضوع نخواهد كرد .
آنچه كه مي تواند به حل اين موضوع كمك كند تلاش در جهت شرايطي است كه وابستگي و همبستگي متقابل و عيني بوجود آوردزيرا حساسيت در معني عيني پديده اي كوتاه مدت است ودر معني عميق متضمن معني ذهني است ،برداشتهاي سياستگذاران و مردم لزوما» منطبق بر واقعيت نيست ما بايد همزمان از اين حساسيت ها بكاهيم و تلاش نماييم آسيب پذيري حاشيه نشينان را به حداقل رسانيم ،قابليت يك بازيگر قومي در مقابل نابرابري و هزينه هاي تحميلي ناشي از وقايع خارجي آستانه مشخصي دارد لذا بايد تلاش نمود اين دو مقوله همزمان تضعيف و تقويت شوند.
در بخشي ديگر از بيانات ايشان آمده است اين اقليتهاي مهاجر تا در فرهنگ بزرگتر ذوب نشده اند قوميت ناميده مي شوند؟!اگر تعريف ايشان از قوميت را به حساب حاشيه هراسي يا فوبياي قومي بگذاريم بي گمان براي اين بحش از بيانات ايشان نمي توان هيچ پايه علمي يافت با اين تعريف نمي دانم ايشان ايرانيان مهاجر در آمريكا و اروپا را چه مي داند ؟قوم ايران؟به نظر مي رسد توجه بيش از حد ايشان به انسجام سرزميني مانع از ديدن تحولات جدي در سياست جهاني شده است .امروزه تنها شباهت بسياري از دولتها به هم فقط اين است كه سرزميني هستند .اما بسياري از آنها حداقل از نظر حفظ هويت قادر به تامين امنيت دسته جمعي نيستند و ظرفيت و اقتدار دولتها به شدت رو به كاهش است .شهروندان امروز جهان در يك تعامل چند جانبه و با مولفه هاي جديد به خود هويت Identity مي بخشند .ظهور هويتهاي جديد را بايد به رسميت شناخت .هويتهايي چون هويت ديني مانند شبكه القاعده كه شامل شهرونداني از كشورهاي مختلف است كه با اين سازمان به خود هويت مي بخشند نمونه اي از بر هم ريختن شالوده ملي هويتي است.امروز هر تعريفي از خود چند بعدي و سيال است و رتبه بندي هويتي براي هر فرد متفاوت با ديگري است.اگر من خود را يك كرد ايراني ميدانم همزمان ديگري اين حق را دارد كه خود را يك ايراني كرد بنامد.از اينجاست كه با طرح مساله هويت مساله تفاوتها و شباهتها نيز مطرح مي شود.به قطع يقين هويتها مرزهاي رواني را مشخص مي نمايند نه مرزهاي سرزميني را و بر خلاف سرزمين ،هويتها با هم تداخل دارند و گاهي متقاطعند .عصر وستفالياي روبه پايان است و هويتهاي جديد يا شكل گرفته اند يا در حال شكل گرفتن هستند در نتيجه بايد مفهوم فضاي سياسي را جايگزين مفهوم سرزميني نماييم.جوهره جهان جهاني سازGlobalizing ايجاب مي كند ما هم از نگاه سنتي به مشكلات و معضلات فاصله بگيريم و ضمن اينكه مشكلات را واقعي ببينيم براي آنها نيز راه حل هاي واقعي و عيني بيابيم.چه ما بخواهيم وچه نخواهيم ،چه فدراليسم را قبول دلشته باشيم وچه قبول نداشته باشيم ديگر بازيگران قومي به هيچ وجه همبستگي نامتقارنAsymmetry را به معني اينكه يك طرف كاملا»به طرف ديگر وابسطه باشد را نمي پذيرند بلكه وابستگي دو جانبه و متقارنSymmetry بهترين را برون رفت از معضل قومي در ايران است.
در جايي ديگر از مصاحبه مي فرمايند اصلا» اگر كردها و تركها را اقوام بناميم مسخره است!؟در ايران اصلا»مساله اي به نام قوميت نداريم!اين درست مثل اين است كه طرف ديگر بگويد اگر تركها و كردها را ايراني بدانيم مسخره است.يا بگويند طرح موضوع حقوق بشر و آزادي در ايران مسخر است و اصلا» موضوعيت ندارد اين روش جواب دادن به سوالات اصلا برازنده جناب زعيم نيست اين نوع جواب دادن شايسته كساني است كه در جواب خبرنگاران مي گويند ايران آزاد ترين كشور دنياست .قطعا اين گونه سخن گفتن به هيچ وجه از اهميت موضوع نمي كاهد من به شخصه اميدوارم روزي باشد كه از حيات هيچ قومي به عنوان مساله ياد نشود اما متاسفانه در ايران ما، هنوز تلاش در جهت ابتداي ترين حقوق انساني اقليتها و اقوام دغدغه بسياري از فعالان قومي است .دسته بندي اين فعالان و انگ تجزيه طلبي به آنان و تحقير نخبگان محلي و محكوم كردن آنها به پندار بافي و تقليل مسايل مهم به اشتغالات فكري عده اي خودفروش هيچ كمكي به حل موضوع نمي كند و ناخواسته باعث خواهد شد تصاويري منكسر در برابر هم به نمايش بگذاريم .
http://advarnews.biz/article/8139.aspx
برای آشنایی بیشتر با دیدگاهها آقای زعیم و نقد آنها مراجعه کنید به :
ملیت و قومیت در گفتگو با کورش زعیم
از اصالت تا حقارت ( نقدی بر مصاحبهی کورش زعیم تحت عنوان “ملیت و قومیت” ) / کاوه کرمانشاهی
راه رهایی از کابوس و دوگانگی ( نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم ) / سعید پایدار
نرود میخ آهنین بر سنگ / نقدی بر گفتار کورش زعیم با ادوار نیوز
از خلیج عربی تا دریای مازندران / نقد “سیاست یک بام و دو هوا” در جبهه ملی ایران
راه رهایی از کابوس و دوگانگی ( نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم ) / سعید پایدار
دوستی به طنز میگفت : سالها پیش که در اوضاع و احوال مملکت دقیق می شدم هراس از سختی ها و معضلات کشور همچون خوره به جانم می افتاد ، یاد گروهها و بزرگانی از اپوزیسیون و چند نفری از حاکمیت روحم را آرام می ساخت و با خود می اندیشیدم که اگر کشور ما چنین مشکلاتی دارد و راه پیشرفت و گذر از مسیر توسعه و شکستن شاخ غول استبداد چنین سخت است در عوض گروههایی حامی منافع ملی و بزرگانی مدیر و هوشمند و ساعی چون ….. هستند که غم ملک و ملت دارند و یاریگر و راهنما و بازوی قدرتمند مردم در این راه پر سنگلاخ هستند و این گونه آرام می گرفتم تا اینکه گذرم به تهران افتاد و از نزدیک با بسیاری از این قهرمانان خیالی ام آشنا شدم و تازه فهمیدم که هر کدام از این شوالیه های ذهنی ام خود مشکلی در مسیر توسعه و پیشرفت و تداوم فرهنگ استبداد هستند و » خود غلط بود آنچه می پنداشتیم «.
من البته توصیف این دوست را به بدبینی و غلو تعبیر میکردم و او را نصیحت که چنین نیست و …
متاسفانه باید بگویم که مصاحبه اخیر جناب کورش زعیم از اعضای سرشناس جبهه ملی ، تردیدهایی درباره صدق گفتار آن دوست ایجاد کرد ولی من باز نمی توانم تعبیر آن دوست را باور کنم و هنوز امید دارم که نسل جدید دلسوزان و علاقمندان سرنوشت کشور در کنار بزرگان و با مدارا و نقد کج اندیشی ها و درک دمکراتیک از مسایل و شکافها توان گام برداشتن در جاده پیشرفت را دارند لیکن گمان می کنم که لااقل بخشی از اشخاص نامدار و گروههایی از اپوزیسیون در مسیر تحول خواهی و دمکراسی طلبی و توسعه گرایی خود بار خاطرند نه یار شاطر.
در عجبم چگونه مردی که خود به اتهام » ارتداد » ، قربانی حذف و محرومیت از حقوق سیاسی و اجتماعی شده است ، خود نیز در تداوم چرخه حذف ، این گونه فعالانه مشارکت میجوید.
عذر اخلاقی ناشی از سوابق سیاسی و قربانی بودن و محرومیت جناب زعیم ، مرا از اینکه بداندیشانه ، وی را به عناوینی ناپسند بنوازم باز میدارد لیکن با ابراز احترام به ایشان و بر اساس علاقه به سرنوشت کشور و لزوم گسترش همگرایی ملی و فرهنگ مدارا و طرد روشهای روشهای حذفی و تنها به قصد اصلاح لازم میدانم پاره ای از نظرات ایشان را در معرض نقد قرار دهم.
ایدئولوژیها علیرغم عناوین و ظاهر متفاوت و بعضا خصمانه نسبت به هم ، چنان شباهتهایی در شالوده فکری و شیوه های خود دارند که گاه باورنکردنی می نماید، کارل پوپر در کتاب » جامعه باز و دشمنانش » با بررسی های دقیق این تناظر و تشابه ایدئولوژیها را بر آفتاب افکنده است . تفاوت البته تفاوت حوزه مقدسات و معیار و ترازوی سنجش تعلق افراد به این ایدئولوژیها ، آنها را از هم متمایز می نماید و در یکی قرائت خاص دینی ، در دیگری خون و نژاد و در سومی طبقه خاصی جز مقدسات ایدئولوژیک بشمار می آید و عدم اعتقاد به آن قرائت دینی یا نپذیرفتن برتری نژاد یا طبقه خاصی انسانها را بیرون دایره خودیهای صاحب حق قرار می دهد و مستوجب عقوبت دنیوی و اخروی.
