کانون دمکراسی آزربايجان

Azərbaycan Demokrasi Ocağı / Azarbaijanian Democracy Institute

جاذبه انقلابهای رنگی و انحراف نرم – بخش اول و دوم


کانون دمکراسی آزربایجان – اصل مقاله جاذبه انقلاب های رنگي و انحراف نرم حدود یک ماه پیش به زبان ترکی و در دو الفبای عربی و لاتین منتشر شد با توجه به اهمیت موضوع نویسنده محترم با تقبل زحمت فراوان ترجمه فارسی آن را نیز آماده نموده اند که اینک در دو بخش تقدیم خوانندگان می گردد:

اومود ايلقارلي

مقدمه :

حرکت ملی آزربایجان جنوبی یکی از مراحل تاریخی خود را سپری می کند. حرکتی که سالها پیش شروع شده است ، اکنون به جایی رسیده است که همچون یک بازیگر سیاسی باید تصمیماتی تاریخی بگیرد و این تصمیمات برای آینده ملت مان تعیین کننده خواهند بود. با اشتباهی کوچک آینده ملت به قمار گذاشته خواهد شد. یک انحراف جزئی می تواند حرکت ملی را از مسیر تاریخی و واقعی خود خارج سازد. سرنوشت این ملت یکبار مورد معامله بازیگران و قدرتهای بزرگ قرار گرفته و تغییر یافته است. وطنی که می توانست تبدیل به یک کشور پیشرفته ، دموکرات و سعادتمند گردد، بازهم محکوم به سپری کردن دوران سیاه و نکبت بار شد و مجدداً در چنگال شونیزم فارس گرفتار آمد و از جانب آنها مورد نسل کشی و فجایع انسانی واقع شد.

63 سال پیش شکاف عمیقی در سیر پیشرفت تاریخی آزربایجان بوجود آمد. ضروری ترین نیاز ما به عنوان یک ملت سرکوب شد و نیازی که می بایست 63 سال پیش برآورده می شد هنوز که هنوز است بی پاسخ مانده است. از اینروست که در درون حرکت ملی آزربایجان با چالش ها و تضادهای بزرگی مواجه می شویم. با نگاهی به حوادث رخ داده در دنیا و منطقه به راحتی می توان دریافت که چقدر برای بدست آوردن و برپایی حکومت ملی خود دیر کرده ایم. با همه این احوال هستند کسانی که خود را از زنجیر وابستگی معنوی به مرکز نرهانیده اند و از نظر آنها براي برژايي حكومت ملي هنوز زود است.

در داخل کشور حوادثی تاریخی به وقوع می پیوندد و شاهد تغییرات پی در پی در منطقه هستیم. ولیکن به دليل گرفتارشدن در ظلمت چندين ساله ، نمی دانیم چه باید بکنیم. آري، ما به عنوان یک ملت بیش از 80 سال است که تحقیر می شویم ، اعتماد به نفس را از ما گرفته اند، جسارت ایجاد هرگونه تغییر را در ما سرکوب کرده اند، در تعيين سرنوشت و آينده خود بيشتر به طرز عمل ديگران متكي هستيم و آنها را موثرتر از خود مي دانيم.  ما در تمام طول زندگی خود اینگونه آموخته ایم، در واقع به ما اینگونه آموخته اند. شخصیت ما به مدت 80 سال تحت تاثیر تحقیرها شکل گرفته است. از همین روست که امروز با اندکی تغییر در شرایط و یا ایجاد موقعیت جديد درمانده مي شويم.

لازم به اثبات این مساله نیست که از ماهها پیش جنبشی به نام جنبش سبز در ایران به وجود آمده و در درون حکومت شکاف ایجاد کرده است و ما به عنوان حرکت ملی آزربایجان نسبت به این جنبش که قدم به قدم در حال پیشرفت است، هنوز موضع و تصمیم مشخصی نگرفته ایم.

اگر چنانچه تا مدتی سکوت ما به عنوان حرکت ملی آزربایجان معنادار بود، پس از گذشت ماهها این سکوت دیگر معنای اوليه خود را ندارد. اکنون این سکوت نشان دهنده عدم توانایی تصمیم گیری است. این عدم تصمیم گیری به همراه سایر اتفاقات نشانگر آن است که حرکت ملی در گرداب احتیاط غوطه ور است.  تداوم و پیوستگی یک فاکتور مهم در جنبش های اجتماعی –سیاسی می باشد. با فعالیتهای بسیار اندک آن هم در خفا و پنهانی نمی توان بر توده مردم و یا افکار عمومی دنیا مؤثر واقع شد. پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه تاکنون هیچ یک از اعتراضات و مراسم هایی که در سال های گذشته در آزربایجان به وقوع می پیوست ، صورت نگرفته است.

البته مساله صرف وجود جنبش سبز نیست، که اگر این بود غمی نبود. مساله ای که فکر مرا به خود مشغول کرده ، رویدادهایی است که در آینده روی خواهد داد. شاید جنبش سبز تلنگری باشد که ما را به خود آورد. این تلنگر به ما يادآور شد که مساله بسیار جدی است. اگر لحظه ای اشتباه کنیم باز هم سرنوشت این ملت را به قمار خواهیم گذاشت و دوباره سرودن شعرهایی سراسر حسرت و اندوه را شروع خواهیم کرد و شاید آن موقع دیگر جسارت نگاه کردن به پشت سرمان را نداشته باشیم. آن روز دیگر نمی توانیم سرخود را بالا بگیریم و در برابر نسل آینده چیزی جز سرافکندگی نصیب ما نخواهد شد.

با دیدی ساده به مساله نگریستن و انتخاب یکی از دو راه (ادامه ی سکوت-پیوستن به جنبش سبز و ایجاد حرکت موازی) تنها فریب دادن خود است. نشستن و در انتظار توقف جنبش سبز و یا سقوط دولت احمدی نژاد به سربردن اشتباهی تاریخی است. حرکت ملی را که به جریان افتاده از سر بی تدبیری و ترس متوقف کردن ، خطایی غیرقابل بخشش است. نسل های آینده هرگز این خطا را بر ما نخواهند بخشید. چنین رفتاری یعنی قرار گرفتن در مسیر امواج  و در دور باطل  گرفتار آمدن.  برای اینکه ما نیز همچون کشورهای مستعمره در دور باطل اسارت گرفتار نشویم، باید از هم اکنون دست بکار شویم. منتظر بازي سرنوشت بودن و منفعل بودن گزینه مناسبی برای ما نمی تواند باشد. ما بایستی با شناخت صحیح خود و نیز با شناخت دقیق امواجی که ما را در برمی گیرند، مسیر خود را انتخاب کنيم. در اینصورت است که نه تنها قربانی این امواج نخواهیم شد بلکه قادر خواهیم بود از آنها به نفع خود استفاده کنیم.

در این مقاله قصد دارم با در نظر گرفتن ماهیت حرکت ملی آزربایجان ، نظرات خود را در خصوص چگونگی برخورد با امواجی که ما را در بر می گیرند، در میان بگذارم.

تغییرات اجتماعی و ماهیت جنبش های اجتماعی

یکی از مسائلی که مورد توجه جامعه شناسان قرار گرفته و تحقیقات زیادی درباره آن انجام شده، تغییرات و تحولات اجتماعی است. ولیکن در ارتباط با دلایل تغییر و تحولات اجتماعی و چگونگی بوجود آمدن آنها در علم جامعه شناسی تئوری عمومی و مدل فراگیری وجود ندارد. جامعه شناسان معاصر نقش عوامل مختلف  در تغییرات اجتماعی و تاثیرات متقابل این عوامل بر یکدیگر را به عنوان یک اصل پذیرفته اند.

عواملی چون زیربنای اقتصادی، تکنولوژی ، عامل جمعیت، ایدئولوژی، ارزشها و تضادها و … مواردی هستند که جامعه شناسان آنها را مورد تحقیق و بررسی قرار می دهند. اگرچه این عوامل بستر مناسبی برای تغییر و تحولات اجتماعی فراهم می آورند، ولیکن در نهایت تغییرات اجتماعی در نتیجه رفتارها و حرکت های فردی و جمعی افراد جامعه ایجاد می شود و تاریخ اجتماعی به وقوع می پیوندد.

تلاش فردی و جمعی انسانها برای ایجاد تغییرات اجتماعی نشأت گرفته از نیازها، خواست ها و اهداف آنها می باشد. در صورتی که ساختار اجتماعی- سیاسی موجود، ارزشها و نهادها در راستای خواست جامعه و منطبق با آن نباشد و  نیازهای ضروری جامعه را برطرف نسازد، مساله اصلی در آن جامعه  تغییر دادن شرایط موجود خواهد بود. اقدام به ایجاد تغییر در جامعه اساس و پایه یک جنبش اجتماعی را تشکیل می دهد. (البته برخی از جنبش های اجتماعی نیز براي مقابله با  یک تغییر و با هدف حفظ و حراست از یکسری ارزشهای خاص به وجود می آیند).

حرکت ها و جنبش های اجتماعی در دنیای معاصر یکی از عوامل اصلی به وجود آمدن تغییر و تحولات می باشند. با وجود اینکه درخصوص جنبش های اجتماعی تحقیقات و پژوهش های بسیاری صورت گرفته اما تعریف ثابت و مشخصی در این مورد ارائه نشده است. هر محققی با توجه به پارادايم مورد استفاده و ديدگاه خاص خود بخشی از جنبش های اجتماعی را تبيين مي كند. بطور کلی می توان گفت که یک جنبش اجتماعی فعالیت و كنش جمعی افراد یک جامعه در راستای دستیابی به اهدافی مشخص می باشد.

همانگونه که جامعه شناس مشهور فرانسوي «آلن تورن» می گوید؛ دليل وجودي حرکتهای اجتماعی وابسته به سه اصل اساسی زیر می باشد:

–       اصل  هویت: جنبش اجتماعی سخنگوي چه افراد وچه گروهي است؟ حافظ منافع کدام جامعه است؟ معرف چه كساني است؟

–       اصل ضديت يا  مخالفت: موانع اساسی بر سر راه جنبش کدامند؟ دشمن و یا حریفی که جنبش در برابر خود می بیند چه کسی و کدام قدرت است؟  قدرت، نهادها، ارزشها و سنتهايي که رودرروی اهداف جنبش قرار می گیرند کدامند؟

–         ایده آلها، ارزشها و آرمانها به طور کلی اصل عمومیت: اینکه جنبش محمل کدام ایدئولوژی است؟ آرمان های آن کدامند؟ جنبش بر اساس کدامیک از اصول پذیرفته شده در دنیا آغاز گردیده و با تکیه بر کدام  حق پذیرفته شده  خود را محق برای مبارزه می یابد.

بدین ترتیب ماهیت جنبش اجتماعی مشخص می گردد. یک جنبش با توجه به ابزارهایی که مورد استفاده قرار می دهد، روش مبارزه ، سطح تغییراتی که طالب آن است و طریقه دستیابی به آن  نامهایی چون جنبش فرهنگی، سیاسی، ملی، طبقاتی، جنسیتي، انقلابی، رادیکال ، اصلاح طلب، آزادیخواه، کلاسیک و یا جنبش های جدید اجتماعی به خود می گیرد.

برای ایجاد تغییراتی که هر کدام از جنبش های اجتماعی خواستار آن می باشند، بسيج  نیرو و داشتن قدرت بیشتری از دشمن و مانع پیش رو لازم است. بر این اساس جنبش های اجتماعی با توجه به ماهییتشان بوسیله  یک سری از عناصر درصدد بسيج منابع مادی و معنوی لازم بر می آیند.  عناصری چون ایدئولوژی ، سازمان، رهبر و رهبریت، سمبولها و نمادها، پرچم و …  عناصر مناسبی برای بسيج امكانات وهمچنين نشان دادن ماهیت جنبش می باشند.

با تغییر ماهیت یک جنبش اجتماعی این عناصر نیز تغییر می یابند و برعکس تغییر این عناصر نشانگر تغییر ماهیت جنبش اجتماعی می باشد. با تغییر یافتن ماهیت یک جنبش ،اهداف و مقاصد پيش روي آن متفاوت خواهد بود. بالتبع تغييرات ناشي از آن نيز متفاوت ميشود.

حرکت ملی آزربایجان جنوبی یک جنبش اجتماعی است. ماهیت این حرکت مشخص است. چنانچه سه اصل اساسی را که «آلن تورن» مطرح می کند در نظر بگیریم، ماهیت حرکت ملی به روشنی مشخص است. این حرکت جمعی تمثیل کننده یک ملت است ، سعی در حفظ منافع ملی یک ملت دارد، از جانب یک ملت سخن می گوید و در جهت برطرف کردن نیازهای ضروری یک ملت می کوشد.  از این رو این جنبش اجتماعی یک جنبش ملی محسوب می شود و ملتی که این جنبش تمثیل کننده آن می باشد، نه ملت ایران بلکه ملت ترک آزربایجان جنوبی می باشد. جنبشی است که با استناد و تکیه براصول پذيرفته شده جهاني همچون «حق تعیین سرنوشت» ، دموکراسی، حقوق بشر ، برابری و آزادی  به وجود آمده است، بر اساس همین ارزشهاست که قصد رهانیدن آزربایجان جنوبی از يوغ استعمار را دارد. هدف آن ایجاد جامعه و کشوری دموکراتیک ، پیشرفته و مرفه است. کشوری که در آن انسانها بدون توجه به رنگ، جنسيت، نژاد، مذهب و … از حقوق برابر برخوردار باشند.  در پیش روی آن ارزشهاي ارتجاعي ، شوونیسم فارس و حکومت دیکتاتوری که تمثیل کننده آن است، قرار دارد.

چنین جنبشی باید صاحب یک ایدئولوژی مخصوص به خود، سازمان یا سازمانها، رهبريت، سمبولها، پرچم و … باشد. بایستی با توجه به ماهیت جنبش و شرایط موجود استراتژی و برنامه داشته باشد. در غیر اینصورت هر لحظه احتمال تغییر در ماهییت جنبش وجود دارد. جنبشی که ماهیت آن تغییر کند اهداف آن نیز به اهدافی غیر از هدفهای  برگرفته از نیاز ضروری ملت تبدیل خواهد شد. چنین جنبشی به جای تلاش برای ایجاد تغییرات تاریخی و ضروری که ملت خواهان آن است، در پی ایجاد تغییراتی متفاوت خواهد بود.  ایجاد و حفظ عناصری که سبب تقويت حرکت ملی می شود و درک صحیح از ماهیت حرکت ملی در چنین شرایط حساسی مانع از انحراف و گمراهی حرکت خواهد شد.

جنبش های ضداستعماری و حرکت ملی آزربایجان جنوبي

چنانچه ملتی بنابر دلایل مختلف ملتی دیگر را تحت سلطه خود قرار دهد و منابع آنان را در راستای منافع خود بکار گیرد، استعمار نامیده می شود. استعمارگر، حاکمیت خود و جایگاه برتر خود را با  یک سری توجیهات بر ملت تحت حاکمیت خود می قبولاند. مجموعه  این قانع کردن ها و توجیه نمودن ها سیستمي را تشکیل می دهند که در مجموع  ایدئولوژی استعمار نامیده می شود.

اگرچه امروزه دیگر شاهد استعمار کلاسیک در سطح جهان نمی باشیم، ولیکن استعمارگران با روشهای نوین ، سلطه خود را بر ملتهای تحت حاکمیت خود ادامه داده  و به حصول منافع خود می پردازند. استعمار نو ایدئولوژی جدیدی نیزبه همراه  دارد، ایدئولوژی استعمار نو نرمتر و ظریفتر از ایدئولوژی استعمار کلاسیک است به نحوي   که ملت مستعمره با خواست و اراده خود، حاکم بودن استعمار را در ابعاد مختلف زندگی خود می پذیرد و حاکمیت استعمارگران را به نفع ملت خود می پندارد. ملت مستعمره خود نیز در پیشرفت و حاکم شدن ایدئولوژی استعمار جدید نقش چشمگیری ایفا مي كند. از همین روست که مبارزه بر علیه استعمار نوین بسی سختتر و پیچیده تر از مبارزه با استعمار کلاسیک است.