جبهه ملی ایران ، با سابقه مبارزات درخشان دوران ملی شدن صنعت نفت و میراث داری شخصیت ارجمند دکتر محمد مصدق و علیرغم داشتن ظرفیت بالای ایجاد همگرایی بین نیروهای سیاسی و تقویت تحول خواهی ، با تکیه بر درک نادرست از تحولات کشور و با پافشاری یر گفتمان ناسیونالیسم غیردمکراتیک خویش ، امید به کارآمدی و تاثیرگذاری در آینده سیاسی ایران را به شدت کاهش داده است.
در واقع در ادبیات جبهه ملی ، به این اصل که – دمکراسی برابری هژمونیک ، نفی جباریت اکثریت و فراهم نمودن فضای زیست انسانی را تضمین میکند و هیچ حق ویژه تاریخی ، دینی ، سیاسی و فرهنگی و زبانی …. را به رسمیت نمی شناسد – توجه نمی گردد و با مطلق انگاری مفاهیمی تاریخی ، اعتباری و متغیر ، جواز عدم بهره مندی بخشی از شهروندان از حقوق مصرح قانونی را صادر می نماید.
دقت در مصاحبه اخیر جناب زعیم با سایت ادوارنیوز این همانی و تناظر عجیبی بین سخنان ایشان و جریان راست مذهبی حکومتی در ایران به ویژه در تحلیل مطالبات و جنبشهای اجتماعی نشان میدهد که هیچ بهره ای از درستی ، التزام به حقوق بشر و مفهوم پیش گفته دمکراسی ندارد.
ایشان در پاسخ سئوال اول ، ضمن تاکید بر تبعیت از تعریفهای رسمی و بین المللی ، دیدگاه خود را شرح داده و تعریف مهجور و ناشناخته ای از مفاهیم ملیت و قومیت ارائه داده و نپذیرفتن دیدگاه ایشان در این زمینه را با » داشتن مقاصد مشکوک سیاسی » مرتبط میداند. جناب سعیدزاده این فراز از پاسخ ایشان را به نیکی به تیغ نقد کشیده و ضعف و سستی آن را آشکار ساخته است.
ضعف اساسی و منطقه خطرخیز و فاجعه آفرین باور ایشان اما پاسخ سئوال دوم است ، آنجا که ایشان وجود جریانات مدافع حقوق اقوام را انکار کرده و با پاک کردن صورت مسئله ، طرح این حقوق را به » دخالت و تحریک و تبلیغ بیگانگان » ، شهوت قدرت طلبی » ، » تبلیغات شیطنت بار » ، پشتیبانی مالی و تبلیغاتی بیگانگان » ، » فریب مردم ناراضی » و » اظهارات دروغ و تحریک آمیز » مرتبط دانسته و با اعلام ابویت کورش و هوخشتره نوید داده است که در شرایط دموکراسی و آزادی های مدنی در ایران و آغاز توسعه اقتصادی،» زمینه این تبلیغات خیانت آمیز » از بین خواهد رفت و خائنان هم به استخدام ایشان درخواهند آمد.
این سخنان نیازمند هیچ شرح و تفسیری نیست والبته ربط اینگونه اندیشیدن با پشتیبانی همیشگی از رعایت حقوق بشر و اجرای منشور جهانی مرتبط – آنطور که جناب زعیم در انتهای مصاحبه ادعا کرده اند – روشن و مشخص است .
دردمندانه تاکید میکنم که اگر در فضای متصلب ناشی از جنگ سرد ، این اندیشه ها، حداقل شوری می انگیختند اما پس از شکست امپراطوری آهنین ، امروزه در عصر ارتباطات و رشد آگاهی های جمعی و هویتهای متکثر و سیال نسل های جدید، تنها به عمیق تر شدن شکافها و واگرایی ملی منتج میگردند.
جناب زعیم در پاسخ به سئوال بعدی با طفره رفتن از اصل سئوال به زبان شناسی پناه برده و اطلاعات نادرست و عجیبی بیان کرده که فقط به نقل آنها اکتفا می کنم :
» زبان هم میهنان ما در شمال باختری کشور ( یعنی زبان ترکی ) همان پهلوی شمالی است که پس از یورش مغول به ایران و سپس سلطه سلجوقیان مغول، با بسیاری واژگان ترکستانی و مغول آمیخته شد » یا » اکنون هم زبان مردم ترکیه بیش از چهل درصد فارسی است «.
در ادامه ایشان با اعلام مخالفت با تدریس زبان مادری سایر ایرانیان در مدارس و سیستم رسمی آموزشی حاتم وار می گویند : » هیچ منعی برای آموختن هر زبان دیگر در مدارس خصوصی وجود ندارد » و این درخواستها را » نشانگر نقشه های دراز مدت برخی همسایگان که به دست هموطنان گمراه و شاید خائن اجرا می شود.» ارزیابی می کند.
جناب زعیم ! مگر منشور حقوق بشر و قانون اساسی ، همه شهروندان را بدون توجه به خاستگاه نژادی و مذهب و … دارای حقوق برابر نمیشناسد ؟ مگر شهروندان سهم یکسانی از ثروت ملی و عمومی ندارند ؟ مگر در ایران کردها و اعراب و ترکها مالیات نمی پردازند ؟
پس با کدام منطق عقلی باید برای آموختن زبان مادریشان ، مدارس خصوصی ایجاد کنند و پول دوباره بپردازند؟
می توان دهها پرسش دیگر نیز طرح کرد و تناقضات دیگری را هم در گفتار ایشان آشکار ساخت که از آن میگذرم.
باری تاریخ گرایی ، نژادپرستی و غیر ستیزی بخش عمده ای از ادبیات جریان ملی گرایی ایرانی را تشکیل میدهد و ارجح دانستن منافع بخشی از مردمان ایران بر سایرین ، تاکید بر یکسان سازی زبانی و فرهنگی ، نگاه نوستالژیک و عدم پذیرش واقعیات جامعه متکثر ایران و تحولات منطقه ای و جهانی ، جبهه ملی ایران را نیز گرفتار تناقضهای رفتاری و فکری مختلفی کرده است که گاه در گافی تاریخی و در قالب نامه به رئیس جمهور وقت خواستار برخورد امنیتی و پلیسی با شهروندان و توقیف نشریات می شوند ، گاه در اقصی نقاط دنیا فانوس به دست دنبال ایرانیان نژاده می گردند و با کشف پیوندهای زیاد بین گرجستان و ایران خواستار حمایت از آن کشور در برابر روسیه می شوند ( ایران و گرجستان زمانی تحت سلطه پادشاه مستبد واحدی بوده اند ) و …
راه رهایی از این کابوس و دوگانگی رفتاری اما، بسیار ساده و آسان است : دور شدن از دگمهای تاریخی ، پذیرش واقعیت موجود جامعه متکثر ایران و دمکراسی .
منبع:http://advarnews.biz/article/8182.aspx
برای آشنایی بیشتر با دیدگاهها آقای زعیم و نقد آنها مراجعه کنید به :
ملیت و قومیت در گفتگو با کورش زعیم
از اصالت تا حقارت ( نقدی بر مصاحبهی کورش زعیم تحت عنوان “ملیت و قومیت” ) / کاوه کرمانشاهی
نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم با ادوار نیوز / محمود سعید زاده
نرود میخ آهنین بر سنگ / نقدی بر گفتار کورش زعیم با ادوار نیوز
از خلیج عربی تا دریای مازندران / نقد “سیاست یک بام و دو هوا” در جبهه ملی ایران
از اصالت تا حقارت ( نقدی بر مصاحبهی کورش زعیم تحت عنوان «ملیت و قومیت» ) / کاوه کرمانشاهی
اخبار روز ـ ماه پیش مصاحبهای با كورش زعيم تحت عنوان «مليت و قوميت» در سايت ادوار نيوز انتشار يافت1 كه غالب سخنان آمده در اين گفتوگو از سوی آقای زعيم تأكيد بر همان مواضع قبلی ايشان و سازمان سياسی متبوعشان در رابطه با مسئلهی ملی و قومی در ايران بود كه پيش از اين بارها از سوی وی و هموندانش به طرق مختلف از قبيل نامهنگاری به مقامات دولتی2، صدور بيانيههای رسمی، انجام مصاحبه و سخنرانیها اعلام گرديده و به سمع و نقد مخاطبان نيز رسيده بود. طی این مدت یک ماه هم مقالات متعددی در نقد مصاحبهی مزبور منتشر شد که عموماً به پاسخهای مستدل و اشارات مستندی در نقد مواضع و رد تعاریف ارائه شده از سوی آقای زعیم مسلح بودند. در این میان حتی کسانی از دوستان و همفکران کورش زعیم نیز شگفتزده از سخنان بیان شده از سوی ایشان در قالب این مصاحبه طی نوشتاری به گلایه از وی پرداختند3 و البته همین نوشتار بود که در بین این همه نقد، نزد آقای زعیم ارزش توجه یافت و شانس پاسخگویی بر آن نصیب نگارندهاش گردید4. هر چند کورش زعیم در این جستار با آوردن عذر بدتر از گناه، پایههای سست تعاریف ارائه شده در باب مفاهیمی چون ملت، قوم، زبان و گویش در مصاحبهی مزبور را به بهانهی سیاسی بودن و تراویدن از خرد شخصی خویشتن توجیه نموده است!