امروزه استعمارگران  بسترهای جذابی را ایجاد می کنند و ملل مستعمره بدون وجود هرگونه خشونت و زور در این بسترها قرار می گیرند و در نتیجه در ميان  مللی که به سمت استعمار پيش ميروند ، برای گرفتار آمدن در آغوش استعمار حتی رقابت نیز وجود دارد.

اکثریت افراد یک جامعه مستعمره از شخصیت واقعی خود جدا شده ، هویت واقعی خود را از دست می دهند و شکاف بزرگی در مسیر پیشرفت تاریخی چنین جامعه ای ایجاد می شود. چنین جامعه ای به سبب وابستگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، روانی، … قادر به داشتن یک کنش مستقل نمی باشد و دنباله روی ملتی دیگر است. كنشهاي  چنین ملتی نه بر مبنای نیازها و خواست های واقعی و عاجلش که بر اساس نیازهای ملت حاکم صورت می گیرد. جالب توجه است که حتی فعالیتهای اعتراضی آنان نیز در راستای نیازهای ملت حاکم می باشد. ضرورتهای ملتی دیگر (ملت حاکم) جای نیازهای اصلی این ملت را می گیرد. البته موضوع صحبت از نیازهایی است که اولویت دارند و ترجیح داده می شوند.

از آنجا كه ملت تحت استعمار سالها مورد تحقير واقع ميشود، خلاقيت و اعتماد به نفس در افراد چنين ملتي بسيار پايين ميباشد. استعمار با تحقير ملت تحت حاكميت خود و قبولاندن برتري خود سبب ميشود ملت مذكور به سادگي شايستگي ملت استعمارگر براي  پیشرفت ، آزادی و حاکم بودن را بپذيرد.

اما زمانی که آگاهی و شعور ملی در یک ملت بوجود آید ، سعی در رها شدن از این وابستگی و ایجاد حکومت ملی خود خواهد داشت. به کلیه فعالیت ها و تلاش هایی که در راستای از بین بردن وابستگی به ملت حاکم صورت می گیرد، جنبش ضداستعماری گفته می شود.

حرکت های ضداستعماری برای اولین بار در قرن هجدهم در مستعمره هاي   آمریکایی انگلیس شروع شد و این کشورها موفق به کسب استقلال خود شدند. سپس در قرن نوزدهم مستعمره هاي  آمریکايي  اسپانیا  یکی پس از دیگری استقلال خود را بدست آوردند. بعدها در قرن بیستم نوبت به کشورهای آسیایی و آفریقایی رسید.

افسوس که همزمان با رهایی ملت ها  از چنگال استعمار، ملت ترک آزربایجان تحت سلطه استعمار قرار گرفت و از نیمه اول قرن نوزدهم قسمتی از وطنمان (آذربايجان شمالي)  تحت سلطه استعمار روس، بخشی دیگر(اذربايجان جنوبي)  در چنگال انگلیس و بعد  آمریکا اسیر شد و بعدها به گفته  علی تبریزلی «استعمار پابرهنه» یعنی استعمار فارس چون ماری خوش خط و خال بر روي  تمام داراییهای مادی و معنوی این ملت چمبره زد و همچنان گرفتار آن هستیم. ملت ما ابتدا قربانی استعمار کلاسیک بود ، و بعدها اسیر استعمار نوین گشت، بطوری که نخبگان این ملت در فرمولیزه کردن ایدئولوژی استعمار نوین از استعمارگران فارس پیشی گرفتند. آسیمیلاسیون و  ازخودبیگانه کردن این ملت در دستور کار قرار گرفت؛ تاریخ، فرهنگ، زبان و … ملت آزربایجان به شدت مورد تحقیر و تحریف واقع شد. در نتیجه ء این استعمار نخبگان و روشنفکران ملت ما بجای نیازهای ضروری ملت خود ، براساس نیازهاي مارداتي ناشي از خواست های ملت حاکم و جریانهای غالب در دنیا به مبارزه پرداختند. جنبش های چپی و راستی در آزربایجان شکل گرفت، علی رغم اینکه پیشگامان این جنبش ها تورکها بودند، همگی به نوعي  بر وابستگی ما به ملت حاکم می افزودند. فقدان اعتماد به نفس، عدم شناخت نیازهای ضروری، عدم آگاهی و آشنایی با امواج و جریانات به وجود آمده سبب شده است که بجای پیشرفت ، دور زده مجدداً در آغوش استعمار بیفتیم. علاوه بر وابستگی اقتصادی-سیاسی ، وابستگی روانی  ملت مستعمره به ملت حاکم آن ، بسیار دردناک و تأسف بار است. تو گویی سرنوشت ما با ملت حاکم عجین شده است. بدین ترتیب علی رغم اینکه طي  سالها جنبش های زیادی پشت سرهم به وقوع پیوستند، هیچیک  نتوانستند ما را از دست استعمار برهانند و شاید در اصل خودمان نیز از این رهایی ترسیده ایم!!

سرانجام در 20 سال گذشته ، جنبشی نو و خودی در آزربایجان جنوبی آغاز شد. جنبشی ملی که به چپ و راست نه گفته و رهایی ملت خودمان را هدف قرار داده است. این جنبش نیز همچون سایر جنبش های ضد استعماری دارای ماهیتی ملی و سیاسی است. جنبش های ضداستعماری (همچون حرکت ملی آذرباجان جنوبی) به سبب اینکه هدفشان منافع و رهایی ملت خود می باشد و ملت خود را تمثیل کرده ، از جانب ملت خود سخن می گويند، جنبشهایی ملی نامیده می شوند و نیز به علت داشتن اهداف سیاسی همچون رهايي از  حاکمیت ملت حاکم و برپايي حاكميت ملت خود، جنبش هایی سیاسی می باشند. البته از آنجایی که در استعمار نوین ملتهای حاکم بسیار زیرکانه و با ظرافت خاصی حکومت می کنند، در ابتدا ملت محکوم این نوع استعمار را  درک نکرده متوجه آن نمی شود. به عبارتی دردهای اساسی خود را نمی بیند.

در مقابل سیاستهای تحقیر و آسیمیلاسیون ملت حاکم، بازگشت به خویشتن و حفظ و حراست از ارزشهای واقعی خود از خصوصیت دوران پیدایش و طفولیت جنبش ملی می باشد. در این مرحله همچون سایر جنبش های ضد استعماری به طور طبیعی یکسری ویژگیهایی وجود دارد که خصوصیات دوران طفولیت این جنبش ها به حساب می آید. از اين ويژگيها ميتوان فعاليت  در راستای حفظ زبان مادري خود، اثبات اینکه در گذشته تاریخی غرور آمیز و درخشان داشته ایم، دفاع از برتر بودن زبان مادریمان در مقابل زبان فارسی، شناختن و بها دادن به شخصیت های بزرگ ملتمان، …  را برشمرد.  برخی از دوستان وجود چنین ویژگیهایی در حرکت ملی را ناشی از پيشتاز بودن و زیاد بودن فعالان اهل شعر و ادب در شروع حرکت ملی  می دانند. درحالی که این ویژگی در کلیه حرکتهای ضد استعماری وجود دارد. چنانچه نخبگان یک ملت دلیل فلاکت های امروزي را ناشی از حاکمیت ملتی دیگر می دانند، به سعادتمند بودن ملت خود در دوران قبل از گرفتار شدن در چنگال استعمار یقین دارند.  اگر اعتقاد بر لگدمال شدن ارزشهایشان از جانب ملت حاکم دارند، اين بدان معناست كه بر حاكم بودن آن ارزشها در زماني كه تحت استعمار نبودند اعتقاد دارند. اگر از نابودي وغارت سرمايه هاي ملي خود توسط ملت حاكم سخن ميگويند اين بان معناست كه اعتقاد دارند آن سرمايه ها در زماني كه محكوم ملت حاكم نبودند در امان بودند و اين دوران، يعني دوراني كه ملتي محكوم نبودند ،مربوط به گذشته است. از همین روست که در حسرت گذشته به سر بردن امری طبیعی است. حرکت ملی آزربایجان دموکراسی را به عنوان یک ارزش باور دارد، بدین سبب نیز بسیاری از فعالین حرکت شواهدي را در اثبات دموکرات بودن ملت تورک در گذشته ارائه می دهند. حرکت ملی آزربایجان حقوق برابر زن و مرد را یک ارزش می شمارد، بنابراین فعالین حرکت از برابری حقوق زن و مرد در دوران قبل از اسارت سخن می رانند. این پدیده بسیار طبیعی است ، جستجوي بهشت گمشده در زمانهای گذشته یکی از خصوصیات جنبش های ضد استعماری است.

چنانچه این مرحله را که ملتهای تحت ستم بسیاری از آن عبور کرده اند، نتوانیم  پشت سر بگذاریم، بجای برنامه ریزی برای آینده و ایجاد تصویری روشن و واضح از آن ، با تمجيد از تاریخ و گذشته گرايي درجا خواهیم زد. جریان و جنبشی که آینده روشنی نداشته باشد، جذابیتی برای توده توده مردم نخواهد داشت.

جنبش ما باید قادر باشد به سوالی که از طرف هر آذربايجاني ممكن است پرسیده  شود، پاسخگو باشد: آزربایجان در آینده چگونه کشوری خواهد بود؟

جای خوشحالی است که نشانه هایی از سپری کردن این مرحله در حرکت ملی آزربایجان قابل مشاهده است. در مصاحبه هایی که  » کانون دموکراسی آزربایجان » ترتیب می دهد، نشانه هاي  آن را می توان دید.

همانطور که در سایر جنبش های ضد استعماری نیز دیده می شود، یکی از خصوصیت های حرکت ملی آزربایجان «فرار از واقعیت» می باشد. از دیدگاه روانشناختی در لحظات سخت و شکست و ناکامی و  زمانی که خواست انسانها سرکوب می شود، یکی ازمكانيزمهاي دفاعي انسان» فرار از واقعیت»مي باشد. این ویژگی از خصوصیات ملت  تحت سلطه استعمار و در پي آن از خصوصیات جنبش های آزادی خواهانه آن ملت می باشد. این را در میان ملتمان و نیز حرکت ملی آزربایجان به وضوح می توانيم ببينيم. با اندکی توجه و تأمل در دلایل ارائه شده برای اثبات اسیر نبودن ملتمان ، توسط افرادی که رغبتی به پیوستن به حرکت ملی ندارند،  درک این ویژگی راحتتر خواهد بود. کم نیستند کسانی که  پس از اینکه چند تا فحش نثار ملت فارس می کنند، جملاتی چون  «ایران در دست تورکهاست، بازار تهران در دست تورکهاست، خامنه ای تورک است، … »  بر زبان می رانند. افسوس که چنین خصوصیتی را در رفتارها و دیدگاههای برخي از فعالین حرکت ملي  نیز شاهد هستیم. ما از برخی واقعیت ها که در واقع نیازهای اساسی حرکت هستند، فرار می کنيم. یکی از عناصر بسیار مهم جنبش های ضد استعمار «ایدئولوژی ضد استعماری» می باشد. از آنجایی که به عنوان ملت تورک آزربایجان جنوبی همیشه قربانی ایدئلوژی ها بوده ایم، بدون در نظر گرفتن نقش ایدئولوژی در حرکت ملی، حتی از نام آن نیز رویگردان هستیم و بارها تأکید می کنیم که حرکت ملی آزربایجان حرکتی ایدئولوژیک نمی باشد. زمانی که صحبت از ایدئولوژی است ایدئولوژی های اسلام و کمونیزم است که در ذهن ما متبادر می شود و پشت سر آن نیز ضررها  و ضربه های تاریخی ای که ملت ما از جانب این ایدئولوژی ها دیده است در ذهن ما شکل می گیرد. از کلمه ایدئولوژی گريزانيم در حالی که حرکت ملی رهایی بخش آزربایجان جنوبي  ایدئولوژی مخصوص به خود را دارد. ناسیونالیزم خود یک نوع ایدئولوژی است و و ناسیونالیزم ملتهایی که قصد رهایی از یوغ استعمار را دارند از نوع ناسیونالیزم رهایی بخش، انقلابی، رادیکال و سیاسی است. در واقع ناسیونالیزم برخلاف ایدئولوژی هایی چون کمونیسم و یا اسلامگرایی ایدئولوژی محدودكننده و تنگ نظرانه نبوده و انسانها را وادار به قرار گرفتن در قالبهاي عملكردي خاصي در همه زمينه ها نميكند.

ناسیونالیزم ایدئولوژی ای سیال و روان است. ماهیت ایدئولوژی ناسیونالیزم بسته به شرایط ملتها قابل تغییر است. ناسیونالیزم ملت حاکم و آزاد با ناسیونالیزم ملت محکوم متفاوت است. ایدئولوژی سيستمي از ایده ها، ارزشها و قضاوتهای روشن است. این سیستم روشنگر ماهیت جامعه  هدف است، هویت آن را بیان می کند و تفاوتهای آن را با دیگران نشان می دهد. با الهام گرفتن از ارزشها و اعتقادات به کنش (آکسیون) تاریخی آن جامعه جهت می دهد.  ایدئولوژی به جامعه هدف خود بیان می کند که؛ از جانب چه کسانی به استعمار کشیده شده اند؟ از چه روی عقب مانده اند؟ به چه دلیل لازم است که شرایط امروزی تغییر یابد و یا حفظ شود؟ ایدئولوژی منافع جامعه منسوب به حود را مشخص می کند. راه و روشها و کارهایی را که جهت دستیابی به این منافع باید انجام گیرد، نشان می دهد. ایدئولوژی پدیده ای به نام  «ما» را می آفریند.  «ما» با توجه به ایدئولوژی مورد نظر ممکن است یک طبقه اجتماعی، جنسیت، ملت و یا عموم بشریت باشد. ایدئولوژی ای که هدف آن یک ملت باشد، ایدئولوژی ملی نامیده می شود. ایدئولوژی ملی ملت حاکم برتر بودن آن ملت را توجیه می کند، آنان را برای حاکم بودن محق نشان می دهد. همانطوري که مارکس ايئولوژي طبقه حاكم را افیونی برای طبقات محکوم مي داند، ايدئولوژي ملت حاكم نيز افيون ملت محكوم است. بیداری و آگاهی طبقه محکوم و یا ملت محکوم بازهم به وسیله ایدئولوژی ممکن می شود. آگاهی و بیداری ملی و یا طبقاتی به خودی خود ایجاد نمی شود. بیداری ملی با گسترش یک ایدئولوژی جدید  توسط نخبگان یک ملت صورت می گیرد. این ایدئولوژی جدید برای ملت محکوم  همان «ایدئولوژی  ملي ضداستعماری» است. این ایدئولوژی هویت  واقعی یک ملت اسیر و دربند  ، ملت در حال آسیمیلاسیون را باز می آفریند، وضعیت و شرایط آن ملت را نمایان می سازد. دشمنان واقعی اش را می شناساند،  با تکیه بر ارزشهایی که بدان معتقد است ، تصويری را از آینده بدست می دهد. آمال و آرزوهای آن ملت را بیان میکند ، ریشه مشکلات و مسائل چنین ملتی را مشخص می کند. ملت را به حرکت وامی دارد. ایدئولوژی رهایی بخش ملی ، راه آزادی و رهایی ملت اسیر را نشان می دهد. ارزش رهایی و آزادی را نمایان می سازد، نشان می دهد که جان باختن در راه رهایی و آزادی،  برتر از زندگی اسارتبار است و …

ایدئولوژی ملی بر منافع ملی استوار است. از این رو در تصمیم گیریهای سیاسی برای تصمیم گیرندگان ایجاد محدودیت بيجا نمی کند و به عبارتی  دست و پای آنها را نمی بندد.  به عنوان مثال بر اساس ایدئولوژی ملی ما یکی از دشمنان امروز آذربايجان،  دولت ارمنستان است، ولیکن ایدئولوژی ملی مانع از ملاقات رئیس جمهوری آزربایجان  با رئیس جمهوری ارمنستان  نیست. ایدئولوژی ملی از ما می خواهد که هنگام چنین دیدارهایی حافظ و پشتیبان منافع ملی کشور خود باشیم. بر اساس ایدئولوژی ملی ما تورک گرا (تورکچو) هستیم و دوستدار ملت تورک، ولیکن این بدان معنا نیست که نمی توان دوستدار افراد غیرتورک بود. مسلماً ما دوستدار هر کسی هستیم که در خدمت نوع بشر باشد، حال فارس باشد یا ارمنی و یا …

جالب توجه است که ، کسانی که دم از ایدئولوژیک نبودن حرکت ملی می زنند، خود رفتارهایی ایدئولوژیک از خود بروز می دهند. چنانچه نوشته های آندسته از نویسندگانی را که چنین شعاری را می دهند ، بخوانیم به وضوح این مساله را نظاره گر خواهیم بود.ما با هدف بیداری ملی دررابطه با ازبین رفتن زبان خود هشدار می دهیم؛ به چه دلیل ملتی که بر ارزش و اهمیت زبان مادری خود واقف نیست، نگران از بین رفتن آن باشد؟  ابتدا ما بايد ارزش واقعی زبان مادری، فرهنگ و تاریخ شکوهمن خود را اثبات كنيم ، سپس از ملت بخواهیم در جهت حفظ اینها  تلاش کنند. چنانچه ملتی خاک وطن را مقدس  نشمارد، از چه روی براي حفظ یک وجب خاک وطن هزاران نفر شهید شوند؟ با اینکه در پس همه این ارزشها منطقی وجود دارد، ولیکن منطق به تنهایی قادر نیست ملتی را به حرکت وادارد. عقیده و ایده ای که در پس آن، منطق وجود دارد، ابتدا باید تبدیل به یک ارزش  شود و سپس به سطح انگیزه برسد. در غیراینصورت یک منطق خشک و خالی سبب انفعال در حرکت می شود.