این در حالیست که آقای زعیم از ابتدا تا انتهای گفتوگو با سایت ادوار نیوز خود را تابع تعاریف رسمی بینالمللی و متعهد به اسناد جهانی حقوق بشر دانسته و رعایت همه جانبهی آن را در ایرانی که پایهگذار حقوق بشر در جهان میباشد خواستار شده است. حال چگونه میشود که این تابعیت و تعهد جای خود را به سخنانی این چنینی ناشی از خرد سیاسی ایشان که لزوماً هم نباید پایههایی آکادمیک داشته باشد میدهد را باید در ادعاهای مشابه از سوی سیاستمداران ایرانی جستجو کرد که نتیجهاش زیستن من و کورش زعیم در آزادترین کشور دنیاست! و البته زمانی که مفاهیم حقیقی واژگانی چون آزادی و دموکراسی و حقوق بشر در پیشگاه سیاستبازان میهنی رنگ میبازد باید توقع شنیدن هر ناممکنی را داشت زیرا که نزد ایشان حفظ مصالح گویا ارجح است بر ذکر حقایق!
آنگونه كه رئيس جمهوری کشورمان در مجامع بينالمللی وجود گروه انسانی دگرباشان جنسی را در ايران به راحتی آب خوردن و لبخند زدنی منكر میشود و آن را محصول بيگانگان و دنيای غرب میداند! پس عجيب نخواهد بود اگر آقای زعيم هم تحت تعاليم زعيم دولت كشورشان گفتمانی مبتنی بر انكار و امحاء را در رابطه با ملتهای ايران در پيش بگيرند و حتی خصايص قوم بودن را نيز شامل حال كُردها، تركها و بلوچها ندانند و ضمن مسخره دانستن چنين عناوينی طرح مسائلی در اين رابطه را به بيگانگان و دشمنان فرضی نسبت دهند و نهایتاً در پاسخ به دوست گلهمند خویش هدف از به کارگیری چنین تعاریف و گفتمانی را در راستای تلاش جهت حفظ ایران قلمداد کنند! آنگونه که لابد محمود احمدی نژاد نیز با اشراف کامل بر حقیقت وجود دگرباشان جنسی در ایران انکار آنان را در راستای حفظ حرمت نظام اسلامی حاکم بر ایران و ارزشهای امت مسلمان ایران ارزیابی نموده است.
از این بحث که بگذریم و به اصل مصاحبهی نجات بهرامی از سایت ادوار نیوز با کورش زعیم بپردازیم، آنچه در خوانش نخست اين گفتوگو چون سيلی از چپ و راست بر صورت خواننده وابسته به یکی از اقلیتهای ملی در ایران و فعال در این حوزه فرود میآید موجی از اتهاماتی است كه آقای زعيم در كمال نامروڤایهتی به رسم سيستم امنيتی و دستگاه قضايی جمهوری اسلامی به افراد نسبت میدهند بدون آنكه خود را ملزم به ارائهی هر گونه سند و مدركی در تائيد اين اتهامات به خواننده بدانند. اگر چه در اين ميان نامی از فرد يا گروهی خاص برده نمیشود اما پرواضح است خطاب ايشان به آن دسته از فعالانیست كه دفاع از حقوق اقليتهای ملی در ايران و تلاش جهت دستيابی آنان به حقوق حقهی خويش را به عنوان زمينهی فعاليت يا اولويت مبارزاتی خود برگزيدهاند. بنا بر اين به عنوان كنشگری كُرد بدون هراس از اتهام زنی کورش زعيم يا هر كس ديگر در هر مقام و جايگاهی خود را يكی از افراد مورد خطاب ايشان در مصاحبهی مذكور میدانم و از اين رو با وجود تعدد نقدهای نگارش يافته بر اين مصاحبه در این مدت یک ماه و اندی، گذشت زمان را مانع نمییابم و خود را از لزوم پاسخگويی بر اتهامات و ادعاهای آقای زعيم بینياز نمیبينم.
پيش از آن بر دو مورد تأكيد میكنم؛ نخست آنكه اين نوشتار جهت رفع اتهام از خود يا متقاعد نمودن کورش زعيم نيست. از آن روی كه هم از باور و كردار خويش دلنيا هستم و هم به واسطهی چند سال نزديكی با جريان فكری مرحوم ورجاوندها و جناب زعيمها از عمق رسوبات ناسيوناليسم افراطی در بطن این جریان فکری آگاهم و توقع ندارم تا به واسطهی گفتار يك جوان كُرد كه به ادعای آقای زعيم از سر سادگی و بيچارگی امكان فرار به كشورهای پيشرفته را نداشتهام تغييری در احوال و افكار اين پارسیان نيک انديش حاصل گردد. ولی اميد دارم كه اين نوشتار تلنگری باشد بر توهمات ايشان و همفكرانشان تا دريابند افرادی نيز هستند در ميان فعالان كُرد كه نه به ادعای ايشان تحت تأثير تبليغات شوم بيگانه و نه با دسيسهی دشمنان كه از دامان جريان ناسيوناليسم پارس گرای ايرانی به آغوش ملت خويش بازگشتهاند. مورد ديگر اينكه كورش زعيم يا هر شخص ديگر در ايران تحت حاكميت اينان آزاد است بدون ترس از عواقب قضايی كه طرح چنين اتهاماتی نسبت به افراد و انگ زنی به آنان میتواند به لحاظ حقوقی در پی داشته باشد تا آنجا كه حرمت قلم و حفظ اخلاق اجازه میدهدشان از اين الفاظ جهت متهم نمودن مخالفان فكری خود استفاده نموده و نهایت بهره را از این ادبیات پوسیده و نخنما شده ببرند.
***
پاسخ به نخستین پرسش از سوی کورش زعیم تعاریفی از ملت و قوم را در بر دارد که از میان نقدهای نگاشته شده، «محمود سعیدزاده» در رد تعریف ایشان از قوم به تفضیل توضیح داده5 و دیگر منتقدان نیز در مقالات خود به تعاریفی از ملت در تضاد با آن چه مد نظر آقای زعیم است پرداختهاند که از آن میان مطلب «کاوه آهنگری» قابل اشاره میباشد6.
از آنجا که کورش زعیم در تعریف ملت «مردمی که در درون مرزهای سیاسی تعریف شده یک کشور زندگی میکنند و زبان، قانون اساسی و دولت مشترک دارند» خود را تابع تعاریف بینالمللی دانسته و دیگران را نیز توصیه به تابعیت از این تعاریف نموده است در اینجا استناد به حداقل دو منبع حقوقی در این رابطه بیمناسبت نیست. «ترمینولوژی حقوق»7 که عموماً منبع مورد رجوع دانشجویان رشتهی حقوق در شناخت اصطلاحات حقوقی است در تعریف ملت از دیدگاه حقوق بینالملل چنین آورده است: «دستهای از افراد انسانی که عموماً در خاک معینی سکونت اختیار کرده و دارای وحدت نژاد و زبان و مذهب میباشند. به طوری که این وحدت برای آن افراد طرز فکر و تاریخ مشترک بدان گونه ایجاد کند که پیوند همزیستی بین آنها پدید آورد.»
آنگونه که مشاهده میشود تعریف فوق به هیچ عنوان تائید کننده تعریف آقای زعیم از ملت نیست و شرط ایشان مبنی بر حضور مردمی درون مرزهای سیاسی یک کشور و زیستن تحت حاکمیت یک دولت مشترک به عنوان لازمهی شناخت یک گروه از مردم به نام ملت در تعریف مزبور لحاظ نگردیده است. با این حال تعریف آقای زعیم از ملت میتواند به تعریف ملیت نزدیکتر باشد که در حقوق داخلی و بینالملل مترادف با تابعیت به کار میرود و آن عبارت است از رابطهی سیاسی و حقوقی بین فرد و دولت متبوع خویش در کشوری که زادگاه یا زیستگاه وی محسوب میگردد.
در دومین منبع مورد اشاره یعنی «حقوق بینالملل عمومی»8 که متن فرانسوی (توجه فرمائید فرانسوی و نه شوروی!) آن از جمله متون متوسط حقوق بینالملل در بین متون مختصر و مفصل این رشته محسوب میگردد نیز با مثال آوردن از برخی کشورهای آسیایی و آفریقایی که دارای ترکیبی چند ملتی هستند تأکید میگردد: «هیچ قاعدهای از حقوق بینالملل این معنی را تحمیل نمیکند که به هر دولتی تنها یک ملت مرتبط باشد و مسلماً حقوق بینالملل مانع از آن نیست که یک دولت در بر گیرندهی چندین ملت باشد و در عین حال همهی اعضای آنها دارای یک تابعیت ـ ملیت باشند.»