روحیه فرار از واقعیت خصوصیتی است که استعمار آن را بوجود آورده است به سبب همین روحیه است که امکان گسترش و توسعه ایدئولوژی ملی باقی نمی ماند. از آنجا كه اعتقادي بر لزوم ايئولوژي ملي در نيست، تلاشي هم در جهت بسط اين ايدئولوژي صورت نخواهد گرفت.  از اینرو امروزه رژیم جمهوری اسلامی ایران  با استفاده از این نقصان سعی در لوث كردن ایدئولوژی ما دارد. حرکت ملی را به جایی بی در و پیکر تبديل كرده ايم كه رژيم حاكم مي تواند  با تدابیر نرم ، هر آنچه را که خود می خواهد وارد و نیز هر آنچه را که می خواهد از آن خارج می کند. ارزشهایی را که خود خواهان آن است ، بزرگ جلوه می دهد و ارزشهایی که مخالف آنهاست، سرکوب می نماید. ما نیز ندانسته وسیله ای برای این تدابیر می شویم.

فرار از واقعیت محدود به ایدئولوژی نمی باشد ، برخي از فعالين حرکت ملی از سایر عناصر لازم برای بسیج قوا در حرکت ملی نيز فرار می کنند.  فرار از تشکیلات  و رد ضرورت تشکیلات و سازمان در حرکت ملی  برای مدتی بر سر زبان برخی از فعالان حرکت ملی بود. حرف زدن بر علیه تشکیلاتهای موجود در حرکت ملی پرستیژ بحساب می آمد. کسانی که بیش از همه شعار دموکراسی سر میدادند، با جملاتی چون؛  «ما مستقل هستیم، وابسته به هیچ تشکیلاتی نمی باشیم،…»  به خود می بالیدند.

رد ضرورت وجود تشکیلات به عنوان یکی از ارکان دموکراسی تنها با «روانشناسی استعمار» قابل توجیه می باشد.

در راستای رسیدن به یک هدف جمعی انکار لزوم سازمان فقط با ویژگی «فرار از واقعیت»  قابل توضیح می باشد، وگرنه کسانی که در رابطه با علوم اجتماعی و سیاسی از کمترین دانشی برخوردار باشند،  مسلماً بر اهمیت وجود ایدئولوژی، رهبر و  تشکیلات در یک  جنبش ملی سیاسی واقف خواهند بود.

نقش رهبران در  جنبش های ضداستعماری غیرقابل انکار است. در جنبش ضداستعماری آمریکا نقش «واشنگتن» چون قهرمانی افسانه ای است. در سایر جنبش های رهایی بخش ملی شاهد نقش تعيين كننده و تاریخی رهبران آن جنبش ها هستیم.  نقش تاریخی و تعيين كننده  رهبرانی چون «بولیوار» در کلمبیا ، «گاندی» در هندوستان، «بورقیه» در تونس، «سوکارنو» در اندونزی، «چه گوارا» و «فیدل کاسترو» در کوبا، «آتاتورک» در ترکیه و «ائلچی بی» در آزربایجان شمالی بر کسی پوشیده نیست.

ویژگی فرار از واقعیت در اینجا نیز خود را نشان می دهد. به وجود آمدن نظامهای دیکتاتوری حاصل از انقلاب در دنیا و ایران، زهر چشمی از ما گرفته، رژیم ولایت فقیه که امروز حاکم بر جامعه ايران است ، با تکیه بر رهبر ، خون هزاران انسان را ریخته، کلیه آزادی ها را در جامعه از بین برده و …، این مسائل سبب ایجاد حساسیت حتی نسبت به کلمه رهبر و لیدر شده است. علاوه بر تخریبهایی که از جانب حاكميت شوونيست صورت می گیرد، تخریبهایی نیز که از جانب  فعالین حرکت ملی بر علیه رهبر حرکت ملی دکتر چهرگانی صورت می گیرد، حد و مرزي ندارد. واقعیت تلخی است که در این مساله برخی از دوستانمان با حاكميت شوونيست در یک جبهه قرار می گیرند. رفتارهای اینچنینی دوستانی که بی شک از فعالین واقعی حرکت ملی می باشند، چگونه قابل توجیه است؟

گویی لازم است در صدد اثبات یکسری مسائل واضح و آشکار نیز برآییم. این دوستان در عین حالی که به زبانً «امروزه دوران رهبر و لیدر گذشته»  می گویند، در شرایط حساس دور کسانی جمع می شوند که به طورنيم بند از این نظام جدا شده اند و کسی در هویت آنها و ملی گرا نبودن آنها شک و شبهه اي ندارد. اینان  با هواداری و طرفداری از افراد  پوپولیستی که هنوز هم وابسته به نظام حاکم هستند، رودرروی سایر فعالین حرکت ملی قرار می گیرند. به اين واقعيت كه اشخاص و شخصیت ها  سمبل تفکرات و جریانها هستند، توجهي ندارند. با انکار این واقعیت ها ، نیازهای حرکت ملی از بین نخواهد رفت. در این میان، نقصان ایجاد شده فرصتهایی برای رژيم بوجود می آورد.  به دست گرفتن رهبریت طبقه متوسط جديد در ایران توسط  افرادی که از نظام حاکم جدا شده اند ، باید درس عبرتی برای ما باشد. این مساله را هم در دوران اصلاحات خاتمی و هم در جنبش سبز کنونی شاهد هستیم. اپوزسیون ایران علی الخصوص نخبگان طبقه متوسط برعلیه نظام ولایت فقیه در حال مبارزه می باشند ولي مبارزه بر عليه ولايت فقيه سبب رد لزوم رهبر در جنبش سبز نشده است. شعار «یا حسین  میرحسین» نمودي از اين واقعيت است(قرار گرفتن افراد جدا شده از حاكميت در راس جنبش طبقه متوسط جديد). هرقدر هم که ما بیرون گود نشسته ، بگوییم که کروبی و موسوی رهبران جنبش سبز نمی باشند، این واقعیت از بین نخواهد رفت و تنها ما هستیم که چشمان خود را بر روي  واقعیت بسته ایم. نتیجه  فرار از واقعیت نیاز حرکت ملی به رهبری این خواهد بود که افراد بریده از نظام حاکم و یا حتی کسانی که هنوز هم در درون نظام هستند،  جایگاه رهبری حرکت ملی را بدست خواهند گرفت.

مساله پرچم نیز همچون مساله رهبر است.  زمانی که از جانب رهبر ملی پرچمی به عنوان پرچم ملی آزربایجان جنوبی طراحی و تقدیم شد؛ کم نبودند کسانی که می گفتند : «ما نیازی به پرچم نداریم» ، انکار این واقعیت (نیاز حرکت ملی به پرچم) هرگز نتوانست سبب از بین رفتن این نیاز شود. بعدها پرچم های گوناگونی برای حرکت ملی پیشنهاد شد و اخیراً شاهد هستيم کسانی که پرچم ملی آزربایجان جنوبی را «تکه پارچه ای رنگی» می نامیدند،  کسانی که از پرچم گریزان بودند واقعاً به تکه پارچه ای رنگی روی آورده پرچم و رنگ تیم تراختور را رنگ و پرچم حرکت ملی می نامند!! نشان دادن «اکبر اعلمی»  همچون یک رهبر و سمبل شجاعت و شهامت و ناجي آذربايجان و پرچم تراکتورسازی را پرچم حرکت ملی نامیدن، محصول نهايي  روحیه فرار از واقعیت است.

یکی از خصوصیات و ویژگیهای طبیعی ملتهای  تحت سلطه استعمار و فعالین ملی این ملتها رفتار واکنشی می باشد.  در ملتی که همواره مورد تحقیر قرار گرفته است، وجود عقده حقارت،  نبود اعتماد به نفس، عدم وجود خلاقیت و مقلد دیگران بودن  ویژگیهایی طبیعی به حساب می آیند. همین خصوصیات سبب می شوند که بجای وجود اعمال و رفتارهایی اکتیو و خلاق در جنبش های  ملی و ضداستعماری، شاهد اعمالی واکنشی در درون آنها باشیم . همچنین درماندگی و استیصال  در برابر امواج عظیم و شوکهای بزرگی که بوجود می آید،  از ویژگیهای قابل مشاهده در این جنبش ها می باشد. علیرغم اینکه تاکنون حرکت ملی آزربایجان در مقابل حکومت  خلاقیت و نوآوری های زیادی داشته، نتوانسته از اعمال واکنشی بدور باشد. برای اینکه بتوانیم در مواجهه با شوکها و امواج بزرگ به وجود آمده در منطقه و محیط اطراف ، بدون توقف در مسیر اصلی و واقعی خود حرکت  کنیم ، بایستی با ماهیت حرکت ملی آزربایجان و ویژگیهای آن آشنایی کامل داشته باشیم.  چنانچه نتوانیم یک جنبش قوی، خلاق و واقعگرا  ایجاد کنیم، در گرداب استیصال و واکنش یا به دور خود خواهیم گشت و یا توسط امواج قوی به سواحلی که خواهان آن نیستیم، پرتاب خواهیم شد.

جنبش های نوین اجتماعی و حرکت ملی آزربایجان جنوبي

زمانی که نهادهاي  رسمی جامعه درصدد  پاسخگویی به خواستها و نیازهای  گروههای اجتماعی نباشند، يا ناتوان از پاسخگويي باشند، جنبش های نوین اجتماعی  بوجود می آیند.  این جنبش ها که در دورانی که  سازمانهای رسمی وظایف خود را به گونه ای درست و صحیح به انجام نمی رسانند ، به وجود می آیند ، با توجه به یکسری از ویژگیهایشان متفاوت از جنبش های کلاسیک می باشند.  جنبش های نوین اجتماعی   که از دهه  1960 در آمریکای شمالی و اروپای غربی به وجود آمدند ، جنبش هایی  متعدد ، متنوع و گسترده  می باشند. امروزه می توان شاهد جنبش های زیادی از قبیل جنبش های دانشجویی،  جنبش حقوق بشری، جنبش فمنینیستی، جنبش حافظ محیط زیست ، جنبش خواهان صلح،  جنبش ضد نژادپرستی،  جنبش مدافع حقوق کودکان،  جنبش مخالف تولید سلاح های هسته ای و …  در دنیا بود.

آشنایی با ویژگیهای جنبش های نوین اجتماعی  و ارزیابی حرکت ملی آزربایجان جنوبی از این زاویه  بسیار مفید خواهد بود زیرا اخیراً شاهد یک سری تفکرات متضادی در رابطه با ماهیت حرکت ملی بودیم. به میان آمدن چنین تفکرات متضادی که نشأت گرفته از شرایط استعماری حاکم بر ملت مان می باشد، طبیعی است. اینجاست که یکی دیگر از نتایج حاصل از  تأثیر «روانشناسی استعمار» رخ می نمایاند.  همانطور که اشاره کردم، تأثیر گرفتن ملت تحت سلطه استعمار و جنبش ضداستعماری منسوب به این ملت از امواج بزرگ و تغییر موضع آن رویدادی است که بسیار رخ می دهد. همچنین ممکن است نیازهای ملت حاکم و یا احتیاجات ناشی از شرايط سایر ملتهای مستقل و آزاد، جایگزین نیازهای عاجل ملت محکوم شود. زمانی که این نیازهای وارداتی به مثابه نیازهای واقعی این  جنبشها تلقی شود، سبب دورماندن جنبش از برآوردن نیازهای عاجل و تاریخی خود خواهد بود. دنباله روی از ملتهای مستقل و توسعه يافته برای مللتی اسیر که در مسیر توسعه و پیشرفت تاریخی آن شکاف و توقف ایجاد شده است،  نمی تواند روشی صحیح و اصیل باشد.  رفتارها و اعمال ناشی از شیفتگی به بیگانگان  و وابستگی رواني ، جنبش را از مسیر اصلی و صحیح اش منحرف خواهد کرد. این انحراف از آنجایی که ناشی از جذابیت جنبشهای مربوط به جوامع و ملل مستقل و توانمند است، بسیار نرم  و ظریف خواهد بود به طوری که به راحتی نمی تواند قابل مشاهده و تشخیص باشد. ولیکن این انحرافات ظریف با زاویه ای که در راه جنبش ایجاد می کنند، آنرا کم کم از مسیر اصلی خود دور می سازند. از اینرو تفکرات جدیدی که در رابطه با ماهیت جنبش به میان می آید ، باید با حساسیت تمام مورد بررسی قرار گیرند. چنانچه حرکت ملی آزربایجان را همچون جنبش های نوین اجتماعی  ارزیابی می کنیم، در واقع باید عنصرهای مورد نیاز برای این جنبش نیز متفاوت باشند.  در اینجا بجا خواهد بود ،با ديد مقايسه اي   ویژگیهای جنبش های نوین اجتماعی  و عناصر مورد نیاز برای این جنبش ها به همراه  ماهیت حرکت ملی آزربایجان جنوبي و عناصر مورد نياز آن بررسي شود.

ویژگیهای جنبش های نوین اجتماعی

جنبش های کلاسیک اجتماعی پدیده کشورهای صنعتی است در حالی که جنبش های نوین اجتماعی پدیده  کشورهای پساصنعتی می باشد. جنبش رهایی بخش  ملی نیز جنبشی مربوط به یک ملت اسیر و عقب مانده است.

·        برخلاف جنبش های کلاسیک ، هدف جنبش های نوین اجتماعی کسب  قدرت سیاسی و یا سهیم شدن در این قدرت نمی باشد. اگر چه یک سری از فعالیتهای این نوع جنبش ها در ارتباط با سیاست و در اعتراض به سیاستهای دولت می باشد ولی ماهیتی سیاسی ندارند.

در راس اهداف جنبش های رهایی بخش ملی ، رهایی از ملت حاکم از لحاظ سیاسی و کسب قدرت سیاسی بعنوان یک ملت قرار دارد. درواقع یکی از ابعاد ماهیت جنبش های ملی سیاسی بودن آن است.

·        یکی از اهداف جنبش های نوین اجتماعی حفاظت از فرهنگ و جامعه مدنی در برابر سیاست های دولت هاست.

از این منظر بین جنبش های ملی و جنبش های نوین اجتماعی شباهت وجود دارد. یکی از اهداف حرکت ملی ما حفظ و نگهداری عناصر مربوط به هویت و سرمايه هاي ملی می باشد.

·        میدان مبارزه جنبش های نوین اجتماعی جامعه و روابط سنتی حاکم بر آن می باشد. هدف از این مبارزه تنها تغییر دادن سیاستهای دولت نبوده،بلکه ایجاد تغییر در کلیه روابط اجتماعی ، نهادها و حتی روابط مربوط به حوزه خصوصی انسانها نیز مدنظر این جنبش هاست.

هدف حرکت ملی ما نیزهدف تنها ایجاد تغییر در سیاست های دولت نیست وایجاد تغییر در یک سری ارزش های جامعه مورد نظر است. تغییر در دیدگاهای ملت خودمان و نیز ملت حاکم از اهداف حرکت ملی است. بر ملتی که آسیمیله شده، ارزشهایی حاکم است که از جانب استعمار تحمیل شده است. جایگزین کردن ارزشهای واقعی ملت آزربایجان به جای این ارزشها از اهداف حرکت ملی است.

·        مبارزه جنبش های نوین اجتماعی براساس نمادها، سمبلها، معانی و شیوه زندگی می باشد.

حرکت ملی ما نيز خواهان تغییردادن نمادها و سمبلهایی است که از جانب حکومت و ملت حاکم تعیین شده اند. روزهای سمبلیک، شخصیت ها و قهرمانان سمبلیک، توتمها، پرچم . … در مقابله با آنچه که از طرف حکومت فارس تعیین شده، در حال تغییر هستند.

·        در جنبش های نوین اجتماعی هویت های جمعی توسط اهداف و معانی مشترک بوجود می آید. طبیعتاً پس از رسیدن به این اهداف و بوجود آمدن اهداف جدید ، هویت های جدیدی در این جنبش ها شکل می گیرند. داشتن هویتی سیال از ویژگیهای جنبش های نوین اجتماعی است.

حرکت ملی ما دارای هویتی ملي  ثابت و غیرقابل تغییر است، بوجود آمدن هویت های دیگر باعث از بین رفتن هویت ملی ما نخواهد شد.

·        علیرغم جنبش های کلاسیک، جنبش های نوین اجتماعی  ایدئولوژیک نبوده ، برای کلیه ابعاد زندگی و مسائل آن نسخه نمی پیچند. اهداف، برنامه ها و خواستهایی محدود دارند.

در حالي كه حرکت ملی ماداراي نظام فكري مخصوص به خود بوده و جنبشي برخاسته از ایدئولوژی ملی است. البته ایدئولوژی ملی همچون مارکسیسم و یا ایدئولوژی های دینی ، درصدد پاسخگویی به کلیه مسائل زندگی نمی باشد. ولیکن این بدان معنا نیست که حرکت ملی فاقد ایدئولوژی است. با توجه به اینکه در این رابطه به صورت مبسوط توضیح داده شد، نیازی به ذكر مجدد نمی باشد.

·        هدف جنبش های نوین اجتماعی نمايش دیدگاهها، پیشنهادات و انتقادات است. اما جنبش های کلاسیک تنها به نشان دادن تفکرات خود بسنده نمی کنند و بدنبال کسب منفعت از کنشهای خود می باشند.

حرکت ملی صرفاً با نمایش دادن خواسته هایش نمی تواند به ایده آلهای خود دست یابد. هدف از  ابراز خواسته هایمان ، تأثیری است که این عمل در رهایی ملی ما دارد. نیازهای ضروری بسیاری داریم که فعالیت در راه آنها به حرکت ملی معنا و مفهوم می بخشند.

·        تلاشها و فعالیتهای جنبش های نوین اجتماعی بیشتر فعالیتهایی سمبلیک می باشند تا هدفمند.

در حرکت ملی آزربایجان فعالیتهای سمبلیک در راستای اهداف ملی صورت می گیرد، که در واقع باید اینچنین باشد.

·        شکل سازمانی جنبش های نوین اجتماعی صرفاً برای رسیدن به اهدافشان نمی باشد، بلکه خود این جنبش ها و شكل سازماني  آنها در نوع خود هدف بشمار می رود.

این ویژگی به نوعی تفاوت بین مشکلات زنان سرمایه دار و زنان فقیر را  یادآوری می کند ؛ شبیه تفاوت بین زنان فقیری است که در روستاهای آزربایجان از فرط کارهای سنگین و شبانه روزی  طاقتشان طاق شده است با  زنان بالای شهر تهران که از بیکاری حوصله شان سر رفته  و خواستار ایجاد معنی برای زندگی خود می باشند. البته این بدان معنا نیست که مشکلات اینان مشکل نمی باشد، ولیکن ای کاش دردهای ملت ما نیز چون دردها و مشکلات آنان می بود! ما نیز فرصت و امکان این را داشتیم که مشکلات خود را حل کرده در فکر مشکلات نوع بشر باشیم! كاش  مهمترین مساله ما نیز محیط زیست می بود! ما نیز در اندیشه کنفرانس کوپنهاگ می بودیم! چیزی که ما به فکر وا می داشت گرم شدن تدریجی زمین می بود!  افسوس که نیازهای ضروری ما مانع از این است که بتوانیم سر خود را بلند کرده ، به فکر محیط اطراف باشیم! کسی چه می داند، شاید روزی برسد که دردهای ملت ما نیز فقط همین مسائل باشد.

در جنبش های نوین اجتماعی معنا پیام است. شکل حرکت و تاکتیک های آن نیز نوعی  پیام دادن است.

معنی حرکت ملی ما نمی تواند تنها پیام باشد. ولی چنانچه شکل حرکت ، هر یک از تاکتیکهایمان و … هر یک حاوی یک پیام باشند، بسیار مؤثر خواهد بود. این پیام باید هم خطاب به ملت خومان و نیز برای ملت حاكم و دولت آن، سایر ملل همسایه و ملتها و دولتهاي دنیا باشد. ما باید بر افکار عمومی به نفع خود تأثیر بگذاریم و کوتاهترین راه ممکن برای این کار انجام کارهای سمبلیک و فعالیتهایی است که حاوی پیامهایی باشند.

·        جنبش های نوین اجتماعی به دنبال آرمانی خاص و یا یک آرمانشهر نمی باشند.

حرکت ملی آزربایجان به دنبال از بین بردن سیستم استعماری حاکم و ایجاد یک سیستم جدید می باشد. چگونگی این سیستم جدید مساله ای است که ذهن هر کسی را به خود مشغول می کند. قطعنامه پایانی کنفرانس آمستردام که به مناسبت سالروز برپایی حکومت ملی آزربایجان در 21آذر سال 1324، طی روزهای گذشته برگزار گردید، نشانگر همین مساله می باشد. سوای طرح و برنامه هایی که هر یک از تشکیلاتهای حرکت ملی برای آینده آذربايجان ارائه می دهند، ارائه طرح ها و پیشنهاداتی از جانب چند تشکیلات مختلف که گردهم آمده اند، نشان می دهد که اگر چه ممکن است حرکت ملی به دنبال آرمانشهر نباشد، ولیکن یکسری آرمانهایی وجود دارد که خواهان به واقعیت پیوستن این آرمانها در آینده می باشیم.

·        سازمان دهي  جنبش های نوین اجتماعی به صورت گروههاي کوچک، پراکنده و غیرمتمرکز می باشد. ساختار كلي چنین جنبش هایی شبکه اي می باشد. چنین ویژگیهایی کاملاً متناسب با اهداف جنبش های نوین اجتماعی می باشند. شبکه،  ساختار کلی آنهاست. این ساختار نقش مهمی در گسترش سریع اطلاعات و ایجاد هماهنگی  دارد. امکانات ناشی از تکنولوژی های جدید و در راس آنها اینترنت و تلوزیون در ایجاد چنین شبکه هایی نقش غیرقابل انکاری دارند. البته در نتیجه پراکندگی و غیرمتمرکز بودن ، چنین جنبش هایی فاقد استراتژی کلی و عمومی می باشند. به همین سبب این جنبش ها برای دنباله روی  از استراتژی های سایر گروهها و بخصوص قدرتهای بزرگ مستعد می باشند. محمل بودن جنبش های نوین اجتماعی برای انقلابهای مخملی ای که با خواست و علاقه قدرتهای بزرگ بوجود می آیند، اثباتی بر این مساله می باشد.

یکی از نیازهای اساسی حرکت ملی وجود تشکیلات است. این عنصر اكنون و نیز در آینده برای كشور دموکراتیک ما(آذربايجان)  فاکتوری انکارناپذیر می باشد. بوجود آمدن جنبش های نوین اجتماعی نشانگر عدم نیاز به وجود احزاب و سازمانهای رسمی نمی باشد. این جنبش ها وظایفی را بر عهده می گیرند که احزاب رسمی تنوانسته اند آنرا به انجام برسانند. جنبش های نوین اجتماعی که بیشتر در کشورهای آمریکایی و اروپای غربی به وقوع پیوسته است، منتج به  از بین رفتن احزاب و سازمانهای متمرکز در این کشورها نشده است. سازمانهای متمرکز نیز تنها به معنی سازمانهای هرمی نیست. امروزه متمرکز شدن ساختار سازمانهای سیاسی و اقتصادی بنابر اهداف، موقعیت، محیط و … آنها ، در اشکال مختلفی  صورت می گیرد.  ما در راستای اهداف ملی ، در داخل و خارج با استفاده از روش های مختلفی می توانیم به ایجاد سازمان و تشکیلات برای حرکت ملی آزربایجان بپردازیم. شبکه های اجتماعی و نیز شبکه های مجازی ، تنها دو نمونه  از روشهاي تشکل یابی و موبایلیزاسیون حرکت ملی می توانند باشند. ما باید در حد امکان از این شبکه ها استفاده کنیم. ولیکن با محدود شدن به این شبکه ها و بدون داشتن یک مرکزیت ، علی رغم دستیابی به یک سری از اهداف خود ، رسیدن به اهداف اساسی و اصلی خود را به قمار خواهیم گذاشت.  ما حق نداریم همچون جنبش های نوین اجتماعی فاقد استراتژی کلان و وسیع که از طریق شبکه های پراکنده به مبارزه می پردازند، تبدیل به ابزاری برای استراتژیهای دیگران شویم. حرکت ملی باید دارای سازمانهایی قدرتمند باشد و جبهه ای قدرتمند را تشکیل دهد در غیر اینصورت ما را در جبهه هایی ناخواسته و با نیروها و قدرتهایی که خود نمی خواهیم متحد خواهند نمود.

از دیگر ویژگیهای جنبش های نوین اجتماعی ، نبود رهبر و لیدر در این جنبش هاست. ماهیت ، اهداف و شرایط مبارزه در این جنبش ها به گونه ای است که نیازی برای رهبر و رهبری در این جنبش ها احساس نمی شود و نیز امکان به وجود آمدن آن را نمی دهد.

در حرکت ملی اهداف ، موقعیت و محیطی که در آن قرار گرفته ایم ، نیاز حیاتی حرکت ملی به این عنصر  را نشان می دهد. ما نمی توانیم همچون جنبش های نوین اجتماعی ای که در منطقه روی می دهد، در ایام انتخابات یکی از کاندیداهای انتخابات را موقتاً همچون رهبر دانسته، و در راستای تحقق اهداف دیگران پیرو و دنباله روی او باشیم. اگر در زمان انتخابات لزوم یک رهبر و مدیر احساس می شود، این شخص نباید توسط دیگران برای ما انتخاب شود (تحمیل شود)، بلکه بایست رهبری خودی  و از ما باشد.  البته اگر چنانچه براساس روحیه «فرار از واقعیت» همچنان بر انکار این واقعیت اصرار ورزیده شود، آن امري ديگر است!!

انقلابهای مخملی و حرکت ملی آزربایجان جنوبی

اصطلاح انقلاب مخملی برای اولین بار از جانب رهبر جنبش ضدکمونیستی چکسلواکی  «واسلاو هاول» در سال 1989 برای جنبش مردم چکسلواکی استفاده شد. در نتیجه جنبش عظیم مردم چکسلواکی ، بدون کشتار و خونریزی  به حکومت دیکتاتوری پايان داد و از این رو به این جنبش اصطلاح انقلاب مخملی  داده شد.

پس از برداشتن دیوار برلین در آلمان شرقی  و آزادی لهستان از حکومت کمونیستی نوبت چکسلواکی بود. مردم چکسلواکی که در ابتدا به حملات صورت گرفته برعلیه دانشجویان اعتراض داشته و خواهان آزادی زندانیان بودند، در عرض 10 روز حزب حاکم کمونیستی را به تسلیم شدن واداشتند. واسلاو هاول طی انتخابات برگزار شده به سمت ریاست جمهوری برگزیده شد. در سال 1993 نیز براثر اختلافات داخلی ، طی توافقی این کشور تقسیم شد و  دو جمهوری چک و جمهوری اسلواکی بوجود آمد.

بعدها در اروپای شرقی و برخی از کشورهای جدا شده از شوروی سابق ، تغییر دولت بدون خونریزی و کشتار روی داد.  این تغییرات که به طور عمومی انقلابهای رنگی نامیده می شوند، از طرق اعتراض آرام و نافرماني مدنی توده مردم صورت می گیرد.

تاکنون انقلابهای رنگی در صربستان (سال 2000)، گرجستان (سال 2003)، اوکراین (سال 2004) و قرقیزستان (سال 2005) با موفقیت به وقوع پیوسته و به تغییر دولت انجامیده اند. در کشورهای روسیه سفید و ازبکستان این انقلابها ناموفق بودند.

انقلابهای مخملی در کشورهای مختلف نامهای مخصوص به خود داشته اند؛ انقلاب آرام، انقلاب لاله، انقلاب گل رز، انقلاب نارنجی، انقلاب ترانه، انقلاب كاج، …

دادن اسامی گل، رنگ ترانه و … برای این انقلابها بدین سبب بوده که مردم در هر یک از این جنبش ها از رنگ، گل و یا ترانه  خاصی به عنوان سمبل مخالفت بر علیه دولت استفاده می کردند.

وقوع پشت سرهم چنین اتفاقاتی در منطقه که نام انقلاب را نیز به خود گرفته اند، (در کشورهای لبنان، استونی ودر کشور آذربایجان شمالی  نیز اتفاقاتي تا حدی مشابه  روی داد) همانطور که بسیاری را تحت تأثیر قرار داده، بر حرکت ملی آذربایجان نیز تأثیر گذار بوده است.  ملت اوکراین که در هوای سرد زمستانی ميدان را ترک نگفتند، از جانب بسیاری مورد تحسین و تشویق قرار گرفتند ، همه منتظر نتیجه بودند و در رابطه با اینکه پس از اوکراین نوبت کدامیک از کشورها خواهد بود، پیش بینی هایی صورت گرفت. قبل از اینکه نوبت ایران برسد، انقلاب مخملی در ازبکستان  سرکوب شد و سرخوردگی بوجود آمد…

جذاب بودن  انقلابهای رنگی برای آزادی خواهان ایران طبیعی است.  راهی برای رسیدن به دموکراسی، تظاهرات  آرام مردم، عدم استفاده نظام حاکم از نیروی نظامی و اسلحه بر علیه معترضین و کسب نتیجه در مدت زمان کوتاهی برای کسی که در کشوری چون ایران با رژیم توتالیتر  و دیکتاتور زندگی می کند،  بسیار جذاب و  مطلوب خواهد بود. اما به عنوان حرکت ملی آذربایجان تنها شیفته این تصاویر زیبا شدن وبا واقعيت گرايي تطابق ندارد.  مفتون شدن فعالین حرکت در برابر این جذابیتها و انحراف از مسیر اصلی حرکت  در حالي كه خود شاهد بوده اند در نتيجۀ تسليم شدن در برابر امواج از كدام سواحل سربرآورده ايم، چیزی جز عبرت نگرفتن  ما از تاریخ نمی باشد. از اینرو نباید مبنای استفاده ما از مدل انقلابهای رنگی تنها جاذبه این جنبشها باشد، بلکه  عواملی چون ابعاد مختلف این انقلابها و  ویژگیهایشان، تناسب و قابلیت اجرای چنین مدلی در کشوری چون ایران و ماهیت حرکت ملی  باید در نظر گرفته شود.

بدون در نظر گرفتن ماهیت حرکت ملی تقلید محض از مدل انقلابهای رنگی، به انحراف نرم در حرکت ملی خواهد انجامید. بدون توجه به ماهيت  حرکت ملی و عناصر ضروری برای آن ، دنباله روی از جنبش های رنگی که ممکن است در کشور به وجود آید، مجدداً ما را در گرداب وابستگی گرفتار می کند.  دور زده بار دیگر در آغوش شونیزم فارس خواهیم افتاد.