بنا بر این من کُرد ایرانی در عین حال که دارای ملیتی ایرانی هستم میتوانم با در نظر گرفتن خصایص ذکر شده در شناخت یک گروه از مردم به نام ملت، خود را در مجموعهی ملت کُرد جای دهم و در گفتار و نوشتار خود اصطلاح ملت کُرد را به کار گیرم، آن گونه که تا کنون چنین کردهام. هر چند بارها پیش آمده که از لفظ قوم نیز برای خطاب این مردم استفاده نمودهام زیرا بیش از آنکه خوش به واژه بازی و واژه پردازی باشم لزوم حرمت نهادن به انسانها و رعایت حقوق آنان چه به صورت فردی و چه جمعی به نام قوم یا ملت نزدم ارزشمند است. در عین حال این را هم باید پذیرفت که در حوزه علوم انسانی نمیتوان بر یک تعریف به عنوان اصل تأکید داشت و دیگر تعاریف را به قطع رد نمود. تعاریف مذکور در این زمینه نیز دچار پالایش و دگرگونی شده و لزوماً آن چه امروز به کار میگیریم آنی نیست که دیروز معنی میشد. پس بهتر آنکه با پذیرش این تکثر، دادههای خود را با تعاریف روز آپدیت کنیم تا اگر فردی در مقابلمان نشست و واژه ملت را مثلاً برای ترکان آذربایجان به کار برد بدنمان کهیر نزند و با شنیدن اصطلاح ملتهای ایرانی به رعشه دچار نشویم.
گوناگونی ملی و قومی، زبانی و گویشی، دینی و مذهبی در گستره ایران بزرگ را باید پذیرفت و از سوی دیگر بر اشتراکات عمیق فرهنگی و میراثهای مشترک تاریخی بین این مردم تأکید نمود. باید دریافت آن چه بیش از همه میتواند در تحقق همبستگی و پاراستن یکپارچگی موثر باشد نه اعمال و ترویج سیاستهای شونیستی در یکسان سازی نژادی، زبانی و فرهنگی بلکه در تقویت اراده با هم بودن و زیستن با یکدیگر است که آن هم در نتیجهی رعایت حقوق، احساس امنیت و برابری در بین افراد جامعه پدید خواهد آمد.
***
کورش زعيم در جريان اين مصاحبه روشی را مبتنی بر نفی واقعيتها و ادعاهای توخالی در پيش گرفته است كه در برابر هر پرسش برای فرار از پرداختن به اصل موضوع و ارائهی پاسخی درخور با پاک كردن صورت مسئله مرتباً از سوی ايشان به كار گرفته میشود و البته هر پاسخ موكد است به انبوهی از اتهامات و افترا نسبت به فعالانی كه با تأكيد بر هويت ملی و زبانی خويش در جای جای ايران به كنش سياسی و اجتماعی مشغولند و چه بسا هزینهای که در راه دموکراتیزاسیون ایران و دفاع از حقوق ایرانیان متحمل میشوند بسیار بیشتر است از فعالانی که در مرکز گاف حقوق بشر و دموکراسی میزنند اما در برخورد با حقوق ملی اقلیتها در ایران خود را پشت سر دیکتاتورها جای میدهند.
از رایجترین اتهامات مورد استفاده آقای زعیم در این گفتوگو خيانت است و وابستگی به بيگانگان! هر چند بسيار شنيدهايم مانند اين اتهامات را از زبان مقامات دولتی و قضايی و امنيتی عليه فعالان منتقد و تلاشگران معترض و اين گوش را در كردهايم و آن ديگری را دروازه اما به كار گيری چنين ادبياتی از سوی آقای زعيم که خود طی تمامی این سالها بینصیب نبوده است از اتهاماتی غیرواقعی و ساختگی کمی عجیب به نظر میرسد. تو گويی کورش زعيم نيز به سان حکومتگران مبتلا به توهم توطئه گشته و به رسم سخنوران دولتی در مواجه با پرسشهای این چنینی تا آنجا كه بتواند سياست نفی و انكار را در پيش میگيرد و به قلب حقايق موجود میپردازد و آنگاه نيز كه ناگريز به اعتراف باشد پای اجنبیها را به ميان میكشد و خواستههای به حق گروههايی از همميهنانش را نتيجهی دخالت، تحريك، تبليغات و پشتیانی مالی بيگانگان و برخی همسایگان حق ناشناس میپندارد.
به راستی آقای زعیم چه پاسخی دارند در پیشگاه وجدان خویش در حالی که هستند کسانی که امروز با همین اتهامات واهی و مشابه در بازداشت به سر میبرند، حکم حبسهای طویل المدت دریافت نمودهاند و یا حتی تیغ تیز حکم اعدام را بر رگ حیات خویش لمس میکنند. آقای زعیم از کدام همسایه سخن میگوید که من کُرد هر چه مینگرم از این همسایگان دوست نشانی نمییابم که دوستیشان را حرمت نهیم و در جهت تحکیم روابط دوستانه با ایشان بکوشیم. در گیفان کدام یک از فعالان کُرد دیناری عراقی یا لیرهای ترکی یافت میشود تا به ریال تبدیلش نموده، تقدیم به کورش زعیم نمائیم. چه خیال باطلی! ترکیهای که خود سالهاست درگیر مسئلهی کُرد در آن کشور است و اول و آخر مذاکراتش با هر دولتی به ویژه آمریکا، ایران، عراق و سوریه تلاش برای منزوی ساختن کُردها و سرکوب گریلاهای PKK است میتواند از کُردها در ایران پشتیبانی کند و یا عراقی که تا دیروز ریاستش با صدام آنتی کُرد بود و امروز نیز چنان خریک بر مسائل داخلی خود گشته که تمام هم و غمش ایجاد امنیت و ثبات در آن کشور است.
توهم توطئه تا کجا؟! چرا فکر میکنیم تمام عالم و آدم از همسایه گرفته تا بیگانه هیچ کاری ندارند جز این که تمام روز و شب بنشینند و در فکر توطئه بر علیه ایران اسلامی ما باشند! چرا ضعفهای خود در اداره کشور را به گردن این و آن میاندازیم! چرا حق خواهی مردممان را نتیجهی توطئهی بیگانه میبینیم! چرا سعی داریم با ساختن دشمن فرضی همیشه خود را در حالت تدافعی قرار دهیم و با این بهانه خود را سانسور کنیم و حکم به سانسور دیگران دهیم! والاهی خسته شدیم از بس بیخ گوشمان گفتند مگر نمیدانید شرایط کشور و نظام در حال حاضر حساس است و ایام سختی را پشت سر گذرانده و روزهای سختتری را پیش رو داریم، پس همه خفهخوان بگیرید. نه زن و مردتان، نه فارس و ترکتان، نه سنی و شیعهتان و نه دانشجو و معلم و دیگرانتان، هیچ کس حرفی نزند و اعتراض نکند. مبادا بهانه به دست دشمنان در كمين نشسته افتد و قند در دل استعمارگران و امپرياليستهایی که تضعیف ایران اسلامی را به انتظار نشستهاند آب شود!
***
در جای دیگری از این مصاحبه، کورش زعیم در توهینی آشکار به باشندگان مناطق مرزی ایران چنین میگوید: «طبیعی است که در مناطق مرزی، مردمی که امکان فرار به کشورهای پیشرفته را ندارند، تحت تأثیر تبلیغات شیطنت بار کشورهایی قرار گیرند که اکنون قصد دارند در ارضای شهوات قدرت طلبی و گسترش نفوذ، مردم ناراضی و مستاصل را به سمت جدایی از میهن بکشانند.»
نمیدانم چه ربطی میتواند وجود داشته باشد بین امکان فرار به کشورهای پیشرفته با تحت تأثیر تبلیغات بیگانگان قرار گرفتن؟! اما این را نیک میدانم که حداقل چند تن از فعالان سیاسی و دانشجویی سرشناس ایرانی اخیراً نه از فرودگاه بینالمللی امام خمینی تهران که از طریق همین مرزهای کردستان و با حمایت احزاب کُردی از کشور خارج و به سوی ممالک پیشرفته راهی شدند.
آنچه میتواند از این سخن برداشت گردد این است که آقای زعیم حاشیه نشینان ایران را مردمی بیچاره و درمانده میدانند که فاقد قدرت تشخیص و تمیز هستند و طبیعی مینماید اگر امروز آلت دست همان دشمنان فرضی قرار گیرند و فردا روزی آنگونه که کورش زعیم ابراز امیدواری میکند در خدمت ایشان درآیند.
واقعاً آقای زعیم در این بخش از مصاحبه وقاحت و اهانت را به اوج رسانده و هیچ ابایی ندارد از این که القاب و صفات دهان پرکن و گول زنندهای چون ایرانیان کهن و اصیل و مرزبانان غیور و سلحشور را که پیش از این در مورد باشندگان مناطق مرزی ایران به کار میبردند از آنان باز پس گرفته و این مردم را عدهای ساده لوح فرض نمایند و با توجه به زیستنشان در مناطق مرزی و عدم امکان فرار به کشورهای پیشرفته بروز این حالات در آنان را هم طبیعی بداند. میبینید مرز کوتاه میان اصالت تا حقارت را؟! تا آن زمان که کُردی به نام و دستمال در دست چوپی کش، اصیلی و سلحشور. آنگاه که کُردی به زبان و قلم در دست حق خواه، مقامت به یک خائن وطن فروش تنزل خواهد یافت!
هر چند سخن بسیار است در این باب اما میگذرم و به خویش وا میگذارم آنانی را که در تحقیر و کوچک شمردن تیرههای ایرانی گوی سبقت را از هم ربودهاند و تیشه در دست بر ریشهی همبستگی ایرانیان میزنند. خواه کورش زعیم سردمدار ناسیونالیسم ایرانی باشد که زبانهای کُردی و ترکی آذربایجان را در صورت پالایش از واژگان بیگانه لهجهای از فارسی خودشان میداند! خواه آنانی که زبان فارسی را لهجهی چندم زبانی دیگر میخوانند و بدین گونه در خُرد شمردن یکدیگر چنان میکوشند که دچار پریشان گویی هم میشوند.