ویژگیهای انقلابهای رنگی و شرایط کشورهایی که انقلاب در آنها رخ می دهد

به منظور اینکه این مبحث طولانی و خسته کننده نباشد،  تیتروار به شرایط این کشورها  و روشهایی که نیروهای مخالف دولت از آن بهره گرفته اند، اشاره می کنیم.

–         پدیده انقلابهای رنگی تغییر  جایگاه نخبگان دایره های بالای حکومتی است.  در این تغییر اپوزسیون میانه رو ی طرفدار دموکراسی لیبرال  قدرت را از هيئت حاکم می گیرد. در این رویداد که در سطح تغییر در هيئت حاكمه رخ مي دهد، اپوزسیون طرفدار غرب ، رهبرانی را که دیکتاتور و فاسد می نامد، از قدرت برکنار می کند.

–         اگرچه به انقلابهای رنگی نام  «انقلاب از بالا»  داده شده، درواقع این جنبشها پدیده ای مابین اصلاح طلبی و انقلاب می باشد به این دلیل که کلیه ارزشها و نهادهایی که تنثیل کننده نظام حاکم می باشند، بدون تغییر مي ماند و تنها در سیاستهای داخلی و خارجی برخی تغییرات ایجاد می شود.

–          افرادی که از قدرت کنار گذاشته می شوند، همچنان به زندگی خود در کشور ادامه می دهند و امکان بازگشت دوباره آنها به حکومت از بین نمی رود.

–          رهبران انقلابهای رنگی قبل از ایجاد تغییرات، در دوایر بالای حکومتی صاحب پست های مهم و کلیدی بوده اند. (در حد وزارت و …)

–      اکثر انقلابهای رنگی با اعتراض به نتایج انتخابات شروع می شوند. مخالفین با روشهای مختلفی نشان می دهد که در نتایج انتخابات تقلب صورت گرفته است و بدین وسیله سعی می کنند مشروعیت نظام را از آن بگیرند.

–      نظام حاکم در مقابله با اعتراضهایی که به نتیجه انتخابات صورت می گیرد، از نیروها و ادوات نظامی استفاده نمی کند.

–       دراین کشورها حکومتی دیکتاتورو توتاليتر  می باشد.

–        کشورهای خارجی علی الخصوص آمریکا در این کشورها حضور داشته با نخبگان آن در ارتباط  هستند.

–        مردم در این کشورها به صورت گسترده در کمپینها و تجمعات آستانه انتخابات و بعد از آن شرکت می کنند و اوپوزسیون بطور کلی بر روی یکی از کاندیداها متمرکز می شود. این کاندیدا به عنوان رهبر انقلاب رنگی شناخته می شود.

–         در اعتراض به نتايج  انتخابات توده مردم به صحنه آمده، اعتراض آرام و بدون خشونت خود را تا زمان تسلیم شدن حکومت ادامه می دهند.

–         مخالفین و معترضان از رنگ خاصی برای ایجاد اتحاد و همبستگي  استفاده می کنند. این رنگ تبدیل به سمبل اعتراضی آنان دربرابر نظام حاکم می شود.

–         به طور کلی این کشورها توسعه نیافته بوده، رشوه خواری و فساد اداری و اقتصادی بسیار دیده می شود.

–         تضادها و تفاوتهای قومی و مذهبی در این کشورها دیده می شود.

–         علی رغم دیکتاتور بودن حکومت ، در ظاهر مسئولین مملکت از طریق انتخابات ، منصوب می شوند. این مساله تضاد ساختاری را بوجود می آورد.

–         از جنبش های نوین اجتماعی به عنوان محمل در این انقلابها استفاده می شود.  وجود نهادهای مدنی جامعه،  N.G.Oها ، طرفداران حقوق بشر و سایر نهادها و روابط آنها با کشورهای خارجی در شروع یک جنبش مردمی  تأثیرگذار هستند.

–         اپوزسیون از امکانات نوین  ارتباطی اعم از کانالهای تلوزیونی، اینترنت، اس.ام.اس و … نهایت استفاده را می برد.

–         کمک های مالی کشورهای خارجی من جمله آمریکا و مداخله مستقیم آنها در این جنبش ها از ویژگیهای مشخص این انقلابها می باشد.

همانطور که دیدیم انقلابهای رنگی پدیده جدیدی است که پس از جنگ سرد بوجود آمده است. این پدیده در جامعه شناسی در زمره مدل های کلاسیک تغییرات اجتماعی قرار نمی گیرد. برخی از ویژگیهای اساسی انقلابهای کلاسیک چون تغییر رژیم حاکم ،تغييرسیستم موجود ، تغییر ساختارها و ارزشهای اجتماعی  در انقلابهای رنگی مشاهده نمی شود. این انقلابها تنها هيئت حاكمه را تغییر می دهند.سيستم سر جاي خود باقيست. ( البته در این میان بایستی انقلاب چکسلواکی را استثنا دانست ، در آن انقلاب نظام کمونیستی حاکم به یک رژیم دموکراتیک تغییر یافت و در نهایت دو کشور مستقل بوجود آمد. در اینجا پدیده انقلابهای رنگی بعد از سال 2000  مد نظر است).

انقلابهای رنگی از منظر آزربایجان جنوبی

حرکت ملی آذربایجان جنوبی در رابطه با این جنبشها باید منافعی را که ممکن است برای حرکت رهایی بخش ما داشته باشند در نظر بگیرند، نه صرفاً جذابیتهای موجود در این جنبشها را. در ارتباط با انقلابهای رنگی دو گزینه پیش روی حرکت ملی آذربایجان می تواند وجود داشته باشد:

1- انقلاب رنگی که در ایران و یا در واقع در مرکز کشور ممکن است بوقوع بپیوندد:

یکی از عاملهای اساسی در وقوع انقلابهای رنگی دخالت و کمک قدرتهای خارجی است.  آمریکا به طور مستقیم در جنبش هایی که تاکنون بوجود آمده، نقش داشته است. سرمایه گذاری و در نظر گرفتن بودجه برای این امر، آموزش، حمایت های سیاسی و معنوی ، آماده کردن افکار عمومی دنیا از طریق رسانه ها، فشار بر حکومتها و قانع کردن آنها به داشتن رفتارهایی دموکراتیک با مردم،  بلافاصله به رسمیت شناختن گروهی که پس از انقلاب سر کار می آید و … نقش آمریکا را در چگونگی ایجاد و نتیجه گیری این جنبشها آشکارا نشان می دهد. هدف اصلی نیز منافع ملی تعریف شده آمریکا است. توسعه دموکراسی، حقوق بشر و … نیز  در درون این تعریف جای می گیرند. (البته جای گرفتن این موارد در میان منافع آمریکا ، از ارزش دموکراسی و حقوق بشر نمی کاهد. بالعکس گسترش دموکراسی و حقوق بشر جزء منافع ملی ما نیز می باشد. یعنی علاوه بر اینکه این موارد به خودی خود ارزش می باشند، توسعه آنها منافع ما را نیز تأمین می کند. درست مثل ملت آمریکا)

در مورد مساله ایران برای آمریکا دو گزینه وجود دارد: – بنابه منافع آمریکا ایجاد تغییر در رفتار رژيم  – تغییر رژیم

تغییر در رفتار رژيم  سالها  مورد نظر آمریکا بوده است. در دوران روی کار آمدن اصلاح طلبان ، سياستهاي تنش زدايي اصلاح طلبان  منطبق با سیاستهای آمریکا بود. ولیکن وجود دوگانگی در درون حاكميت و تأثيرگزاري افراد تندرو و افراطی در سياست خارجي امید تغییر در رفتار را از بین برد. پس از آن به ویژه با بوجود آمدن مساله تولید سلاحهای هسته ای طرح تغییر رژیم در دستور کار آمریکا قرار گرفت. هنگامی که انقلابهای رنگی در منطقه به وقوع می پیوست، جناح تندرو رژيم دست به عمل پیشگیرانه زد و «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» در صدد بدست گرفتن کل حکومت برآمد. بدین طریق یکی از عناصر لازم برای ایجاد انقلاب رنگی از میان برداشته شد. در کشورهای که انقلابهای رنگی صورت گرفته، نظامهای حاکم از نیروهای نظامی برای سرکوب اعتراضات موجود استفاده نکرده اند، ولیکن در ایران نیروهای نظامی خود در رأس حکومت قرار گرفته اند!!

دولت احمدی نژاد که در خارج دارای وجهه ای نامناسب است ، جهت جبران این نقصان در داخل و ایجاد انسجام داخلي و نیز جلوگیری از جنبش مردمی  به عنوان یکی از عناصر لازم برای انقلاب رنگی  برنامه ها و سیاست های پوپولیستی در پیش گرفت. با اقدامات کاملاً پوپولیستی در زمینه های اقتصادی و سیاسی  به بسیج کردن طبقات پایین جامعه پرداخت. طبقات محروم و پایین جامعه را که مستعد خشونت و اعمال تندروانه  می باشند برای قرار گرفتن در مقابل طبقه متوسط که خواهان آرامش و اعتدال می باشند، آماده کردند(بر اساس تحليلشان). به این ترتیب قصد دارند مقاومت طبقات پایین جامعه در برابر جنبش توده ای طبقات متوسط  را همچون سپری برای خود قرار دهند که نتیجه آن  به خشونت کشانده شدن حرکت آرام مردم و قرار گرفتن بخشی از توده مردم  در مقابل بخش دیگری از توده بجای حکومت می باشد. سالهاست که به صحنه آوردن طرفداران و افراد وابسته به حکومت به نام ملت در مقابل جنبش های اجتماعی و حرکتهای اعتراضی توده ای، تاکتیک حکومت می باشد.  به عنوان نمونه در برابر وقایع دانشگاه تهران در سال 1378 و قیام ملی خرداد 1385 در آذربایجان جنوبی از همین تاکتیک استفاده کرده است.

حکومت احمدی نژاد – خامنه ای به دنبال بستن تمامی کانالها براي جلوگيري از انقلاب رنگي بودند.در اين راستا اقدامات زير را براي خنثي سازي مؤلفه هاي لازم براي چنين انقلابي انجام دادند:

­    –  بستن نشریات مخالف و نیمه مخالف

­    –  بستن نشریات دانشجویی من جمله نشریات دانشجویی وابسته به حرکت ملی آذربایجان

­   –   تعطیل کردن » ان.جي.او»هایی که جدیداً شروع بکار نموده بودند

­     – تحت فشار قرار دادن افراد و نهادهایی که در رابطه با حقوق بشر فعالیت می کنند.

­    –  جمع آوری ماهواره ها از منازل

­    –  مخابرات را کاملاً تحت کنترل سپاه قرار دادن (جلوگیری از هماهنگی هایی که از طریق  «اس.ام.اس»ایجاد می شود)

­     – ایجاد فیلترینگ گسترده در وب سایتهای اینترنتی و دستگیری وبلاگ نویسان

-ايجاد فضاي رعب و وحشت در خيابانها و ميدانها با نصب دوربين

­   –  ایجاد پارازیت بر روي امواج ماهواره اي  کانال های تلويزيوني

­    –  دستگیری اشخاصی که به کشورهای خارجی رفت و آمد داشته و با آنها در ارتباط بودند و محاکمه آنها به جرم تلاش برای ایجاد انقلاب مخملی، وادار کردن آنها برای دادن اعتراف در مقابل تلويزیون و به این ترتیب القاء ناموفق بودن انقلاب مخملی در ایران .(اعترافات اشخاصی چون هاله اسفندیاری، رامین جهانبيگلو، علی افشاری، اکبر عطری،… در رابطه با این مساله)

با چنین تدابیری سعی در از بین بردن بسترها و محمل های مورد استفاده در انقلابهای رنگی داشته اند. ولی با تمام این احوال نمی توان گفت : «انقلاب رنگي تحت کنترل درآمده و در این کشور رخ نخواهد داد».  علیرغم از بین بردن یک سری از عوامل لازم برای انقلابهای رنگی (که آنها نیز به طور 100%  از بین نرفته اند) سایر عوامل همچنان وجود دارند. کنترل کردن همه این عوامل از توان حکومت خارج است.

بعد از روي كار آمدن اوباما و در پیش گرفتن سیاست قدرت نرم در قبال ایران توسط وی و همراهي کشورهای اروپایی با چنین سیاستی  و نیز حوادث دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری  نشان دهنده این است که انقلاب رنگی و ایجاد تغییر رژیم از داخل همچنان در کشورهای غربی در دستور کار قرار دارد.

با بررسي فضاي كنوني موارد زير را به صورت خلاصه مي توان بيان كرد:

– آمریکا در کوتاه  مدت خواهان تغییر در رفتار حکومت ایران است و در دراز مدت تغییر رژیم را مد نظر دارد.  شاید تغییر رفتار زمینه ای برای تغییر رژیم ایجاد کند. امروز دیگر آمریکا با تغییر رفتار رژيم به شيوۀ  دوران اصلاحات  راضی نمي شود. هدف تغییر رفتار دولت و رئیس جمهوری که بر سر کار می آید نیست، بلکه تغییر رفتار کل نظام و حکومت مدنظر آنهاست. این تغییر در رفتار ابتدا باید در سیاست خارجی (به عنوان خواستی عاجل) ؛ تولید سلاح هسته ای و سیاست های ایران در حمایت از تروریسم و سپس در سیاستهای داخلی رژیم بوجود آید. تغییر رفتار رژیم در سیاست داخلی زمینه را برای وقوع انقلاب رنگی فراهم خواهد نمود. تمامی اینها در کوتاه مدت نه ممکن خواهد بود و نه مطابق با خواست آمریکا. آمریکا در حالی به دنبال ایجاد تغییر در ایران می باشد که بر اتفاقات پس كنترل داشته باشد. اکنون وقوع یک انقلاب واقعی سبب به هم ریختن اوضاع شده و وضعيت را غير قابل كنترل خواهد ساخت.

– حکومت احمدی نژاد و در رآس آن خامنه ای اگرچه ممکن است در سیاست خارجی خود حاضر به دادن امتیازاتی باشد، ولیکن در سیاست داخلی به هیچ عنوان حاضر به این کار نیست و این مساله دلیل اصلی  ایجاد خشونت در هنگام به وجود آمدن انقلاب رنگی خواهد بود.

– اپوزسیون و بدنه جنبش سبز کنونی (طبقه متوسط جدید) خواهان تغییر بدون خشونت سیستم ولایت فقیه می باشند (جمهوری ایرانی به جای جمهوری اسلامی)

– رهبران جنبش سبز (در رأس آنها موسوی) خواهان حفظ ایران و رژیم اسلامی موجود می باشند. آنها حکومت را در لبه پرتگاه مي بينند. به کسب ریاست جمهوری در حد یک تدارکاتچی، همچون دوران خاتمی قانع نیستند. آنها اظهار مي كنند كه قانون اساسي موجود را قبول دارند ولیکن جسته گریخته جملاتی چون «قانون اساسي  وحی منزل نیست و  می تواند تغییر یابد» به گوش می رسد.  موادی که به دنبال تغییر آنها در قانون اساسی می باشند تا جایی که مشخص است مربوط به «ولایت فقیه» و «شورای نگهبان» می باشد. آنان خواهان قرار گرفتن در حکومت می باشند، واضح است که  درصورت رسيدن به حاكميت  تغییر در رفتار را نشان خواهند داد ولیکن اینبار برخلاف دوران اصلاحات راضی به وجود یک حاكميت دوگانه  نیستند.

با توجه به این شرایط، بازی پیش رو و انقلاب مخملی مورد نظركاملا مشابه مواردی که در کشورهای همسایه روی داده نمی تواند  باشد.  نبود خشونت به عنوان یکی از  جاذبه های انقلابهای رنگی و ایجاد انقلاب در مدت زمانی کوتاه بدون خونریزی و کشتار در اینجا مشاهده نخواهد شد. اگر چه تماشای این بازی از دور خوشايند به نظر می آید ولی به عنوان حرکت ملی آذربایجان جهت داخل شدن در این بازی ابتدا باید هزینه های آن را نیز در نظر بگیریم. چنانچه قرار است خونی ریخته شود، انسانی در این راه شهید شود، چرا در راستای جابجايي افراد حاکم در رژیم باشد؟! چنانچه یک مبارزه دراز مدت در پیش روست، از چه روی این مبارزه در راه رهایی ملی ملتمان نباشد؟! بیداری ملی و آگاهی از هویت ملی و شعور ملی که بطور نصفه- نیمه ای پس از سالها فعالیت  ایجاد شده است، از چه روی نیمه کاره رها شود و ما انرژی خود را صرف اندک تغییر رفتار حکومت فارس کنیم؟ تغییر رفتار جنبشی که ضدتورک بودن سران و بدنه آن بر ما آشکار است ، در ارتباط با ما چه خواهد بود؟ مگر نه این است که لباس عوض کرده، تئاتر دیگری را بر علیه ما به اجرا خواهند گذاشت؟

چنانچه این تغییر در رفتار(اعتدال و داشتن قدرت تحمل، دوری از اعمال و رفتارهای فاناتیک، پایان دادن به اعدامها و شکنجه ها، …) بدون زحمت و هزينه به دست آید!! مسلماً مطابق با میل حرکت ملی و ملت مان خواهد بود. در چنین  فضایی فعالیت سیاسی بسیار آسانتر خواهد بود. در کشوری که آزادی مطبوعات وجود داشته باشد، بیداری ملی با سرعت پیش خواهد رفت ، هنگامی که فعالیت تلويزیونهای خصوصی مقدور باشد، می توان بیداری ملی را به یک ارادۀ  ملی تبدیل کرد. در کشوری که احزاب و تشکیلاتها آزادانه به فعالیت بپردازند، خواهیم توانست تشکیلاتها و سازمانهای ملی خود را ایجاد کنیم و بدین طریق به کسب حقوق ملی خود نائل شویم. می توانیم کاندیداهای ملی گرا (میللتچی) را به مجلس فرستاده ، بدین وسیله  تغییرات لازم را در قانون اساسی ایجاد کنیم و … .

حرکت ملی آذربایجان سالهاست که در راستای ایجاد بیداری ملی و کسب  آزادی ملی  هزینه های بیشماری را متحمل می شود. مللتی که در اسارت بسر می برد، باید به رهایی از این زندان تلاش کند. مللتی که تحت اشغال می باشد، بایستی سعی در ایجاد حکومت ملی خود داشته باشد. شهید شدن در راه تغییر رفتار حكام  ملت حاکم نشانگر پایین بودن شعور ملی –سیاسی  ملت محكوم  است. اگر دادن هزینه در حد شهید شدن لازم است، بجای از بین بردن حکومت دیکتاتور و جایگزین کردن یک حکومت دموکراتیک!! غیر خودی و قبول حاکمیت دیگران، باید در راه ایجاد حکومت ملی خودمان باشد.  واضح است حکومت خودمان باید که حاکمیت ملت باشد و دموکراتیک.

با نگاهی خوشبینانه در نتیجه وقوع انقلاب رنگی ، زمینه لازم برای فعالیتهای ما ایجاد خواهد شد. این یک ریسک است. هنوز مشخص نیست که نیروهای فاشیست کنونی که شعار دموکراسی سر می دهند، در آینده حرکت ملی آزادیبخش آذربایحان را تحمل خواهند نمود یا خیر؟ و نیز مشخص نیست که  آیا در آن زمان نیز حرکت ملی جذابیت کنونی خود را خواهد داشت؟؟  جنبشی که تاکنون به تأخیر افتاده، با تأخیربيش از اين در آينده ماهییتی ارتجاعی  به خود خواهد گرفت. شاید در آنروز فعالین حرکت ملی افرادی متحجر و یا عقب مانده نامیده شوند. شاید در آنصورت  بجای اتحاد با دیگران در عین حفظ خواستها ، ارزشها و منافع خودمان، در خواستها و منافع آنها استحاله شویم.

اگر امروز با محو شدن در جاذبه های جنبش مخملی ، ماهییت حرکت ملی را تغییر دهیم ، سرانجام  راهی که مي رويم، بسته به رفتارهای دیگران خواهد بود. در آينده نيزبراي  بازگشت به ماهيت واقعي خود با پل هاي خراب شده  روبه رو  خواهيم شد.

2- استفاده حرکت ملی آزربایجان جنوبي از مدل انقلاب مخملی در مبارزه رهايي بخش خود

انقلابهای رنگی که تاکنون شاهد آنها بودیم، سبب تغییر در سطوح بالاي حکومتی کشورها شده اند و جنبشهایی بوده اند که در مرکز کشور به وقوع پیوسته اند. مسلماً اهداف حرکت ملی جابه جايي  افراد شونیست حاکم در مرکز نمی باشد و نیز نیرو و قدرت اصلی حرکت ملی در شهرهای ديگر آذربایجان می باشد نه در مرکز (تهران).  اگرچه در بین دانشجویان شهرهای تهران و کرج ، دانشجویان ملی گرای زیادی وجود دارند و فعالین بسیار گرانقدری در حرکت ملی از میان تورکهای ساکن دراین شهرها می باشند، ولیکن حرکت ملی در شهرهای ذکر شده حالت مردمی و توده ای به خود نگرفته است. در رویدادهای خرداد 85 به وضوح شاهد این وضعیت بودیم. البته باید به زودی چنین ضعفی را از میان برداریم.

با در نظر گرفتن ماهیت حرکت ملی (جامعه هدف، دشمن و حریفی که رودرروی خود دارد، اهداف و ایده آلها، …) مشخص می شود که جنس حرکت ملی آذربایجان متفاوت از جنس انقلابهای رنگی است که تاکنون دیده شده اند. یعنی تجویز مستقیم  مدل انقلابهای رنگی  یرای حرکت ملی نشانگر مفتون شدن در جذابیت این انقلابهاست. تقلید مستقیم از این جنبش ها نشانگر بیگانه زدگی ما می باشد. تشبیه حرکت ملی آذربایجان به چنین جنبش هایی نشانگر این است که ما بر ماهیت واقعی حرکت چشم بسته ايم.  نفرتی که نسبت به  جمهوری اسلامی  در ما وجود دارد، نباید سبب گمراهی و انحراف حرکت ملی از مسیر خود شود. ولی با هدف رهایی ملی می توانیم از برخی روشهای انقلابهای رنگی بهره بگیریم.  استفاده از این متدها باید در راستای رسیدن به رهایی ملی باشد.  باید در تقویت هویت ملی ما مؤثر بوده و نشانگر هويت ملي ما باشد.  بر این اساس باید ویژگیهای اساسی انقلابهای رنگی از زاویه حرکت ملی آذربایجان مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد. لازم به ذکر است که موانع و مشکلات موجود بر سر راه جنبش رنگی که در مرکز بوجود آمده، بر سر راه ما نیز خواهد بود. (رودررویی با نیروهای نظامی، رو در رو قرار گرفتن با توده مردم، ….)

با در نظر گرفتن مدل انقلابهای رنگی و اهداف اساسی حرکت ملی ، جهت رسیدن به اهداف ذیل می توان از این مدل بهره گرفت:

٭        تقویت هویت ملی، و گسترش شعور ملی در بین توده مردم. بیدار کردن ناسیونالیم آذربایجانی در بین ملت آذربایجان .  نشان دادن تمایز بین هویت تورک و آذربایجانی  با هویت فارس و ایرانی.

٭        توسعه شعور سیاسی و ملی در میان ملت، مشخص نمودن اهداف و خواسته های سیاسی و آشنا نمودن مردم با حقوق سیاسی شان. آشنا نمودن ملت با حق داشتن مجلس ملی و دولت ملی به عنوان طبیعی ترین حق یک ملت.

٭        بیدار کردن و تقویت حس غرور ملی  و از بین بردن احساس وابستگی سیاسی- روانی به ملت حاکم فارس در ملت آذربايجان

٭        متمرکز کردن اراده و قدرت ملی براي تبدیل آذربایجان جنوبی به یک وزنه سیاسی و بازیگر سياسي. متمرکز نمودن نیروهای پراکنده موجود در آذربایجان در جهت حفظ منافع ملی  و نمايندگي كردن ملت . شناساندن ملت آذربایجان جنوبی همچون شخصیتی سیاسی-حقوقی.

٭        پس ازمتمرکز کردن اردۀ  ملی ، عقب نشاندن نظام حاکم  و پیشروی در مبارزه بدون توقف.

٭        توافق با سایر قدرتها در راستای سرنگون کردن نظامی که حاضر به تسلیم شدن نمی باشد.  این توافقات نه به صورت گروههای «مطالبه محور» که امروز وجود دارند، بلکه از موضع یک بازيگر و وزنه سیاسی  واقعی باید باشد. باید از موضع برابر باشد نه از موضع پایین.

جهت رسیدن به این اهداف می توان یک سری مؤلفه های انقلاب رنگی را مورد استفاده قرار داد. لازم می بینم  شروط لازم برای استفاده از این عناصر را ذکر کنم:

– اجرای پروژه انقلاب رنگی  در زمان انتخابات مؤثرتر و قابل دسترس می باشد. در دوران انتخابات مردم آمادگی بیشتری دارند.  علیرغم اینکه انتخابات در ايران بازیچه ای بیش نیست، ولی منفعل ترین افراد و کسانی که کاملاً بدور از سیاست و فضای سیاسی می باشند نیز به نوعی  با انتخابات درگیر می شوند. یعنی مساله انتخابات  مورد توجه همگان  می باشد. مخالفین ، موافقین ، کسانی که شرکت می کنند، افرادی که شرکت نمی کنند، … همه انتخابات و نتایج آن را دنبال می کنند و در این دوران جامعه حالت سیاسی به خود می گیرد و مردم به ارزیابی افکار سیاسی می پردازند و … .

– از میان  انتخاباتی که در ایران  صورت میگیرد، انتخابات ریاست جمهوری مناسبتر از بقیه می باشد.  می توان با تمرکز بر یکی از کاندیداها کل منطقه آذربایجان را بر آن  اساس متحد کرد.  در  مسائلی غیر از  انتخابات نیز می توان چنین پروژه ای را به انجام رساند ، به شرطی که موضوعی مورد توجه و علاقه مردم باشد و جلب توجه توده مردم به موضوع مورد نظر انرژی مضاعفی را از ما طلب نکند.

–      لازم است متمرکز شدن  بر روی یک شخص صورت گیرد.  این شخص باید یک فرد ملی گرا (مللتچی) و جزء حرکت ملی و تحت کنترل آن باشد. در انتخابات اخیر نتایج «روانشناسی استعمار» قابل مشاهده بود.  علی رغم اینکه بارها و بارها تاکید شد که باید یک کاندیدادای خودی داشته باشیم،  ولی باز خیلی ها می گفتند که «ما چنین شخصی نداریم»!!!  ، گفتند که «باید شخص مستقلی باشد» و  «اکبر اعلمی» را همانند شخصی موستقل در حد ناجی آذربایجان بزرگ کردند!! گویا خود اعضا و طرفداران «گاموح» نیز اتهامی را که سالها بر این تشکیلات وارد شده است، باور کرده اند!! برای اینکه انحصار طلب نامیده نشوند در برابر چنین رویدادهایی سکوت پیشه کردند. اما از این پس زمانی که سرنوشت ملتمان در میان باشد، تسلیم شدن گاموح و یا هر تشکیلات دیگری در برابر تخریبها  امری غیرقابل بخشش می باشد.

–      اعتراضات آرام و بدور از خشونت به عنوان یکی از ویژگیهای انقلابهای رنگی باید جزء فعالیتهای به روز حرکت ملی قرار گیرد. در صحنه بودن و پرکردن آرام و بدون خشونت میادین مبارزه در جهت کسب اهداف بزرگ بسی مهمتر از دست زدن به اعمال خشونت آمیز جهت کسب اهداف کوچک می باشد. همچنین اهداف و خواسته های رادیکال نباید سبب شود که به کنجی خزیده ، از فعالیت باز مانیم. رادیکاليسم  در اهداف و استفاده از روشهاي مسالمت آميز در عمل از ویژگیهای انقلابهای رنگی است و ما باید این را به انجام برسانيم. کسانی که این را نمی پسندند حداقل نباید مانع دیگران شوند.

–      همچون انقلابهای رنگی ما نیز باید رسانه هایی قوی و فراگیر داشته باشیم . ولی با این تفاوت که نباید مدیریت این رسانه ها (بویژه تلويزیون)  در دست کشورهای خارجی باشد. یعنی با امکانات و توانایی خود این رسانه ها را راه اندازی کنیم و منبع مالی آن مشخص باشد. گفتمان  حاکم بر تلوزیون باید از ضرورتها و نیازهای حرکت ملی نشات بگیرد. مديريت اين تلويزيون بايد كاملا تحت كنترل حركت ملي باشد. باید ارگان واقعی ارادۀ متمركز شدۀ حرکت ملی باشد. تلوزیون ملی به معنای واقعی کلمه  باشد. وجود تلوزیونی کاملاً ملی ، مستقل و  قدرتمند می تواند در اجرای چنین پروژه ای بسیار مؤثر و نقش آفرین باشد. اگر ما در ایجاد چنین تلوزیونی تأخیر داشته باشیم، دیگران برای ما تلوزیون به راه خواهند انداخت. نام آن را تلوزیون ملی خواهند نهاد و در در راستای اهداف خودشان بهره مند خواهند شد. ما نیز مسحور نام و نمای آن شده، با خوشحالی پذیرایش خواهیم بود. اخیرا تعدادی از فعالین حرکت ملی طی نامه ای به جمع آوری امضا پرداخته و در آن از کانال تلوزیونی «بي بي سي» خواهان ایجاد بخش آذربایجانی آن شده اند. وای برما! خودمان با خواست خود در بسترهای پرجاذبه ای که استعمار ایجاد کرده  پای  می نهیم، در حالی که رفتن در این مسیر ما را به آغوش استعماری جدید خواهد انداخت. تلوزیون ملی به عنوان ارگان حرکت ملی نباید وابسته به هیچ شخص یا كشوري  باشد وگرنه براساس منافع و علائق اشخاص و کشورهای دیگر  هر روز لباسی جدید بر تن خواهد کرد. اهداف، دشمنان، ماهیت و …  حرکت ملی در این تلوزیون هر روز  تعریفی متفاوت  به خود می گیرد و  ملت سردرگم می ماند.  ملتی که سر در گم باشد، انرژی ای برای مبارزه نخواهد داشت.

–      یکی دیگر از ویژگیهای انقلابهای رنگی دخالت مستقیم کشورهای خارجی است. در حرکت ملی آذربایجان نیز در رابطه با نقش قدرتهای خارجی در حرکت ملی نگاههاي متفاوتی وجود دارد. عده ای قدرتهای خارجی را به هیچ انگاشته همه چیز را وابسته به خواست و اراده ملت می دانند. برخی ديگر معتقدند اگر مداخله قدرتهای خارجی نباشد، حرکت ملی موفق به کسب نتیجه دلخواه نخواهد شد. هر دوی این دیدگاهها به نوعی از «روانشناسی استعمار » نشأت می گیرند.  اینها را می توان با خصوصیات «فرار از واقعیت» و «از دست دادن اعتماد به نفس» تفسیر نمود، وگرنه مبارزات رهایی بخش ملی که تاکنون وجود داشته اند، نشان داده اند که جنبش رهایی بخش ملی  هم در داخل و هم در خارج از ماهیتی سیاسی برخوردار است. استناد بر حقوق بین الملل (همچون»حق تعیین سرنوشت » و حفظ تماميت ارضي كشورها) و يا مواردي از حقوق بشر تنها پوششی بر مواضع طرفهاي ذينفع در برخورد با مسأله است. آنچه بر دوش ماست تقویت حركت ملي و فراهم آوردن  مستندات حقوقی برای برخورداري حداكثراز حق تعیین سرنوشت خود مي باشد. منافع ملی کشورهای خارجی تعیین کننده علائق سیاسی آنان می باشد. وابستگی بی جا و بی دلیل ما به قدرتهای خارجی دردی از ما دوا نخواهد کرد. این قدرتها چیزی بدهکار ملت مانیستند.  چنانچه آنان بخواهند کمکی به حرکت ملی ما بکنند، در راستای منافع ملی خودشان است. از اینرو برخلاف انقلابهای رنگی، نباید تسلیم سرمایه گذاری و دخالت مستقیم کشورهای خارجی شویم. ما به دنبال رهایی از این استعمار و گرفتار آمدن در استعماری دیگر نیستیم.  در رابطه با منابع مالی حرکت ملی نیز  هیچ کس  نباید در فکر دریافت کمک های مالی از خارج باشد. افرادی که  دراین باره خوشبینانه می نگرند ، باید بدانند که فساد و هزینه ای که این امر در پی دارد، بسی بیشتر از منفعتهایی است که ممکن است داشته باشد. ساده لوحی خواهد بود اگر گمان کنیم چنین مساله ای پنهان خواهد ماند. هزینه های حرکت ملی در خارج نیز باید تنها با کمک  آذربایجانیها پرداخته شود. این تنها مساله ای اخلاقی نیست ، بلکه در دراز مدت تضمین کننده منافع ملی مان خواهد بود.