***
در ادامهی این نوشتار قسمتی دیگر از سخنان آقای زعیم در این مصاحبه را مورد توجه قرار میدهم كه بسيار هوشمندانه از سوی ایشان در پاسخ به يكی از پرسشها در تقليل نقض حقوق اقليتهای ملی به تبعيضات مذهبی صورت گرفته و در يكی از مقالات همسو با اين مصاحبه نيز با مثال آوردن از كُردهای سنی و شيعه (كرمانشاه) بر آن تأكيد گردیده است.9
پرواضح است نقض حقوق افراد در ایران امروز محدود به یک قوم، مذهب یا طبقهی خاص نیست و هر یک از افراد و گروههای جامعهی ایران به نوعی دچار تبعیض و سرکوب هستند. اما این نیز روشن است که شدت این سرکوب و میزان تبعیض در برخورد با افراد و گروههایی از این مردم و در عبور از برخی مناطق ایران که عموماً زیستگاه اقوام غیرفارس و پیروان مذهبی غیر از شیعه میباشد به اوج خود میرسد.
حال اگر کسی بخواهد به بهانهی مذهبی بودن نظام حاکم گسترهی تبعیض در ایران را تنها به اقلیتهای مذهبی محدود سازد و این تبعیض را تنها منحصر به محرومیت ایشان از حضور در اداره کشور و رهیابی به قدرت نماید میتوان و باید در حسن نیت و پایبندی وی به اصول حقوق بشری تردید کرد و ظن قوی داد که اینجا هم پای همان منافع و مقاصد مورد نظر ایشان در میان است و نگاهی که تنها معطوف به قدرت است.
اشاره درستی که معمولاً در تائید این دیدگاه آورده میشود این است که مثلاً یک کُرد شیعه امکان ورود به هئیت دولت را دارد در صورتی که چنین امکانی برای یک کُرد سنی با داشتن تمامی قابلیتهای لازم وجود نخواهد داشت. با قبول این محدودیت و تأکید بر ستم مضاعفی که بر یک کُرد اهل سنت یا اهل حق (یارسان) در مقایسه با یک کُرد شیعه مذهب میرود، باید به این مهم نیز توجه داشت که ورود یک کُرد شیعه در ساختار قدرت تا چه اندازه میتواند تأمین کننده خواست کُردهای شیعی باشد و اینکه آن ره یافته به آستان قدرت تا چه اندازه از موقعیت خود در جهت پیگیری حقوق یا ایستادگی در مقابل تضیع حقوق این گروه از مردم استفاده خواهد کرد؟ امکان حضور یکی دو تن کُرد شیعهی کرمانشاهی در مقام وزارت طی این 30 سال چه سودی به حال این شهر و مردمش داشته که مثلاً آن کُرد سنی سنندجی از آن بینصیب مانده است؟ مگر نه اینکه هنوز انتصاب استاندار و مدیران ارشد بومی در استانی مثل کرمانشاه با جمعیتی کُرد و اکثریتی شیعه با سختگیری تمام مواجه میشود، هنوز کرمانشاه در آمار بالای آسیبهای اجتماعی ناشی از فقر و بیکاری در کشور رتبهدار است، عدم توسعه یافتگی و رشد صنعتی در این استان اظهر من الشمس است و…10
نمیدانم آن عزیزی که در تائید گفتار کورش زعیم و توجیه این استدلال مثال از تفاوت در رفتار حاکمیت با کُردهای سنی در مقایسه با کُردهای کرمانشاه آورده تا چه اندازه با وضعیت کرمانشاه آشناست که چنین نظری میدهد. به عنوان يك كُرد كرمانشاهی كه تبعيض مذهبی را آنگونه كه بر آن همتبار و همزبانم در سنندج روا میگردد احساس نكردهام اما حقوق ملی و زبانیام بيش از او مورد نقض و سركوب قرار گرفته است در رد این دیدگاه از گذشته و حال کرمانشاه شاهد میآورم که طی 70 ـ 80 سال اخیر بر اثر سیاستهای پیدا و پنهان هویت زدایی از این بزرگترین شهر کردنشین که از زمان پهلویها آغاز و پس از انقلاب نیز به همان منوال ادامه یافت. زبان و فرهنگ مردم این شهر و دیار چنان مورد تحقیر و توهین قرار گرفت که شهروندان کرمانشاهی سادهترین راه برای فرار از آن را در تغییر زبان یا حداقل عدم انتقال آن به فرزندانشان یافتند و نتیجه آنکه فارسی صحبت کردن در این شهر ارزش شد و کُردی گفتن نشانهی املی!
به سالها تبلیغ و صدها ترفند چنان در ذهن مردم کردند که با پاک کردن هويت خويش به عنوان يک کُرد و ساختن هويتی جعلی به نام فارس کرمانشاهی، برای خود و فرزندانشان آيندهای درخشان به انتظارشان نشسته که تجربهی دهههای گذشته و نگاهی به آمار بالای آسيبهای اجتماعی در اين شهر که اين عدم اعتماد به نفس و بيگانگی از خود نيز در به وجود آمدن آنها بیتأثير نبوده، توهم اين خيال واهی در رسيدن به پيشرفت آن هم به واسطهی آويزان شدن بر فرهنگ ديگران و تغيير زبان را نمايان ساخت و میرود تا رنگ بازد این دغل کاری و بازجوید هر آن کو دور ماند از اصل خویش تا بدان جا رسد که کُردهای کرمانشاه نیز تبدیل به تهدید شوند!!! 11
پرداختن به این موضوع مجالی دیگر میطلبد و این اشاره کفایت میکند در رد اینکه مسئله تنها تبعیض مذهبیست و باطل میکند مثال آوردن از کُردهای شیعه و سنی در تائید این ادعا را، از آن روی که اگر کُرد سنندجی تنها در مدرسه و سیستم رسمی از حق آموزش و تکلم به زبان مادری محروم شده، من کُرد کرمانشاهی در خانواده و پیرامون خود نیز درد این محرومیت و ممنوعیت را احساس کردم.
***
از آنجا که کورش زعیم گفتوگو با ادوار نیوز را با ادعای پایبندی به اعلامیهی جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد و پشتیبانی از نهادینه گشتن آن در ایران به پایان رسانده است؛ ضمن امید به اصل قرار گرفتن اصول حقوق بشری در تمامی مناسبات و معادلات و ارج نهادن به آن در حوزه خصوصی و عمومی و جا باز کردنش در خرد شخصی و سیاسی هر فرد، در خاتمهی این نوشتار ذکر این مهم را جهت یادآوری ضروری میدانم که در نظر داشته باشیم آنچه عمل به اعلامیهی جهانی حقوق بشر را الزام آور میکند تدوین و تصویب میثاقها و قراردادهای بینالمللیست که برای اعضای ملل متحد و امضاء کنندگان آن الزام آور میباشند.
در این زمینه نیز جهت تحقق هر چه بیشتر اصل 26 اعلامیهی جهانی حقوق بشر که حق مسلم یکایک افراد بشر را در برخورداری از آموزش و پرورش به رسمیت شناخته است و در جهت مبارزه با هر نوع تبعیض در امر آموزش و پرورش، یازدهمین اجلاسیهی کنفرانس عمومی سازمان تربیتی و علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) در دسامبر 1960، قرارداد بینالمللی مبارزه با تبعیض در امر تعلیمات را تصویب نمود که دولت ایران نیز به آن ملحق گردیده و با تصویب پارلمان در سال 1346 رسماً جزء منابع حقوق داخلی شد.
در قرارداد بینالمللی فوقالذکر از جمله دول متعاقد قبول نمودهاند که لازم است به افراد اقلیتهای ملی حق داشتن فعالیتهای آموزشی خاص خودشان منجمله اداره مدارس و همچنین بر حسب سیاست هر دولت در امور آموزشی و اجازه استعمال یا تعلیم زبان خاص آنها داده شود، مشروط بر اینکه: اولاً از این حق به نحوی استفاده نشود که افراد اقلیت با فرهنگ و زبان اصلی جامعه بیگانه شده و در نتیجه به حاکمیت ملی لطمهای وارد آید. ثانیاً سطح معلومات در مدارس مزبور پائینتر از سطح عمومی تعلیماتی نباشد که مقامات ذیصلاح تعیین کردهاند. ثالثاً رفتن به این مدارس اختیاری باشد.
در ماده 27 میثاق حقوق مدنی و سیاسی نیز به حق استفاده از زبان مادری اشاره شده و بر اساس اسناد بینالمللی مانند منشور اروپایی زبانهای محلی و اقلیت، بر تأمین آموزش در مقاطع پیش دبستانی، ابتدایی، متوسطه تأکید گردیده و توصیه شده است که در مقطع تحصیلات عالی و دانشگاهی نیز چنین امکانی فراهم گردد.
همچنین در بندهای مختلف ماده 14 کنوانسیون چهارچوب حمایت از اقلیتهای ملی این حق به رسمیت شناخته شده است: 1ـ دولتها متعهدند که حق یادگیری زبان مادری هر شخص متعلق یه اقلیتهای ملی را شناسایی نمایند. 2ـ در مناطقی که تعداد قابل توجهی از اشخاص متعلق به اقلیتهای ملی از دیرباز سکونت دارند، اگر تقاضای کافی وجود داشته باشد، دولتها تا آنجا که ممکن است و در چهارچوب نظامهای آموزشیشان، تلاش خواهند نمود تا اشخاص متعلق به این اقلیتها از امکان آموزش زبان مادری خود برخوردار شوند. 3ـ اجرای بند 2 این ماده به یادگیری و آموزش زبان رسمی لطمهای نخواهد زد.
بدیهی است این حق در مناطقی از کشور که گروههای اقلیت در آنجا به صورت متمرکز سکونت دارند از الزام بیشتری برخوردار است و همین مهم است که تفاوت وضعیت و جایگاه اقلیتها در کشوری چون ایران با ایالات متحده آمریکا که از سوی آقای زعیم در مصاحبهی مزبور مورد اشاره و مقایسه قرار گرفته است را روشن و مقایسهی آقای زعیم را مردود میسازد. از آن روی که در تقسیم بندی زبانهای محلی یا اقلیتها این زبانها به دو گروه سرزمینی و غیرسرزمینی تقسیم میشوند که زبانهای دستهی دوم به زبانهایی اطلاق میگردد که برخلاف نوع اول متعلق به بخشی از سرزمین کشور مربوط نیست. از جمله آثار این تقسیم بندی آن است که دول نسبت به آموزش زبان مادری در مدارس عمومی در خصوص زبانهای سرزمینی تعهد بیشتری دارند.12
بنا بر این حق اقلیتهای ملی ایران در آموزش به زبان مادری در سرزمینی که از دیرباز تاریخ خواستگاه و زادگاه و زیستگاه آنان بوده بسیار فراتر از آنیست که کورش زعیم مرحمت نموده و با بزرگواری تمام در کنار آموزش زبان چینی و سواحیلی برای ایشان مقرر داشته است.
پی نوشت:
1ـ ملیت و قومیت در گفتوگو با کورش زعیم
2ـ نامه مهندس کورش زعیم به مرتضی حاجی، وزیر آموزش و پرورش پیشین
نامه دکتر پرویز ورجاوند به دکتر محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین
3ـ گلایهای از کورش زعیم / محمد امینی
4ـ پاسخی به گلایه آقای محمد امینی / كورش زعيم
5ـ نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم با ادوار نیوز
6ـ چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
نوشتهای دیگر در نقد مصاحبهی کورش زعیم از سعید پایدار
7ـ ترمینولوژی حقوق ـ تألیف: دکتر محمدجعفر جعفری لنگرودی ـ نشر گنج دانش
8ـ حقوق بینالملل عمومی، جلد اول ـ تألیف: نگوین کک دین، پاتریک دییه و آلن پله ـ ترجمه: حسن حبیبی ـ اطلاعات
9ـ عصبانیت قوم گرایان از مصاحبهی مهندس زعیم / آرش رحمانی
10ـ اگر از منظری دیگر به این حضور بیثمر در قدرت نگاه کنیم اشاره به نمایندگان زن در مجلس هشتم که در بحث مربوط به لایحه «حمایت از خانواده» یا به عبارت بهتر «لایحه ضد زن» در موافقت و اصرار بر تصویب آن از برخی مردان نماینده نیز موثرتر عمل نمودند گویای رد این ادعا خواهد بود که صرف حضور چند کُرد یا چند زن در هیئت دولت یا مجلس شورا تأمین کننده حقوق ایشان و نافی تبعیض علیه آنان خواهد بود.
11ـ اشارهای غیرجدی به بخشی از سخنان سعید حجاریان در گفتوگو با هفتهنامه روژههلات: «همه چيز بستگی به رفتار حاكميت دارد، اگر درست عمل كند كُردها هر كجای دنيا كه باشند فرصتهای مناسب اين حوزه تمدنی برای رشد، بسط و ارتقا آن هستند اما اگر بد عمل كنيم (مانند آنچه كه در سالهای اخير شاهد آن هستيم) كُردهای بیجار و كرمانشاه هم میتوانند تبديل به تهديد شوند تا چه رسد به كُردهای مهاباد و سنندج!»
موردی که سعید حجاریان به درستی در این مصاحبه به آن اشاره میکند اینکه: «مسئله مذهب هم به گونهای است كه به نظر نمیرسد خود كُردها در مؤلفههای هويت سازشان خيلی به آن تكيه كنند.»
مطالعه کامل این مصاحبه به خوانندگان توصیه میگردد تا نگاه روشنتر و واقع بینتر آقای حجاریان به مسئلهی اقوام در مقایسه با دیدگاههای «شونیستی» که به تعبیر ایشان «حتی منكر قوم بودن كُردها هستند» آشکار شود.
۱۲ـ در نگارش این بخش از نوشتار از دو کتاب «تاریخچه و اسناد حقوق بشر در ایران» نوشتهی شیرین عبادی و «حمایت از اقلیتها در حقوق بینالملل» تألیف دکتر ستار عزیزی بهره گرفته شده است.
برای آشنایی بیشتر با دیدگاهها آقای زعیم و نقد آنها مراجعه کنید به :
ملیت و قومیت در گفتگو با کورش زعیم
راه رهایی از کابوس و دوگانگی ( نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم ) / سعید پایدار
نقدی بر مصاحبه مهندس زعیم با ادوار نیوز / محمود سعید زاده
نرود میخ آهنین بر سنگ / نقدی بر گفتار کورش زعیم با ادوار نیوز
از خلیج عربی تا دریای مازندران / نقد “سیاست یک بام و دو هوا” در جبهه ملی ایران
ملیت و قومیت در گفتگو با کورش زعیم
کانون دمکراسی آزربایجان : در راستای ایجاد فضای گفتگو و نقد افکار و جهت آشنایی خوانندگان محترم با دیدگاه گروههای سیاسی ایران درباره مساله ملیت ها ابتدا مصاحبه مهندس کورش زعیم با سایت ادوارنیوز و در روزهای آینده سه نقد منتشر شده درباره این مصاحبه و دیدگاههای جبهه ملی را بازنشر خواهیم نمود امیدواریم که مورد توجه خوانندگان محترم قرار گیرد
ادوارنیوز:(گفتگو از نجات بهرامی) / دوشنبه، 6 آبان 1387
اگر امکان دارد در ابتدا بفرمایید تعریف شما از» ملیت «و » قومیت» و نیز تفاوت این دو با هم چیست و به عبارتی چه فاکتورها و عواملی باعث تفکیک در تعریف این دو می شود؟
کورش زعیم: در این رابطه ما باید تابع تعریف های رسمی بین المللی باشیم. از ديدگاه من ملت (Nation) يك تعريف بينالمللي دارد يعني مردمی که در درون مرزهای سیاسی تعریف شده یک کشور زندگی می کنند و زبان، قانوناساسي و دولت مشترک دارند. کشور هم به موجودیتی می گویند که مرزهای مشخص داشته باشد، دارای جمعیت باشد و دولتی با شخصیت بین المللی داشته باشد. واژه های ملت و خلق را که تجزیه طلبان برای جداانگاری مردم بر پایه گویش بکار می برند، اختراع شوروی بود که در تبلیغات خود برای جدا کردن مناطق جغرافیایی از هم بکار می برد. اما قوميت يا (Ethnicity) شامل مردم مهاجري می شود كه از کشور نیاکانی خود به کشور دیگری مهاجرت می کنند، در اقلیت قرار می گیرند و زبان و آیین های فرهنگی متفاوتی از ملت میزبان دارند. اینها را تا هنگامی که در فرهنگ ملت میزبان ذوب نشدهاند می توان اقلیت یا قومیت نامید. البته در فرهنگ کشورهای کهن مانند ایران که در طی هزاره ها موجهای مهاجرت و یورش قومها را تجربه کرده، قومیت معنای متفاوتی پیدا می کند. یکی قوم به معنای تیره های یک نژاد که در زمانهای مختلف از تاریخ کشور به اینجا مهاجرت کرده اند، مانند آریایی ها که در سه موج عمده به نام قوم های ماد، پارس و پارت به ایران آمدند. اینها تیره های ایرانی هستند و در طی هزاره ها آن چنان در هم آمیخته شده اند که فقط نام های آنها در کتاب های تاریخ باقی مانده است و اکنون مسخره است که بلوچان، خراسانیان، گرگانیان، گیلکان، لران، آذربایجانیان و کردان را قوم های متفاوتی از بدنه ملت ایران بخوانیم، مگر اینکه مقاصد مشکوک سیاسی داشته باشیم. این مانند آنست که در فرانسه فرانک ها و گل ها ادعای جدایی قومی کنند، یا در انگلستان، انگل ها و ساکسون ها.
گذشته از تعریف واژگانی، و با توجه به مسائلی که در کشور ایران و در رابطه با حقوق اقوام ایرانی مطرح است، اگر امکان دارد خواسته ها و مطالبات جریانات مختلف قومی را در داخل و خارج از کشور به صورت گذرا سطح بندی کنید؟ به عبارت دیگر، طرح مطالبات قومی هم اکنون در چه سطوحی و از جانب چه کسانی بیشتر مطرح می شود؟ هدف آنان چیست؟
کورش زعیم: بهعقيده من، ما در ايران مسئلهاي به نام قوميت به طوريكه مجزا از بدنه ملت و مسائل کلی و ملي ما باشد، نداريم. اگر بخواهیم از قوم در ایران نام ببریم، شاید هم میهنان ترکمن ما که از زمان یورش مغول در ایران ساکن شده اند و تا حدودی فرهنگ خود را حفظ کرده اند شایسته چنین تعریفی باشند، یا بخشی از هم میهنان عرب ما که در واقع طایفه های مهاجر عرب بوده اند و تا حدودی فرهنگ طایفه ای خود را حفظ نموده اند. این دو گروه نیز پس از چند صد سالی که در ایران زیسته اند جزوی جدانشدنی از ایران و ایرانی هستند و خود بارها برای حفظ تمامیت ارضی کشور جانفشانی ها کرده اند.