–      در رابطه با سمبلها و رنگهایی که در انقلابهای رنگی مورد استفاده قرار می گیرد، حساسیت و دقت بیشتری لازم است. استفاده از مدل انقلاب رنگی نباید منجر به تغییر ماهییت حرکت ملی شود. سمبلهای موجود در انقلابهای رنگی نقشی پیام دهنده دارند. این سمبلها نشانگر خواسته های جنبش، مخالفت آن با هيئت حاکمه و ماهیت آن است. سمبلهای ما نیز باید نشان دهنده ماهیت و خواسته هایمان باشد.

سمبلهای انقلابهای رنگی به علت قرار گرفتن در مقابل نظام حاکم کاملاً متفاوت از سمبلهایی هستند که حکومت مورد استفاده قرار می دهد. در این جنبش ها سمبل ها متناسب با ماهیت جنبش می باشد. همچنین سمبلهای این جنبش ها نزد ملت معنی خاصی را دارا هستند. این سمبل نشان می دهد که جنبش خواهان چه نوع حکومتی می باشد. در جمهوری آذربایجان شمالی رنگ نارنجی که مخالفین از آن استفاده کردند، دارای معنی تاریخی خاصی  برای ملت آذربایجان نبود. تنها یادآور انقلاب اوکراین بود. حکومت علی اف با استفاده از این مساله آنان را بازیچه آمریکا نامید. ولیکن اکنون در جنبش سبز موجود در ایران قدمی حساب شده متناسب با ماهییت و اهداف جنبش برداشته شد. رنگ سبز برای جنبشی که هم اکنون در تهران در جریان است، مناسبترین رنگ می باشد. اين جنبش از نظرماهیت در واقع شكل بومي شدۀ  انقلابهای رنگی می باشد که متناسب با شرایط ایران به اجرا در می آید. تغییر حاكميت کنونی اسلامگرای رادیکال و جایگزینی آن با هیاتی که دارای سیاستهای داخلی و خارجی متعادلتری باشد، از اهداف آن است. هدف رهبران این جنبش تغییر رژیم نمی باشد. علی الخصوص موسوی با هدف حفظ نظام و برای جلوگیری از فروپاشی کشور در داخل و ایجاد تصویری مقبول از ایران و اسلام در خارج به صحنه آمده است.  موسوی و ديگر نخبگان جنبش با استفاده از رنگ سبز در مقابل استفاده حکومت از باورهای مذهبی مردم یک اقدام پیشگیرانه انجام دادند. اعلام وابستگی حرکتی که در راس آن یک شخص سید (در بین توده مردم به عنوان اولاد پیامبر) قرار گرفته و پرچم اسلام ! بدست گرفته، به آمریکا برای حکومت امر مشکلی می توانست باشد.  برخلاف آنچه که حکومت آذربایجان شمالی به راحتی انجام داد، دولت احمدی نژاد به سختی می تواند  به مردم بقبولاند که این جنبش بازیچه آمریکا است.  البته لازم به ذکراست که حکومت دیکتاتور می تواند سمبلهای  مورد استفاده را لوث کند. رژیم اگر بتواند حالت سمبلیکی این سمبلها برای مبارزه و اعتراض را از آنها بگیرد، جلوی تأثیر آنها را می گیرد. باید از فعالیتهایی که حکومت جهت لوث کردن جنبش سبز انجام داد ، درس بگیریم. آنان از بسیجیان خود خواستند پرچم سبز به دست گیرند و بدین ترتیب سبز علوی را در برابر سبز اموی بکار بردند!! این مساله در حال کاستن از تأثیر سلاح و سمبل جنبش سبز می باشد و انرا به نوعی لوث کرده است. حرکت ملی نباید در چنین بازیهایی گرفتار آید. چنانچه از مدل انقلابهای رنگی برای تقویت حرکت ملی استفاده می کنیم، سمبولهایی که مورد استفاده قرار می دهیم باید کاملاً نشان دهنده ماهیت ما باشد و نیز باید امکان خنثي كردن این سمبلها و یا لوث کردن آنها را به حکومت ندهیم. لازم به یادآوری است که  مبارزه ما امروز تنها بر علیه دولت احمدی نژاد که بر سر کار آمده ، نمی باشد و مبارزۀ صرف بر عليه دولت احمدي نژاد مشخص كنندۀ ماهیت حركت ملي  ما این نیست. ما مخالف شونیسم فارس و  پان ايرانيسم هستیم و خواهان بدست آوردن و برپاکردن حکومت ملی خود می باشیم.  سمبل جنبشی که خواهان ایجاد دولت-ملت است، باید متفاوت از سمبل جنبشی باشد که خواهان ایجاد تغییر در حکومت یک کشور است . سمبل ملتهایی که قصد رهایی از اسارت و استعمار را دارند، پرچمشان می باشد. این پرچم بزرگترین نشان اعتراض برای ملت خواهان آزادی است، پرچم سمبلی است که از بوجود آمدن سایر تعابیر و تفاسیر پیشگیری کرده، و راهی برای لوث کردن باقی نمی گذارد. خامنه ای و احمدی نژاد هرگزاز مزدوران  خود نخواهند خواست که پرچم مقدس آذربایجان جنوبی را بدست گیرند. چنین اشتباهی را مرتکب نمی شوند زیرا از معنی، وزن و تأثیر آن کاملاً آگاهند.

هیچکدام از رنگهاي (قرمز، سبز، آبی) به تنهايي نشانگر ماهیت اصیل حرکت ما نمی باشد و انتخاب آنها  ناشی از دنباله روی از دیگران و یا واکنش  نابجا به دیگران خواهد بود. حرکت ملی آذربایجان  لحظات حساسی را سپری می کند. در چنین برهه ای عملکرد واکنشی، تقلید و عناد ورزی شایسته یک فعال واقعی حرکت ملی نمی باشد.

مساله مهم دیگری که وجود دارد ، در انقلابهای رنگی نمی خواهند جامعه حالت دوقطبی به خود بگیرد. در حالي كه یکی از اهداف حرکت ملی ایجاد هویت میلی و تقویت آن است.  یعنی مساله هویت که  این مساله به طور ذاتی سبب ایجاد جدایی و فاصله شده ، قطبی شدن را در جامعه بوجود می آورد. تمركز بر فاکتورهایی که سبب تمییز ما از ملت فارس می شود، از اولويت هاي حرکت می باشد. (جزء گفتمان روزمره حرکت ملی می باشد).  سمبولهایمان نیز نباید از این قاعده مستثنی باشند. هر یک از این رنگها در ایران دارای معانی خاصی برای خود می باشند و گروه خاصی را تداعی و یا تمثیل می کنند که در ميان افراد اين گروهها از همه مليتهاي ايراني مشاهده مي شود (تورکها، فارسها وكرد ، عرب و سایر ملل).  عاملی که ما را از جنبه هویتی با فارسها متحد می سازد، نمی تواند عاملی باشد که تمییز ما و آنها را نشان می دهد و بالعکس. رنگ سبز رنگ اسلام است و تمثیل کننده مسلمانی. هویت دینی مشترک  فارس، تورک، عرب، کورد و …  را تمثیل می کند. آبی رنگ تورک گرایی (تورکچولوک) است. علی الخصوص جنبش اخیر تورکهای اويغور در چين این رنگ را به عنوان رنگ ترک گرایی به دنیا شناساند، ولیکن در ایران بیشتر تمثیل کننده تیم استقلال می باشد .(در میان توده مردم) که در بین هواداران این تیم ملیتهای مختلف تورک، فارس، گیلک و … وجود دارند. یعنی رنگ آبی بین برخی تورکها و برخی فارسها هویت مشترک هواداری از یک تیم فوتبال را تمثیل می کند. (البته با بوجود آمدن مساله هواداری از تیم تراکتورسازی ، در  بین هواداران آبی تعداد تورکها کاهش یافته است). رنگ قرمز در سطح دنیا سمبول کمونیسم و چپ گرایی است. (البته قبل از انقلاب 1917 با الهام گرفتن از انقلاب فرانسه ، این رنگ انقلابی بودن را تمثیل می کرد). در ایران نیز قرمز رنگ  تمثیل کننده ی چپ گرایان و کمونیستها است. یعنی سمبول هویت عقیدنی مشترک بین تعدادی از تورکها با برخی از فارسها می باشد.  یعنی نه تنها سمبلی نیست که بتواند ما و فارسها را از هم  جدا کند، بلکه براي  برخی از توركها سمبل مشترک آنها با برخي فارسهاست.  همچنین در ايران  این رنگ نیز همچون رنگ آبی بیشتر در زمینه ورزشی  دارای معنای خاصی می باشد و سالها تمثیل کننده تیم پرسپولیس (پیروزی)  بوده است. در بین هواداران این تیم نیز از همه ملیتها  می توان یافت. (اخیرا در آذربایجان این رنگ تمثیل کننده تیم تراختور می باشد). اکنون رنگی که در سطح جامعه ایران تیم های تيراختور و یا پیروزی را تمثیل می کند ، نمی تواند به عنوان سمبلی باشد که تفاوت ما را با فارسها نشان دهد.  کسانی که پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری  رنگ قرمز را در مقابل رنگ سبز برای حرکت ملی آذربایجان پیشنهاد کرده اند باید  این را نیز در نظر داشته باشند که همانطور که رنگ سبز در انتخابات موسوی را تمثیل می کرد، رنگ قرمز نیز احمدی نژاد را تمثیل می کرد. این مساله بهانه ای می شود برای تخریب علیه ما از طرف اپوزيسيون فارس که گويا در کنار احمدی نژاد قرار گرفته ایم. (همچنین این رنگ در رابطه با اعتقادات مذهبی ملتمان نیز معنی خاصی دارد، استفاده  نظام از این مساله نیز نباید از نظر دور نگه داشته شود). سمبولهای مورد استفاده در انقلابهای رنگی بايد دارای معنی روشن و مشخصی باشند. رنگی که اینچنین پیچیده  و دارای چند  معنی مختلف است نمتواند نشانگر هویت ملی ما باشد.

هر سه این رنگها نشاندهنده آرمانها و ايده آلهاي ما می باشند و در پرچم ملی مان جای گرفته اند. هیچ یک به تنهایی قادر نخواهد بود حرکت ملی و نظام فكري و ایدئولوژی ملی ما را آنچنان که هست نشان دهد.  هر سه تنها با بودن در کنار هم و در آغوش کشیدن ماه و ستاره  می توانند نشان دهنده هویت واقعی ما باشند. قسمتی از این سيستم  را برداشته از آن به جای کل مجموعه استفاده کردن، خطایی استراتژیک می باشد. یک انحراف  و گمراهی استراتژیک،  زیرا جنبشی که ماهیت و اهداف کلان آن تغییر یابد، استراتژی های آن نیز تغییر می یابند. این مساله در مدیریت استراتژیک از اصول اولیه می باشد.

جنبش سبز و حرکت ملی آزربایجان جنوبی

قبل و بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران جنبشي اجتماعی – سیاسی به نام «موج سبز» بوجود آمده  است. رویدادهای قبل از انتخابات به خصوص مناظره هایی که بین کاندیداها در تلوزیون صورت گرفت ، علاقه و امید به انتخابات را افزون کرده بود. به ویژه طبقه متوسط جديد که از اصلاحات و انتخابات ناامید  شده بودند ،  مجدداً به صحنه آمدند. برخی به امید تغییراتی که پس از انتخابات می توانست روی دهد، برخی نهادهای دیگر نیز برای استفاده از فضایی که در هنگام انتخابات بوجود آمده بود، به صحنه آمدند. در حرکت ملی آذربایجان نیز که سالها  بود انتخابات را تحریم می کرد، نشانه های ورود به ميدان انتخابات دیده می شد. انتخابات ریاست جمهوری به مساله روز حرکت ملی تبدیل شده بود. به طور کلی مباحث و گفتمان روز حرکت ملی تحت سیطره مساله انتخابات قرار گرفته بود.

گويي سایر زمینه های فعالیت حرکت ملی در سایه قرار گرفته بود. حتی بزرگداشت   روزهای سمبولیکی همچون «روز جهانی زبان مادری» ، «سالروز قتل عام خوجالی» و … که طي سالهای گذشته با استقبال گستردۀ فعالان  حرکت ملی برگزار مي شد، تحت الشعاء انتخابات قرار گرفت.  این فضا که کلیت حرکت ملی را دربرگرفته بود، تا روز انتخابات ادامه داشت و پس از آن نیز در مرکز و تعدادی از شهرهای فارس نشین (اصفهان، شیراز، مشهد، کرمان، رشت، …) جنبشی  جدید و موجی نو ظهور کرد. بازی  و مبارزه  جدیدی شروع شد. در واقع  حوادث بعد از انتخابات به این جنبش که قبل از انتخابات شروع شده بود، معنا و مفهوم بخشید و ماهییت جنبش را روشن ساخت.  موج سبز اگرچه توانسته بود در منطقه و در دنیا همه نگاهها را به سمت خود بکشد ولیکن ملیتهای مختلفی که در ایران زندگی می کنند به این جنبش نپیوستند. مهمترین مساله ای که در تاریخ ایران نیز امر جديدي به حساب می آید، سکوت آذربایجان جنوبی در رابطه با این رویداد بود. آذربایجان جنوبی به تماشای این رویدادها نشست و موضع تماشاچی را برای خود برگزید. در رابطه با دلایل اساسی چنین موضعی و نیز مواضع و رفتارهایی که آذربایجان در آینده بايد از خود نشان دهد ،  دیدگاههای مختلفی در درون حرکت ملی وجود دارد.

در کل می توان گفت که سکوت حرکت ملی و بطور کلی آذربایجان در برابر جنبشی که در مرکز به وجود آمده، سکوتی معنادار بود. این معنی دو جنبه دارد:  1- دلایل این سکوت  2- پیامی که این سکوت در بر دارد.  سکوت آذربایجان هم برای حرکت ملی ما که محوریت آن آذربایجان می باشد و هم برای سایر جنبش ها که با محوریت ایران فعالیت می نمایند، دارای پیام می باشد. معتقدم با برشمردن دلایل این سکوت هر گروهی پیامی خود خود را از این سکوت دریافت خواهد کرد.

دلایلی که در رابطه با سکوت حرکت ملی آزربایجان جنوبی و به طور کلی ملت آذربایجان جنوبي مطرح شده اند:

–       آذربایجان جنوبی  علی رغم اینکه در 100 سال اخیر مهد انقلابها بوده است ، پس از به وقع پیوستن هر انقلابی ، در فلاکتی جدید گرفتار آمده است. با توجه به اين تجربيات رغبتي براي شركت در انقلابي ديگر ندارد.

–        آذربایجان جنوبی که تاکنون خواهان آزادی برای کلیت ایران بود، همچنان در زندانی که شوونیسم فارس برای ملتها فراهم کرده اسیر است و اینبار تنها به نجات خود می اندیشد.

–        شونیست بودن نیروهای اساسي و سران جنبش سبز که در قیام خرداد نیز این را نشان دادند.

–        وجود چنین تفکری که جنبش سبز دعوای داخلی ملت فارس بوده و ربطي به ما ندارد. (  از نظر برخی)

–        وجود تفكري مبني بر منتظر نتيجه بازي ماندن و وارد عمل شدن پس از تضعيف حاكميت (از نظر برخی)

الف- نداشتن اميد به نتيجه گيري قابل توجه براي ملت آذربايجان از طريق پيوستن به جنبش سبز

ب- ضعف در تشكل يابي حركت ملي آذربايجان

–        از طریق این سکوت رساندن پیام به ملت فارس، نخبگان آن و همه دنیا

–        جدا کردن راه آذربایجان از راه فارسها ، دور شدن از مرکز و دنباله روی جریان های مرکز نبودن

–        نيروي محركه ملت آذربايجان در شرايط كنوني حركت ملي مي باشد كه آن هم به جنبش سبز نپيوسته و بالتبع ملت آذربايجان هم به اين جنبش نپيوستند.