دشواری ما در ایران پس از انقلاب، تبعیض مذهبی است نه قومی. این حاکمیت است که با اعمال محدودیت و محرومیت، نسبت به همه اقلیت های مذهبی ستم روا داشته، آنها را از حقوق قانونی شهروندی خود محروم ساخته و از مشارکت آنها در تعیین سرنوشت و اداره کشور محروم ساخته،و مسبب بسیاری از نارضایتی هایی است که به تدریج با دخالت و تحریک و تبلیغات بیگانگان رنگ قومی به آن زده شده. در واقع، حاکمیت همه شهروندان را در همه زمینه ها و شئون زندگی محدود و محروم و مستاصل کرده، و در شرایطی که وجهه بین المللی ایران به پایین ترین سطح خود در تاریخ رسیده و ناامیدی از آینده ایجاد انگیزه گریز از مرکز کرده و مغزها و سرمایه ها را در طی سه دهه گذشته به بیرون از کشور فراری داده، طبیعی است که در مناطق مرزی، مردمی که امکان فرار به کشورهای پیشرفته را ندارند، تحت تاثیر تبلیغات شیطنت بار کشورهایی قرار گیرند که اکنون قصد دارند در ارضای شهوات قدرت طلبی و گسترش نفوذ، مردم ناراضی و مستاصل را به سمت جدایی از میهن بکشانند.
بنابراین، من خواسته ها را به دو دسته بخش می کنم. یکی خواسته های به حق مردمی که تحت ستم و تبعیض مذهبی بوده و خواستار حقوق قانونی و مدنی خود هستند و می خواهند در اجرای آیین های خود آزاد باشند، در تمام شئون اداره کشور سهیم باشند و سهم متناسبی از توسعه اقتصادی را ببرند. این هم میهنان ما باید مورد حمایت همه مردم ایران قرار گیرند، چون خواسته آنان به حق و خواسته همه ملت ایران است. دوم، بخش بسیار بسیار کوچک، ولی پر سر و صدایی که با پشتیبانی مالی و تبلیغاتی بیگانگان، به ویژه برخی از همسایگان حق ناشناس، مردم را با اظهارات دروغ و تحریک آمیز، با تحریف تاریخ و سرقت از هویت ملی ایرانیان، برای هویت سازی کاذب، مردم ناراضی را فریب می دهند و زمینه های اندیشه جدا بودن را پی ریزی می کنند. در هر حال، من از استواری همیشگی هم میهنان آذربایجانی و کردمان در حفظ کیان ایران مطمئن هستم و نیز اینکه آنان که فرزندان هوخشتره و کورش هستند، هرگز خود را به چنگیز و تیمور منتسب نخواهند کرد.
دسته اول، با تغییرات بنیادین در حکومت مرکزی ایران، استقرار دموکراسی، و اجرای قانون و بازگشت حقوق مدنی و بشری به ملت ایران، نارضایتی هایشان کاهش خواهد یافت و همانند گذشته فداکارترین نگهبانان هویت فرهنگی و مرزهای ایران خواهند بود. دسته دوم، در شرایط دموکراسی و آزادی های مدنی در ایران و آغاز توسعه اقتصادی، زمینه را برای تبلیغات خیانت آمیز از دست خواهند داد، بسیاری از آنان به آغوش میهن باز خواهند گشت و بقیه به دامان پشتیبانان خود فرار خوهند کرد. شاید هم آنگاه به استخدام خودمان درآیند تا اربابان سابق خود را نگران کنند.
پرسش: به نظر شما اشکال و مانعی برای استفاده اقوام ایرانی از زبان خود در سطح مناطق و در مدارس وجود دارد؟ البته با محوریت زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور. با توجه به اینکه ما در ایران زبانهای ترکی، کردی و عربی هم داریم که همراه با فرهنگ و آداب و رسوم خاص خود می توان به آنها این حق را داد که در شرایط حاضر خود و زبان و فرهنگ خود را قربانی تسلط یک زبان به نام فارسی بدانند. به نظر شما در این شرایط تنوع فرهنگی در کجا جای می گیرد؟
کورش زعیم: شوربختانه بخشی از تبلیغات ضد فرهنگی پان های متکی به برخی همسایگان کم کم توسط برخی از خود ما هم باور شده است. زبان رسمی کشور زبان فارسی دری است که ما فارسی می نامیم. این زبان پس از دویست سال سلطه اعراب بر ایران که سده های تاریک تاریخ و فرهنگ کشور به شمار می آید، توسط سامانیان در ایران رواج یافت. زبان ما پیش از آن پهلوی بود: پهلوی جنوبی و پهلوی شمالی. زبان هم میهنان ما در شمال باختری کشور همان پهلوی شمالی است که پس از یورش مغول به ایران و سپس سلطه سلجوقیان مغول، با بسیاری واژگان ترکستانی و مغول آمیخته شد. آنها زبان نوشتاری نداشتند. به همین دلیل برای صدها سال بقای مغولان در آسیای باختری و اروپای خاوری به شکل حکومت سلجوقیان و سپس امپراتوری عثمانی، همین زبان فارسی، زبان رسمی و دیوانی آنها بود. اکنون هم زبان مردم ترکیه بیش از چهل درصد فارسی است. در واقع، عثمانیان مغول خود نقش مهمی در ترویج زبان فارسی ایفا کردند و فارسی را در سراسر امپراتوری خود از ترکستان چین تا یوگوسلاوی گسترش دادند. از زمان سلطه کمونیسم بود که زبان روسی بطور اجباری جانشین زبان فارسی در ترکستان و آسیای مرکزی و قفقاز شد. ترکستانیها، ازبکها و قرقیزهایی که در آن زمان به عربستان مهاجرت کردند، هنوز به فارسی سخن می گویند. در قفقاز هم تا اوایل سده بیستم که روسها دوباره طمع خاک ایران را کرده و قصد منظم کردن آذربایجان به خاک شوروی را داشتند، زبان روسی و ترکی را به اجبار جانشین زبان فارسی کردند.
زبان عربی را نیز دانشمند ایرانی اهل شیراز، سیبویه، دارای دستور زبان و صرف و نحو به شکل کنونی آن کرد. بنابراین، زبان ایرانیان در سراسر گستره فرهنگی ایران زمین، فارسی بوده است. کما اینکه هنوز کشورهایی در این منطقه، مانند افغانستان و تاجیکستان و بخشهایی از کشورهای دیگر آسیای میانه، قفقاز تا اروپای خاوری این زبان را حفظ کرده اند. زبان رسمی هندوستان، پاکستان، بنگلادش، کشمیر و خاور چین تا زمان سلطه انگلستان بر هندوستان و استرتژی آنها برای ایرانی زدایی و قطع نفوذ ایران، زبان فارسی بوده است.
اکنون هم این زبان، زبان رسمی و وسیله ارتباطی و همبستگی همه شهروندان ایران است. هر گونه اقدام به فارسی زدایی را می توان یکی از ابعاد تضعیف یکپارچگی کشور و جزوی از برنامه های بیگانگان برای خرد کردن ایران دانست.
در حالیکه زبان رسمی و دیوانی ایران باید از کودکی آموزش داده شود، و مدارس دولتی که با بودجه همه ملت ایران اداره می شوند، باید فقط زبان رسمی را که وسیله ارتباطی همه ملت ایران است، آموزش دهند. هیچ منعی برای آموختن هر زبان دیگر نباید وجود داشته باشد. مدرسه های خصوصی می توانند زبان چینی و سواهیلی را هم آموزش بدهند و کسی نباید جلو آنها را بگیرد. کما اینکه برای مثال در گیلان، مازندران، روستاهای استانهای مرکزی اصفهان و یزد و فارس هم مردم به گویش یا زبان هایی سخن می گویند که هیچکس بجز خودشان آنها را نمی فهمد. در استانهای شمالی ایران دهها زبان و گویش در خانواده ها صحبت می شود. ولی اینکه ما بیاییم آموزش زبان ترکی اسلامبولی را به کودکان در استانهای آذربایجان ایران ترویج دهیم، این نشانگر نقشه های دراز مدت برخی همسایگان دارد که به دست هموطنان گمراه و شاید خائن اجرا می شود.
کردی هم یک زبان ایرانی است. کردان همراه با آذریان کهن ترین و اصیل ترین ایرانیان هستند. اگر واژه های بیگانه را از کردی و آذری خارج کنیم همان است که همه ما سخن می گوییم، البته با لهجه ای متفاوت. من بر این باور هستم که اگر روزی دوباره دارای فرهنگستانی شدیم که سواد و انگیزه لازم را داشت، زبان فارسی را می توان با کاربرد واژه های اصیل و کهن کردی و آذری بسیار غنی تر از این کرد و از واژگان بیگانه بی نیاز ساخت.
شرایط فرهنگی و تنوع قومی در ایران از نظر شما چه ملزوماتی را در عرصه سیاسی ایجاب می کند؟ اداره چنین سرزمینی و مدیریت بر چنین مردمی چه لوازم و ابزاری را در عرصه سیاسی لازم دارد؟
کورش زعیم: اگر کشور ما را دارای تنوع قومی می پندارید، پس ایالات متحده امریکا را هم باید دارای تنوع قومی بدانید. در واقع مسئله آنها باید بیشتر و بزرگتر از ما باشد، زیرا آنها فقط دویست سال برای آمیختن اقوام خود وقت داشته اند و ما بیش از دوهزار سال. آنها چکار می کنند؟ دموکراسی را برقرار کرده اند، همه مردم بدون توجه به ریشه، زبان، رنگ و مذهب در همه زمینه های تعیین سرنوشت و اداره کشور مشارکت دارند. همه به یک زبان سخن می گویند، یعنی تا شما زبان انگلیسی را نیاموزید، نمی توانید تابعیت امریکا را بدست بیاورید. زبان رسمی در همه مدارس و در همه مدارج اجباری است. شما نه تنها هیچ مدرسه ای را ندارید که زبان انگلیسی را آموزش ندهد، بلکه هیچ کس هم جز این نمی خواهد. در حالیکه همه مهاجران تلاش دارند زبان رسمی را خوب بیاموزند و در فرهنگ امریکا ذوب شوند، آیین های ویژه خود را نیز آزادانه اجرا می کنند و در خانه هایشان زبان پیشین یا مورد علاقه خود را تکلم می کنند. وقتی در کشور ما اینگونه پرسش ها مطرح می شود، به خاطر اینست که دموکراسی نیست، آزادی نیست، رفاه نیست، پیشرفت نیست و غروری نیست. برعکس، دیکتاتوری هست، تبعیض هست، خشونت هست، فساد هست، سقوط اقتصادی هست و سرافکندی.
برخی از فعالان سیاسی بارها از راه حلی به نام » پلورالیسم» برای رسیدن به دموکراسی از سویی و احقاق حقوق اقوام از سوی دیگر صحبت کرده اند. به نظر می رسد این واژه و بسیاری دیگر از اصطلاحات در حیطه سیاسی و فکری ایران از یک خاصیت انتزاعی و غیر اجرایی برخوردارند که آنها را از عرصه عمل بیرون می برد و هیچ پشتوانه اجرایی هم ندارند. آیا فکر نمی کنید فدرالیسم عاملی است کاملا اجرایی برای شکستن تمرکز قدرت و از بین بردن لبه های تیز آن و رسیدن به یک ثبات پایدار که هم حقوق اقوام ما تامین شود و هم تفکر تجزیه طلبی را از میدان خارج سازد؟
کورش زعیم: فدرالیسم هنگامی کاربرد دارد که ملت هایی یا کشورهایی برای منافع مشترک و تقویت توان گروهی، گرد آیند و یک دولت مرکزی تشکیل دهند. مانند امریکا که استانهای کنونی پیش از همبستگی، همگی یا مستقل بودند یا در مالکیت یک کشور دیگر. در آنجا، تنها راه یکپارچه شدن، فدرالیسم بود. همین شرایط در آلمان پس از دوران فئودالیسم وجود داشت. ما هم در آغاز ایجاد امپراتوری هخامنشی برای همبسته کردن دولت شهرها و کشورهای کوچکی که تسخیر یا هم پیمان شده بودند، کشور را بصورت فدرال اداره می کردیم. ولی در شرایط کنونی، که ایران یکپارچه است، تنها راه، برقراری دموکراسی و تضمین حقوق برابر برای همه شهروندان و فرصت مشارکت در تمامی شئون اداره کشور برای همه، بدون توجه به مذهب است. افزون بر آن، همانگونه که من بارها اظهار کرده ام، روستاها، شهرها و استانها، همانند دولت مرکزی، باید دارای مجلس شورا باشند و باید بتوانند نمایندگان و مدیران سیاسی خود را خود با رای آزاد برگزینند. فراموش نکنید که در شرایط کنونی که کشور ما در بدترین شرایط ممکن سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بسر می برد، مردم از دولت مرکزی گریزان هستند، کشورهای بیگانه با شدت تمام در حال تبلیغات جداسازی فرهنگی و زبانی هستند و کشورهای تازه به دوران رسیده پیرامون ما هنوز خانه خود را سامان نداده در آزمندی خاک ما تلاش می کنند، یک سامانه سیاسی فدرال کار آنها را آسان می کند. یعنی در واقع ما چیزی را وجود ندارد، یعنی جدایی تاریخی، فرهنگی، قومی، مذهبی یا زبانی، آن را مهر تایید می زنیم.
از بین بردن تمرکز قدرت را با استقرار دموکراسی و انتخابی کردن همه مقام های سیاسی می توان انجام داد. اگر شما طرح پیشنهادی مرا برای آینده ایران بخوانید، خواهید دید که من نه تنها انتخابی شدن دهدارها، شهردارها و استانداران را پیش بینی کرده ام، بلکه برای مردمی تر کردن مجلس شورا، پیشنهاد کرده ام که بجای انتخاب مثلا سی نماینده برای تهران یا شش نماینده برای تبریز، شهرها به حوزه های انتخابی محلی تقسیم شوند و در تهران یک نماینده از هر حوزه سی گانه انتخاب شود. افزون بر آن، من پیشنهاد کرده بودم که افزون بر مجلس شورای ملی، یک مجلس استانها (یا مجلس مهستان) هم ایجاد شود که در آن از هر استان بدون توجه به وسعت و جمعیت استان فقط دو نماینده انتخاب شوند تا صدای همه استانها یکسان در مرکز شنیده شود. همه لایحه ها آنگاه باید توسط هر دو مجلس تصویب شوند.
شما به طورکلی طرح مطالبات قومی را تا کجا مجاز می دانید؟ به شکل واضح یک کرد به عنوان مثال تا چه سطحی می تواند از مطالبات خود سخن بگوید؟
کورش زعیم: من می گویم که همه شهروندان ایران در سراسر ایران حقوق یکسان دارند. این حقوق از آنها سلب شده و باید با کمک همه شهروندان ایران این حقوق به آنان بازگردانده شود. هیچ کس به بهانه سکونت در جای خاصی از کشور حقوقی فراتر از دیگران ندارد، هرچند که حقوق او بیش از دیگران پایمال شده باشد.
گذشته از اینکه مسئله اقوام چه تاثیری در شرایط سیاسی ایران دارد و یا چه راه حلی برای آن در شرایط فعلی به نفع یا ضرر ماست ، یکی از عوامل مهم دیگری که در این عرصه باید مورد توجه قرار گیرد ، بعد حقوق بشری آن است که گاهی اوقات با منافع و یا خواسته های ما می تواند در تعارض باشد. شما در نگاه به مقوله اقوام چه تعامل و احیانا تضادی را بین منافع ملی و تمامیت ارضی ایران از یک سو و رعایت و پایبندی به حقوق بشر از سوی دیگر می بینید؟
کورش زعیم: من همیشه پشتیبان و خواستار رعایت حقوق بشر در ایران بوده ام. من باور دارم که بیانیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل که ایران امضا کننده آن است، باید در ایران نهادینه شود. من باور دارم که قانون اساسی ما نباید بهیچ وجه در تضاد با بیانیه حقوق بشر باشد، زیرا این ما ایرانیان بودیم که حقوق بشر را پایه گذاری کردم و امیدوارم که در آینده ای نه چندان دور، بتوانیم دوباره در این راستا پیشتاز باشیم.
سوالی هم از شرایط منطقه ای موثر بر این بحث. آیا عراق با توجه مسائل مهم بین المللی و منطقه ای به سمت تجزیه حرکت می کند؟ با توجه به اینکه بر خلاف ایران، اقوام عراقی دیر زمانی نیست که تحت لوای یک حکومت و دولت به صورت یک کشور زندگی می کنند و شاید بتوان از این لحاظ میان این کشور و ایران تفاوت قائل شد.
کورش زعیم: در شرایط کنونی، تجزیه عراق به سود ما نیست و باید کمک کنیم تا رخ ندهد. البته، ترکیه بیش از ما از تجزیه عراق هراس دارد، زیرا به علت وجود شوونیسم ترک گرایی در ساختار قدرت، و بیگانگی هویت ترک برای کردان ساکن ترکیه که ایرانی تبار و آریایی هستند، تجزیه عراق یکپارچگی ترکیه را به خطر می اندازد. یکپارچگی عراق بستگی زیادی به سیاست خارجی ایران در منطقه دارد. اگر جمهوری اسلامی هر چه زودتر فعالانه برای ایجاد ثبات و آرامش در عراق نکوشد و همین سیاست تنش زایی را پی بگیرد، شعله هر جنگ داخلی در عراق دامن ایران را خواهد گرفت و ایران بیش از همه بازنده خواهد بود. در شرایط کنونی ما نه تنها هیچ جاذبه ای برای کردان عراق و حتا ترکیه نداریم، بلکه هرگونه جنبش استقلال طلبانه در عراق، مرزهای ما را به روی بی ثباتی و درگیری هایی که هرگز به سود ما نخواهد بود باز خواهد کرد.
http://www.advarnews.us/idea/8121.aspx
برای آشنایی بیشتر با دیدگاهها آقای زعیم و نقد آنها مراجعه کنید به :