–        عملکرد ضعیف نمایندگان جنبش سبز در آذربایجان

–        سیاستهای سرکوب و انحراف احمدی نژاد

–       تدابیر امنیتی قوی در شهرهای کوچک و گرفتن زهر چشم از توده مردم

–       تخلیه انرژی آذربایجان در قیام خرداد

–        فعالیت مستقل حرکت ملی و دوری از منازعات چپی و راستی (از نظر برخی ها)

این سکوت بسیاری را به فکر واداشت.  هركسي پیام خود را دریافت کرد. عده ای از این سکوت شاد گشته و عده ای دیگر ناراحت شدند. هم در داخل حركت ملي ، هم در ميان نيروهاي سياسي فعال ايران محور و همچنين از طرف قدرتهاي بزرگ برنامه هايي براي تداوم يا شكست اين سكوت ارائه شد. هنوز حرکت ملی و ملت آذربايجان جنوبي در رابطه با جنبش سبز به سکوت خود ادامه می دهد. لیکن  به طور قطع نمی توان پیش بینی کرد این سکوت تا به کی ادامه خواهد داشت.  در درون حرکت ملی نیر افراد زیادی به ارزیابی این سکوت پرداختند. برخی بر معنادار بودن این سکوت تاکید داشته ، نفع حرکت ملی را در تداوم این سکوت و مقاومت بر خواسته های ملی مان می بینند. بر اساس این دیدگاه ابتدا شونیست های فارس و نمایندگان جنبش سبز باید ما را و حقوق ما را به رسمیت بشناساند و ما را همچون یک ملت بپذیرفته از دیدگاههای شونیستی خود دست بردارند. به ظلمی که در حق ملتمان صورت گرفته اعتراف نمایند و …. پس از آن ميتوان در رابطه با آنها تصمیم نمود. حرکت ملی باید کاملاً مستقل عمل نموده به دعوای چپ و راست نپیوندد.

بر اساس دیدگاه دوم حرکت ملی باید در صحنه باشد. وگرنه در پایان این بازی چیزی نصیب حرکت ملی نخواهد شد. این دیدگاه دلایل مختلفی را مطرح می کند،  و صاحبان این دیدگاه پیوستن به جنبش را در اشکال گوناگونی ارائه می دهند.  به طور کلی از بین کسانی که پیوستن به جنبش سبز را پیشنهاد می کنند، عده ای از همان روز نخست جنبش سبز را جنبش دموکراسی نامیده ، دموکراتیک شدن ایران را به عنوان راه نجات ما می بینند. اینها معتقدند که دموکراسی سبب حل مشکلات ما شده و یا شرایط لازم برای حل مشکلاتمان فراهم می کند و در نتیجه ما باید به به این جنبش بپیوندیم.  در بین صاحبان دیدگاه دوم برخی نیز پیوستن به این جنبش را به صورت یک حرکت موازی پیشنهاد می کنند.  این گروه بیان می کنند که : «ما بايد به این جنبش پیوسته ، شعارهای خودمان را بدهیم» ، در روزهای سمبولیک حکومت که در تهران فارسها به صحنه می آیند، ما نیز در شهرهای خودمان به پاخیزیم، خواسته های خودمان را مطرح کنیم . اینان معتقدند ؛ هنگامی که نیروهای نظام متوجه تهران هستند و مزدوران خودشان با خواست حكومت تظاهراتي بپا كرده اند، بهترین زمان برای برخاستن  ماست، سکوت پیشه کردن بيش از اين به معنی انفعال است و … .

هر دو دیدگاه را به طور خلاصه بیان کردیم. هر يك از اين  دیدگاه ها در بین فعالین حرکت ملی مدافعان خود را دارد.  فعالين ودوستان شناخته شدۀ  آذربایجان محور بسياري را  می توان در بین طرفداران هر دو دیدگاه مشاهده نمود. از طرف ديگر افراد ایران محوری را نیز می توان درميان طرفداران هر دو ديدگاه یافت. آنان علی رغم اینکه به ایران می اندیشند، با  پنهان نمودن اهداف واقعی خود و در ظاهر به نام آذربایجان!!،  هر كدام با انگيزه اي  سعی دارند ما را به سمت یکی از این دیدگاهها سوق دهند .   افراد ایران محوری که خواهان نجات جمهوری اسلامی و احمدی نژاد هستند، افراد ایران محوری با اندیشه های چپ گرایانه، افراد دوستدار زبان مادریمان که ایران محور می باشند، و نیز کسانی که بازیچه دست کشورهای خارجی شده اند را می توان در بین ارائه کنندگان این دیدگاهها یافت. از این رو ارزیابی این دیدگاهها باید برمبنای منافع ملی و شرایط داخلی و خارجی موجود باشد.  بر این اساس ارزش دیدگاهها منوط به  ارائه دهندگان آن نمی تواند با شد.  هم در بین مدافعان  این دیدگاهها افراد ایران محور و آذربایجان محور وجود دارند و هم  در هر دو دیدگاه بیان شده واقعیتها و عناصر غیر واقعی قابل مشاهده می باشد. همچنین در هر دو تأثیر خصوصیات ناشی از «روانشناسی استعمار» را می توان دید.

مواضع حرکت ملی در رابطه با جنبش سبزو واقعیت ها- (به جاي نتیجه گیری):

–       در رابطه با جنبش سبز حرکت ملی آذربایجان و ملت آذربایجان سکوت کرده بود، این سکوت برای هر کسی پیامی داشت. ما نیز باید پیام خود را دریافت کنیم:  درماندگي در تصمیم گیری به عنوان یک سیستم. استیصال یک ملت استعمار زده و جنبش ملی ضعیف آن در برابر شوکهای بزرگ  طبیعی می باشد. با تقويت خود به عنوان یک سیستم ، قادر به از میان برداشتن  اين ضعف  خواهیم بود.

–      حرکت ملی آذربایجان در سکوت ملت آذربایجان نقش مهمی داشت. ولیکن برای همیشه نمی توان به این سکوت ملت امید بست. اقدام بعدی ملت را نيروهاي فعال و اکتیو تعیین می کنند نه منفعلين.

–      جنبش سبز زائیده نیازهای تاریخی و ضروری ملت حاکم فارس می باشد.  ارزیابی نیاز ضروری ملت حاكم فارس به مثابه نياز عاجل ملت محکوم آذربايجان جنوبي ، نشان دهنده وابستگی روانی-سیاسی ناشی از استعمار است.

–      جنبش سبز ماهیتاً متفاوت از حرکت ملی آذربایجان جنوبی می باشد. اهداف و خواسته های ضروری این جنبش متفاوت از اهداف و نیازهای عاجل ما می باشد. جنبش سبز خواهان تغییر در هیات حاکم ایران و تشکیل یک جمهوری میانه رو و متعادل بجای آن می باشد. (البته سران این جنبش هنوز مدافع جمهوری اسلامی هستند). حرکت ملی آذربایجان جنوبی  به دنبال رهایی از اسارت و تشکیل حکومت ملی خود می باشد.  حرکت ملی را در درون جنبش سبز جای دادن و جنبش دموکراسی نامیدن آن ، توطئه ای با ظاهر آراسته است. نباید با شعارهای کسانی که گفتمان برتر روز ، دموکراسی را نشخوار می کنند، چشم بر ماهیت واقعی خود ببندیم.  به نام دموکراسی پیوند مستقیم  حرکت ملی با جنبش سبز  به معنی چشم پوشي از ماهیت حرکت ملی است. کسانی که می گویند دموکراسی دوای همۀ دردهای ماست،  به دنبال سوء استفاده از ارزشهای دموکراتیک ما می باشند.

–      اینکه به هنگام خيزش فارسها ما نيز با شعارها و خواسته های خود وارد ميدان شويم، می تواند تاکتیک مناسبی برای آینده باشد. صرف اینکه از سکوت درآییم، بدون آماده سازی پیش شرطهای لازم ، چنین تاکتیکی را به کار بستن ، سبب اتلاف انرژیمان خواهد شد.  بدون در نظر گرفتن پتانسیل کنونی حرکت ملی وارد شدن در چنین بازیهای تاكتيكي متناسب با اصول مدیریت ریسک نمی باشد. در بازی پیچیده ای که پيش رو داریم،  به صحنه آمدن صرف و داد و قال به راه انداختن، نتیجه ای را عاید ما نخواهد کرد. چنین اعمالی که تقلیدهای بی جا، مفتون امواج بزرگ شدن و واکنشی عمل کردن را تداعي می کنند، تنها به نفع بازیگران قدرتمند پایان می یابند. اگر جنبشی را که هنوز مرکزیت لازم را نداشته، سیستماتیک نمی باشد،  به میدان بازیگران قدرتمند وارد کنیم، بجای بازیگر بودن سبب بازیچه بودن آن خواهد شد.  چنین تفکری که «فارسها اینکار را کردند، ما نیز انجام دهیم» ، واکنشی عمل کردن است، نوآوری نیست. در بازیهای فرسایشی ، بازیگرانی که واکنشی عمل می کنند ،  پشت سرهم مجبور به دادن امتیاز می شوند.

–      با گفتن «جنبش سبز دعوای داخلی فارسهاست و مربوط به ما نمی باشد» خود را مستقل نشان دادن، فرار از واقعیت های موجود در میدان مبارزه است.  با «فرار از واقعیت» نمی توان به مبارزه واقعی ادامه داد. در رویاها و خیال هایمان می توانیم بین فارها و ترکهای ساکن در ایران دیوار چین بکشیم، ولیکن در میدان واقعی نمی توانیم حریفهایی که پیش روی خود داریم را ندیده بگیریم.  این تفکر که «ابتدا جنبش های فارسها ، علی الخصوص جنبش سبز ما را به عنوان یک ملت بپذیرد ، سپس در این مورد تصمیم بگیریم»  خود به نوعی نشانگر نگاه از پایین به فارسهاست. این جمله ضعف ما را در خود پنهان کرده است. اگر ما بازیگری قدرتمند باشیم، لزومی به گفتن اینکه :»ابتدا ما را قبول داشته باشید»، نیست  زیرا بدون آن نیز ما را قبول خواهند کرد.

–      موازی با فارسها و سایر ملتها علیه حکومت احمدی نژاد-خامنه ای  در مسیر عریض چند باندي به مبارزه پرداختن نیز به معنی فراموشی نیازهای عاجل حرکت ملی تحت جاذبه های این موجهاست. مساله ما تنها حاکمت احمدی نژاد نمی باشد. ما به دنبال حاکمیت ملت خود می باشیم و در اين راه با ملت خودمان، ملت حاكم فارس و حاكميت تمثيل كنندۀ آن در جالش هستيم.مهمترین مورد در اين ميان خود  ملت آذربایجان جنوبي است. تا زمانی که ملت ما بيدار و ارادۀ ملی ما متشکل و  متمرکز نشود و خواستار حاکمیت خود نباشد، نمی توان ازقيد حاكميت ملت فارس آزاد شد. اگر حرکت ملی در سطح یک بازیگر واقعی نباشد ، به اسم حرکت موازی وارد گود شده و در عمل در سایه قرار خواهیم گرفت.

–      ما مللتی هستیم در اسارت استعمار فارس(ایران). به عنوان یک ملت برای رهایی از این اسارت باید قدرتمندتر از نیرویی باشیم که در مقابل ما قرار گرفته است. حرکت ملی یک جنبش ملی-سیاسی می باشد و در جنبشهای سیاسی برنده شدن با  قدرتمندها می باشد. در این نوشته نظرات خود را دررابطه با عناصری که سبب قدرتمند شدن ما می شوند، بیان کردم. تبدیل حرکت ملی به  سیستمی متمرکز با تکیه بر این عناصر کوتاهترین راه رهایی برای ما خواهد بود. چنانه جنبشی متمرکز، سیستماتیک با مرکزیتی قوی باشیم، بسیاری از گزینه های ذكر شده در فوق را  می توان مورد استفاده قرار داد،  در غیر اینصورت همه این گزینه ها به نفع ملت حاکم خواهد بود.

جاذبه انقلابهای رنگی و انحراف نرم – بخش اول

قایناق:

1-بشیریه،حسین،دیباچه ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران-دوره جمهوری اسلامی،نشر نگاه معاصر،1382

2-گی روشه، تغییرات اجتماعی،ترجمه دکتر منصور وثوقی،نشر نی،1385

3-جلايي‌پور، حميدرضا، جامعه‌شناسي جنبش‌هاي اجتماعي،  طرح نو، 1381

4-سهراب رزاقی ، جنبش های اجتماعی در ایران: از ایده تا عمل، اخبارروز (اینترنت)

5-کاوه مظفري، مروري بر نظريه هاي جنبش هاي اجتماعي، مدرسه فمينيستي،1387

.6- وفايي، حسن ، «انقلاب مخملي؛ تجربه هاي شكست خورده و شيوه هاي مقابله»، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1387

7-. يزدان فام، محمود، «انقلاب مخملي؛ بسترهاي داخلي و تمايلات خارجي»، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1387

8-سعید مدنی،درباره جنبشهای اجتماعی جدید، سایتهای اینترنتی  مربوط به جنبس سبز،1388

1- Prof. Karl-Dieter Opp, Social Movements and Political Protest, University of Leipzig / University of Washington (Seattle), Spring 2006

2-SEFA ŞIMŞEK, New Social Movements in Turkey Since 1980, Turkish Studies, Vol. 5, No. 2, Summer 2004

3-Hooshang amirahmadi,The theory of ethnic collectiv movements and its application to iran, ethnic and racial  studies, vol 10,num  4, 1987 (internet)

4-Bahram Rajaee -Deciphering Iran: The Political Evolution of the Islamic Republic and U.S. Foreign Policy After September 11, Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East, 24:1 (2004)

5- Barry Rubin, Regime Change in Iran, Middle East Review of International Affairs, Vol. 7, No. 2 (June, 2003

8 مارس 2010 - Posted by | فارسی, مقاله - تحلیل, باخیش - دیدگاه

4 دیدگاه »

  1. شما می خواهید مهره سوخته ای مانند چهرگانی قاچاقچی بی سواد را که پس از ناکام ماندن از راهیابی به مجلس رفقایش را لو داده و آنها را به دستگاه اطلاعاتی رژیم فروخت و سپس به خارج از کشور گریخته و در پناه دستگاه های جاسوسی غرب به همکاری با بیگانگانو بزرگنمائی خود پرداخت به عنوان رهبری مردم آذربایجان جا بزنی و شخصیت پاک و جسور و مبارزی مانند دکتر اعلمی را که در داخل کشور شجاعانه و آگاهانه دربرابر دژخیمان به دفاع از حق و حقوق ملت آذربایجان پرداخت و در نزد مردم محبوبیت فراوانی دارد، انکار کنی!؟زهی خیال واهی. یاشاسین آذربایجان -زنده باد ایران

    دیدگاه توسط مهدی | 8 مارس 2010 | پاسخ

    • جناب مهدی خان

      مباحث مورد ادعای شما ارتباطی به مقاله مورد بحث و کلا به کانون دمکراسی آزربایجان ندارد.

      کانون دمکراسی آزربایجان نهادی غیر دولتی است که در جهت گسترش دمکراسی و دفاع از حقوق ملی-زبانی آزربایجانیها و ترکان ایران فعالیت میکند

      دیدگاه توسط azdemokrasi | 12 مارس 2010 | پاسخ

  2. salam khaste nabashid man mikhastam bazi az matalebe weblagetono dar weblam begozaram albate bedono kamo kast va zekre mnabe khoshhal misham baham beshtar hamkari konim
    tanri amaninda

    دیدگاه توسط alireza naseri | 8 مارس 2010 | پاسخ

    • yasha yoldash

      bizim meqalelerin paylashmasinin hec mehdudiyrti yoxdur ancaq her meqale ve yazi kimi qaynagi qeyd olmalidir

      دیدگاه توسط azdemokrasi | 12 مارس 2010 | پاسخ


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s